مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
نص گرایی
منبع:
جامعه مهدوی سال ۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۸)
81 - 109
حوزههای تخصصی:
مدرسه حدیثی قم، به عنوان یکی از مدارس پرقدرت امامیه، از دیرباز مورد اهتمام و دقت اندیش وران بوده است. کاوش ها در زمینه مهدویت در این مدرسه، با کاستی هایی مواجه است. نبود نگاه «مدرسه محور»، «عدم بررسی شاخصه های حدیثی آن دوران» به احادیث مهدوی ازجمله این کاستی هاست؛ ازاین رو این جستار با رویکرد «توصیفی - تحلیلی» در تلاش است به این خلاء مطالعاتی تا قبل از دوران صدوق بپردازد. نقل میراث مهدوی اهل بیت ع از مدارس دیگر مانند کوفه، توسط محدثان مقیم و مهاجر به قم از مهمترین ویژگی این مدرسه قلمداد می شود. تعلق خاطر شدید به نصوص و دوری از عقل گرایی، مقابله با نقل روایات غلو، رعایت نسبی از عدم درج روایات شاذ در منابع حدیثی خود، برخورد با راویان ضعیف در برهه ای از زمان توسط برخی از بزرگان مکتب قم از دیگر امتیازات این مدرسه است. دغدغه مندی نسبت به مسائل روز جامعه در حوزه اعتقادات به ویژه موضوع مهدویت و تبیین روایات متناسب با زمانه خود، یکی دیگر از شاخصه های مدرسه آن دوران است.
باز شناخت نظام اندیشگی نص گرایان و محدثان متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم حدیث سال ۲۰ پاییز ۱۳۹۴ شماره ۳ (پیاپی ۷۷)
104 - 134
حوزههای تخصصی:
حههدیث معصههومان )علههل( همههواره یکههی از منههابع مهههم در اسههتنباط معههارف دینههی درگستره های مختلفی بوده است. تو ،هه بهه ایهن مقولهه چنهان ذههن و ضهمیر برخهی عالمهانامامیهه، یعنهی محه دثان و ن ص گرایهان را بهه خهویش مشهغول داشهته کهه بهه خهویش ا،هازهنمی دادنههد از حهههدود و ثغهههور ترسهههیم شهههده در روایههات فراتهههر رونهههد. بهههر همهههین اسهههاس، درعرصه های گونه گونی چون کلام، تفسیر، فقه و.. تنها می کوشیدند که از رهگذر نقهل نه صاحادیث و تبویب آن، نظام فکری خویش را عرضه سازند. عدم تصری بهه اندیشهه و ارا ههضمنی آن در خلالِ متون روایی، بازشناختِ آن را دشوار ساخته است. محمد بن حسهنص فار یکی از ن ص گرایانی است که با نگارش کتابی روایی چون بصها ر الهدر،ا تکوشهیدهتا نگره خویش در گستره اعتقادات و به صورت خها ص امامهت را بهه منصهه ظههور در آورد.تحلیل باب بندی کتاب و در کنار هم قرار دادن متون روایی مشابه در آن نشان می دهد کهدغدغهه های اصهلی صه فار در عرصهه امامهت پژوهی، ضهرورت و،هود امهام و ویژگی ههای اواسهت. او در میهان ویژگی ههای امهام بهر علهم و مسها ل در پیونهد بها آن چهون منهابع، وسهایدریافت و گستره آن و قدرت تأ کید بسیار دارد.
تحول مفهوم «ایمان» در سیر تاریخی آرای متکلمان امامیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت کلامی سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۳۱)
93 - 104
حوزههای تخصصی:
بررسی مفهوم «ایمان» در سیر تاریخی آرای متکلمان امامیه پرده از این حقیقت برمی دارد که تمایل و بینش متکلمان نسبت به دو مقوله «نص» یا «عقل»، در تعریف آنان از «ایمان» سهم بسزایی داشته است. از این روی نوشتار پیش رو کوشیده است سیر تحول مفهوم «ایمان» را در آرای متکلمان امامیه با بهره گیری از منابع و مستندات کتابخانه ای و به شیوه «تحلیلی توصیفی» بررسی کند. یافته ها نشان می دهد متکلمان نص گرا ماهیت «ایمان» را مرکب از اجزا و مؤلفه های گوناگون شناختی، عاطفی و عملکردی معرفی می کنند و این به ارتباط مفهومی و التزامی میان «ایمان» و «عمل» می انجامد. این در حالی است که متکلمان عقل گرای شیعه ماهیت ایمان را تک جزئی و تنها برخوردار از مؤلفه شناختی عاطفی معرفی می کنند که گاه آن را در ارتباطی وجودی و نه مفهومی و التزامی با عمل دانسته و گاه بر نبود چنین ارتباطی اذعان داشته اند.
بررسی تطبیقی اراده الهی ازمنظرعلامه حلی و فیاض لاهیجی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۷۹
۱۳۶-۱۱۷
حوزههای تخصصی:
مسئله «اراده الهی» از جمله مباحث کلامی است که متکلمان اسلامی دیدگاه های متفاوتی در مورد آن ارائه نموده اند. ما در این مقاله با روش کتابخانه ای و با مراجعه به آثار کلامی، به بررسی تطبیقی مساله اراده الهی ازدیدگاه دو اندیشمند برجسته مدرسه حلّه و اصفهان، یعنی «علامه حلی» و «فیاض لاهیجی»خواهیم پرداخت. یافته های تحقیق نشان می دهد که علی رغم شباهت های این دو متفکر، آنها در ذاتی یا فعلی بودن اراده اختلاف نظر دارند. از این رو علامه حلی اراده را صفت ذات می داند ولی فیاض قائل به حدوث اراده است و اراده اجمالی را همان علم می داند که صفت ذات خواهد بودو تحقق اراده به معنای حدوث را اراده تفصیلی و صفت فعل می داند. اما علت اختلاف دیدگاه در این دو حوزه فکری تفاوت درنگاه معرفت شناسی آن هاست؛ زیرا رویکرد متکلمان درمدرسه حلّه درقبال«اراده الهی»رویکردی فلسفی است، اما در مقابل متکلمان مدرسه اصفهان علاوه بر رویکرد فلسفی رویکردی نص گرایانه را نیز دنبال می کنند.
تفسیر قرآن و قانون اساسی؛ مشابهت های سنت تفسیری فقه امامیه و حقوق آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فقه و اصول سال ۵۷ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۱۴۱
87 - 113
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با رویکردی تطبیقی، به بررسی مشابهت های روش شناختی در سنت تفسیری فقه امامیه و حقوق آمریکا می پردازد. با وجود تفاوت های بنیادین در مبانی معرفتی و بسترهای فرهنگی، نتایج نشان می دهد که هر دو نظام در تفسیر متون مرجع خود قرآن کریم و قانون اساسی در چهار محور اصلی همگرایی دارند: محوریت معنای ظاهری و عرفی الفاظ، رویکرد اصالت گرایانه به معنا، احتیاط در پذیرش اهداف غیرمصرح قانون گذار، و بی توجهی نسبی به پیامدهای اجتماعی تفسیر. تحلیل تطبیقی این وجوه اشتراک، افق های تازه ای را برای توسعه مطالعات تطبیقی در حوزه اصول فقه و نظریه تفسیر حقوقی می گشاید و زمینه گفت وگو میان دو سنت حقوقی ظاهراً ناهمگون را فراهم می آورد.
نقش عقل در تاویل معانی قرآن از دیدگاه عقل گرایی و نص گرایی
حوزههای تخصصی:
در میان مباحث مختلف علوم قرآنی، بحث از رویکردهای تفسیری و دیدگاه های مفسران ازجایگاه ویژه ای برخوردار است . دو رویکرد عقل گرایی و نص گرایی به طور خاص در فرآیند تاویل و تفسیر معانی ومفاهیم قرآن نقش اساسی ایفا می کنند. پژوهش حاضر با روش توصیفی و تحلیلی و با رویکرد کتابخانه ای به بررسی دیدگاه های عقل گرایی و نص گرایی در فهم معانی قرآن پرداخته است. نتایج تحقیق نشان می دهد که ملاصدرا به عنوان یکی از برجسته ترین اندیشمندان عقل گرای مسلمان، دیدگاه خاصی در شناخت قرآن دارد و معتقد است که شریعت و اصول عقلی از هم جداشدنی نیستند. وی عقل را در فهم قرآن ضروری می داند و به تاویل فلسفی و برهانی آیات تأکید می کند. در مقابل، مفسران نص گرا بر ظاهر نصوص دینی در تفسیر و تاویل آیات تأکید دارند و هیچ جایی برای دخالت عقل در تشخیص مراد خداوند قائل نیستند. این دیدگاه ها در نهایت به تأثیرات متفاوتی در نحوه تفسیر و تاویل قرآن منجر می شود.
استناد به عمومات در حل مسائل نوپدید؛ مطالعه تطبیقی فقه امامیه و حقوق آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
غالب متون قانونی به صورت قضایای عام نوشته یا گفته شده اند. از طرف دیگر، هماره قانون گذار - در بهترین حالت - یک قدم از اختراعات و تحوّلات عقب بوده است. این دو امر، این پرسش بسیار مهم را به همراه خواهد داشت که آیا مفسّر می تواند در فهم و حل مسائل نوپدید که در زمان تقنین وجود نداشته اند، به عمومات قانونی استناد نماید؟ اگر می تواند، ضوابط و اصول حاکم بر این استناد کدامند؟ در مقاله حاضر، سعی می کنیم با تکیه بر اصول مشترک تفسیری در میان فقهای امامیه و حقوق دانان آمریکایی، به این سوال بسیار مهم و بنیادین پاسخ دهیم. دیدگاه ما در قالب یک نظریه عمومی ذیل دو محور ارائه می گردد: در محور اول، نشان می دهیم که استناد به عمومات در حل مسائل نوپدید روشی عقلائی در تفسیر متون فقهی و حقوقی است؛ سپس در محور دوم، تلاش می کنیم تا شما را قانع نماییم که در این استناد باید میان مسائلی که در زمان تقنین برای مخاطب عادتاً محال و غیرممکن به نظر می رسیده و غیر آن تفاوت گذاشت، و صرفاً در صورت اول است که استناد به عمومات قابل قبول است.