مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
تطبیق
حوزههای تخصصی:
قاعده " جری و تطبیق" به عنوان جاری شدن مفهوم های کلی آیات قرآن بر مصداق های خود در طول زمان است. این قاعده از قواعد متعدد منهج تاویلی است که به کشف مفاهیم نو و باطنی آیات الهی قرآن می پردازد. با توجه به اینکه مهمترین منبع برای تاویل قرآن ، روایات تاویلی حضرات معصومین علیهم السلام است ،محدث بحرانی تفسیر البرهان را بر مبنای روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قرار داده است که با دقت و تامل در نحوه چینش و گزینش روایات در ابواب مقدمه ومتن تفسیرالبرهان می توان قاعده " جری و تطبیق" را به عنوان منهج تاویلی این تفسیرمورد مطالعه و پژوهش قرار داد . منظور از قاعده " جری و تطبیق " این است که الفاظ و تعبیرهای عام و مطلق قرآن به موارد و مصادیق قابل انطباق اشاره دارند وآنها را هدف گرفته اند .در این نوشتار بصورت پژوهش کتابخانه ای و اسنادی و به روش توصیفی و تحلیلی سامان یافته ، می کوشد ضمن بررسی قاعده " جری و تطبیق" و تفاوت آن با تفسیر و تاویل ، با دقت و تأمل بر روایات و چگونگی در چینش و تبویب روایات تاویلی تفسیر البرهان، این قاعده را بعنوان منهج تاویلی محدث بحرانی استنتاج و استخراج نماید که در این پژوهش به این رهیافت رسیدیم که محدث بحرانی در تفسیر روایی البرهان در بیشتر روایات از این قاعده بهره جسته است.
بررسی تطبیقی حدّ تقوی از رهگذر دیدگاه های مفسران(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
فرمان پروردگار متعال خطاب به مؤمنان درآیات102 آل عمران و 16تغابن رعایت تقواست که در آیه اول با قید "حق تقاته" مطرح شده است و در آیه دوم همراه با قید " استطاعت". ناسخ بودن آیه دوم محتمل ترین ارتباط برای پاسخ به اختلاف ظاهری این دو آیه است. این نتیجه حاصل تطبیق آرای مفسرین است که در مطالعات پیشین به ذکر ادله و شرح مبسوط ارتباط این آیات پرداخته نشده است. درنتیجه، این موضوع که حکم آیه اول نسخ شده است یا خیر، در این پژوهش محل بحث است. برای دست یابی به این تطبیق، از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده و جمع آوری اطلاعات به شیوه کتابخانه ای بوده است. بر اساس یک فرایند مطالعاتی پیرامون این موضوع در اهم منابع تفسیری شیعه و اهل سنت، مبرهن گشت؛ ازآنجاکه نزاهت آیات قرآن از هرگونه تضاد و تنافی امری محرز است، ارتباطی از نوع نسخ بین آیات مذکور بعید نیست و می تواند به عنوان یک نظریه مطرح گردد.
نظریل فطرت و کاربست الهیاتی آن از منظر حکیم شاه آبادی و جان کالوین(مقاله علمی وزارت علوم)
هدف: فطرت، یکی از کلیدواژه های مهم برای ورود به ساحت انسان است که در آموزه های دینی و علوم گوناگون، همچون منطق، فلسفه، کلام و عرفان، بررسی شده است. پژوهش حاضر، به منظور بازشناسی کارکردهای فطرت در حوزه معرفت شناسی بر اساس نظام فکری حکیم شاه آبادی و جان کالوین انجام شد. هدف این پژوهش با توجه به قرابتِ موضوعی(اعتقاد پیشینی به خداوند) که میان نظرات این دو اندیشمند وجود دارد، تحلیل دیدگاه آنان در این موضوع و بررسی وجوه اشتراک و افتراق آنها بوده است. روش: روش انجام این پژوهش، توصیفی، تحلیلی- تطبیقی بوده است. یافته ها: یافته های پژوهش در وجوه اشتراک؛ شهودی و درونی بودن معرفت فطری، دایتگری معرفت فطری، تأثیر گناه بر معرفت فطری، تفکیک میان طبیعت و فطرت و خلقت انسان به صورت پروردگار ودر وجوه افتراق؛ اختلاف نظر در ماهیت انسان، سبک نظریه پردازی و جبر و اختیار بود. نتیجه گیری: با رویکرد تطبیقی، روشن شد که نظریه پردازی حکیم شاه آبادی در حوزه کارکردهای معرفت شناختیِ فطرت، به دلیل گستره، ثُبات، عمق و استدلال نظریه، بر نظرات جان کالوین برتری دارد و دارای غنای علمی و آثار معرفت شناختی بیشتری است.
بررسی ابعاد ژئوکالچری فمینیسم در اشعار مناطق جغرافیایی فارس و عرب زبان: مطالعه موردی عالم تاج (ژاله) قائم مقامی و غادة السّمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در ایران، آغاز جنبش های فمینیستی در زمان قاجار اتفاق افتاد. در حاشیه انقلاب مشروطه جنبش فمینیستی زنان فعال گردید. کشورهای همسایه ی عربی نیز توسط شعرای زن که احساس فرودستی می کردند، اقدام به جنبشی کردند و از طریق نوشته های خود کوشیدند تا همتایانشان را از حداقل حقوق شهروندی خودآگاه نمایند. قرابت هایی میان مضامین اجتماعی اشعار عالم تاج قائم مقامی و غاده السّمان با محورهایی همچون دفاع از حقوق زنان، احیای هویت زن در جامعه اسلامی، عدالت خواهی اجتماعی مشاهده می شود. این مقاله درصدد پاسخ به این سؤال است که جنبش فمینیستی در ادبیات فارسی و عربی هم زمان به وقوع پیوسته است یا خیر؟ فرضیه نگارنده بر این استوار است که اشعار این دو شاعر بیان آشکار رنج ها و ستمدیدگی جامعه ی زنان در ادبیات فارسی و عربی است. فرضیه نگارنده بر این استوار است که اشعار این دو شاعر بیان آشکار رنج ها و ستمدیدگی جامعه ی زنان در ادبیات فارسی و عربی است. عربی است.
شاخصه های پایداری و چگونگی بازتاب آن ها در سروده های احمد شاملو و بشاره الخوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ۷ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۰
17 - 48
حوزههای تخصصی:
جستار پیش رو در نظر دارد تا با روش تحلیلی توصیفی، شاخصه های پایداری و چگونگی بازتاب آن ها را در شعر احمد شاملو (شاعر ایرانی) و بشاره الخوری (شاعر لبنانی) مورد بررسی قرار داده و به این طریق وجوه مشترک و متمایز این دو ادیب را به خواننده بنمایاند. یافته ها نشان می دهد: شاملو و الخوره اگر چه با یکدیگر بیش از نیم قرن فاصله زمانی داشته و از دو قوم و نژاد متفاوت اند، اما تحت تأثیر نفوذ استعمار (در لبنان نفوذ ترکان عثمانی و در ایران کشورهای متفق) در جریان جنگ جهانی اول و دوم و نیز سیطره حاکمان خودکامه در هر دو بلاد، بسیاری از شاخصه های پایداری را در شعر فراخوانی می کند، جز آنکه خطاب و عتاب الخوره در تشویق و تهییج مردم ملت لبنان و نیز همه ملت های عرب بوده، حال آن که مورد خطاب شاملو کل ملت های ستمدیده جهان است. دیگر آن که چالش شاملو در مبارزه با استبدادِ داخلی کشورش سهمناک تر از چالش بشاره در این خصوص به چشم آمده است. در نهایت: احمد شاملو و بشاره الخوری به عنوان ادیب و روشنفکر طلایه دار مبارزه ادبی با استعمار و استبداد بوده و به اصطلاح آوانگارد هستند. اگر چه بنا به شرایط جغرافیایی و تاریخی، مفاهیم مبارزه در میان این دو مشترک، لیکن مصادیق تا حدودی با یکدیگر متفاوت بوده. بالاخره، زاویه نگاه شاملو برخلاف بشاره در ایجاد یک جامعه آرمانی فراملی تر (= مدرن تر) می نماید.
کارآیی نظام های معنایی و تعاملی لاندوفسکی در تحلیل گفتمان های داستان سوره یوسف(ع)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای زبانی دوره ۱۶ مهر و آبان ۱۴۰۴ شماره ۴ (پیاپی ۸۸)
143 - 176
حوزههای تخصصی:
نظام معنایی و تعاملی اریک لاندوفسکی براساس چهار الگوی «برنامه مداری»، «مجاب سازی»، «تصادف» و «تطبیق» بنا شده است که به ترتیب براساس اصول «قاعده مندی»، «نیت مندی»، «شانس» و «امر احساسی» تعریف شده است، طبیعتاً امکان پیاده سازی این الگو در حوزه های معرفتی و دینی وجود دارد که در آن ها با پراتیک های تعاملی سوژه ها قابل انطباق است و بر این اساس می توان تنوع و تفاوت پراتیک های شخصیتی دینی با این الگو مورد خوانش قرار داد، از گفتمان هایی که در قرآن کریم وجود دارد، گفت گوها و پراتیک های تعاملی حضرت یوسف با دیگر اشخاص سوره است، این پژوهش با استفاده از روش توصیفی تحلیلی و با با تکیه بر چارچوب نظری اریک لاندوفسکی، گفت وگوها و پراتیک های تعاملی داستان یوسف را مورد بررسی قرار داده و ارتباط میان این الگو و شخصیت های سوره یوسف را تبیین کرده است، دستاورد کلی پژوهش نشان می دهد که سوژه ها و پراتیک های تعاملی براساس چهار نظام معنایی به صورت بیناتعریفی از یکدیگر تشخیص داده می شوند و هر کدام از شخصیت های داستان براساس یکی از چهار نظام معنایی قابل انطباق و رهگیری است؛ ازجمله: پراتیک های تعاملی حضرت یوسف(ع) است که براساس نوع بینش و ایدئولوژی که به مبدأ و مقصد هستی دارد، در چارچوب نظام معنایی برنامه مدار قرار می گیرد و دیگر شخصیت ها نیز براساس نوع بینش و اهدافی که دنبال می کنند در یک یا دو نوع از این نظام معنایی قابل بحث و انطباق اند،
تطبیق عناصر غصب بر حقوق مالکیت فکری در فقه و حقوق ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حقوق مالکیت فکری از موضوعات نوپدید در عصر کنونی است. گاهی در اثر تعرض دیگران، پدیدآورنده از تمام یا برخی از امتیازات مادی و معنوی محروم می شود. پژوهش حاضر که به شیوه کتابخانه ای و به صورت تحلیلی- توصیفی انجام یافته است، حاکی از آن است که در متون فقهی و قانون مدنی نهاد «غصب» به استیلای عدوانی بر مال و حق غیر تعریف شده است. حق در این تعریف از حیث مفهوم مترادف با مال شمرده شده که ناظر بر امور عینی است، درحالی که پدیده های فکری از امور غیرمادی اند، در چنین حالتی تطبیق استیلاء (عنصر غصب) بر پدیده های فکری دشوار می نماید. به نظر می رسد برای تطبیق عناصر غصب نیازمند بازخوانی مفهوم مال هستیم و به تبع آن، نیازمند کاوش در مالیت و عدم مالیت پدیده های فکری. تتبع در کتب فقهی نشان دهنده عدم مقید بودن مفهوم مال به امور عینی است، چراکه مال دارای مفهوم عرفی است و عرف آن را مقید به امور مادی نکرده و شرع نیز تعریف آن را به عرف واگذار نموده است؛ پس هر آنچه از نظر عرف مالیت داشته باشد، از نظر شرع هم مالیت دارد. اینکه مراد از واژه «مال» به تعبیر برخی از فقیهان و «حق» به تعبیر برخی دیگر مقید به امور مادی شده است، درست نیست.
بررسی تطبیقی معرفت شناسی و هستی شناسی از دید مولانا و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ساختار مکاتب فلسفی با تحلیل هستی و شناخت و نسبت آن دو با یکدیگر شکل می یابد. با توجه به پیوستگی تنگاتنگ مباحث معرفت شناسی و هستی شناسی می توان گفت: بنیان هستی شناسی هر مکتب بر معرفت شناسی آن استوار است. هستی شناسی به پژوهش در باره پدیدار هایی می پردازد که در عالم واقع موجودند و نگرش انسان ها به هستی بر اساس نگاه مسلکی است که به آن گرویده اند. اندیشمندان پس از اینکه دریافتند؛ قوای شناختی انسان در تفسیر پدیده های جهان هستی نقش بسزایی دارد؛ به مطالعه معرفت، گستره آن و ابزار شناخت پرداختند. این نوشتار سعی دارد با روش توصیفی تحلیلی به بررسی و تطبیق نگاه معرفت شناسانه و هستی شناسانه مولوی و کانت بپردازد؛ سپس میزان تشابه و تفاوت این دو نگرش به هستی و معرفت را بسنجد. با بررسی آرای مولانا و کانت با دو رویکرد متفاوت روبرو می شویم. مولانا فلسفه را در شناخت حقایق نارسا می داند و تمام ماهیت معرفت و معرفت شناسی را بر اساس مابعدالطبیعه تعریف می کند. او در مقوله هستی شناسی، معتقد است: وجود مطلق به آفریدگار هستی تعلق دارد و او هستی بخش همه هستی هاست درحالی که هستی ما ظاهری است. در نگرش وی انسان به هدف پیوند ارتباط با مظاهر هستی از شناخت حسی و عقلی و به جهت ارتباط با ذات حق-تعالی از معرفت شهودی بهره می گیرد. دغدغه اصلی کانت، عالم تفکر و شناخت است. بر همین اساس او معتقد بود بدون شناخت شناسی نمی توان به هستی شناسی پرداخت. زیرا مدعی بود که عقل به تنهایی نمی تواند به مسائل مابعدالطبیعه بیاندیشد. این در حالی است که به متافیزیک معتقد بود و آن را رد نمی کرد.