مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۲۱.
۴۲۲.
۴۲۳.
۴۲۴.
۴۲۵.
۴۲۶.
۴۲۷.
۴۲۸.
۴۲۹.
۴۳۰.
۴۳۱.
۴۳۲.
۴۳۳.
۴۳۴.
۴۳۵.
۴۳۶.
۴۳۷.
۴۳۸.
۴۳۹.
۴۴۰.
مولانا
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۲
367 - 382
حوزههای تخصصی:
تأثیر عرفان اسلامی بر شاعران و نویسندگان باعث گردیده که آنان بتوانند با بهره گیری از امکانات زبانی و بیانی و استفاده از صور خیال، تجارب عرفانی را برجسته نمایند؛ یکی از آرایه های معنوی که مولوی و حافظ شیرازی برای این امر و انتقال مفاهیم پیچیده عرفانی مورداستفاده قرارداده اند، پارادوکس است. در این تحقیق که به روش توصیفی - تحلیلی صورت گرفته است، نگارنده، تأثیر تجارب عرفانی بر پارادوکس های مولوی و حافظ شیرازی را بررسی کرده است؛ نتایج تحقیق حاکی از آن است که به نظر مولوی و حافظ، لفظ در انتقال معنا ناتوان است و تجارب عرفانی، برای نامحرمان درگاه معرفت الهی غیرقابل فهم و غیرقابل توصیف است؛ همین امر باعث گردیده که زبان، رمزی و پارادوکسی شود، همچنین این دو شاعر با بیان پارادوکسی، بر این نکته تأکیددارند که در متناقض نماها نه تنها تضادی وجودندارد، بلکه جمله و یا ترکیبات پارادوکسی، مفاهیم و تجربیات عرفانی را کامل و قابل فهم می نمایند.
مفهوم «وحدت» در مثنوی های مولانا و بیدل دهلوی بر اساس استعاره ها ی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
143 - 183
حوزههای تخصصی:
مفهوم «وحدت» یکی از مفاهیم انتزاعی، مبهم و بنیادی در حوزه عرفان و فلسفه است و استعاره عمده ترین و مهم ترین محملی است که شعرای عارف، از جمله بیدل دهلوی و مولانا، برای ملموس کردن مفاهیم انتزاعیِ عرفانی همچون «وحدت» از آن بهره برده اند. در این پژوهش تلاش شده است تا بر اساس نظریه استعاره شناختی، مفهوم «وحدت» در مثنوی های این دو شاعر بزرگ (عرفان، طلسم حیرت، محیط اعظم، طور معرفت و مثنوی معنوی) بررسی و تحلیل شود و پس از شناخت انواع و کارکردهای شناختی استعاره ها، دیدگاه و اندیشه بیدل و مولانا از خلال آن ها تبیین شود. یافته های پژوهش حاکی از آن است که مولانا بیشتر از استعاره های مربوط به امور طبیعی، در دسترس و مذهبی استفاده کرده است؛ اما بیدل از استعاره های مربوط به مصنوعات بشری بیشتر بهره برده است. بر این اساس هدف اصلی مولانا مطابق با اغراض تعلیمی او از به کارگیری استعاره، بیشتر تفهیم «وحدت» به مخاطب است؛ اما بیدل در کنار آن به دنبال هنرنمایی و مضمون پردازی نیز بوده است. هر دو شاعر تحت تأثیر محیط جغرافیایی، شیوه زندگی و تجربیات زندگی خود تأکید بیشتری بر استفاده از برخی استعاره ها داشته اند.
تأملی تازه درباره مفهوم «دیدن» (ادراک مشاهدتی) در اندیشه مولانا با الهام از رویکرد هستی شناسانه هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۲۵
73 - 49
حوزههای تخصصی:
حوزه های مختلف علوم انسانی مانند فلسفه، الهیات، هنر و... تلقی گوناگونی از ماهیت و چیستی حقیقت دارند. چنان که در سنت فلسفی غرب از دوران پیشامدرن، مدرن ، و پسامدرن، شاهد روایت های متفاوتی از مفهوم« حقیقت» هستیم. در این میان، مارتین هایدگر روایتی از حقیقت در مقایسه با تلقی افلاطونی و ارسطویی و... از آن پیش می کشد که در آن مفهوم «حقیقت» را با مسئله «هستی» و «وجود» این همان می انگارد. از دیدگاه وی راه نائل شدن به «هستی» نیز تنها از مسیرِ وجودِ دازاین- به مثابه روشنگاه هستی - می-گذرد. بدین معنا که می توان با امکان های نهفته در وجود انسان به حقیقت دست یافت. هایدگر از میان همه امکان های وجود انسان، بر امکان «دیدن» پافشاری می کند و آن را خالص ترین و ناب ترین تجلی گاه حقیقت یا همان «هستی» می نامد.بر این اساس، او دیگر امکان های بنیادین وجود انسان اعم از فهمیدن، کنجکاوی، تفکر، و ... را نیز نوعی «دیدن» فرض می کند. در سنت عرفانی ما و از آن جمله در ذهن و زبان مولانا نیز، مفهوم «دیدن» تبلور و حضور برجسته ای دارد و وی برای همه چیز اعم از دل، جان، گوش و... «چشم» یا همان «دیدن» قائل می شود؛ گویی همه چیز «دیدن» است. ا
یکی گنجی پدید آمد نقد و بررسی وجوه مختلف معانی رمزی در دیوان کبیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان، شاید مهمترین پدیده فرهنگی تکاملی بشر باشد. نگاه خاص هنرمند به جهان، لزوما در شیوه خاصی از بیان تجلی می کند؛ به عبارت دیگر هر دید ویژه ای در زبان ویژه ای رخ می نماید. و هنرمند برای انتقال صور نوین ذهنی اش باید از زبانی غیر از زبان عادی استفاده کند؛ او به ناچار از استعارات و سمبل ها و رمزها استفاده می کند تا مافی-الضمیرش را مجسم کند. بسیاری از واژه های هر زبانی، علاوه بر معنای مرکزی و عام خود، دارای معانی تلویحی اند و کاربردشان در متن القای بار احساسی می کند و این موجب ابهام و گستردگی معنا می شود هر شاعر واقعی در شعرش چیزی دارد که خاص اوست و نشانه هایی از ویژگی های فردی و روانشناختی شاعر را به همراه دارد. در مورد شاعری مثل مولانا، این ویژگی ها، کاملا برجسته اند، غزل او خود معرف خویشتن است. این مقاله به رمز در غزلیات شمس پرداخته؛ وجوه تجلّی و نمایش اندیشه ها و عواطف مولانا را در آنها نقد و بررسی می کند. در این راستا از روش های تحقیق کتابخانه ای و استقرایی، تحلیل جز به جز، استفاده شده. در تطور فکری مولانا، مخصوصا به عنصر موسیقی و رقص (سماع) تکیه شده و این موضوعات آغازگر بحث ماست در ادامه از زمینه های رمزی اساطیر و داستان های پیامبران سخن رفته در فصل چهارم از وجوه رمزی مربوط به اخترشناسی سخن به میان آورده مقاله را با پرداخت به رمزهای مربوط به حروف به پایان بردیم.
تحلیل عناصر زبان عرفانی مولانا در مجالس سبعه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مجالس سبعه، اگر چه در پرتو درخشان مثنوی و غزلیات شمس، تابش کمتری دارد، امّا یکی از آثار مولانا در القای اندیشه عرفانی او به مخاطب است، مولانا در این کتاب کم حجم، از طریق مناجات های دلنشین و زیبای خود، نمونه ای از رابطه روحانی و عرفانی انسان با خدا را نشان می دهد و از آن پس با استفاده از ابزار های بلاغی، اندیشه باطن گرایی خود را آشکار می سازد. در بیان این اندیشه ها تشبیه، استعاره مفهومی، روایت، تقابل های دوگانه، پارادوکس و تأویل نقش موثر تری در ساختن زبان عرفانی او داشته است. اطلاعات این مقاله به روش کتاب خانه ای گردآوری و با استفاده از روش تحقیق کیفی و توصیفی، تحلیل شده است. حاصل پژوهش نشان می دهد که زبان عرفانی زبانی مستقل و در برابر زبان های دیگر نیست، بلکه کاربری خاص از یک زبان عام است که نشانه های نظام عرفانی بدان تشخص می بخشد.
بررسی تطبیقی آرامش از دیدگاه مولانا - وین دایر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۸ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۱
94 - 111
حوزههای تخصصی:
انسان معاصر به مدد علم وعقل آنچه را برای آسایش زندگی لازم داشته تقریباً بدست آورده است اما دچار نوعی سرگشتگی شده و آرامش ندارد، این پژوهش بر آن است حلقه گمشده زندگی آدمی (آرامش) و راه های رسیدن به آن را به مخاطبانی نشان دهد که با وجود داشتن امکانات و آسایش و رفاه نسبی، آرام و قرار ندارند. آنانکه قدر و ارزش نعمت هایی راکه خداوند به آنها هدیه نموده فراموش کرده اند.این پژوهش نشان می دهد چگونه می توان با درک عمیق آموزه های بزرگانی همچون مولانا - وین دایر و دیگران قرین آرامش شد. هدف این نوشتار تبیین برخی عوامل درونی و بیرونی آرامش از دیدگاه مولانا - دایر می باشد که با روش توصیفی، تطبیقی، تحلیلی مورد بررسی قرار می گیرد. به نظر می رسد با شناخت عوامل آرامش این نتیجه حاصل خواهد شد که دایره اختیار انسان محدود است و باید با همین شرایط موجود از تمام مواهب زندگی نهایت بهره را ببرد.
تحلیل گفتمان انتقادی مولانا و سنایی با رویکرد فرکلاف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۸ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۷۲
41 - 58
حوزههای تخصصی:
تحلیل انتقادی گفتمان ، مفهوم بافت کاربرد زبان را به مثابه کنش اجتماعی زبان تعریف می کند. تحلیل گران انتقادی گفتمان با وارد کردن مفهوم ایدئولوژی به تحلیل گفتمان سعی می کنند نشان دهند که چگونه کارکردهای ایدئولوژیک یک زبان ابزارهایی برای تحلیل گفتمان را در نیل به قدرت مولد ارائه می دهند. یکی از این ابزارهایی که کارآیی لازم را در تحلیل های کلان اجتماعی – فرهنگی ایفا می کنند، نظام های دیالکتیکی هستند. با کمک نظام های دیالکتیکی همچون برجسته سازی در تقابل با حاشیه رانی، روایت در مقابل فراروایت می توان به تحلیل های کلان اجتماعی نهفته در متون ادبی پرداخت. از این رو با انطباق این تحلیل ها با تحلیل های خرد زبانی در کلام عرفانی حماسی می توان به سازوکارهایی رسید که انسان پرسشگر امروزی را به آینده ای روشن هدایت کرد. در راستا با چنین تحلیلی می توان کلام مولانا و سنایی را از اشعار این دو شاعر با رویکردی در تحلیل گفتمان انتقادی در نگاه فرکلاف مورد بحث قرار داده و سازو کارهایی ارائه داد که تحقق نظام های دیالکتیکی در اشعار مولانا و سنایی تابع آنها هستند.
بررسی عدالت اجتماعی از دیدگاه مولانا در مثنوی معنوی
حوزههای تخصصی:
عدالت اجتماعی از محورهای اساسی انسانی است که مولانا در مورد آن در مثنوی معنوی پرداخته است. او عدالت اجتماعی را استحقاقی و گذاشتن هر چیز را در جای خودش می داند. اگر عکس آن عمل شود و هر چیزی به هر موضعی گذاشته شود، آنرا ظلم خوانده و بی عدالتی می گوید.مولانا عدالت اجتماعی را در مثنوی معنوی با اقتباس از کلام الله مجید و سخنان ائمه معصومین، با گرایش عرفانی و تب شعری، مطرح کرده و به اهمیت آن تاکید فراوانی نموده است. او عدالت اجتماعی را مبنای انسانی و ظلم را بی حرمتی به مقام انسان پنداشته است. این تحقیق بعد از بررسی و تحلیل موضوعات، به چنین یافته های دست پیدا کرده اند؛ مولانا عدالت اجتماعی را سبب و علل آرامش و رسیدن به کمال می داند و علاوه بر این، به این نتیجه رسیده که اساس تحقق عدالت اجتماعی مبتنی بر استحقاق است. که مولانا در مثنوی معنوی با استفاده از داستان ها و تمثیلات، به بیان عدالت اجتماعی پرداخته اند و آن را از طریق آنها به بشریت مطرح و بیان کرده است. پژوهش حاضر در پی واشکافی عدالت اجتماعی از دیدگاه مولانا هست. و این پژوهش با روشی تحلیلی- توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای انجام گرفته است.
تلفیق گفتمان ها در زندگی و شخصیت جلال الدین محمد بلخی (مولانا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی زمستان ۱۴۰۳ شماره ۲۲۷
187 - 161
حوزههای تخصصی:
غالباً تصور می شود گفتمان فقهی و عرفانی و به تبع آن، عرفا و فقها نسبت تخاصمی یا متضاد دارند، چنان که گویا فقه و تصوف ذاتاً غیرقابل جمع اند. نیز هر دو گفتمان اموری یک دست و بی منفذ تصور می شود که از هرگونه تداخل با یکدیگر شدیداً پرهیز دارند؛ اما در تاریخ شخصیت های متعددی ظهور کرده اند که در عین ارتقا به مناصب والای فقاهت، دارای گرایش های شدید عرفانی هم بوده اند؛ به طوری که می توان آن ها را عارف – فقیه نامید. تصورات شبیه به این، کمابیش درباره نسبت میان دو گفتمان تصوف و سیاست نیز وجود دارد. حال آن که سه گفتمان سیاسی، فقهی و تصوف در طول تاریخ وابستگی ها، پیوستگی ها و همگرایی های متعددی داشته اند. از دیگر سو، وقتی به عناصر گفتمانی سیاست، فقاهت و تصوف نگاه می کنیم، در مواردی آن ها را غیرقابل جمع می یابیم. ما در پی بررسی چگونگی تلفیق گفتمان های به ظاهر ناسازگار در زندگی و شخصیت مولانا هستیم. رویکرد ما تحلیل متنی و استفاده از نظریه تحلیل گفتمان است و در پایان نشان داده ایم که گفتمان های سیاسی، فقهی، اقتصادی و عرفانی در همه دوره های زندگی مولانا با یکدیگر تلفیق شده اند و تصوراتی که زندگی مولانا را به دو دوره کاملاً منفک و در تقابل با یکدیگر مطرح کرده اند، نادرست است.
مبانی نقدِ نقدِ ایدئولوژی و صدق و کذب ایدئولوژی در مثنوی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واژه ایده پس از افلاطون به دو معنای «آرمان گرایی» و «معناگرایی» اشاره می کند. اصطلاح ایدئولوژی، از لحاظ گستره معنایی و تفسیری بودن، امروزه یک متن محسوب می شود و مطالعه آن را می توان در دو رویکرد انتقادی و بی طرفانه ( خنثی) تقسیم بندی کرد. مارکس از فیلسوفانی بود که با رویکرد انتقادی، ایدئولوژی را مجموع ه ای از اندیشه ها می دانست که منافع طبقات را بازنمایی می کند. مثنوی به عنوان یک متن عرفانی و اجتماعی، ایدئولوژیک است ولی محتوای آن با ایدئولوژی مخالف است و ادعای شاعر آن نقد ایدئولوژی است. مولانا سعی کرده به وسیله دیدگاه انتقادی، به نقد ایدئولوژی ها بپردازد. در این مقاله با همین دیدگاه، به بررسی مبانی نقدِ نقدِ ایدئولوژی از نظر مولانا و صدق کذب آنها، در مثنوی پرداخته شده است. مولانا با استفاده از مفاهیم و مبانی ای چون اصل نگری، کل نگری، «موقوف فطام» (بازگیری)، مراتب معرفتی، عقل جزئی و کلّی، قصد دارد تا اهمیت و مبانی نقدِ نقدِ ایدئولوژی را به مخاطبین نشان دهد و با اشاره به صدق و کذب ایدئولوژی ها، به خاصیت خودافشاگر و گفتمانی آنها اشاره کند. او معتقد است به وسیله «انتظار» و «همت» در نقد (= نقدِ نقدِ ایدئولوژی)، می توان به واقعیت نزدیک تر شد.
شگردها و نوآوری های مولانا در تصویرگری های«نمادین نفس» در غزلیات شمس- مطالعه موردی نمادهای جانوری
حوزههای تخصصی:
نمادگرایی در متون ادبی، یکی از کاربردی ترین و مهم ترین عناصر ِ تصویرگری محسوب می شود. در این مقاله، شگردهای مولانا در تصویرگری های «نمادین نفس» در غزلیات شمس-مطالعه موردی نمادهای جانوری مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. جامعه آماری، غزلیات شمس است. این مقاله با روش توصیفی، تحلیلی در صدد پاسخگویی به این پرسش هاست که در غزلیات مولوی برای تبیین نفس و حالات او از چه جانورانی به صورت ِنمادین بهره گرفته شده است و همچنین هر کدام از جانوران، چه ویژگی های نفس را تصویر می کنند؟ برای رسیدن به این منظور، نخست، به تعاریفی از نماد و نفس و انواع آن ها پرداخته شد سپس، نوآوری های خیال انگیز غزلیات، با ذکر نمونه هایی همراه با علّت قرارگرفتن این جانوران به عنوان نماد نفس مورد بررسی قرار گرفت و نمادهایِ حیوانیِ مربوط به نَفْس در غزلیات با استفاده از پیشینه فرهنگیِ هر یک بیان شد. نتایج حاصل از این پژوهش بیانگر این است که مولانا شاعری نمادگراست و در حوزه آفرینش تصاویر جانوری، مهارتی خلاقانه دارد و علاوه بر آن نشان می دهد که حیواناتی نظیر «سگ، خر، زاغ، گاو، مار، اسب، جغد، خوک، گرگ، روباه» از جمله جانورانی هستند که در غزلیات، رمزواره آن ها، با توجه به صفات مهم ، هر جانور، نمادی از نفس امارّه و یا دیگر جنبه های آن قرار گرفته اند. به عنوان مثال، تمایلات نفسانی سگ ِ خفته ای، همانند « حرص، خشم، شهوت »هر کدام، از دل آدمی بیدار می شوند و به مردار دنیا حمله می کنند. همچنین در بین این حیوانات، بیشترین بسامد را، «سگ» با 17 نمونه به خود اختصاص داده است.
مسئولیت پذیری از دیدگاه مولانا و آدلر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئولیت پذیری به معنای پذیرش نقش خود در تجربیات، نقش مهمی در نوع برخورد انسان با خود و جامعه دارد. مسئولیت پذیری موضوعی مرتبط با تمامی حوزه های زندگی است و از نظر پژوهشی موضوعی بین رشته ای است که با وجود این که اغلب به نظر می رسد، موضوع مسئولیت پذیری مربوط به حوزه روان شناسی است این موضوع در حوزه های مختلف از جمله علوم دینی، عرفانی، ادبی و اجتماعی نیز مورد بررسی قرار گرفته است. در این مقاله موضوع مسئولیت پذیری از دو دیدگاه روان شناسی و ادبی-عرفانی مورد پژوهش قرار گرفته است. در این پژوهش، مسئولیت پذیری از دیدگاه روان شناسی در مکتب آلفرد آدلر و از دیدگاه ادبی- عرفانی در مکتب مولانا بررسی شده است. مولانا و آدلر انسان را در برخورد با مشکلات دارای مسئولیت می دانند و هر دو مخالف تفکّر قربانی بودن انسان هستند. مولانا و آدلر هر دو ریشه مشکلات را در درون انسان جستجو می کنند و مشکلات بیرونی را بازتابی از درون انسان می بینند و بر این باور هستند که انسان برای حل مشکلات بیرونی خویش ابتدا باید به حل مشکلات درونی خود بپردازد. آدلر احساس ناخشنودی را وابسته به عوامل بیرونی و شرایط اجتماعی نمی داند، بلکه آن را عاملی درونی می داند و مولانا بر این باور است که همه عوامل بیرونی به خواست خداوند و مشیّت الهی، مطابق با شایستگی های درونی فرد عمل می کنند و خود انسان در برابر عملکرد آنها مسئول است.
اعتبارسنجی الگوی مطلوب شخصیت از نگاه مولانا و بررسی تطبیقی آن با رویکردهای شناختی و انسان گرایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پویایی روانشناختی در اختلال های خلقی دوره ۳ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۵ (مجموعه مقالات رفتار و ذهن)۵
157-179
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف اعتبارسنجی الگوی مطلوب شخصیت از نگاه مولانا و بررسی تطبیقی آن با رویکردهای شناختی و انسان گرایانه انجام شد. روش شناسی: این پژوهش به لحاظ هدف، کاربردی و همچنین، به لحاظ نوع داده ها، آمیخته (کیفی-کمی) از نوع اکتشافی که در بخش کیفی فراترکیب و در بخش کمی توصیفی-پیمایشی بود. جامعه مورد مطالعه در بخش کیفی شامل مبانی نظری و پیشینه مرتبط پایگاه های داده داخلی (1380-1402) و خارجی (2000-2023) و در بخش کمی شامل اساتید رشته های علوم تربیتی در دانشگاه های آزاد اسلامی بود. حجم نمونه در بخش کیفی حذف سیستماتیک بر اساس نمودار جریان مدل پریزما و در بخش کمی 20 نفر بر اساس نمونه گیری هدفمند و اصل اشباع انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها در بخش کیفی اسناد کتابخانه ای و در بخش کمی پرسشنامه سنجش اعتبار الگو بود. در بخش کیفی به منظور محاسبه روایی چک لیست 27 موردی بر اساس مدل پریزما و برای محاسبه پایایی روش ضریب کاپای کوهن استفاده شد و در بخش کمی به منظور محاسبه روایی از روایی محتوایی و سازه و همین طور به منظور محاسبه پایایی از ضرایب آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی استفاده شد که نتایج بیانگر روا و پایا بودن ابزارها بود. روش تجزیه وتحلیل داده ها تحلیل مضمون (مضامین پایه، فراگیر و سازمان دهنده) بود. یافته ها: نتایج پژوهش حاضر نشان دادند که الگوی مطلوب شخصیت از نگاه مولانا دارای ابعاد بعد اجتماعی شخصیت انسان، خودآگاهی و شناخت خویشتن، مدیریت عواطف و تعادل درونی و تجربه و درس آموزی از زندگی بود که این ابعاد دارای مؤلفه های همدلی و ارتباط با دیگران، تعهد اجتماعی و احساس تعلق، تعامل سازنده و همکاری، ارزش های اخلاقی و معنوی، والایش و تعالی روحی انسان، تفکر و خردورزی، پذیرش مسئولیت های فردی و عدم فرافکنی، رشد و شکوفایی فردی، انتقادپذیری، عدم عیب جویی، تنظیم هیجانی، ابراز مناسب هیجانات، بهزیستی، دل بستگی، رویکردها و نگرش ها و مدیریت چالش ها بود. نتیجه گیری: یافته های این پژوهش نشان دادند که الگوی مطلوب شخصیت از نگاه مولانا شامل ابعاد مختلفی مانند آگاهی از خود، تنظیم هیجانی، تعاملات اجتماعی، و رشد فردی است که با مؤلفه های رویکردهای شناختی و انسان گرایانه هم پوشانی دارد. این نتایج می توانند در حوزه های آموزش، روان شناسی شخصیت، و توسعه فردی مورد استفاده قرار گیرند.
بررسی جلوه هایی از روابط انسانی در مثنوی معنوی مولانا(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف : از زمانی که نخستین جوامع انسانی شکل گرفت. رفتار انسان با دیگر افراد جامعه نیز اهمیت پیدا کرد، زیرا رفتار انسان به عنوان یک موجود اجتماعی در شکل گیری تعاملات او با افراد جامعه ارتباط مستقیم دارد. اندیشمندان و جامعه شناسان، در هر دوره ای با دقت و غور در چگونگی ارتباط انسان ها با هم، اصول جامعه شناسی را بیان کرده اند و بر اساس این اصول ارزش-ها و ضد ارزش های اجتماعی را تعیین نموده اند. روش ها: این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی انجام شده است. یافته ها: مولانا جلال الدین محمد بلخی عارف اندیشمند و شاعر قرن هفتم نیز از این قاعده مستثنی نیست. او ریزترین کنش ها و برهم کنش های انسان ها را زیر نظر می گیرد و با بررسی تعاملات و واکنش های بشری، به بیان مشکلات رفتاری آن ها می پردازد و با انتقاد از کنش ها و برهم کنش های نادرست، راه درست تعامل با دیگران و شیوه مناسب زندگی اجتماعی و راه رسیدن به سعادت را به همگان ارائه می دهد. توجه مولانا به مناسبات اجتماعی در لایه های مختلف جامعه این انگیزه و این احساس نیاز را ایجاد می کند، تا مثنوی که حاصل سال ها تجربه، زندگی عارفانه و اجتماعی مولانا است از منظر جامعه شناسی تحلیل و بررسی شود. این شیوه بررسی، با مدد از جامعه شناسی ادبیات که دانشی نوپا و در عین حال پویا است، امکان پذیر می باشد.
واکاوی زبان عرفان و گرایش به سرّگویی مولانا در مثنوی معنوی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین آموزه ها و اصول تربیتی مکاتب عرفانی و صوفیه، کتمان اسرار و پاسداشت حریم اسرار مگو است. مولانا با انتخاب تخلص خاموش در غزلیات شمس و با تأکید بر سکوت و خاموشی و دم درکشیدن در پایان هر داستان کوتاه و یا حکایات بلند در مثنوی، نام خود را به عنوان برجسته ترین پاسدار حریم رازهای عرفان ثبت می کند. وسعت دامنه تخیّل مولوی و آفاق بینش او که می تواند ازل و ابد را به هم بپیوندد، توانسته از این رهگذر ایماژی به وسعت هستی بیافریند و این مهّم سبب شده است که شعر او به لحاظ تخیّل، رنگ و بو و صبغه خاص خود را دارا باشد. در برخی اشعارش فرد در مواجه با شگردهای معمول خیال وی آن چنان در هم پیچیده می شود که به دشواری می تواند حدّ و حدودی برای فرآیند تخیّل وی تصوّر کند. در این پژوهش نگارندگان، تلاش نموده اند به شیوه توصیفی- تحلیلی و با روش کتابخانه ای، زبان عرفان و گرایش به سرّگویی مولانا در آثارش را، شناسایی و معرّفی نمایند. با بررسی اشعار مولانا می توان نتیجه گرفت که مولانا در آثارش، خودخواسته و آگاهانه از تصریح به احوال باطنی خود امتناع می کند و به همین جهت، در واکنش به این احوال، گاه در برابر این احوال سکوت می کند و گاه آن ها را بی اهمیّت به حساب می آورد؛ و گاه این احوال را در لابه لای سروده ها یا در خلال حکایات بیان می کند.
انقلاب در زبان شاعرانه: تلفیق امر نشانه ای و نمادین ژولیا کریستوا در دیوان شمس مولانا(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
ژولیا کریستوا متفکری پسا ساختارگراست که اندیشه هایش در تحلیل متون ادبی نور تازه ای بر فهم متون پیچیده ی ادبی و هنری تابانده است. بخشی از نظریه های وی مربوط به امر نشانه ای و نمادین در زبان است. در اندیشه ی کریستوا زبان حاصل ترکیب این دو ساحت می باشد و تصور کارکرد یکی از این دو ساحت به تنهایی غیر ممکن است. پژوهش حاضر در پی این است تا بر اساس چارچوب نظریه ی زبان کریستوا و روش تحلیلی-توصیفی تلفیق اعجاب انگیز و تمام عیار امر نشانه ای و نمادین را در غزلیات دیوان شمس مولانا ردیابی کند و نور تازه ای بر ابعاد ناشناخته ی هنر کلامی او بگستراند. از دید این رهیافت، دیوان شمس تجسم عالیترین نمونه ی نظریات کریستوا در حوزه ی زبان و روانکاویست چرا که از برآیند تلاقی و آمیزش دو امر نشانه ای و نمادین در زبان شعری غزلیات شمس، نابترین نمونه ی یکپارچکی و درهم تنیدگی این دو ساحت به نمایش گذاشته می شود و نوعی ژوئیسانس شعری پدیدار می شود. در این اثر مفاهیم و مضامین عرفانی و فلسفی عمیق در قالب و شکل به غایت موسیقایی و زیبایی شناختی ارائه شده اند.
بررسی تطبیقی معرفت شناسی و هستی شناسی از دید مولانا و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ساختار مکاتب فلسفی با تحلیل هستی و شناخت و نسبت آن دو با یکدیگر شکل می یابد. با توجه به پیوستگی تنگاتنگ مباحث معرفت شناسی و هستی شناسی می توان گفت: بنیان هستی شناسی هر مکتب بر معرفت شناسی آن استوار است. هستی شناسی به پژوهش در باره پدیدار هایی می پردازد که در عالم واقع موجودند و نگرش انسان ها به هستی بر اساس نگاه مسلکی است که به آن گرویده اند. اندیشمندان پس از اینکه دریافتند؛ قوای شناختی انسان در تفسیر پدیده های جهان هستی نقش بسزایی دارد؛ به مطالعه معرفت، گستره آن و ابزار شناخت پرداختند. این نوشتار سعی دارد با روش توصیفی تحلیلی به بررسی و تطبیق نگاه معرفت شناسانه و هستی شناسانه مولوی و کانت بپردازد؛ سپس میزان تشابه و تفاوت این دو نگرش به هستی و معرفت را بسنجد. با بررسی آرای مولانا و کانت با دو رویکرد متفاوت روبرو می شویم. مولانا فلسفه را در شناخت حقایق نارسا می داند و تمام ماهیت معرفت و معرفت شناسی را بر اساس مابعدالطبیعه تعریف می کند. او در مقوله هستی شناسی، معتقد است: وجود مطلق به آفریدگار هستی تعلق دارد و او هستی بخش همه هستی هاست درحالی که هستی ما ظاهری است. در نگرش وی انسان به هدف پیوند ارتباط با مظاهر هستی از شناخت حسی و عقلی و به جهت ارتباط با ذات حق-تعالی از معرفت شهودی بهره می گیرد. دغدغه اصلی کانت، عالم تفکر و شناخت است. بر همین اساس او معتقد بود بدون شناخت شناسی نمی توان به هستی شناسی پرداخت. زیرا مدعی بود که عقل به تنهایی نمی تواند به مسائل مابعدالطبیعه بیاندیشد. این در حالی است که به متافیزیک معتقد بود و آن را رد نمی کرد.
بررسی اسطوره ای- تاریخی شرف شمس در اندیشه های مهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۲۱ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۸۵
265 - 286
حوزههای تخصصی:
آیین های باستانی و کهن الگوها دیرپا و ماندگارند و در گذرِ زمان، خود را با فرهنگ ها و آیین-های روزگار خود سازگار و همسان می کنند. مهرپرستی یکی از این آیین های کهن و باستانی است. آیین مهر، آیین اسرار و رموز است و سرشار از نمادها و نشانه های گوناگونی است که هریک، انسان را به اندیشه و باوری شگفت و شگرف در آیین مهر رهنمون می کند. با توجه به جایگاه خورشید در میان اقوام کهن ازجمله ایرانیان باستان و دین وآیین مهرپرستی و نفوذ وگسترش آن در میان مردم آن دوره، همچنین جایگاه خورشید در عرفان ایرانی-اسلامی و نزد شاعرانی چون مولانا و خاقانی و ریشه اساطیریِ بسیاری از باورهای دینی، در این نوشتار، باورهای پیوسته با رخدادِ نجومی "شرف شمس" را بررسی می کنیم. چه بسا، شرف شمس را بتوان یکی از نمادهای مهری برشمرد. کلیدواژه ها: آیین مهر، کهن الگو، شرف شمس، خورشید، مولانا.
ریخت شناسی داستان پیر چنگی براساس الگوی ولادیمیر پراپ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۹
181 - 214
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی ساختار روایی داستان پیر چنگی از مثنوی معنوی مولانا، با استفاده از الگوی ریخت شناسی ولادیمیر پراپ می پردازد. هدف این پژوهش آن است که نشان دهد چگونه حکایات عرفانی، به رغم پیچیدگی معنوی و محتوای عمیق، می توانند از ساختارهای روایی شناخته شده در ادبیات عامه پیروی کنند. به این منظور، کارکردها و عناصر اصلی روایت در داستان پیر چنگی شناسایی و با نقش های ساختاری پراپ تطبیق داده شده اند. شخصیت های محوری همچون پیر چنگی و عمر در این حکایت، در چارچوب نقش های پراپ، به عنوان نمادهای عرفانی ظاهر می شوند و هرکدام به گونه ای در شکل گیری و تقویت پیام های معنوی حکایت سهم دارند. یافته ها نشان می دهند که این داستان نه تنها با ساختارهای پیشنهادی پراپ هم خوانی دارد، بلکه از این ساختارها برای روشن تر کردن تمثیل ها و معانی عرفانی بهره می گیرد . این پژوهش نشان می دهد که نظریه های ساختاری، به ویژه الگوی پراپ، می توانند ابزارهای مؤثری برای تحلیل متون کلاسیک و درک لایه های عمیق تر پیام های معنوی آن ها باشند. همچنین، توصیه هایی برای ادامه تحقیقات درزمینه تحلیل روایی داستان های عرفانی براساس نظریات مدرن ارائه شده است تا به فهم بهتر این متون کمک کند .
نسبت امر زیبا و امر اخلاقی در بوطیقای زیبایی شناسی مولانا با تکیه ویژه به مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴۰
45 - 82
حوزههای تخصصی:
در این جستار با رویکردی بینارشته ای به شیوه تحلیل محتوا به بررسی نسبت امر اخلاقی و امر زیبا در بوطیقای زیبایی شناسی مولانا در مثنوی پرداخته شده است. یکی از تناقضات برجسته در مثنوی مولانا وجود الفاظ مستهجن و ناهمواری است که مولانا در حکایات به کار برده است. این پژوهش می کوشد به این پرسش ها پاسخ دهد که چگونه این شاهکار بزرگ ادب فارسی، با وجود این تناقض های اخلاقی بازهم از حیث هنری زیباست؟ مولانا از چه شگردهایی بهره برده که از ارزش اخلاقی و زیبایی هنری آن کاسته نشده است؟ در مثنوی ، معیارهای سنجش اثر هنری دگرگون شده و مولانا داوری در باب زشتی یا زیبایی شاهکار ادبی خویش و دریافت و فهم آن را به جهان اثر واگذار کرده است. در پرتو این تدبیر هوشمندانه، واکنش مخاطب نسبت به حکایات مستهجن، در دو جهان بیرون و درون متن متفاوت است؛ یعنی اگر مخاطب آن الفاظ مستهجن را در جهان بیرون متن ببیند، آن را زشت و زننده و دارای بار معنایی منفی خواهد دید اما اگر از منظر جهان درون متن بدان بنگرد و در بافت متن ببیند، عین هنر خواهد بود. در زیباشناسی مولانا در مثنوی ، آن تعابیر مستهجن نتیجه اخلاقی عکس داده و زشتی الفاظ عین زیبایی شده است. این رویداد مهم خود از آن روست که در بوطیقای زیبا شناسی مثنوی ، امر بیرونی -بیرون از جهان هنر و متن- تعیین کننده نیست بلکه تنها و تنها خود اثر است که مبیّن نقص هنری یا زیبایی هنری خود است. این پژوهش می تواند به مثنوی پژوهان پیشنهاد کند متن کلاسیک مثنوی را کمی از سایه سنگین مؤلف در معنای خدای پنهان متن بیرون آورند.