فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۲۱ تا ۱٬۱۴۰ مورد از کل ۲٬۰۳۵ مورد.
حوزههای تخصصی:
در علم روایت شناسی شخصیت ها به عنوان جزئی از ساختار کلّی متن محسوب می شوند که تابع کنش های از پیش تعیین شده اند، بنابراین برای تحلیل شخصیت ابتدا باید الگویی از حوزه کنش آنان به دست آورد. آلژیرداس ژولین گرماس؛ از جمله روایت شناسانی است که به چنین الگویی دست یافته است. گرماس معتقد است، الگوی کنشی که ارائه داده جهان شمول است و با هر روایتی قابلیت انطباق دارد. از طرفی درون مایه روایت می تواند تا حدودی بر ساختار آن تأثیر بگذارد. در این مقاله با نظر به جهان شمول بودن الگوی کنش گرماس و قابل انطباق بودن آن با هر چه روایت محسوب می شود، برخی از روایت های دفتر اول و دوم مثنوی که از درون مایه کلامی برخوردار بودند، برگزیده شد تا نشان داده شود در مواجهه روایت های کلامی با الگوی کنشگر به عنوان بخشی از ساختار چه رخ می دهد و از خلال این رویارویی دریچه ای تازه گشوده شود تا بتوان از این منظر نسبت به برخی روایت های کلامی مثنوی به نگاهی بدیع و متفاوت دست یافت. آن چه به عنوان دستاورد این پژوهش بر آن تأکید می شود، تغییراتی است که در نتیجه درون مایه کلامی روایت ها؛ بخصوص در حوزه کنش بازدارنده و یاری رسان رخ می دهد. کنشگران متناسب با نوع عقیده کلامی گاه نسبت به این تغییرات آگاهی دارند و گاه ناآگاهانه عمل می کنند. هم چنین بر اساس نظریه گرماس و نیز عقیده توحید افعالی جفت متقابل بنیادین در روایت های منتخب انسان و خدا به عنوان دو فاعل مجازی و حقیقی است که مفعول آن ها می تواند نسبت به هم دو حالت همسویی و تضاد داشته باشد.
ملحقات تذکره الاولیا (بررسی و مقایسه بینامتنی بخش اوّل و دوّم تذکره الاولیا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عطار تنها اثر منثور خویش تذکره الاولیا را در بیان اقوال و شرح احوال هفتاد و دو تن از بزرگان عرفان تألیف کرده است. او کتاب را با ذکر احوال و اقوال حضرت امام جعفر صادق(ع) آغاز و به سرگذشت حسین منصور حلاج ختم می کند. به تذکره الاولیا بخشی نیز افزوده شده که بیش از بیست شرح حال را از ابراهیم خواص تا حضرت امام محمد باقر(ع) در بر می گیرد. برخی پژوهشگران بخش دوم را افزوده شخص یا اشخاصی پس از عطار می دانند و دلیل آن را علاوه بر تفاوت هایی در سبک نگارش، عدم وجود این بخش در برخی دست نوشته های تذکره الاولیا ذکر می کنند. برای اثبات الحاقی بودن بخش دوم وجود دلایل بیشتر ضروری می نماید. بررسی مناسبات بینامتنی تذکره الاولیا با متون پیشین یکی از راه هایی است که به تشخیص بهتر شیوه نگارش بخش اول تذکره الاولیا می انجامد و از همین طریق می توان درباره الحاقی بودن همه یا برخی از شرح حال های بخش دوم اظهار نظر نمود. تذکره الاولیا با متون عرفانی پیش از خود مناسباتی عمیق دارد؛ زیرا عطار آن گونه که خود تصریح می کند منابع مختلف را دیده و به شیوه ای التقاطی به تألیف شرح حال ها پرداخته است. بررسی مناسبات بینامتنی تذکره الاولیا با متون پیشین نشان می دهد که عطار در شرح احوال و نقل اقوال شخصیت های تذکره الاولیا شیوه خاصی داشته است. این شیوه که در بخش اول تذکره الاولیا به دقت رعایت شده است، در بخش دوم دیده نمی شود و گمان الحاقی بودن این بخش را تقویت می کند. در این مقاله ضمن بررسی مناسبات بینامتنی تذکره الاولیا با مآخذ آن، صورت های مختلف این مناسبات با ذکر نمونه هایی تحلیل و پس از تبیین شیوه عطار در استفاده از متون پیشین، به تفاوت هایی که از نظر مناسبات بینامتنی میان بخش اول با بخش الحاقی تذکره الاولیا وجود دارد پرداخته می شود.
مقایسه شگردهای داستانی در روایت بیهقی و تنوخی از ماجرای افشین و بودلف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تاریخ بیهقی اثری ویژه در تاریخ و ادبیات فارسی است که شیوه نثر آن تأثیری ماندگار بر آثار و حتی اشعار پس از خود گذاشته است. شگردهای داستانی به کار رفته در این اثر، پژوهشگران فراوانی را برانگیخته تا از منظر داستانی به آن بنگرند. بررسی کارنامه بیهقی پژوهی در ایران نشان می دهد، به ماجراهای حسنک وزیر و افشین و بودلف بیش از دیگر ماجراها توجه شده است. ماجرای نخست در دوران بیهقی روی داده و دومی پیش از عصر او. آن چه تا کنون به آن توجه چندانی نشده است، چگونگی استفاده بیهقی از شگردهای داستانی و بازپرداخت حکایت هایی است که بیهقی از منابع پیش از خود گرفته است. با مقایسه روایت بیهقی از یک ماجرا با همان ماجرا در متنی کهن تر می توان با چگونگی بهره گیری بیهقی از شگردهای داستانی و نگاه او به مخاطب آشنا شد. از همین رو، این پژوهش در پی بررسی و واکاوی چگونگی بهره گیری بیهقی از شگردهای داستانی در ماجرای افشین و بودلف و تغییرات پدید آمده از سوی این نویسنده در این ماجرا است و بررسی راه هایی است که بیهقی آگاهانه و برای درگیر ساختن بیشتر مخاطب در روایت به کار برده است. برای مقایسه شگردهایی مانند ساختار، پیرنگ، تعلیق، توصیف، گفت وگو، شخصیت پردازی و فضاسازی در هر دو روایت بررسی می شود. یافته های پژوهش نشان داد که بیهقی در خطوط اصلی و طرح کلّی حکایت تغییری نداده است؛ اما در چگونگی ارائه، برخی عناصر را به حکایت افزوده و بخش هایی را نیز جا به جا کرده است؛ شگردهایی مانند تعلیق و بحران، فضاسازی، توصیف، گفت وگو، شیوه ارائه روایت و معرفی شخصیت ها در این تولید و بازسازی هنری نقش پر رنگی داشته است.
ادبیات کهن: گنبد سبز فلک
داستان های شاهنامة فردوسی: از استقلال تا انسجام (بررسی و نقد آرای تاریخ محور و اسطوره محور در تحلیل ساختار روایی شاهنامه و ارائة طرحی الگویی از ساختار اثر با استفاده از رویکرد نقد توصیفی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی ادبیات انواع ادبی ادبیات روایی و داستانی گونه های کلاسیک منظومه های داستانی
- حوزههای تخصصی ادبیات حوزه های ویژه شاهنامه پژوهی
- حوزههای تخصصی ادبیات علوم ادبی رویکردهای نقد ادبی نقد اسطوره ای
- حوزههای تخصصی ادبیات علوم ادبی رویکردهای نقد ادبی نقد ساختارگرا
- حوزههای تخصصی ادبیات ادبیات و مطالعات بین رشته ای تاریخ بازتاب رویدادها و شخصیتهای تاریخی
- حوزههای تخصصی ادبیات علوم ادبی رویکردهای نقد ادبی نقد توصیفی
داستان های شاهنامة فردوسی در عین استقلال نسبی، در مجموعه ای منسجم، یک کل را تشکیل می دهند. این پیچیدگی روایی باعث شده است، شاهنامه پژو هان از دیرباز برای کشف پیوند هایی که داستان ها را به یکدیگر متصل می کند، کوشا باشند. در تحلیل ماهیت تاریخی یا اساطیری شا هان شاهنامه و خوانش محور طولی داستان ها، سه نوع دیدگاه وجود داشته است: تقسیم بندی سه گانه برتلس و پیروانش، چون صفا و استاریکف؛ تفسیر های تاریخ محور تاریخ گرایانی چون کریستن سن، بویس، هنینگ و خالقی مطلق از پیوند های تاریخی میان داستان های مستقل؛ تأویل اسطوره بنیاد اسطوره گرایانی چون دومزیل، ویکاندر، سرکاراتی و مختاری که انسجام محور طولی متن را بر ژرف ساخت اساطیری نظام مند آن مبتنی دانسته اند. در این جستار، ضمن بررسی و نقد این نظریات، کوشش شده، بر اساس رویکرد نقد توصیفی، دلایل انسجام روایی این اثر، تحلیل و محور طولی داستان های شاهنامة فردوسی به سه بخش اصلی که خاصیت الگویی دارند تقسیم شود: الگوی نخست: ""تاریخ اساطیری"" یا ""تاریخ نمادین انسان و ایران"" (از کیومرث تا کیخسرو)؛ الگوی دوم: ""تاریخ دینی"" یا ""تاریخ دین آوری"" (از لهراسپ تا بهمن کیانی) و الگوی سوم: ""تاریخ روایی"" (از بهمن هخامنشی تا انتها). این سه طرح، الگویی و تکرارشونده اند که با طبیعت چرخه و تسلسلی زمان در جهان اساطیر همخوانی دارند، در نتیجه می توان تجلیات ساختاری آنها را در پیکرة روایی شاهنامه مشاهده کرد.
هنجارگریزی در مجموعه شعر از این اوستا
حوزههای تخصصی:
یکی از نقش های زبان، نقش ادبی آن است که نقطه پیوند زبان شناسی و ادبیات به شمار می رود. در نقش ادبی، تأکید بر پیام است و از اینجا است که زبان پیام بر زبان معیار برجسته می شود. زبان شناسان این برجسته سازی را به دو طریق انجام می دهند: انحراف از زبان معیار با عنوان هنجارگریزی، و افزودن قواعدی به زبان معیار با نام قاعده افزایی در سه سطح معنا، صورت و تحقق صوری زبان. هنجارگریزی سخن را به شعر نزدیک می سازد و قاعده افزایی لباس نظم بر آن می پوشاند.
از آنجا که مجموعه شعر از این اوستا نماینده اوج هنری اخوان ثالث است، در این مختصر، بارزترین گونه برجسته سازی در آن یعنی هنجارگریزی معرفی می شود. علاوه بر بسامد بالای هنجارگریزی در مقایسه با قاعده افزایی در سخن اخوان، هنجارگریزی در سطح معنا بیش از انواع دیگر آن دیده می شود. این گونه شامل مباحث بیان و بدیع معنوی است که جنبه تخیل را در شعر به اوج می رساند؛ به ویژه اینکه تشبیه و استعاره ـ دو شکل بارز صور خیال ـ به میزان بالایی در آن به کار رفته است. پس از آن، هنجارگریزی زمانی، یعنی کاربرد کلمات کهن، فراوان به چشم می خورد و بنابراین مشاهده می شود که انواع دیگر هنجارگریزی که از فخامت سخن می کاهد، در شعر اخوان کمتر یافت می شود.
الأسس النقدیه فی کتاب الشعر العربی المعاصر/ قضایاه وظواهره الفنیه للدکتور عز الدین إسماعیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مازال العمل على الفکر النقدی للنقاد، على الرغم من کثرتهم، قلیلا. والعمل على فکر الناقد یقدم للقارئ المتابع، الخط الذی سار علیه هذا الناقد، والمنطلقات التی أسست لنظرته إلى الأدب. والناقد عز الدین إسماعیل ناقد غزیر الإنتاج، وهو أحد الرواد الذین کان لهم دور بارز فی بلوره القصیده الشعریه الحدیثه، فی مصر، والوطن العربی کله، وکتابه ""الشعر العربی المعاصر / قضایاه وظواهره الفنیه"" على قدمه یعد الدستور الذی سطر لهذه الحرکه خطوطها الرئیسه. وهذا البحث یقوم على محاوره أفکار الناقد فی هذا الکتاب، وما أکثرها، یؤیّد بعضها، ویخالف بعضها الآخر؛ فالناقد قام بتوصیف حرکه الشعر الحدیث، فنیّا وموضوعاتیا، ولئن اختلفت الباحث فی بعض القضایا، فهذا شیء طبیعی، تحتّمه السیروره الزمانیه.
بررسی ساختاری داستان رفتن کیکاووس به مازندران
حوزههای تخصصی:
داستان رفتن کیکاووس به مازندران ساختاری سه قسمتی شامل: شروع، میانه و پایان دارد. داستان با حادثه شروع می شود و شخصیت اصلی داستان (رستم) را به خواننده معرفی می کند. انتخاب راه کوتاه، که نقطه عطف داستان است، مقدمه را به میانه ربط می دهد و بعد از وقوع این حادثه، حوادث یکی پس از دیگری به صورت زنجیروار به وجود می آیند و براساس زمان خطی داستان گسترش می یابند. در میانه داستان شخصیت (رستم) آزمایش می شود (امتحان پس می دهد). داستان توالی زنجیره ای دارد و حوادث به نقطه اوج، که نقطه عطف دوم داستان است، ختم می شود. این نقطه داستان را وارد پایان می کند و سرنوشت شخصیت (رستم) را نیز مشخص می کند. رستم (قهرمان داستان) برای رسیدن به هدف خود (آزادکردن کیکاووس از بند دیو سپید) باید از سیستان به سمت مازندران سفر کند. نیروی اعزام کننده وی زال است. او با یاری نیروهای یاری دهنده (خدا، اسب، اولاد و میش فربه) سرانجام از مراحل دشوار سفر عبور می کند و میثاقش را به انجام می رساند. داستان پیرنگی بسته و نتیجه قطعی دارد و از روابط علت و معلول تبعیت می کند.
تجلی اسطوره در شعر م. سرشک (شفیعی کدکنی)
حوزههای تخصصی:
اسطوره، پیوند بسیار نزدیکی با هنر، به ویژه شعر، دارد. اسطوره در فرهنگ و تمدن یک ملت ریشه دارد؛ و ادبیات، یکی از عوامل جاودانگی و حیات فرهنگ و تمدن ملّت ها است. شاعران، اسطوره ها، باورها و رؤیاهای مهم و کهن اقوام خود را می پرورانند و درنتیجه پیوند با اسطوره های دوران کهن تا باورهای زمان خویش، طی یک جریان درونی در ناخودآگاه جمعی، به پویایی و بازآفرینی آنها می پردازند.
بازتاب اسطوره ها در شعر م. سرشک بسیار چشمگیر است. وی پیوند عمیقی با ادبیات و فرهنگ قومی و دیدی وسیع به آن دارد تا جایی که باورها، اساطیر و رخدادهای مهم در آیینه اشعارش منعکس می شود. او به انسان عشق می ورزد و انسان های پاک و وارسته، فراتر از زمان و مکان در شعر او جلوه ای اسطوره ای می یابند.
در مقاله حاضر، تجلّی اسطوره ها به مفهوم عام و در گستره تاریخی ـ فراتاریخی در شعر م.سرشک در پنج دسته بررسی شده است: الف) تجلّی اسطوره های ملّی ـ قومی، ب) تجلّی اسطوره های پیامبران، ج) تجلّی اسطوره های عرفانی، د) تجلّی اسطوره های شاعران، هـ) تجلّی اسطوره های فرا ملّی ـ جهانی.
سلسله موی دوست
حوزههای تخصصی:
نویسنده براساس غزل «سلسله موی دوست حلقه دام بلاست...» در صدد ارایه موتیف یا بن مایه هایی است که در این اثر ادبی سعدی قابل مشاهده است. او با نگاهی ساختاری به این غزل معتقد است که ابیات وارد شده بدین غزل، تصادفی و بدون سنجش نیست و در ادامه با ذکر شواهدی، بن مایه های غزل را مورد بررسی قرار می دهد.
بررسی الگوی نشانه# معنا شناسی گفتمانی در شعر قیصر امین پور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نشانه# معنا شناسی گفتمانی، برآیند نشانه شناسی ساخت گرا و نظام روایی مطالعات معنایی است. این دیدگاه، جریان تولید معنا را با شرایط حسّی# ادراکی پیوند می زند و برای تولیدات زبانی، نوعی هستی شناسی قائل است. نشانه# معناشناسی گفتمانی، دلالت بر گونه رخدادی از حضور نشانه# معناها دارد و چگونگی کارکرد، تولید و دریافت معنا را در نظام های گفتمانی بررسی می کند. نشانه# معناشناسی گفتمان، در قالب فرایندها و در ابعاد مختلف عاطفی، شناختی، حسّی# ادراکی و زیبایی شناختی و... مطرح می شود که همه این گونه ها در انعطاف پذیر و سیّال بودن نشانه# معنا، اشتراک دارند و تحت نظارت فرایند گفتمانی بروز مییابند. در این فرایند، نشانه ها در همراهی با معناها، به گونه هایی سیّال، پویا، متکثّر، چند بُعدی و تنشی تبدیل می شوند. الگوی نشانه# معناشناسی، می تواند به عنوان روشی کارآمد برای تجزیه و تحلیل متون ادبی مطرح و زمینه ساز خوانشی تازه از آن ها شود. بررسی الگوی نشانه# معناشناسی گفتمانی در شعر قیصر امین پور، این حقیقت را آشکار می کند که او با رویکرد ناب و تازه به پدیده ها و در ارتباطی حسّی# ادرکی با آن ها، جریان زیباساز معنا را رقم می زند؛ جریانی پویا و سیّال که با پشت سر گذاشتن مفاهیم فرسوده و غبار گرفته، به نشانه ای متعالی تبدیل می شود. این نگاه، نشانه شناسی ساخت گرا را به نشانه# معناشناسی سیّال و هستی مدار پیوند می زند. این مقاله در پی آن است تا ضمن بررسی دو اصل و بُعد مهم حسّی# ادراکی و زیبایی شناختی نظام نشانه# معناشناسی گفتمان، به تحلیل شعر قیصر امین پور، بر اساس این الگو بپردازد تا بتواند در پرتو نگاهی نو و سیّال، به بررسی نحوه شکل گیری فرایند زیبایی شناختی در اشعار امین پور دست یابد.
چندآوایی و منطق گفتگویی در نگاه مولوی به مسألة جهد و توکّل با تکیه بر داستان شیر و نخچیران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مثنوی مولوی، دریای بیکران و پر رمز و راز از جویبارهای مفاهیم ناب است که با هدف ترسیم و تحقّق زندگی مطلوب برای به بار نشستن نهال استعدادهای انسان کمال مند سروده شده است. رازوارگی و رمزگونگی مثنوی تنها در عرصة برخورداری از تجربه های خاصِّ عرفانی و مفاهیم اسرار آمیز الهی نیست که بر مخاطب پدیدار می شود، که شیوه و شگرد مولوی در چگونگی بیان مفاهیم کلامی، فلسفی و عرفانی که بحث های درازدامنی را سبب گشته اند، رمز و راز آن را دو چندان کرده است. در این میان، «جهد و توکّل» از آن گونه مفاهیم متقابلی است که مولوی در باب آن، دیدگاه ثابتی ارائه نداده است. برخورد چندگانة مولوی در داستان ها و حکایت هایی که به جهد و توکّل اختصاص داده است، جلوه ای چندآوایانه بدان بخشیده است. این پژوهش برآن است، دیدگاه مولوی را در باب مسأله جهد و توکّل در داستان شیر و نخچیران از منظر نظریّة چندآوایی و منطق گفتگویی باختین بازکاود. فرضیّة پژوهش بر این امر استوار است که مولوی در داستان مزبور به شیوة چندآوایی به جهدو توکّل نگریسته است. این پژوهش، به روش توصیفی- تحلیلی، بر اساس یافتن تقابل های دوگانی و اصل همزیستی تضادها و روابط گفتگویی آنها که تلفیقی از روش ساختارگرایان در جستجوی تقابل های دوگانی و عنصر غالب همزیستی تضادها در چندآوایی باختین است، صورت گرفته است.