عالمان بزرگ در طول حیات علمی خود تألیفات گسترده ای دارند که یکی از راه های عمدة شناخت افکار آنها، مراجعه به این آثار است. در این باب، آثار اوّلیّة هر عالم می تواند کمک فراوانی به شناخت زیربنای فکری او نماید. علاّمه طباطبائی از جمله عالمان دینی است که در زمینه های مختلف دینی آثار فراوانی دارد. علاّمه در دهة چهارم حیات خود،تفسیری به نام«البیانفیالموافقةبینالحدیثوالقرآن»نگاشته اند. این اثر، تفسیری ترتیبی است که تا آیة 57 سورة یوسف را در بر می گیرد و نگارنده با روش توصیفی تحلیلی به بررسی این تفسیر از جنبه های گوناگونی مانند زمان آغاز و اتمام نگارش، ساختار کلّی، منابع مورد استفاده، روش تفسیری پرداخته است. این تفسیر به صورت مختصر بر اساس روایات رسیده از معصومین(ع) در حدود 15 سال به نگارش درآمده است. عمده منبع نقل روایات البیان، کتب عیّاشی، قمی، کافیو آثار شیخ صدوق هستند که علاّمه با واسطه تفسیر صافی از این منابع نقل کرده است. البیان مشتمل بر روش های تفسیری قرآن به قرآن و ادبی نیز است.
قرآن اثری مقابله ناپذیر با ساختاری شگرف است که از آن به عنوان شاهکاری ادبی یاد می شود، بر این اساس است که قرآن خالی از عیوب سخن و آسیب هایی مانند «حشو متوسط و قبیح» است که در بلاغت «حشو مذموم» نامیده می شود. با این حال در پاره ای از آیات و عبارت های قرآنی ترکیب هایی یافت می شود که در نگاه ظاهری با وجود تفاوت لفظی اما تکرار بی فایده معنای مطالب پیشین و مصداق حشو مذموم است. هدف پژوهش حاضر بررسی چنین مواردی از تکرار معنوی در آیات قرآن است که توهم معنای غیرمفید و اضافه بودن یکی از بخش های جمله را ایجاد می کند. در این پژوهش تلاش شده است تا بر اساس دیدگاه مفسران، جایگاه معنایی این گروه از مکررات غیرلفظی موهم حشو مذموم در پردازش آیات قرآن تبیین گردد و خواننده بر این نکته رهنمون شود که حشو در آیات وحیانی قرآن به کار نرفته و اجزای آیات موهم حشو در جای مناسب خود قرار دارند و تکرار در معانی صورت گرفته، دارای فواید بلاغی مانند تأکید، تبیین، تکثیر و مبالغه است که جزء صنایع ادبی و موجب جذابیت سخن است.
صحیح ترین روش در روش های تفسیری،تفسیر قرآن به قرآن است که از زمان ائمه(ع)مورد توجه بوده و بعد از ایشان نیز طرفداران بسیاری داشته است. اینکه بعضی از مفسران این روش را دنبال کرده اند و تفسیرهایشان چه ویژگی هایی داشته است مورد بررسی قرار گرفته اما مقایسه بین دو تفسیر با بررسی وجه تشابه و اختلاف کمتر دیده شده است.بنابراین این سوال مطرح می شود که بین دو روش تفسیری مشابه،اختلاف دیده می شود یا نه و اگر اختلافی هست ریشه آن در کجاست؟ در این تحقیق به مقایسه دو تفسیر»المیزان«و»الفرقان«پرداخته شده است که هر دو از روش قرآن به قرآن استفاده کرده اند،اما در آنها اختلافاتی دیده می شود. به عنوان مثال در مواردی مثل سیاق این دو تفسیر کاملا در مقابل هم قرار گرفته اند. برای روشن تر شدن مطالب از سبک الفرقان به نظرات جدید و نادر مفسر در زمینه فقه الاحکام پرداخته شده و در مورد سبک المیزان به بررسی ویژگی های مهم تفسیر و استفاده از سیاق به عنوان ابزار کار تفسیر قرآن به قرآن اشاره شده است. روش تحقیق بر اساس جمع آوری اطلاعات ،روش مطالعه ای اسنادی و کتابخانه ای است و ضمن مراجعه به دو کتاب تفسیر به کتابهای دیگر مراجعه شده است. یکی از دستاوردهای تحقیق این است که نویسنده الفرقان روایت قوی مخالف با ظواهر قرآن را قبول ندارد و طبق مبناهای خود حکم های شاذ و نادری را ارائه کرده،اما علامه طباطبایی(ره)روایات قوی را در تفسیر می پذیرد و هرگز در صدد نفی از روش و اعتبار قول معصوم(ع)در زمینه تفسیر نبوده است.