فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۴۱ تا ۴۶۰ مورد از کل ۵٬۴۴۳ مورد.
حوزههای تخصصی:
است. فیلسوفان تحلیلی « مشاهده » یکی از مباحث مهم و مناقشه برانگیز فلسفه علم عمل علم از منظرهای گوناگون این موضوع را مورد بررسی قرار دادهاند. آنان نشان داده اند آنچه که در امور طبیعی مشاهده می شود متاثر از اهداف و تجرب ههای پیشین مشاهد هگر م یباشد از این رو مشاهده متاثر از عوامل معرف تشناختی، معناشناختی، روانشناختی یا جامعه شناختی است. اما مشاهده تنها مورد توجه فیلسوفات تحلیلی نبوده است بلکه فیلسوفان قاره ای نیز بدان پرداخت هاند. یکی از این فیلسوفان میشل فوکو می باشد که در کتاب تولد کلینیک به چگونگی اُبژه مشاهد هشدن بدن انسان در پزشکی می پردازد. او نشان می دهد که علاوه بر عوامل تاثی رگذار بر مشاهده که توسط فیلسوفان تحلیلی بیان شده اند باید به این نکته توجه کرد که مشاهده اساسا فعلی سیاسی است. هدف این مقاله نشان دادن این وجه سیاسی برای مشاهده است. بدی نمنظور از آرای فوکو درای نباره استفاده می کنیم. گرچه فوکو در آثار گوناگون خود به این موضوع اشاره کرده است اما م ی توان گفت که مشاهده موضوع محوری در کتاب تولد کلینیک است. از ای ن رو با بررسی این مورد می کوشیم تا نشان دهیم که منظور از سیاسی بودن عمل مشاهده چیست . بدین گونه سعی م یکنیم تا نشان دهیم که فیلسوفان علم در بررسی های خود درباره مشاهده باید وجه سیاسی آ نرا نیز در نظر بگیرند.
نقد و بررسی نسبت خداوند با بشر (دوئالیسم تجرد - تجسد) در آرای فمینیستی دیلی، ایریگاری، جانتزن و اندرسون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
669 - 695
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به اهمیت خداوند در آثار فمینیستی، انتقادهای الهیدانان و فیلسوفان فمینیست به مفهوم خدای ادیان توحیدی و راه حل جایگزین آنها برای نسبت خداوند و بشر می پردازد که در این ارتباط، آرای متفکران فمینیستی چون مری دیلی، ایریگاری، جانتزن و اندرسون درباره دوئالیسم تجسد - تجرد، مورد توجه قرار می گیرد و در ادامه تفکر و راه حل های ایشان نقد و ارزیابی خواهد شد و انتقادهای افرادی نظیر هالیوود، اندرسون، تالیافرو، بایرن، منفرد هاوک و سارا کوکلی مطرح می شود و در نهایت رأی علامه جوادی آملی و استاد مطهری به عنوان نمایندگان تفکر اسلامی در مورد صفات خداوند و جایگاه زنانگی در دین مطمح نظر قرار خواهد گرفت.
فرضیه خاستگاه هاجری اسلام، تحلیل و نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
769 - 786
حوزههای تخصصی:
پاتریشیا کرون و مایکل کوک، در نظریه هاجریسم مدعی شده اند که اسلام، خاستگاه هاجری داشته است. این فرضیه می گوید که خاستگاه اصلی اسلام نه در شهرهای مکه و مدینه، بلکه در منطقه ای در شمال غربی شبه جزیره عربستان بوده که از نظر تاریخی، به خصوص در منابع یهودی، محل سکونت هاجریان محسوب می شده است. استناد آنها در این فرضیه نیز بر یکسان بودن مهگرایه (هاجریان) و مسلمانان، تطبیق بعضی نام های ذکرشده در کتاب مقدس بر اماکن اسلامی و قبله اول بودن پتراست. این مقاله نشان می دهد که دلایل ارائه شده برای این مدعا، هم از جنبه فهم متون تاریخی و هم از نظر علت یابی انحراف محراب مساجد اولیه از قبله، دارای استحکام نیستند.
بازتاب عشق افلاطونی در جهان مسیحیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عشق یکی از موضوعاتی است که افلاطون در سه محاوره خود به آنها پرداخته و متفکران در شرق و غرب واکنشهای گوناگونی به آن نشان داده اند که در این مقاله فقط به بازتاب آن در جهان مسیحیت پرداخته میشود. بطورکلی در جهان مسیحیت دو جریان فکری در خصوص عشق وجود دارد که یکی متاثر از افلاطون بوده و متفکران آن معتقدند از آنجاییکه اندیشه های افلاطون سازگار با دین مسیحی بوده و مغایرتی با آن ندارد، از این رو می توان ضمن اعتقاد به سنت مسیحی از فلسفه افلاطون نیز برای فهم بهتر و عمیقتر مفاهیم دینی استفاده کرد. غالب متفکران اولیه کلیسا مانند یوحنا، اوریگن، و آگوستین به این جریان فکری تعلق دارند. جریان بعدی واکنشی بود به جریان اول و پیروان آن احساس می کردند که عناصر یونانی از طریق متفکران اولیه مسیحی وارد دین مسیحیت شده و آن را آلوده کرده است، از این رو در صدد پیراستن و زدودن مسیحیت از اندیشه های یونانی مخصوصا افلاطونی برآمدند. افرادی چون پولس، لوتر و نایگرن به این جریان فکری تعلق دارند. در این مقاله فقط به آراء اوریگن به عنوان نماینده جریان اول پرداخته می شود زیرا او اولین کسی است که پای افلاطون را به جهان مسیحیت کشید، همچنین اشاره ای مختصر نیز به آراء آگوستین خواهد شد. در خصوص جریان دوم نیز به آراء نایگرن پرداخته می شود زیرا او بطور جدی به این مسئله پرداخته و حتی کتابی دوجلدی تحت عنوان آگاپه و اروسنگاشته و در صدد مقابله با جریان فکری اول برآمد
مقدمات یادگیری فلسفه ی ارسطو از دیدگاه آمونیوس و فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
آمونیوس فرزند هرمیاس از شارحان بزرگ ارسطوست که تمام نوافلاطونی های اواخر سده پنجم به بعد، از او متأثر بوده اند. وی در ابتدای کتاب خود، درباره مقولات ارسطو به ذکر مواردی می پردازد که در شناخت بهتر فلسفه ارسطو مؤثر است. او ضمن معرفی و دسته بندی آثار ارسطو، به تبیین غرض ارسطو از نگارش آن ها، نحوه حضور او در این آثار، چگونگی مطالعه آن ها و ویژگی افرادی که قصد مطالعه آثار و یا شرح آن ها را دارند، می پردازد. ذکر این مطالب که نه تنها برای فلسفه ارسطو، که حتی برای مطالعه فلسفه به طور مطلق ضروری است، نشان دهنده اهمیت ارسطو نزد آمونیوس و تلاش او در نزدیک کردن فلسفه ارسطو به فلوطین و رفع تعارض های موجود بین ارسطو و افلاطون است. فارابی در اثری مشابه، یعنی کتاب ""ما ینبغی أن یقدم قبل تعلم الفلسفه"" ارسطو، به جز در مواردی اندک، به تکرار سخن آمونیوس می پردازد و از این رو می توان این اثر را کاملاً آمونیوسی و ترجمه ای آزاد از اثر آمونیوس دانست.
تبیین نظم شهر اسلامی بر اساس احکام ثابت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
855 - 878
حوزههای تخصصی:
نظم شهر اسلامی را می توان با نظم فطری تعریف و تبیین کرد. نظم یک بایسته فطری و بدیهی در خلقت الهی است که در ابعاد مختلف و نظام های اجتماعی و فرهنگی، کالبدی، زیست محیطی، طبیعی و اعتقادی امکان بررسی و مطالعه دارد. نظم فطری هم بنا به آیات قرآن بر اصول ثابت و تغییرناپذیری استوار است. احکام ثابت، همان قانون های شریعت هستند که بر اساس فطرت انسان برای انسان ها وضع شده است. احکام اعتباری، قانون های متغیر هستند که بر طبق نیاز و مصلحت جامعه در دوره های مختلف ایجاد می شوند. در این زمینه پرسش های پژوهش حاضر عبارت است از اینکه اصول و احکام ثابت و نظم دهنده در شهر اسلامی چیست؟ ویژگی ها و معیارهای عملی احکام ثابت در شهر اسلامی کدامند؟ احکامی که بر زندگی مسلمانان تأثیر می گذارند و به عنوان سیستم نظم دهنده، شهر اسلامی را شکل می دهند و تعریف می کنند. احکام ثابت و فطری به عنوان قانون ها و اصول تغییرناپذیری در شهر اسلامی در طول زمان ها و مکان های مختلف ثابت بوده و تبعیت از آنها امری فطری و الهی است. احکام ثابت را می توان در قالب چهار دسته قانون های اخلاقی، عبادی، اجتماعی، خلقت زیست محیطی دسته بندی کرد. همچنین مهم ترین شاخص و معیار ثابت در شهر اسلامی قاعده حلال و حرام بوده که همیشه ثابت و تغییرناپذیر است. قانون ها و مقررات اعتباری در شهر اسلامی قراردادهایی هستند که در زمان ها و مکان های مختلف برای تأمین نیازهای مختلف جامعه و حل مسائل آن و نیز توسعه و پیشرفت شهری و جامعه، به شرط هماهنگی و تبعیت از احکام ثابت تدوین و اعمال می شوند.
اخلاق ناصری و نسبت آن با اخلاق نیکوماخوس در تربیت اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت اخلاقی
هدف این مقاله بررسی نسبت اخلاق ناصری با اخلاق نیکوماخوس در حوزه تربیت اخلاقی است. برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش تحلیل محتوا و روش تحلیل و استنتاج منطقی بهره گرفته شده است. بدین منظور ابتدا به لحاظ تاریخی به طور مختصر، منابع خواجه نصیر در نگاشتن اخلاق ناصری و جایگاه اخلاق نیکوماخوس در این میان بررسی، و تلاش شد نشان داده شود که اخلاق ناصری بویژه در حوزه تربیت اخلاقی از طریق تهذیب الاخلاق ابن مسکویه با اخلاق نیکوماخوس پیوند استواری می یابد. در ادامه با بررسی چهار اصل مهم تربیت اخلاقی در اخلاق ناصری، شامل «هیچ خُلقی طبیعی نیست»، «در تربیت اخلاقی باید به طبیعت اقتدا کرد»، «در تربیت اخلاقی حفظ سنتها و ارزشهای اخلاقی بر نقد آنها مقدم است» و «برای تخلّق به فضیلت های اخلاقی لازم است، کودک به تکرار عمل با هدف کسب عادت واداشته شود»، ریشه های آنها در اخلاق نیکوماخوس مشخص، و تفاوتها و همانندیهای میان این دو برجسته شد. نتایج پژوهش حاکی است که اگرچه میان گفته های خواجه نصیر در اخلاق ناصری و ارسطو در اخلاق نیکوماخوس در زمینه تربیت اخلاقی همانندیهای انکارناپذیری هست که احتمالاً فراروایت تقدم طبیعت بر صناعت مهمترین آن باشد، تفاوتهای مهمی نیز در این میان قابل مشاهده است که یکی از مهمترین آنها کمرنگ شدن جایگاه حکمت عملی (فرونسیس) و به طور کلی عقلانیت در تربیت اخلاقی مورد نظر خواجه نصیر است.
عمومیت تسبیح حقیقی آفریدگان در هندسه معرفتی اندیشه دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۶ شماره ۲ (پیاپی ۳۱)
349 - 373
حوزههای تخصصی:
مسئله تسبیح خدای تعالی از سوی عموم آفریدگان، از آموزه های بدیع قرآن کریم است. جمادات در بادی امر، فاقد شعور و ناتوان از تسبیح آفریدگار به نظر می رسند، خداوند برای تغییر این نگرش، بارها در کتاب هدایت خود (قرآن کریم)، انسان را متوجه شعورمندی سایر پدیده ها و ابراز بندگی آنها نسبت به پروردگار کرده است. تسبیح خداوند از جانب آفریدگان، فرع برخورداری آنها از فهم و شعورمندیشان است. بنابراین تسبیح گوی باری تعالی نه تنها بنی آدمند، بلکه هر جماد، نبات، حیوان و برخی انسان ها و موجودات مشابه آنان دارای تسبیحی آگاهانه و از سر انقیادند، و همه اجزای عالم هستی هم خود ناخواسته و نادانسته، عینِ ذکرِ شریفِ (سبّوحٌ قدّوسٌ) در نظام جبری و تکوینی هستند و هم خواسته و دانسته، گویای این ذکر مقدس در نظام اختیاری و تکلیفی خواهند بود. در پژوهش حاضر بر آنیم تا تبیینی به نسبت روشن از هر دو نوع تسبیح ارائه دهیم و مدعی هستیم تسبیحی که قرآن آن را به رخ آدمیان می کشد، تسبحی متفرع بر حیات مندی، شعورمندی و از سر اختیار و انتخاب است. این پژوهش با محور آیات و روایات اما با صبغه فلسفی، به تبیین مدعای مذکور می پردازد.
نگاهی بر مفهوم جدید اراده نیک کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
465 - 486
حوزههای تخصصی:
در نوشتار حاضر مفهوم جدید اراده نیک کانت بررسی می شود؛ مفهومی که حاصل تأمل در نظریه شر ریشه ای اوست. بر اساس نظر کانت، تمامی انسان ها به دلیل وجود تمایل به شر در نهادشان شرورند. انسان ها اگرچه موجوداتی عاقل محسوب می شوند، در عین حال به دلیل ماهیت محسوسشان محدود هم هستند و این محدودیت آنها موجب می شود انگیزه های حسی خود را بر قانون اخلاقی ترجیح دهند. از نظر کانت این همان امری است که سبب تولد شر در جهان می شود. اما سؤال این است که آیا انسان می تواند بر تمایل به شر عجین شده با ماهیتش فائق آید؟ آیا او می تواند با وجود تمایل به شری که در نهاد او قرار دارد، به کمال اخلاقی دست یابد؟ کانت بر این باور است که غلبه بر شر به تنهایی در توان انسان نیست و او به این منظور نیازمند همیاری خداوند خواهد بود. اما برای اینکه استحقاق دریافت این موهبت الهی را داشته باشد، خود نیز باید زمینه دریافت آن را آماده کند. او باید تحولی درونی را در خود ایجاد کند، این تحول به شکل گیری اراده نیک در نزد انسان می انجامد، اراده نیکی که واکنشی است در برابر شر ریشه ای. شکل گیری چنین اراده نیکی از دلایل کانت برای اثبات وجود خدا هم محسوب می شود؛ زیرا تا خدایی نباشد که انسان را در دستیابی به چنین اراده ای کمک کند، انسان خود هرگز نمی تواند به تنهایی چنین اراده ای داشته باشد.
توطئه سکوت بررسی نقش ناظر ارجح در ناسازگاری نظریه نسبیت خاص و متافیزیک پویانگرانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پس از انتشار مقالة پرنفوذ هیلاری پاتنم در سال 1967 با عنوان «زمان و هندسة فیزیکی»، بحث از نظریة نسبیت خاص در مناقشة میان دیدگاه ایستانگرانه و دیدگاه پویانگرانه به شکلی جدی در فلسفة زمان معاصر مطرح شد. پاتنم در این مقاله با استفاده از این نظریه استدلالی به سود دیدگاه ایستانگرانه طرح میکند. او در استدلال خویش مبتنی بر نظریة نسبیت خاص رابطة همزمانی را رابطهای نامتعدی در نظر میگیرد. از این رو، برخی فلاسفه (برای نمونه بورن Bourn 2006 و کریک Craig 2008) تلاش کردهاند که از طریق دفاع از فرض وجود چهارچوبی به عنوان چهارچوب ارجح، و بنابراین وجود رابطة همزمانی همارزی، از دیدگاه پویانگرانه دفاع کنند. در این مقاله تلاش میشود پس از بررسی استدلال پاتنم و نیز استدلالات به سود فرض وجود چنین چهارچوبی، از طریق تمایز میان دیدگاه ایستانگرانة ضعیف و دیدگاه ایستانگرانة قوی، استدلال شود که فرض وجود چنین چهارچوبی هیچ سودی برای دیدگاه پویانگرانه ندارد.
تفتیش در هستی های محسوس و استنباط های متافیزیکی آن نزد افلاطون و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی متافیزیک
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی
مرزبندی های فلسفی در مورد عالم حس و عالم غیر محسوس همواره یکی از تمایزات عمدة میان فیلسوفان بوده است. نتیجه این مرزبندی قرار دادن دو دسته از فیلسوفان در دو صف جدای از یکدیگر است. در یک طرف فیلسوفان مادی گرا قرار دارند که شعاع عالم هستی را صرفاً در عالم حس و ماده محدود می نمایند و در طرف دیگر صف فیلسوفانی قرار دارند که شعاع عالم هستی را فراتر از حس و ماده می دانند. آنچه ممکن است این تمایز را مضاعف نماید اختلاف در روش نشان دادن قلمرو عالم هستی است. یکی از رایج ترین شیوه ها در نشان دادن حد و مرز عالم هستی تأمل و تفتیش در عالم حس است. هدف پژوهش حاضر این است که روش تفتیش در عالم حس به منظور نشان دادن قلمرو عالم هستی مورد تحلیل قرار داده شود. نتیجه ای که در این پژوهش نویسنده نشان خواهد داد این است که روش تفتیش در حس نزد افلاطون و ابن سینا مورد استفاده جدی قرار داشته است و هر دو اندیشمند از طریق تفتیش در عالم حس استنباط های فلسفی متناسب با نظام فلسفی خود استخراج نموده اند. زیرا ابن سینا اگر چه همانند افلاطون در یکی از روش ها در نشان دادن شعاع عالم هستی که آن را فراتر از علم حس می داند بر تفتیش در عالم حس تأکید دارد اما با وجود آن نتیجه این تفتیش نشان دادن امر واقعی است که از آن به طبیعت مشترکه تعبیر می نماید چیزی که نزد افلاطون به ایده تعبیر می شود.
ناکامی تئوری های بازنمودگرایی مرتبه ی اوّل در تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله، کارآمدی تئوری های بازنمودگرایی مرتبه ی اوّل برای تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربیات پدیداری را موردبررسی قرار می دهد. نویسنده پس از توضیحی کوتاه درباره ی بازنمودگرایی، به سراغ توضیح مسأله ی این مقاله می رود: تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربیات که علاوه بر خصیصه ی کیفی، معضل دشوار فیزیکالیسم برای تقلیل پدیدارشناسی به حیث التفاتی است. نویسنده به تئوری های کارکردگرایانه ی شومیکر و خودبازنمودگرایانه ی کریگل برای تبیین خصیصه ی سوبژکتیو اشاره می کند و اشکالات وارد بر آن ها را شرح می دهد. سپس به داعیه ی سایر بزرگان بازنمودگرایی می پردازد که تأمین خصیصه ی سوبژکتیو را در قالب همان فرایند بازنمایی و بی نیاز از تئوری پردازی مجزا، در نظر می گیرند. وی با توضیح و بررسی فرایند بازنمایی، نتیجه می گیرد که فرایند مذکور، از عهده ی تبیین خصیصه ی سوبژکتیو تجربه برنمی آید و همان مسأله ی دشوار و شکاف تبیینی، عود می کند.
تحلیل تطبیقی ویژگی های تجربه و استقراء در فلسفه ابن سینا و پوپر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه علم
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
استقراء و تجربه از مسائل مهم فلسفه علم در جهان معاصر است که در فلسفه ابن سینا و پوپر همواره مورد توجه بوده است. ابن سینا با استناد به مواردی چون اخذ ذاتی، قاعده اتفاقی و قیاس خفی، تلاش نمود تا تجربه را از استقراء جدا کند و برای آن یقین و کلیت مشروط خاصی را لحاظ کند؛ ضمن اینکه تقسیم او از استقراء به تام و ناقص نیز اهمیت خاص خود را دارد. پوپر با نظر به مشکل عدم امکان استنباطات کلی در استقراء، تلاش نمود با طرح اصل انتقال و نشان دادن همسانی نگرش منطقی و روانشناسی گری، مشکل استقراء را حل کند و سپس با معرفی معیار ابطال پذیری، معیاری کلی و تجربی برای تأیید نظریات علمی ارائه دهد. شباهت دیدگاه ابن سینا و پوپر، مواجهه نقادانه با مسئله استقراء و تجربه و تلاش برای تبیین ابعاد معرفتی آنها در علم و زندگی عملی بشر است، اما درنهایت ضمن اینکه هر دو، روش علمی را در تجربه و استقراء محدود نمی کنند، پوپر درحالی تجربه را بعنوان یکی از معیارهای تفکیک علم از غیر علم می داند که برای تجربه هیچ مبنای محکمی درنظر نمی گیرد، ولی ابن سینا تأکید دارد که تجربه از بدیهیات اولیه است و بنابراین در شکل گیری مجموعه معرفت بشری نقش مهمی دارد. در نوشتار حاضر، با تبیین و تحلیل تطبیقی دیدگاه های ابن سینا و پوپر درباب تجربه و استقراء، تلاش می شود توانمندهای رویکرد ابن سینا نشان داده شود.
بررسی تطبیقی فاعلیت ذهن در فرایند ادراک از دیدگاه ملاصدرا و هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای پدیدارشناسی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
پرداختن به نقش ذهن به عنوان قو ای که نفس از طریق آن به اکتساب علوم می پردازد، در داشتن تلقی صحیح از فرآیند ادراک، اهمیت فراوانی دارد. در میان فلاسفه اسلامی، ملاصدرا مراتب ادراک را مراحلی می داند که نفس در جریان حرکت جوهری خود، با گذر از ساحت های حسی، خیالی و عقلی واجد آنها می گردد. در این میان توجه به دیدگاه ملاصدرا درباره کارکردهای ذهن در هر یک از ساحت های ادراکی قابل توجه است. در میان فلاسفه غربی معاصر نیز ادموند هوسرل، با مطرح کردن دو ساحت ادراک حسی و عقلی و توجه به نقش ذهن در هر کدام از این ساحت ها، نظریه ای متفاوت در این زمینه مطرح نموده است. بررسی دیدگاه های این دو فیلسوف، درباره ماهیت ادراک و چگونگی فاعلیت ذهن در ادراک اشیای بیرون از خود، همچنین نشان دادن وجوه افتراق و اشتراک دو دیدگاه، موضوعی است که این مقاله به آن پرداخته است.
رابطه ی وجود، موجود و ذات با تصور خداوند در نظام فلسفی- الهیاتی توماس آکویینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله ابتدا مفاهیم متافیزیکی نظام فلسفی توماس آکویینی تبیین و تعریف و سپس ازطریق این مفاهیم، تصور خداوند ارائه می شود. از بین اصطلاحات متافیزیکی، بیشترین توجه به دو اصطلاح متداول ens ، esse است، ولی سایر مفاهیم متافیزیکی را نیز نادیده نمی گیریم. توماس در نظام فلسفی خود ازیک طرف بر تعالی الهی تأکید می کند و خداوند را ورای همه ی موجودات می داند. خداوند وجودی در عرض سایر موجودات ندارد، بلکه وجود مطلقی است که ورای این جهان است، ازطرف دیگر، تحت تأثیر متون مقدس مسیحیت می کوشد حضور الهی را در همه ی مخلوقات اثبات کند. خلقت ازطریق کلمه ی الهی صورت می گیرد، بنابراین موجودات فقط در لحظه ی خلقت به خداوند وابسته نیستند، بلکه در تداوم لحظه به لحظه ی خویش نیز نیازمند خلقت الهی اند. در این تصویر، خداوند در عین تعالی از جهان، در باطن همه ی مخلوقات، نوعی حضور و فعالیت دارد.
درجه اعتمادپذیری فرایند معرفتی در فلسفه ملاصدرا و معرفت شناسی فرایندی فضیلت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
ملاصدرا فرایندهای حصول معرفت را با توجه به قوای ادراکی مؤثر بر حصول معرفت به سه فرایند حسّ و خیال و عقل تقسیم می کند و فرایندهای عقلی را مشتمل بر دو فرایند کشف و برهان و فرایند کشفی را مشتمل بر دو فرایند وحی و الهام می داند و از نظر او درجه اعتمادپذیری هر یک از این فرایندها متفاوت از دیگری است و درجه اعتمادپذیری فرایند بر حصول باور صادق مؤثر است. استفاده از فرایندهای برهان و کشف و وحی و الهام وابسته است به ویژگی های فاعل شناسا، بنابراین علاوه بر فرایند، بستر و زمینه شکل گیری باور بر حصول باور صادق مؤثر است. در نتیجه می توان ادعا کرد: ملاصدرا به فرایندهای حصول باور و ویژگی های فاعل شناسا در حصول معرفت به عنوان عوامل غیرمعرفتی و بیرونی توجه دارد. نظریه های معرفت شناسی ای که معتقدند؛ علل بیرون از باور در شکل گیری و ایجاد باور مؤثرند در زمره نظریه های معرفت شناسی برون گرایانه قرار می گیرند. یکی از مهمترین نظریه های معرفت شناسی برون گرایانه، اعتمادگرایی فرایندی و اعتمادگرایی مبتنی بر فضیلت است.
تبیین و بررسی رویکرد هگل نسبت به رابطه علم و دین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
633 - 650
حوزههای تخصصی:
دیرزمانی است که میان برخی از دانشمندان و متکلمان غربی نزاع سختی در باب حوزه و قلمرو و همچنین اعتبار و وثاقت علم و دین درگرفته است. در طول سده های گذشته، هر یک از این دو قلمرو از اینکه دیگری را به مثابه یک دانش و معرفت واجد حقیقت در نظر بگیرند، طفره رفته اند و دلایل فراوانی در رد و محکومیت دیگری ارائه کرده اند. از این رو در نوشتار حاضر ضمن تأکید بر این نکته که پیشرفت علمی جوامع بشری لزوماً با سکولاریسم ارتباطی ندارد، با نظر به کل نظام فکری هگل، دیدگاه وی در زمینه رابطه علم و دین بررسی خواهد شد. به باور هگل، معرفت و آگاهی بشر بر اساس یک سیر دیالکتیکی تاریخی پیوسته در حال تکامل بوده و متناسب با بسط و پیشرفت آن، علم و دین نیز توأمان و با تناظر یک به یک دچار تحول و پویایی شده اند. به بیان دیگر، او با اشاره به مراحل چهارگانه تکامل تمدن ها و مراتب استکمال ادیان در بستر تاریخ، بر این باور است که در هر دوره ای از تاریخ جهان، میان علم و دین آن زمان، تعامل و ارتباط نزدیکی وجود داشته و این دودر هیچ دوره ای به هیچ عنوان در تباین با هم نبوده اند. گرچه کامل ترین نوع تعامل میان علم و دین و مصداق تام و اتمّ این رابطه از نظر وی در مسیحیت پروتستان و دوره ژرمنی وجود داشته است. از این رو بر اساس رویکرد تعاملی و آشتی گرایانه هگل، علم و دین دو ساحت متفاوت تجلیات روح مطلق هستند و در طول تاریخ به صورت مشترک و به موازات هم به تعالی آگاهی بشر مدد رسانده اند.
تعریف، عینیت و تعداد صفات جوهر الهی در اندیشه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
651 - 668
حوزههای تخصصی:
مسئله صفات خداوند هم در حوزه مباحث الهیاتی (کلامی) و هم فلسفی، اهمیت ویژه ای دارد و می توان از جهات مختلف معناشناختی، معرفت شناختی و هستی شناختی در خصوص آن به بحث نشست. اسپینوزا فیلسوف عقل گرای سده هفدهم که متافیزیک خود را مبتنی بر تصور خدا به عنوان علت اولی و تنها جوهر موجود می سازد، تصور تام خدا را به تصور صفات خداوند منوط می داند و از این مجرا به بحث های مختلفی در این زمینه می پردازد. در این تحقیق سعی بر این بوده است تا به پرسش هایی در زمینه تعریف، عینیت و تعداد صفات جوهر الهی در اندیشه اسپینوزا پاسخ های نظام مند داده شود. روش تحقیق در این مقاله توصیفی - تحلیلی و بر اساس تحقیق کتابخانه ای - اسنادی است. به اختصار می توان گفت که اسپینوزا در دیدگاه نهایی خود، صفات را معرفت پذیر، مقوّم ذات جوهر، عینی و ناوابسته به ذهن فاعل شناسا و از نظر عددی نامتناهی می داند. او همچنین بین صفات خدا و خصوصیات او قائل به تمایز است. همچنین نشان داده خواهد شد که دیدگاه اسپینوزا در بحث صفات، تغییراتی را نیز به خود دیده است.
نمادین بودن زبان دین از منظر تیلیش و غزالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۳۳)
743 - 768
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه پل تیلیش، زبان انسان برای سخن گفتن از اعیان و وقایع عادی زندگی او مناسب است و به هیچ وجه نمی توان چنین زبانی را برای سخن گفتن از خدای «متعالی» و «به کلی دیگر» به کار گرفت. غایت قصوا یا دلبستگی واپسین جز با زبان نمادین بیان شدنی نیست و نمادهای دینی تنها در موقعیت سخن از خدا و بازنمایی بنیان غایی هستی، معنای نمادین دارند. محمد غزالی نیز قائل است که معرفت به عالم علوی جز از طریق نمادهای عالم سفلی محال خواهد بود. نمادگرایی او ناظر به کل عالم ملک و شهادت است. هر دو شخصیت بر درک شایسته نمادهای دینی از طریق پیوند قلبی و علم حضوری تأکید دارند. اما نزد تیلیش این ادراک، تنها زمینه مواجهه بهتر با خدا را فراهم می کند و فاقد حیثیت واقع نمایی و معرفت بخشی است؛ در حالی که غزالی نمادها را واجد چنین حیثیتی می داند.
مارتین بوبر و انسان شناسی صلح
حوزههای تخصصی:
صلح و دوستی حقیقی بین انسانها مستلزم فراتر رفتن از مصلحت جویی های گذرا و آنی، و عمل براساس پشتوانه ای اعتقادی و نیز ایمانی ژرف و عمیق است. از دیرباز انسانها در قالب ادیان و اندیشه های مختلف به صلح اندیشیده اند و راهکارهایی نیز ارائه نموده اند. در دوران مدرن، گسستن از مقتضیات و الزامات اعتقادی دوران گذشته، سبب تلاش برای بازاندیشی در مبنای پیوند و ارتباط بین انسانها شده است. ضرورت این امر در آن است که، به تعبیر اندیشمندانی همانند دورکیم، نوع همبستگی بین افراد دگرگون شده است. با آنکه جریان عمومی و کلی برای همبستگی بین افراد در دوران مدرن، مبنایی غیردینی و غیرالهیاتی داشته است، اما هنوز هم اندیشمندان و آموزه هایی بوده و هستند که تعلّق خاطر انسانها به یکدیگر را بر پایه مبانی دینی و الهیاتی استوار نموده اند. چنین آموزه هایی سعی دارند نسبت جدید میان انسانها با یکدیگر را بر اساس رابطه ایشان با خداوند و امر قدسی بازتعریف کنند. مارتین بوبر از کسانی است که در دوران جدید با بیان نسبت های میان فرد و دیگری، و نیز فرد و خداوند، به چنین ارتباطات و پیوندهایی می اندیشد. مهم ترین مبنای مورد تأکید وی آن است که برای تحقق نسبت و ارتباط درست بین هر یک از اینها باید از نگاه ابزارگونه دست کشید. ارتباط حقیقی انسان با دیگری، در ذیل نسبتی که وی با خداوند دارد، باید همنوع خویش را به مثابه غایتی در خود ببیند؛ آن گونه که کانت نیز این گونه می انگاشت. بالطبع هر نوع نگرش ابزارانگارانه نسبت به آدمی مانع از تحقق این امر خواهد شد. دیدگاه بوبر بر وجه وجودشناختی ارتباط بین انسانها تأکید دارد و گفتگو را رکن رکین چنین رابطه ای می انگارد. او برای تبیین منظور خویش از دو نوع رابطه من-تو و من-او یاد می کند که نوع و جهت گیری من، در هرکدام از اینها با دیگری متفاوت است. تلقی دیگری، در مقام تو، نگرشی وجودشناسانه و بالاستقلال است که با نوعی گشودگی به دیگریِ متفاوت با من، هم به شناخت اصیلی از طرف مقابل می رسد و هم شناخت من از خودم را تکامل می بخشد.