فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۰۱ تا ۱٬۱۲۰ مورد از کل ۲٬۸۹۷ مورد.
مک اینتایر بین ارسطو و مارکس
منبع:
راهبرد ۱۳۸۴ شماره ۳۶
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر مارکسیسم و ماتریالیسم آلمانی (قرن 19)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی علوم سیاسی اندیشه سیاسی اندیشه سیاسی در غرب تاریخ و مبانی اندیشه سیاسی از قرن بیستم به بعد
جایگاه مفهوم لوگوس در اندیشه برابری و نظام جهانی رواقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
می توان گفت که نخستین بخش عمده فلسفه رواقی، منطق نظریه لوگوس است. این اصل که مفهوم قانون طبیعی از آن تعبیر می شود، بیشترین سهم فرهنگ یونان در میراث اندیشه ی بشری است. لوگوس در اندیشه ی رواقی نظم عقلانی حاکم بر عالم یا ساختاری است که نظام عقلانی عالم را نشان می دهد. این اصل عقلانی در زمینه های مناسب به صورت آتش یا خدا توصیف می شود. از دیدگاه رواقیون طبیعت تبلور یک قانون عام یعنی فراگیر و جهان شمول است و این قانون واحد که متعالی ترین قاعده کلی است، مبنای نظری اندیشه ی برابری و نظام جهانی در تفکر رواقی است. مقاله حاضر در صدد است تا با رهیافت مضمون گرا این فرضیه را به آزمون بگذارد که مفهوم لوگوس یا قانون ازلی و ابدی از تفکر پیش سقراطی (خصوصاً اندیشه ی هراکلیت) به عصر یونانی مآبی و اندیشه ی رواقیون، راه پیدا کرده و ضمن تکامل این مفهوم، پایه ی نظری مفاهیمی هم چون برابری و نظام جهانی در این مکتب را شکل داده است. این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی به نگارش در آمده است.
ادوارد جاناتان لو و امکان [پذیری] مابعدالطبیعه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پس از ستیز چندین دهه ای اثبت گرایی منطقی و فلسفه تحلیلی با مابعدالطبیعه، اینک شاهد روی آوری شماری از فیلسوفان تحلیلی به مابعدالطبیعه هستیم که نه تنها آن را ممکن، بلکه گریزناپذیر می دانند. ادروارد جاناتان لو در یک طرح گسترده آکادمیک، در کتابی که یادآور فلسفه انتقادی کانت در رویارویی با مابعدالطبیعه است، کوشیده تا ضمن نشان دادن امکان پذیری و حتی گریزناپذیری مابعدالطبیعه، خود، مابعدالطبیعه ای ناکانتی و واقع گرا عرضه کند. او بر این باور است که، در تمایزی روشن میان مابعدالطبیعه و علوم تجربی، وظیفه مابعدالطبیعه نه بیان اینکه چه چیزی وجود دارد، بلکه بیان این امر است که چه چیزی می تواند وجود داشته باشد. او موضوع مابعدالطبیعه را «امکان ها» و موضوع علوم تجربی را «فعلیت ها» می داند. او به دفاع از مابعدالطبیعه چونان فعالیتی عقلی، با نقش محوری برای فلسفه ورزی و با تقدمی در برابر علوم تجربی می پردازد، به گونه ای که مابعدالطبیعه و امکان مابعدالطبیعی موضوعاتِ ویژه علوم، همواره بر هر گونه نظریه پردازی علمی مقدمند. یافته های مابعدالطبیعه بنیاد علوم تجربی، بیانگر امکان های وجود، و یاری رسان به تشخیص مقولات وجود و روابط میان این مقولات هستند. لو در طرح گسترده چندین ساله خود، با موفقیتی روزافزون، کوشیده است «امکان [پذیری] مابعدالطبیعه» را از «امکان [پذیری] مابعدالطبیعی» استنتاج کند، به عرضه دستگاه مابعدالطبیعی خاص خود، چونان یک رشته خودآیین و گزیرناپذیر، بپردازد، و با آن برخی از مسائل فلسفه را حل کند.
در باب اسپینوزا
حضور و عالمداری در ملاصدرا و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای متافیزیک باوری معاصر
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی متافیزیک
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی
علم حضوری انسان به خودش، بنیان حضور وی نزد خود و شهود مستقیم هستی است. ملاصدرا با تکیه بر نفس به عنوان هستی که عین شناسایی و قلمرو تلاقی وجود و علم است، آدمی را از ورطه تقابل غیرقابل رفع ذهن و عین نجات می دهد. آدمی با حضور نزد خود، هستی خویش را متصل به عالم خارج می یابد. یافتن خود در میان موجودات و داشتن نسبت خاصی با هستی، به معنای داشتن «عالم» است. هایدگر نیز با تکیه بر نسبت خاص انسان با هستی و توانایی انسان بر تفسیر و ارزیابی هستی و فرارفتن از هستی، مسئله حضور و عالمداری را مطرح می کند. بنابراین می توان گفت حضور آدمی نزد خود، بنیان عالمداری اوست و از این لحاظ، ملاصدرا و هایدگر مشابهت بسیاری به یکدیگر دارند.
آموزة فیض از عهد عتیق تا آگوستین تفاوت ها، شباهت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم پساارسطویی فلسفه یهودی-یونانی (قرن 1 ق.م - قرن 1 ب.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی قرون وسطی آباء کلیسا (قرن 3 و 4)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی ادیان دیگر
آموزة فیض، حلقه وصل مفاهیم اساسى مسیحیت است. پولس اولین کسی بود که به این واژه مفهومی الهیاتی داد. از نظر وی، فیض عامل اصلی نجات بود. از مجموع سخنان پولس می توان برداشت کرد که فیض به ابعادی از عمل مهربانانة خدا دلالت دارد که به طور رایگان، رستگاری را برای کسانی که استحقاقش را ندارند، به ارمغان می آورد. پس از پولس، پدران کلیسا این مفهوم را گسترش دادند. در میان پدران کلیسا، آگوستین برجسته ترین نقش را در گسترش مفهوم فیض دارد، به گونه ای که او را نظریه پرداز «فیض» می نامند. مباحثات وی با مخالفانِ برداشت رایج از فیض، مهم ترین مباحث تاریخ کلیسا به شمار می آید. پس از آگوستین، برداشت کاتولیکی از فیض تقریباً تثبیت شد. کلیسای کاتولیک مخالفان دیدگاه وی را بدعت گذار می شمردند. در این پژوهش، سیر شکل گیری این مفهوم از کتاب مقدس تا زمان آگوستین و نیز برخی مباحثات او با معاصرانش مورد توجه قرار گرفته است.
اخلاق در پدیده شناسی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هوسرل با آغاز از جهان آگاهی اگو و تاکید وسواس گونه بر ماندن در این قلمرو، متهم به نادیده گرفتن غیریت مطلق «دیگری» و تقلیل آن به حضور آگاهی است. وی با تقلیل «دیگری» اخلاق را از دست می دهد و بنابراین خشونت را در گفتمان پدیده شناسی نهادینه می کند. در این مقاله ابتدا به جوانب مختلف این نقد بنیادین می پردازیم، و در ادامه با ارائه ی خوانشی از هوسرل تلاش می کنیم از او در مقابل این نقد دفاع کنیم. هوسرل در آغاز پدیده شناسی را به گونه ای طرح می کند که مستعد چنین نقدهایی است، اما در ادامه تأکید می کند که باید پدیده شناسی را از بعد تجربی آن رها کرد و به شیوه ای ایده تیک آن را پیش برد. نشان خواهیم داد که با قرار دادن پدیده شناسی در قلمرو ایده تیک اش می توان به این نقدها پاسخ داد.
جعل معنا از نگاه سارتر و نقد و بررسی آن بر اساس مبانی شناخت گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جعل و کشف معنا دو دیدگاه بنیادین در معنای زندگی هستند که هر کدام موافقان و مخالفانی را به خود اختصاص داده اند. سارتر با تبیین وجودِ فی نفسه و وجودِ لنفسه، و همچنین مفاهیمی همچون امکان ناضرور، آزادی و فردیت، ابتدا جهان را از هر معنایی تهی می کند و سپس برای استعلای خویش و همچنین عدم انفعال، در پی جعل معناست. بنابراین، در این حوزه، سارتر را می توان یک ناشناخت گرا و سوبژکتیویست خواند و از این رو انتقادات مربوط به این دو نحله به سارتر نیز تعلق می گیرد. برای نمونه، سارتر با سوبژکتیو دانستن معنا امکان هر گونه داوری معرفتی را درباره صدق و کذب دیدگاه اخذشده از بین می برد. در عین حال، به نظر می رسد، با توجه به مبانی معرفتی ناشناخت گرایان و سوبژکتیویست ها، می توان از قوت این نقد کاست. همان طور که می دانیم، تأکیدِ سارتر و سایر اگزیستانسیالیست ها بر جعل و یا کشف معنا شدیداً وابسته به فرد و ساختار سوبژکتیو اوست. بنابراین به نظر می آید با توجه به بنیان های فلسفی سارتر، نقدهای مبتنی بر شناخت گرایی بر سارتر وارد نباشد.
دکارت و ملاصدرا
منبع:
نامه فرهنگ ۱۳۸۳ شماره ۵۲
دیلتای و کارکرد بنیادین مسائل هرمنوتیک در علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیلتای از جمله کسانی است که به نشانه های تاریخی توجه، و آنها را وارد بحث هرمنوتیک کرده است. هرمنوتیک دیلتای نشان دهنده یک جریان فکری بین نظریه پردازان قرن نوزدهم است که پرورده مکتب رمانتیک بودند. برنامه وی برای تحلیل حیات بشری و مفهوم سازی وی از حیثیت تاریخی انگیزه مهمی را برای هایدگر به وجود آورد تا هرمنوتیک هستی شناسی خود را در انسان و زمان به وجود آورد. دیلتای کوشید برای روش شناسی علوم انسانی بالاترین درجه ممکن را تضمین کند. او معتقد بود علوم انسانی نباید روش های خود را از علوم طبیعی وام بگیرد. رویکرد دیلتای ارتباط وثیقی با اندیشه های کانت و هگل دارد و آنها را با هم جمع می کند. دغدغه مهم دیلتای هجمه پوزیتیویست ها در آن زمان بود. پوزیتیویست ها معتقد بودند اگر بخواهیم به علوم، تعین یا واقعیت ببخشیم، باید از روش تجربی واقع نما و به یک معنا ارزش گذار استفاده کنیم. در چنین شرایطی بود که دیلتای می کوشید نوعی ملاک برای عینی کردن یا تعین بخشیدن به علوم انسانی بیابد. در این مقاله می کوشیم چگونگی تأثیرگذاری مسائل هرمنوتیکی در برجسته سازی علوم انسانی و دفاع از عینیت آن در برابر علوم تجربی را نشان دهیم.