مقالات
حوزههای تخصصی:
انسان ذاتاً فضیلت طلب است و نسبت به فضیلت و کمال عشق میورزد. اما اینکه نسبتِ میان عشق و فضیلت چگونه باید باشد، مسئله ی اصلی و مورد مطالعاتی این پژوهش – که در جمع آوری اطلاعات به شیوه ی اسنادی و در پردازش آنها از تحلیل عقلی و منطقی استفاده شده است - دیدگاه های ابن قتیبه ی دینوری است. ابن قتیبه میان این دو، تمایز معناداری قائل میشود و معتقد است با توجه به ویژگیها و خصایص انسانی،نه تنها ضرورتی ندارد که عشق به فضیلت، مساوی و همتراز با خودِ فضیلت باشد، بلکه باید میان آنها کاملاً جدایی و بینونت باشد. به عبارت دیگر،فضیلت هر چه بیشتر، بهتر اما عشق به فضیلت باید معتدل باشد و از افراط و تفریط در این عشق و محبت باید پرهیز نمود. همین سخن درباب رذایل و نفرت نسبت به آن، جاری است. اگر چه ممکن است شخصی در رذایل غرق باشد، اما نفرت از او باید در حد اعتدال باشد. این در حالی است که مشهور حکمای مسلمان رابطه ی میان عشق و فضیلت را یک رابطه ی همتراز میدانند به طوری که شدت عشق به میزان فضیلت وابسته است.نتیجه ی این پژوهش را می توان چنین تبیین نمود که ابن قتیبه رابطه ی میان عشق و فضایل را یک رابطه ی غیرضروری، غیرذاتی، قابل انفکاک و قابل کنترل میداند. در حالی که به باور فیلسوفان مسلمان رابطه ی میان عشق و فضیلت یک رابطه ی ضروری، غیرقابل انفکاک است که با توصیه، سفارش و دستور قابل تضعّف و اشتداد نیست.
بررسی تحلیلی هوش مصنوعی دریفوسی (مبتنی بر حیات هایدگری) از دیدگاه فلسفه اسلامی
حوزههای تخصصی:
هوش مصنوعی پدیده ایست با حدود یک قرن قدمت که با پیشرفت هایی که امروزه در این عرصه به دست آمده تبدیل به یکی از جدیدترین و مهم ترین فناوری ها و مسائل روز جهان شده ولی همچنان تحقیقات بنیادین در حوزه هوش مصنوعی به خصوص در فلسفه اسلامی بسیار اندک می باشد. بنیادین و اساسی ترین سوالاتی که در این عرصه مطرح می شود این است که آیا اصلا همسانی هوش مصنوعی با هوش انسانی امکان دارد؟ و اگر دارد چگونه می توان هوش مصنوعی ساخت؟ تا کنون دو دیدگاه نشانه گرایی و پیوندگرایی در حوزه هوش مصنوعی مشهور بوده است که تحقق هوشی مصنوعی طبق هردو دیدگاه از نظر فلسفه اسلامی و غرب محال می باشد اما دیدگاه دیگری توسط هوبرت دریفوس مبتنی بر نظریه حیات هایدگری و بدن مندی پدیدارشناسانه مرلوپونتی، مطرح شده که با مبانی طبیعیات نفس در فلسفه اسلامی قرابت هایی دارد. نوشتار حاضر تحقیقی بنیادین و به روش توصیفی-تحلیلی در بررسی دیدگاه دریفوس بر همسانی هوش مصنوعی ای که بدن انسانی داشته باشد دو نقد مبتنی بر تجرد ادراک و علم و هم عرض بودن موجودات جسمانی و مادی را مطرح می کند که در نتیجه به استحاله وقوع چیزی به نام هوش مصنوعی می رسد و بیان می کند بنابر فلسفه اسلامی می توان هوشمندی به دست آورد ولی هوشی که حاصل می شود مطابق نظام خلقت است و در نتیجه هوشی مصنوعی نیست بلکه هوش طبیعی است که انسان معد شکل گیری و سرعت بخش فرآیند حدوث او بوده است
کاربرد آموزه های فلسفل صدرایی در حلّ بحران معنا
حوزههای تخصصی:
پیشرفت تکنولوژی، وسعت و سرعت تغییرات و در نتیجه ابهام و تضاد اطلاعات در جهان امروز، بحران هایی را فراروی بشر قرار داده است که زندگی افراد را روزبه روز بی معنا تر کرده و در خلائی پایان ناپذیر رها می کند. لزوم یافتن معنایی عمیق برای زندگی به جهت حل و درمان این بحران ها موجب گردیده، مکاتب مختلف فکری اقدام به تجویزهایی بنا به مبانی و اندیشه های خود نمایند. فلسفه اسلامی بخصوص مکتب حکمت متعالیه به عنوان یک مکتب فکری با مبانی عمیق نیز دارای آموزه های کارآمدی است که به نظر می رسد در تولید معنای اثر بخش در زندگی تاثیر بسزایی داشته باشد. مبانی همچون اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، امکان فقری و برخی قواعد فلسفی مرتبط با اصل علیت، قوای نفس، از آموزه هایی است که به شکل گیری معنا کمک می کند. در درمان مبتنی بر آموزه های فلسفه اسلامی روش پیشنهادی یک سیر صعودی از رفتارهای بحرانی به جهان بینی فرد و سپس سیر نزولی از جهان بینی تصحیح شده به درمان رفتارهای ناکارآمد و بحرانی است. در حقیقت از آنجا که رفتارهای ما برخاسته از نگرش های ما هستند تغییر نگرش نسبت به هستی و ماهیت فرد موجب اصلاح رفتار و رفع نشانه های بحران خواهد بود. شناخت آموزه های اثر گذار در ساخت معنا وکیفیت اثر گذاری آنها، کاری است که با روش توصیفی- تحلیلی در این پژوهش صورت گرفته است.
بررسی حدیث معرفت و تأویلات آن از دیدگاه اسماعیلیه
حوزههای تخصصی:
یکی از احادیث مورد اتفاق مذاهب کلامی، حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» می باشد که در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت آمده است. در این میان اسماعیلیه هم به جهت نقل مسائل مربوط به امامت ازجمله؛ ویژگی ها و اوصاف امام، شناخت امام و چگونگی تعیین و نصب او، در منابع خود، خصوصاً ذیل بحث شناخت امام، حدیث معروف «من مات» را نقل نموده اند. مفاد حدیث حاکی از جایگاه رفیع امامت است که عدم شناخت امام، مرگ جاهلی را در پی خواهد شد. اسماعیلیان بر اساس تأویل آیات و روایات، از تأویل این حدیث مهم هم مغفول نمانده اند و برای آن تأویلاتی بیان نموده اند. در این مقاله تلاش شده است با روش توصیفی-تحلیلی دیدگاه اسماعیلیه را پیرامون تأویل حدیث معرفت تبیین نماید و در آخر این نتایج به دست آمده است که این روایت موردپذیرش آنان بوده و تأویلاتی از قبیل متوقف بودن قبولی نماز بر شناخت امام، تساوی معرفت خداوند بامعرفت امام، تشبیه غَسل دودست در وضو به معرفت امام، ارائه داده اند
بازخوانی انتقادی دلایل عقلیِ «حُسن و قبح عقلی»
حوزههای تخصصی:
موضوع اصلی این نوشتار بررسی دلایل حسن و قبح عقلی به عنوان یکی از اصول پذیرفته شده از سوی پیروان مذهب تشیع است. بخش اصلی نوشتار دلایلی را که تاکنون بر اثبات حسن و قبح عقلی از مسیر عقلانی اقامه گردیده است را بررسی می کند. در این راستا ابتدا دلایل عقلانی حسن و قبح عقلی آنگونه که در کتب کلامی آمده است، ذکر می گردد و سپس برای بررسی به صورتی منطقی بازنویسی شده و صحت آنها مورد بازبینی واقع می گردد. نتیجه بررسی دلایل عقلی، تام نبودن آنها در اثبات حسن و قبح عقلی است. البته باید توجه داشت که عدم کفایت این دلایل در اثبات حسن و قبح عقلی دلیل بر رد حسن و قبح عقلی نیست، بلکه فرصتی است تا به بررسی دقیق تر این مسئله و استدلالهای آن پرداخته شود. نویسنده به سبب اهمیت موضوع تنها سعی در روشن کردن نقاط ضعف استدلالها برای کمک به پژوهشگرانی است که در ادامه سعی در تقویت این استدلالها دارند.
بررسی ادله روایی دیدگاه عبدالکریم سروش در انتساب اقتدارگرایی به اسلام
حوزههای تخصصی:
نسبت دین و قدرت از جمله موضوعاتی است که از دیرباز مورد سوالات بسیاری از اندیشمندان حوزه فلسفه دین قرارگرفته است؛ در میان نواندیشان معاصر عبدالکریم سروش در سلسله جلساتی به بیان رابطه دین و قدرت پرداخته است. وی زبان اسلام را زبان قدرت و خشونت معرفی می کند و از پیامبر اسلام به عنوان یک شخصیت قدرت طلب و اقتدارگرا نام می برد و قرآن را به منزله بیانات و سخنان رسول، آکنده از شواهد اقتدارگرایی می داند.سروش در تبیین مدعی خود، به دسته ای از روایات تاریخی از سیره نبوی اشاره می کند که به عقیده وی بر نسبت اقتدارگرایی به پیامبر اسلام دلالت دارد. این جستار با رویکرد تحلیلی- انتقادی ضمن بررسی ادله روایی دیدگاه سروش، به نقد آن پرداخته و پس از برشمردن ملاکات صحت گزاره های تاریخی، بر این عقیده است که ادله روایی سروش، با این ملاکات همخوانی نداشته بلکه نقش جریانات سیاسی دستگاه خلافت در خوانش اقتدارگونه از سیره نبوی قابل کتمان نیست؛ مضاف بر آن که دیدگاه سروش با آیات قرآن و سیره نبوی تعارض داشته و دیدگاه وی در این زمینه از جامعیت لازم برخوردار نیست.