فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۸۱ تا ۷۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی کاربست روش تدریس بارش مغزی بر تفکر انتقادی (مورد مطالعه: دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهرستان دشتستان) انجام شده است. روش کار: روش پژوهش نیمه تجربی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را 1259 نفر از دانش آموزان دختر پایه ششم ابتدایی شهرستان دشتستان تشکیل دادند. حجم نمونه پژوهش 40 نفر بود که به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. پس از اجرای پیش آزمون گروه آزمایش به مدت 6 جلسه (هر هفته یک جلسه 2 ساعته 10 تا 12) در معرض روش تدریس بارش مغزی کرمی و همکاران (1393) قرار گرفتند. نتایج: نتایج حاصل از یافته ها نشان داد که کاربست روش تدریس بارش مغزی موجب بهبود تفکر انتقادی آزمودنی های گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه شده است که نشان از تاثیر مثبت کاربست روش تدریس بارش مغزی بر تفکر انتقادی در آزمودنی های گروه آزمایش نسبت به گروه گواه دارد. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با تقویت روش تدریس بارش مغزی در بین دانش آموزان می توان به بهبود تفکر انتقادی آنان در مدارس کمک فراوانی نمود.
بحران علم سنجی در علوم انسانی از منظر علم شناسی غیر پوزیتویستی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارزیابی پژوهش های حوزه علوم انسانی یکی از مباحث مناقشه آمیز است. تأمل در این مناقشه نشان می دهد که مباحث مطرح شده، بیشتر جدلی و خطابی است و چارچوب های نظری و معرفتی آن نامشخص و آشفته است. تلاش ما در این مقاله آن است که این مناقشه جدلی را به سطح یک مسئله معرفتی در حوزه فلسفه علم ارتقاء دهیم تا از رهگذر آن بتوانیم آن را درست صورت بندی و فهم کنیم. در بخش اول نشان می دهیم با قطع ارتباط با خاستگاه های فلسفه علمی و غلبه نگاه پوزیتیویستی، بحران علم سنجی رخ داد. سپس نشان داده خواهد شد که فهم این بحران درگرو بازگشت به فلسفه علم با رویکرد غیرپوزیتویستی است. نقد علم سنجی رایج و برجسته کردن بحران آن بدان معنا نیست که ارزیابی پژوهش های علوم انسانی، ناممکن و دست نایافتنی است، بلکه باید پژوهش ورزی در جوامع علوم انسانی در کانون توجه قرار گیرد تا پژوهش ورزی و ارزش های جامعه علمی برجسته شود. بنابراین ارزیابی روا و دقیق پژوهش های علوم انسانی نمی تواند صرفاً با کمی سازی صرف محصولات پژوهشی محقق شود بلکه این مهم درگرو تعامل مطالعات فلسفه علم، انسان شناسی علم و جامعه شناسی علم و تاریخ علم با علم سنجی است.
نقدهای جان اف هات بر مبانی فلسفی ملحدان جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میان مواجهه های گوناگون با نظریه تکامل، الهی دانانِ تکامل گرایی هستند که تلاش می کنند خداباوری و تکامل را با یکدیگر همراه و همخوان معرفی کنند. جان اف.هات - الهی دانِ معتقد به تکامل- الهیات را مؤید و حامی نظریه تکامل می داند و با نقد الهیات سنتی، بر این باور است که الهیات باید با علم به روزرسانی شود، چرا که در غیر این صورت حذف خواهد شد. هات برای طرح هماهنگی و ارتباط تنگاتنگِ الهیات و تکامل، نظریه «متافیزیک آینده» را ارائه می کند که مطابق آن، تکامل نه تنها مورد تایید الهیات است، بلکه تنها تبیین صحیحی که از تکامل می توان ارائه داد، الهیات معطوف به "متافیزیک آینده" است. این پژوهش به بررسی نقدهای جان اف. هات به مبانیِ فلسفیِ ملحدان تکامل گرا و همچنین متافیزیک پیشنهادی اش می پردازد. مهمترین نقدهای هات به ملحدین را می توان نقد طبیعت گرایی، مونیسم تبیینی و علم باوریِ ملحدین و همچنین نادیده گرفتن جایگاه "باور" در بنیاد اعتقاداتشان دانست. در مقابل، رویکردهای هات را نیز می توان از زاویه ی: ابتنای متافیزیک بر دین، سنگ اندازی بر سر راه تقلیل گرایی، پذیرش بی قید و شرط قاعده ی تیغ اوکام، تأویلگرایی و خداشناسیِ معیوب و ناامیدکننده ، مورد انتقاد اساسی قرار داد.
فراتحلیل مقالات مسئولیت پذیری، دین و اخلاق زیست محیطی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نگاه مسئولانه به محیط زیست و شأن اخلاقی آن از دین و جهان بینی انسان نشأت می گیرد. بر همین اساس و با سرعت یافتن روند تخریب محیط زیست در عصر حاضر، توجه به مقوله های مسئولیت پذیری، دین و اخلاق زیست محیطی افزایش یافته است. این مقاله با استفاده از روش فراتحلیل نشان می دهد، علی رغم حجم بالای پژوهش های صورت گرفته در این حوزه در ایران، این مطالعات از آسیب های جدی رنج می برند. تمامی مقالات منتشر شده در بازه زمانی 1397 تا 1402 با نوعی بحران روش پژوهش روبه رو هستند، به طوری که اغلب آن ها از نوع توصیفی-تحلیلی بوده و با رویکرد کمّی تدوین شده اند. همچنین بررسی پژوهش های منتشرشده نشان می دهد، نوعی فقر روش شناسی، پژوهشی و فلسفی در ایران در حوزه اخلاق، دین و مسئولیت پذیری زیست محیطی وجود دارد. این مقاله پیشنهاد می کند، تلاش علمی مضاعفی جهت تببین اهمیت محیط زیست نزد ادیان و مذاهب صورت گیرد، بنیانی فلسفی برای اهمیت مسئولیت پذیری، دین و اخلاق زیست محیطی پایه گذاری شود و آموزش و قانونگذاری متناسب مدنظر قرار گیرد.
فروکاهش گرایی یا نوخاسته گرایی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
89 - 111
حوزههای تخصصی:
هدف علم، تبیین واقعیت و جهان است و هدف فلسفه نیز هستی شناسی. دیدگاه های فلسفی بر نظریات علمی و نظریات علمی بر نحوه جهان بینی و هستی شناسی تأثیر مستقیم داشته است. از اوایل قرن بیستم هیمنه جریان علمیِ فروکاهش گرایی بر علومی چون منطق و فلسفه و روان شناسی و جامعه شناسی و حتی الهیات و دین شناسی تأثیر گذاشته است. از طرفی جریان نوخاسته نوخاسته گرایی در تقابل با فروکاهش گرایی در اواخر قرن بیستم باز رویش یافت. صحت سنجیِ فلسفی و تحلیلیِ این دو دیدگاهِ ظاهراً متقابل موجب ارتقای سطح روش ها و رویکردهای علمی و نیز نظریات فلسفی خصوصاً در فلسفه های مضافی چون فلسفه دین، فلسفه روان شناسی و فلسفه جامعه شناسی می شود. روش فروکاهش گرایی تلاش می کند هماهنگ با وحدت هستی، وحدت علوم را محقق سازد، نظریه های زائد علوم را حذف کند و با انسجام نظریات، امکان توجیه قوی تری را فراهم سازد. در طرف مقابل، جریان نوخاسته گرا کثرت سلسله مراتبیِ موجودات عالم را مستلزم طبقه بندی علوم می داند. هر سطح و طبقه ای قوانین و مفاهیم غیرقابل فروکاهشی دارد. فروکاهش گرایی در تبیین کثرت حقایق وجودی فروکاهش ناپذیر فرومی ماند؛ اما نوخاسته گرایی با چهارچوب نظری خود علاوه بر تبیین پیوستار و وحدت هستی، کثرت سلسله مراتبیِ واقعیت را نیز تبیین می کند. فروکاهش صرفاً گامی ضروری برای فهم و کشف علیّتِ پایین به بالا، به عنوان یکی از مفاهیم نظری نوخاسته گرایی، مورد استفاده قرار می گیرد و تا حدودی علت ارتباط لایه های وجودی را تبیین می کند. ولی راهبردی موفق در شناخت و تبیین لایه های متکثر وجود و طبقات علوم نیست. فروکاهش گرایی با نگاه پیشینی به واقعیت، مبتلا به داوری و ترجیح فردی می شود ولی در نوخاسته گرایی، واقعیت و هستی شناسی است که به روش شناسی و معرفت شناسی تعیّن و تشخص می دهد.
پدیدارشناسی اعتباریات و نیهیلیسم اعتباری سایبر براساس آرای علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال دوم بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
27 - 56
حوزههای تخصصی:
علامه نظریه اعتباریات را در تحلیل پدیده های مختلفی از قبیل معرفت، زبان دین، ارتباط ظاهر با باطن دین به کار گرفته است. به نظر علامه، زبان دین اعتباری است؛ یعنی مجموعه ای از اعتباریات زبان دین را در بخش معارف تشکیل می دهد که به حقایق بر می گردند.بحث از اعتباری مقابل حقیقی در آثار مرحوم علامه طباطبایی به دو صورت گوناگون مطرح شده است: (۱) بحث معرفت شناختی و بحث هستی شناختی. افزون بر این دو از پدیدارشناسی اعتباریات نیز می توان سخن گفت. مراد از «پدیدارشناسی اعتباریات» بررسی چگونگی ظهور روابط انسان با عالم و اشیاء دیگر در قالب امور اعتباری است. نسبت انسان با اشیاء دیگر بر چهار نوع است: حقیقی حقیقی؛ حقیقی اعتباری؛ اعتباری حقیقی؛ اعتباری اعتباری. این سنخ اخیر، رابطه اعتباری با چیزی است که انسان آن را بدون برگشتن به حقیقت و صرفاً بر اساس ارتباط با اعتباریات بی اساس دیگر می پذیرد. این گونه اعتباریات را «اعتباریات پوچ» نامیدیم. یکی از مهم ترین گونه های نیهیلیسم که در فضای سایبر به چشم می خورد نیهیلیسم اعتباری است و صورت های مختلفی از آن در این فضا به چشم می خورد. تکنولوژی و فضای مجازی با خود انبوهی از اعتباریات پوچ را به همراه آورده است و آدمی را در سیاهچال نیهیلیسم اعتباری گرفتار کرده است. راه دست شستن از آنها تنها بازگشت به اعتباریات حقیقی است؛ اعتباریاتی که ریشه در حقیقت دارند. رابطه وجودی که بشر جدید با فضای سایبر و تکنولوژی پیدا کرده، جایگزین رابطه با امر قدسی و خدا شده است.
بررسی نقش و جایگاه علم در احیای تمدن اسلامی از منظر نهج البلاغه
حوزههای تخصصی:
مقدمه: هدف از انجام این مقاله بررسی نقش و جایگاه علم در احیای تمدن اسلامی از منظر نهج البلاغه بود.روش کار: پژوهش حاضر با استفاده از منابع کتابخانه ای و به روش توصیفی و تحلیلی به نگارش در آمده است.نتایج: نتایج نشان می دهد که علم از مسائلی است که بشر به اقتضای حکمت خداوندی و برحسب فطرت حقیقت جو و کمال طلب خویش، همواره به آن توجه داشته است و دین هدایتگر حیات مادی و معنوی انسان است که به آدمی عزت و شرافت می بخشد و زیباترین جلوه ی رحمانیت حق برای هدایت نوع بشر می باشد. در این میان، عالمان دین که متولیان اصلی امور دینی در جوامع هستند، نقش بسیار موثری در تعالی دین و هدایت افراد جامعه دارند، چرا که آنان مروجان فرهنگ دینی هستند و افراد جامعه آنان را به عنوان الگوی عملی خود در رفتار فردی و اجتماعی قرار می دهند. از این رو، در این پژوهش تلاش شده است با مطالعه ی کتاب شریف نهج البلاغه، یه این سوال محوری پاسخ داده شود که: علم در سخنان امام علی (ع) از چه جایگاهی برخوردار است؟ بر اساس یافته های این پژوهش بحث علم در نهج البلاغه از جایگاهی ارزشی برخوردار می باشد و گزاره ها و مفاهیم نهج البلاغه به روشنی جایگاه علم و عالم در نهج البلاغه را تصریح می کند. نتیجه گیری: نتیجه گیری کلی پژوهش نشان داد که با بکارگیری آموزه های نهج البلاغه می توان به احیای تمدن اسلامی کمک فراوانی نمود.واژگان کلیدی: علم، احیای تمدن اسلامی، نهج البلاغه.
لزوم اصل های اخلاقی برای تشخیص اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۰
239 - 270
حوزههای تخصصی:
در چند دهه ی اخیر، نظریه های اصل مند اخلاقْ مورد انتقاد بنیادی جزئی گرایان اخلاقی قرار گرفته اند. انتقادها و اشکالها و مخالفتهای جزئی گرایان با نظریه های اصل مند اخلاق، مختلف بوده است. یک اشکال یا چالشی که بسیاری جزئی گرایان آن را به نحوی مطرح کرده اند این است که تأکید مدافعان نظریه های اصل مند اخلاق بر اصلهای اخلاقی، به بهای بی توجهی به اهمیت تشخیص اخلاقی است. مقاله ی حاضر به این اشکال می پردازد. هدف مقاله ی حاضر این است که نشان دهد عام گرا، نه تنها می تواند اهمیت تشخیص اخلاقی را بپذیرد، بلکه امکاناتی در اختیار دارد که می تواند با آنها نظریه ای قابل قبول درباره ی تشخیص اخلاقی بپردازد. پاسخ مقاله ی حاضر به این اشکال، مطرح کردن نگاه ویژه ای به تشخیص اخلاقی و به اصلهای اخلاقی است که بر اساس آن، تشخیص اخلاقیْ خودْ متکی به اصلهای اخلاقی است. در این نگاه، هم چیستی اصلهای اخلاقی تعیین کننده است و هم چیستی تشخیص اخلاقی. اصلهای اخلاقی، نه سازوکارهای مکانیکی تصمیم گیری هستند، و نه صرفاً اصلهای نظری، بلکه اصلهای عملی و نوعی از عزمهای مدید فاعلان هستند. توانایی تشخیص اخلاقی، نیازمند برخی حساسیتها است، و حساسیتها وابسته هستند به منش و شخصیت ما، یعنی با این که ما چه نوع فردی هستیم. و سرانجام مقاله ی حاضر تحلیل می کند که عزمهای نهادینه ی مدید و به ویژه اصلهای اخلاقی، چه نقشهایی در شخصیت فاعل که تشخیص اخلاقی متکی به آن است دارند.
تحلیل فلسفی چگونگی ارتباط حجّت اصولی با توجیه معرفت شناختی به واسطه ی مباحث فلسفه اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۰
383 - 409
حوزههای تخصصی:
کارآمدی فقه در عصر حاضر به عنوان یکی از شاخص ترین علوم در میان سایر شاخه های علوم اسلامی، ارتباط مستقیمی با میزان پاسخگو بودن منطق استنباطِ دینی در زمان فعلی و مقتضیات آن دارد. در همین راستا در ادبیات برخی از علمای اصولی معاصر، ضرورت تدوین فلسفه علم اصول فقه موردتوجه قرار گرفته و اقدامات اولیه ای همچون چارچوب بحث از سوی اندیشمندان این حوزه ارائه شده است. ازآنجاکه بررسی مبانی معرفتی، همواره یکی از ارکان تفکر فلسفی است، معرفت شناسی علم اصول فقه نیز بخشی از فلسفه علم اصول به حساب می آید. طبق یافته های این پژوهش از طریق توصیف و تحلیل محتوا چگونگی ارتباط حجت اصولی و توجیه معرفت شناختی یکی از مهمترین راه های تسری مباحث شناختی به مباحث اصولی محسوب می شود. در صورت اثبات این مدعا، زمینه پیاده سازی انواع نظریه های معرفتی همچون درون گرایی و برون گرایی معرفتی و سازوکارهای توجیه مثل مبناگروی و انسجام گروی در حجت اصولی مهیا خواهد شد. متعاقب این امر اجرای لوازم معرفتی هر مبنای اصولی، موجب ارتقاء نظام حجیت و تقریب منطق استنباط در شریعت اسلامی با معرفت شناسی معاصر می شود. با این وجود ارتباط شهودی حجت و توجیه به تنهایی موجب اثبات این تلازم نیست به خصوص اینکه بحث های زیادی درباره جدایی باور موجه (عقلانیت نظری) از عمل بر اساس آن (عقلانیت عملی) در معرفت شناسی وجود دارد. این مقاله درصدد اثبات ارتباط حجت اصولی با توجیه معرفت شناختی و ارئه تصویری روشن از ثمرات آن در اصول فقه است.
بررسی انتقادی مفهوم جوهر نزد هیوم و تاثیر آن در شکل گیری نظریه معرفت کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷
۲۲۲-۱۹۵
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با تحلیل معنای جوهر در اندیشه فیلسوفان تجربی و به ویژه هیوم نشان خواهیم داد که نفی جوهر چه تاثیری در شکل گیری نظریه معرفت و شیء فی نفسه کانت داشته است. کانت برای حل معضل شناخت از یک طرف جوهر به معنایی که هیوم مورد انکار قرار می دهد را به شی فی نفسه تبدیل می کند، و از این طریق می کوشد تا اساس مستحکمی برای پدیدارها فراهم سازد، و فلسفه خود را از غلطیدن در ورطه ایده آلیسم مطلق رهایی بخشد؛ از طرف دیگر با انقلاب کپرنیکی جوهر را به یکی از مقولات و تعینات فاعل شناسا مبدل می سازد، و از این طریق نقش اساسی و مهم آن را در تشکیل شناسایی حفظ می کند و مسیر مطابقت عین را با ذهن هموار می سازد. بنابراین کانت به یک معنا جوهر در نزد پیشینیان را حفظ می کند ولی هیچ نقش معرفتی برای آن قائل نیست. اما می کوشد تا به معنایی دیگر نقش معرفتی جوهر را حفظ کند.
بررسی تطبیقی دیدگاه اشاعره و ملاصدرا در نحوه فاعلیت الهی و غیرالهی با توجه به قاعده: «لامؤثِّر فی الوجود الا الله»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در تبیین نحوه فاعلیت الهی و غیرالهی، قاعده «لامؤثر فی الوجود الا الله» مورد پذیرش و تأکید اشاعره و ملاصدرا است. لکن هر کدام، تفسیری متفاوت از این قاعده ارائه کرده اند. در این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی – انتقادی، با بررسی تطبیقی میان این دو دیدگاه درپی فهم پاسخ به این سؤال هستیم که تبیین، مبانی و لوازم دو دیدگاه از فاعلیت الهی و غیرالهی برپایه قاعده مزبور چیست؟ اشاعره بر اساس این قاعده، هرگونه علیت و تأثیر و تأثُّر را در میان فاعل های غیر الهی انکار کرده اند و فقط فاعلیت مستقیم الهی را برای همه افعال می پذیرند. اما ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی خود در حکمت متعالیه، ضمن اثبات فاعلیَّت قریب الهی برای تمامی افعال، نقشی را نیز برای فاعل های غیرالهی در افعال می پذیرد و گونه ای از تأثیر و تأثُّر در میان مخلوقات را اثبات می کند. هر دو دیدگاه دارای اشتراکات و افتراقاتی هستند و هیچ یک از آن دو خالی از اشکال به نظر نرسید. با این حال به نظر می رسد از میان تبیین های متعدد و مختلفی که از دیدگاه ملاصدرا ارائه شده است، تبیینی که ملاعلی مدرس از آن ارائه کرده، تا حد زیادی پیراسته از اشکالات می گردد.
تاخوردن ایده تکوین دلوز در معانی بیلدونگ کانت: هماهنگی عمیق از دورترین فاصله(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چگونه تکوین باعث می شود فراتر از زیباشناسی تأملی کانت، چرخشی به استتیک کنشگرانه دلوز صورت گیرد. چگونه مسیر انسان شناسی زیباشناسی کانت به سمت هستی شناسی هنرمند و اثر هنری در استتیک دلوزی جهت می گیرد.برای پاسخ به این پرسش ها باید بررسی کرد که ایده تکوین دلوز با تأکید بر کدام قسمت ها و چه نسبت های نامتناهی از فحوای نقد سوم کانت شکل می گیرد و چه ایده هایی به وجود می آورد. تکوین چه تأثیری در گسترش معانی بیلدونگ در نقد سوم کانت دارد.شاکله بحث در نقد سوم کانت در باب امر زیبا، امر والا و هنر نبوغ بر محور ایده ها شکل می گیرد.برای بحث دلوز هم به همین ترتیب از طرح شکل گیری نسبت های تفاوت محور بر اساس ریتم به عنوان مبنای شکل گیری ایده ها سخن به میان می آید.این پژوهش به روش تحلیل محتوا توضیح می دهد روابط تفاوت محور و ایده های حاصل که از خوانش دلوز در برنگاه گشودن تناهی به نامتناهی در کنش هنرمند سر برمی آورند، چگونه به واسطه تکوین یعنی هماهنگی عمیق در دورترین فاصله، معانی بیلدونگ در نقد سوم کانت را افزایش و شدت می دهد.هماهنگی عمیق در دورترین فاصله یعنی به یاری دلوز می توان از مضاعف شدن توان قوای عملکردا متفاوت موقع به هم ریختگی سلسله مراتب قوا و هماهنگی دوباره آنها بر اساس درجه توانشان دفاع کرد؛ از داده های حسی به ایده ها رسید؛ براین مبنا که بُعد اشتدادی ماده حس بر اساس ریتم، سازنده ایده ها می شود، قاعده کنش هنرمند حین رویداد والا تا رسیدن به هماهنگی و زیبایی در اثر هنری بر اساس بعد ریتمیک و اشتدادی به کار می افتد. اصطلاح بیلدونگ آلمانی با این معانی شدت بخشیده می شود.
بررسی وضعیت تولیدات علمی و هم رخدادی واژگان حوزه فلسفه بر اساس مقالات نمایه شده در پایگاه وب آو ساینس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه هنر و علم تفکر و کسب بینش در مورد جهان و چیستی ها است. شناسایی زمینه های پژوهشی و محدوده موضوعات آن مهم به نظر می رسد، این پژوهش با هدف رسیدن به درک جامعی از روند و ساختار موضوعی مقالات حوزه فلسفه انجام شده است. پژوهش حاضر توصیفی با رویکرد علم سنجی که به تحلیل محتوای متون با استفاده از هم رخدادی واژگان و تحلیل شبکه های اجتماعی پرداخته است. جامعه پژوهش حاضر شامل مقالات حوزه فلسفه است که در پایگاه وب آو ساینس برای بازه 5 ساله 2017-2021 در نمایه استنادی هنر و علوم انسانی منتشر شده است، نهایتا 4829 مقاله به منظور ترسیم جامعی از ساختار فکری دانش در حوزه فلسفه انتخاب شد. برای تحلیل داده ها و ترسیم نقشه علمی از بستهR bibliometrix بهره گرفته شد. تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد بیشترین افزایش در مدارک منتشر شده در 3 سال گذشته رخ داده است، فیشر (Fischer) پرکارترین نویسنده در سال های اخیر بوده است. کشورهای آمریکا و انگلستان دو کشور برتر به لحاظ دریافت استنادهای حوزه علمی فلسفه هستند. برجسته ترین سازمانINST philosophy است. «کانت» و «فلسفه تجربی» بیشترین فراوانی را در بین سایر کلیدواژه ها داشتند. پژوهش های حوزه فلسفه به چهار خوشه تقسیم شده؛ خوشه های «مکاتب و نحله های فکری فلسفی» و «عمل گرایی» به عنوان خوشه با تراکم بالا و توسعه یافته شناخته شدند و خوشه های «فلسفه تجربی» و «فلسفه» خوشه های محوری اما توسعه نیافته بودند. با توجه به یافته ها و فراوانی بالای کلیدواژه کانت و روابط این کلیدواژه با دیگر کلیدواژه ها می توان به این نکته پی برد که آراء و نظریات کانت همچنان مورد توجه و وزنه سنگینی در مباحث فلسفی است. همچنین با توجه به خوشه های مستخرج، مشاهده شد که این پژوهش ها از تنوع بالایی برخوردار نیستند و مباحث مغفول مانده فلسفی بسیاری به نظر می رسد، هنوز وجود دارد.با تحلیل موضوعات مربوط به مدارک حوزه فلسفه، پیشرفت های علمی و روندهای همکاری علمی این حوزه برجسته می شود و این می تواند به سیاست گذاران و محققان کمک کند تا علاوه بر درک وضعیت فعلی تحقیقات فلسفی نسبت به پیش بینی و شناخت آینده نیز گام هایی بردارند.
وساطت فناوری در تحول امر جنسیتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جنسیت در دو بعد عملی و مفهومی ماهیتی دگرگون شونده و متغیر دارد. در طول زمان و به تبع تحول شرایط مادی زیست و قراردادهای اجتماعی، هم اعمالی که دارای جنبه جنسیتی هستند تغییر می کنند و هم تصور افراد جوامع درباره دسته بندی ها و مناسبات جنسیتی دستخوش تحول می شود. یکی از عواملی که بر این تحولات اثرگذار بوده و خود نیز از آنها متاثر می شود، فناوری است. در قرون اخیر فناوری عامل پیشتاز در تحولات زیست بشر بوده، و جنسیت نیز از عرصه این تحولات برکنار نمانده است. نقش فناوری در تحولات جنسیتی از جمله موضوعاتی است که در محدوده مشترک مطالعات فناوری و مطالعات جنسیت مورد واکاوی و پژوهش قرار گرفته است. مقاله حاضر با استفاده از نظریه «وساطت فناوری» فربیک که رویکردی پساپدیدارشناسانه نسبت به فناوری دارد، و نظریه «پارادایم های خوشه ای زنانگی» استولجار درباره مؤلفه های جنسیت، چارچوبی نظری برای تحلیل نقش فناوری در تحول ابعاد مفهومی و عملی جنسیت ارائه می دهد. در این چهارچوب انواع حالات وساطت فناوری در ابعاد مختلف جنسیت از جمله بدن زیستی، تجربه زیسته پدیداری، نقش های اجتماعی و خود-انگاره مورد تحلیل قرار می گیرد. همچنین برای تکمیل انواع وساطت فناوری، سه مورد «مداخله گری در بدن»، «امکان آفرینی» و «نقش نمایی» به حالات برشمرده شده توسط فربیک افزوده و مصادیق آنها در تحول امر جنسیتی بررسی می شود.
بررسی تطبیقی ازخودبیگانگی از نظرگاه علامه محمدتقی جعفری و مارتین هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
841 - 856
حوزههای تخصصی:
توجه به مسأله مرگِ اصالت و ازخودبیگانگی انسان، یکی از مهم ترین مسائلی است که انسان معاصر با آن درگیر است. غفلت از آن باعث می شود که به تعبیر هایدگر، کویر هر روز گسترده تر گشته و شکاف بین خودبودگی و ازخودبیگانگی غیر قابل کنترل شود. در راستای فهم و مواجهه منطقی با این مسأله، تحقیق حاضر به صورت تطبیقی به چیستی و چرایی از خودبیگانگی از نظرگاه دو متفکر برجسته جهان اسلام و غرب علامه محمدتقی جعفری و مارتین هایدگر پرداخته است. بررسی ها نشان می دهد که علامه جعفری ازخودبیگانگی را به دو قسم مثبت و منفی تقسیم می کنند و ازخودبیگانگی مثبت را به معنای قرار گرفتن «خود» در مسیر تحولات منطقی خویش و ازخودبیگانگی منفی را به معنای توجه انحصاری به بعد حیوانی و غفلت از مبدا و معاد می دانند و از نظرگاه هایدگر، از دست دادن درک خود از وجود و معنایِ جهانِ خود، واقع شدن تحت سیطره طرح های پیشینی، تبدیل شدن به وجودِ دم دستی، عدم تلاش و جستجو برای پی بردن به معنای وجود و نیز تبدیل شدن به موجودی ایستا و منفعل انسان را از مدارِ خودبودگیِ اصیل و حقیقی خارج و وارد فضایی می کند که «ازخودبیگانگی» نام دارد.
مقایسه معرفت شناختی اختلاف نظر معقول نزد کوهن و فایرابند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۲)
378-357
حوزههای تخصصی:
در مقاله پیش رو می خواهم این پرسش ها را بررسی کنم که اختلاف نظر معقول در علم، چه ویژگی ها و توجیهاتی می تواند داشته باشد؟ دلایل توجیه اختلاف نظر معقول در علم چه ارتباطی با دلایل توجیه اختلاف نظر معقول در معرفت شناسی اختلاف نظر، به خصوص معرفت شناسی اختلاف نظر دینی، دارد؟ در این راستا، به صورت خاص، روی دیدگاه های دو فیلسوف علم نامدار نیمه دوم قرن بیستم، یعنی توماس کوهن و پل فایرابند متمرکز می شوم. از نظر من، تلقی های این دو فیلسوف در مورد اختلاف نظر معقول در علم، می تواند مثال های قابل تامل و انضمامی باشند از رویکرد های عمده در معرفت شناسی اختلاف نظر (دینی)، که در آنها سعی می شود اختلاف نظر معقول را توجیه کنند. نشان می دهم که تلقی کوهن از اختلاف نظر در علم، می تواند درک شهودی ما از اختلاف نظر معقول در معرفت شناسی را بهبود ببخشد؛ همچنین، استدلالی اقامه خواهم کرد که برابر مفاد آن، تلقی تکثرگرایانه فایرابند از اختلاف نظر معقول را با چالشی (معرفتی) روبه رو می کند که از خود اختلاف نظر سرچشمه می گیرد.
مطالعه نظریه نبوغ کانت در نقد سوم بر اساس معانی اصطلاح بیلدونگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش این است که با روش توصیفی تحلیلی به مطالعه ابعاد و معانی بیلدونگ در نظریه نبوغ کانت در نقد سوم بپردازد. در نبوغ به منزله موهبت طبیعی شخص تخیل آزاد می شود و فاهمه بدوا در هنرمند گسترش می یابد.از مطالعه این نتیجه حاصل شده که نبوغ بر اساس معانی بیلدونگ جنبه های زیر را دارد:1)فرم؛در فرم تأملی هنر زیبا،2)تصویر؛ هنر زیبا به منزله تصویر به واسطه ایده زیباشناختی به منزله میانجی معانی و ارزش های فرهنگی،۳)صورت بخشی/شکل دهی؛ به هماهنگی تخیل-فاهمه و حس مشترک نابغه و توافق قوای تماشاگر در تطابق با توافق قوای نابغه با طبیعت،4)پرورش ِقوا، پرورش ذهن و روح در نابغه و فراخوانی نابغه ای دیگر،۵)نقش آموزشیِ محصول نبوغ به لحاظ فن و سبک، پرورش قوا،6)تربیت؛ تربیت مقدماتی و اخلاقی تماشاگر برای قابلیت نوعی اخلاق عالی تر و برتر،7)آمادگی برای جامعه پذیری بر اساس حس مشترک در مسیر تکامل فرهنگ بر پایه هماهنگی توافقی (قوای فرد و افراد با هم). این پژوهش نشان می دهد مسئله خلق اثر هنری و نبوغ هنرمند نزد کانت ضمن تأکید بر سوبژکتیویسم در مسیر انسان شناسی او قرار می گیرد. درصورتی که وحدت فوق محسوس قوا را در ناخودآگاه به معنای لایب نیتسی قرار دهیم نبوغ کانتی با جهتگیری به فردیت بیان گرایانه، تفاوت فردی و تفردیابی رو به فلسفه آینده گشوده می شود.
کانگیلم و دو سویه ی موانع معرفتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۲۶)
167-190
حوزههای تخصصی:
گاستون باشلار مفهوم موانع معرفتی را معرفی کرد که به اعتقاد او مانع پیشرفت علم مدرن می شود. ژرژ کانگیلم، به اقتفای او، با تأثیر منفی آنها موافق بود، اما برای این موانع ارزش معرفتی نیز قایل بود. این مقاله به بررسی این موضوع می پردازد که چرا کانگیلم این موانع را در تاریخ نگاری خود گنجانده و به آنها ارزش داده است. این مقاله با تمرکز بر پزشکی و زیست شناسی نشان می دهد که کانگیلم موانع معرفت شناختی را محور معرفت شناسی خود می دانست. آنها فقط به عنوان مانع عمل نمی کنند، بلکه می توانند با فراهم کردن شرایط برای چارچوب های علمی جدید، پیشرفت علمی را تسهیل کنند. این مقاله استدلال می کند که این موانع نقش دوگانه ای دارند: به چالش کشیدن ذهنیت های پیشا علمی و ادغام خلاقانه مفاهیم گذشته در علم مدرن. آنها در نتیجه داشتن این نقش دوگانه، پیشرفت مداوم علمی را تسهیل می کند.
دفاع از نظریه ی انگیزش موسیقی با تکیه بر مفهوم کاتارسیس ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنر به تعریفی نمود احساسات آدمی است. آثار هنری از یک سو دربردارنده ی احساسات خالقان خود هستند و از سوی دیگر می توانند برانگیزاننده ی احساسات مخاطبان باشند. موسیقی انتزاعی ترین هنر است زیرا تنها هنری است که در آن نه از تصاویر بصری برای انتقال مفهوم استفاده می شود و نه از کلمات و ساختارهای زبانی. موسیقی به دلیل منش غیر مفهومی و بی واسطه ی خود، می تواند بیش از دیگر هنرها عواطف و هیجانات مخاطبان را برانگیزد. فلسفه ی موسیقی شاخه ای از فلسفه است که به بررسی چیستی موسیقی، تفاوت و رابطه ی موسیقی با زبان، تأثیرات فردی و اجتماعی موسیقی، زیبایی و ارزش در موسیقی، رابطه ی احساسات با موسیقی و معناداری موسیقی می پردازد. در مبحث معناداری و رابطه احساسات با موسیقی، دو نظریه ی رقیب وجود درد. یکی نظریه ی بیانگری که احساسات هنرمند را مرجح می داند و کار موسیقی را بیان احساسات هنرمند می داند. دیگری نظریه ی انگیزش که اولویت را به احساسات مخاطب می دهد و کار موسیقی را برانگیختن احساسات شنونده می داند. پرسش اصلی این مقاله این است که کدام یک از این دو نظریه موجه تر و قابل دفاع تر است؟ کدام یک از ین دو نظریه تصویر جامع تری از رابطه ی موسیقی با احساسات ارائه می دهد؟ و کدام نظریه می تواند بهتر به ایرادات وارده پاسخ دهد؟ ابتدا هر دو نظریه را مطرح و بررسی می کنیم و به مرور استدلال های له و علیه هریک می پردازیم. نشان می دهیم نظریه ی انگیزش نه تنها تصویر موجه تری از رابطه ی احساسات با موسیقی به دست می دهد، بلکه همچنین، بهتر می تواند به ایرادات وارده پاسخ دهد. سپس مهم ترین ایراد وارد شده بر نظریه ی انگیزش یعنی «علاقه به موسیقی غمگین» را با کمک نظریات ارسطو در باب موسیقی، بالأخص نظریه کاتارسیس، پاسخ می دهیم و نشان می دهیم که چرا باور داریم پاسخ ما موجه تر از دیگر پاسخ های ارائه شده به این ایراد است.
بررسی شأن معرفتی حافظه از دیدگاه متیو فرایس و علامه محمد حسین طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۱
17-41
حوزههای تخصصی:
ادراک حسی، عقل، گواهی و درون نگری از منابع بنیادین باور هستند. اینکه حافظه از منابع اساسی باور باشد، بسیار مورد بحث قرار گرفته است. این نوشتار بر آن است تا با رویکردی تحلیلی به تطبیق دیدگاه فرایس و علامه طباطبایی درباره شأن معرفتی حافظه بپردازد. این جستار تلاش می کند تا به پرسش های مطرح شده که آیا حافظه از منابع تولید باور است؟ آیا باورهای حافظه ای توجیه کننده باورهای دیگر هستند؟ آیا باورهای حافظه ای خودموجه اند یا خود به توجیه نیازمندند؟ پاسخ می دهد. این مقاله نشان می دهد فرایس با تکیه بر کارکرد معرفتی حافظه، آن را منبع تولید باور دانسته که به موجب آن می توان آن باورها را در ساختار استدلال به کار برد. علامه طباطبایی با تکیه بر گرایش تقلیلی قوا، ضمن یکی دانستن قوه حافظه و خیال، خیال را منبع باورهای جزئی دانسته است که خیال، این فعل را با همکاری حس مشترک و ارتباط با عالم خارج انجام می دهد. هر دو معتقدند که حافظه صرفاً همانند مخزنی است که شأن معرفتی آن در حفظ توجیه باورها معنا می یابد. همچنین از دیدگاه فرایس و علامه طباطبایی باورهای حافظه ای از جمله باورهای خودموجه و پایه ای هستند که در توجیه باورهای غیرحافظه ای به کار گرفته می شوند و از این رو، دیدگاه این دو متفکر با رویکرد مبناگروی تصحیح شده می تواند قرابت داشته باشد.