از مرکز تا حاشیه: دگردیسی معنا در فرش محرابی
منبع:
هنر و ادبیات تطبیقی سال ۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
65 - 79
حوزههای تخصصی:
مطالعه نمادها و کشف مسیر بازنمایی آن ها یکی از مشخصه های اصلی در مطالعات فرهنگی است. در سالیان اخیر توجه به این حوزه مطالعاتی در هنرهای سنتی و فرش به عنوان یکی از بسترهای مطالعات بینارشته ای مطرح شده است. از میان انواع فرش ها در ادوار تاریخی و فرهنگی، فرش های محرابی یکی از محمل های ظهور و بروز نمادها و تصویرهای مختلف بوده است. اوج ظهور فرش های محرابی با نمادها و طرح های گوناگون در دوره صفویه است که در طراحی فرش منجر به شکل گیری دسته های متنوعی از جمله محرابی گلدانی، گیاهی، ستون دار و درختی شد. در طراحی فرش محرابی دوره صفویه، طرح فرش به دلیل سیر حرکت معنا به واسطه حرکت نقش از مرکز به حاشیه اهمیت ویژه ای می یابد. در پژوهش حاضر با تمرکز بر فرش محرابی ستون دار دوره قاجار، روایت دگردیسی طرح درخت زندگی و فرایند مرکز زدایی در آن موردبحث قرارگرفته است. بر همین اساس می توان گفت که در طرح های محرابی درختی، به ویژه از نوع ستون دار، به سبب طراحی کامل محل محراب و نزدیکی به هنر واقع گرایی که در طراحی های قاجار مورد توجه بوده است، مرکز فرش فاقد هرگونه طرح و نقش است و تمامی نقوش به لچک بالایی فرش و حاشیه های داخلی، اصلی و بیرونی منتقل شده است. این مرکز زدایی در طراحی فرش تلاش دارد از مسیر دگردیسی طرح به دگردیسی معنا برسد؛ به بیانی واضح تر با کنارزده شدن نقش درخت زندگی از میان محراب و جایگزین شدن نمازگزار به عنوان بخشی از کلیت فرش، حس آرامش و سکون را در محراب نماز نیز دریافت می کند.