فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۷۴۱ تا ۷۶۰ مورد از کل ۴٬۸۵۲ مورد.
منبع:
پژوهشهای تغییرات آب و هوایی سال اول تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲
29 - 38
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش شناخت تغییر مؤلفه های اقلیمی پهنه های مکانی در گستره استان اصفهان است. در این راستا، ماتریسی از ایستگاههای منتخب و مؤلفه های اقلیمی در اندازه ۲۹ × ۲۴، شامل ۲۴ ایستگاه هواشناسی همدید در استان و استان های مجاور و ۲۹ پارامتر مؤثر بر اقلیم تشکیل شد. با توجه به ماهیت پژوهش از داده های نرمال سالانه استفاده شده است. به دلیل تفاوت در مقیاس اندازه گیری متغیرها از نمره استاندارد متغیرها مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از روش میانیابی IDW جهت ایجاد گرهها و از روش کریجینگ برای ایجاد پهنه ها استفاده شده است. نتایج گویای این است که پنج عامل «ارتفاع، دما و بارش»، «تندر و بارش»، «ابرناکی و نمناکی»، «نمناکی» و «غبار» می تواند بیش از ۹۲ درصد رفتار اقلیمی استان را تبیین نماید. تحلیل خوشه ای این عوامل گویای هفت ناحیه اقلیمی در استان اصفهان است.
مدل سازی الگوی کرنل در تشخیص لندفرم های زمین (با تأکید بر لندفرم های یخچالی و مجاور یخچالی) در محدوده کمربند کوهستانی البرز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مورفولوژی زمین اطلاعات زیادی برای محققان علوم محیطی فراهم می آورد. یکی از اهداف علم ژئومورفولوژی شناسایی، طبقه بندی، و آنالیز لندفرم های زمین است. در گذشته، تشخیص و شناسایی لندفرم های زمین براساس کارهای میدانی یا با استفاده از نقشه های توپوگرافیکی به صورت دستی انجام می گرفت که بسیار وقت گیر بود و البته در مواردی با مسائل زیادی رو به رو می شد. در این بخش لندفرم های یخچالی و مجاور یخچالی شامل سیرک های یخچالی، دریاچه های یخچالی تارن، قلل، گردنه ها، خط الرأس ها و خط القعرها، و مخروط های رسوبی، با استفاده از مدل ارتفاعی به طور خودکار شناسایی شد. بدین منظور، دو رویکرد، شامل مدل سازی مفهومی و شی ء گرا، مدنظر قرار گرفت. در رویکرد نخست، شرایطی برای قیاس مورفولوژی زمین با الگوی کرنل مرجع فراهم آمد. دومین رویکرد مدل سازی شی ء محور است که از شیئی مرجع برای تشخیص لندفرم ها استفاده می کند. ارزیابی نتایج نشان می دهد که صحت تشخیص لندفرم های موردنظر در این پژوهش به طور متوسط 60درصد بوده که با توجه به پیچیدگی لندفرم های موردنظر مانند سیرک های یخچالی و مخروط های رسوبی عملکرد قابل قبولی است. صحت مدل آنالیز مفهومی الگوی کرنل 51/58درصد و مدل شی ء گرا، 50/60درصد برآورد شد که به طور کلی عملکرد مدل شی ء گرا بهتر از مدل مفهومی بود.
دماوند، آنتی سیکلون ارضی حوضه هراز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اگر ژئومورفولوژی را دانش تحلیل فرم و الگوهای فرمی بدانیم، می توان ادعا کرد که آتش فشان دماوند با دیگر آتش فشان ها چون اورست، کلیمانجارو، سهند، سبلان، تفتان، و بزمان، ازنظر فرمی تفاوت دارد؛ حال می توان این سؤال را مطرح کرد که این تفاوت فرمی ناشی از چیست و این تفاوت در الگوی فرمی چه تأثیری در توزیع انرژی و ماده و رفتار رودخانه ای داشته است. به علاوه، ساختار فرم زایی دماوند چارچوب ساختارهای تکتونیک منطقه را به کلی در هم ریخته و قاعده فرم زایی و رفتار رودخانه ای را نیز تغییر داده است. این مقاله حاصل تلاش فرصت مطالعاتی در دانشگاه اصفهان است که به اتکای اصول پدیدارشناسی و در چارچوب روش پدام و با تفسیر و تحلیل متغیرها در سه طیف خطی، نقطه ای، و سطحی با بینشی ساختارگرایانه انجام گرفته است و نتایج حاصل از آن نشان می دهد که ساختار فرمی دماوند از مدل چشم جغدی (کیاس تئوری) تبعیت کرده و آنتی سیکلون ارضی را به وجود آورده است. دماوند الگوهای توزیع انرژی و ماده در منطقه را دگرگون کرده و سبب اسارت رودخانه ای و گسترش شبکه هراز و تغییر رفتار رودخانه شده است. ساختار فرمی چشم جغدی (Owl's eye) دماوند هویت مکانی خاصی را در منطقه سبب شده است و سکونت گزینی را در این منطقه تعریف می کند.
بررسی مناطق آسیب پذیر رودخانه کشکان از طریق طبقه بندی آبراهه به روش رزگن ( مورد مطالعه: بازه پایین دست حوضه شیراوند)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ژئومورفولوژی کمی سال نهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۳۴)
128 - 140
حوزههای تخصصی:
تاکنون طرح های طبقه بندی متعددی باتوجه به شرایط ژئومورفیک رودخانه انجام شده که نشان دهنده تنوع موقعیت های محیطی است. تداوم فرسایش کناره ای هر ساله موجب تخریب اراضی کشاورزی، تأسیسات ساحلی، پل ها و اماکن مسکونی و عمومی می شود. بنابراین جهت سازماندهی و مدیریت رودخانه، بررسی مورفولوژی رودخانه ضروری است. حوضه آبریز رودخانه کشکان واقع در استان لرستان دارای پتانسیل بالای سیل خیزی می باشد. در این پژوهش، طبقه بندی ژئومورفولوژیکی بااستفاده از سیستم طبقه بندی رزگن برای بازه ای به طول 15 کیلومتر از رودخانه کشکان در سطح I و II انجام شده است. در سطح I، طبقه بندی با استفاده از تصاویر ماهواره ای، بازدیدهای میدانی و بررسی نقشه ها انجام و نهایتاً رودخانه برطبق طبقه بندی هشتگانه رزگن طبقه بندی شد. در سطح II، برای محاسبه پارامترهای مورفولوژیکی از نقشه رقومی1:150ابتدا TIN منطقه تهیه و موقعیت رودخانه بر روی آن مشخص شد. مقاطع عرضی و سایر لایه های مورد نیاز توسط الحاقیه HEC-geo-RAS ترسیم و به نرم افزارHEC-RAS منتقل و با اجرای مدل پارامترهای مورد نیاز اندازه گیری و محاسبه شدند. نتایج نشان داد که بخش ابتدایی بازه داری الگوی شریانی از نوعDA6، بخش میانی دارای الگوی تک شاخه ای از نوع A4 و بخش پایانی بازه نیز دارای الگوی شریانی و از نوع D3 می باشد که این قسمت از جریان نسبت به افزایش رسوب و تغییر در دبی جریان حساسیت خیلی زیادی داشته و با بیشتر شدن تغذیه رسوبی این حساسیت بالا رفته و باعث ناپایدار شدن الگوی رودخانه و تغییر مورفولوژیکی شدید آن می شود که باید اقدامات ساماندهی در این بخش باتوجه به متغیرهای مورفولوژیکی انجام گیرد. دربعضی مجراها نیز تفاوت هایی در مقادیر و نحوه پارامترها وجود داشته که ناشی از شرایط خاص عوامل تأثیر گذار به صورت محلی است. بنابراین برای مدیریت حوضه های آبریز باید ریسک استفاده از این روش را مدنظر قرار داد.
تحلیل تغییرات آب و هوایی در غرب کشور (مطالعه موردی: ایستگاه سینوپتیک سنندج)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشهای تغییرات آب و هوایی سال اول پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳
52 - 64
حوزههای تخصصی:
تغییر اقلیم یکی از عمده ترین چالش های پیش روی بشر در زمان حاضر است. پارامترهای مختلف اقلیمی نظیر دما، بارش و باد در یک محل از عواملی هستند که بر اقلیم آن منطقه تاثیر گذار بوده و شناخت آنها تعیین کننده اقلیم آن منطقه می باشند. وقوع پدیده هایی از قبیل افزایش یا کاهش ناگهانی دما، بارندگی و سرعت و جهت باد طی یک یا چند سال را می توان دلیلی بر تغییر اقلیم آن منطقه دانست. از مباحث مهم اقلیمی که در سال های اخیر افکار پژوهشگران و حتی سران حکومت ها و سازمان ها را به دلیل اثراتی که بر فعالیت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... دارا می باشد، به خود مشغول داشته است. در کشور ما نیز این مسئله کمتر مورد توجه بوده است ولی در سال های اخیر تحقیقات و کنفرانس هایی را در پی داشته است. به منظور بررسی تغییر اقلیم استان کردستان میانگین، حداقل، حداکثر درجه حرارت و میانگین بارش و میانگین، حداقل، حداکثر سرعت و جهت باد، ایستگاه سنندج طی سال های1960-2017 از سازمان هواشناسی دریافت و به صورت سری زمانی تنظیم و با استفاده از آزمون ناپارامتری من_کندال بررسی شده است. در این تحقیق با استفاده از مدل فوق نوع و زمان تغییرات عناصر مذکور شناسایی شده است. نتایج به دست آمده از تحلیل داده ها نشان می دهد که زمان شروع بیشتر تغییرات ناگهانی و از هر دو نوع روند و نوسان بوده است. پارامترهای میانگین و حداقل دما دارای روند منفی و پارامتر حداکثر دما دارای روند مثبت است و بارش روند منفی را نشان می دهد و پارامترهای میانگین و حداقل سرعت باد دارای روند منفی و پارامتر حداکثر سرعت باد دارای روند مثبت است و پارامتر میانگین جهت باد دارای روند منفی است.
مقایسه عملکرد مدل های سری زمانی SARIMA و Holt-Winters با روش های هوش مصنوعی در پیش بینی طوفان های گردوغبار (مطالعه موردی: استان سیستان و بلوچستان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های جغرافیای طبیعی دوره ۵۲ زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۱۱۴)
567 - 587
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش مقایسه عملکرد مدل های سری زمانی SARIMA و Holt-Winters با روش های هوش مصنوعی شامل شبکه عصبی مبتنی بر توابع پایه شعاعی (RBF) و سیستم استنباط عصبی- فازی تطبیقی (ANFIS) به منظور پیش بینی فراوانی روزهای همراه با طوفان گردوغبار (FDSD) در فصل آتی است. بدین منظور، از داده های ساعتی گردوغبار و کدهای سازمان جهانی هواشناسی در پنج ایستگاه سینوپتیک استان سیستان و بلوچستان با طول دوره آماری 25ساله (۱۹۹۰-2014) استفاده شد. نتایج نشان داد روش ANFIS، نسبت به سایر روش ها، بهترین عملکرد را داشت و معیارهای ارزیابی R، RMSE، MAE، و NS آن به ترتیب از 72/0، 57/0، 42/0، و 71/0 تا 95/0، 51/0، 40/0، و 96/0 متغیر بود. همچنین، با افزایش شاخص متوسط FDSD در ایستگاه ها (از 06/1 تا 11/7)، دقت پیش بینی همه روش ها افزایش داشت. بر همین اساس، در سری زمانی SARIMA، ضریب همبستگی بین مقادیر مشاهداتی و پیش بینی شده شاخص FDSD از 64/0 به 79/0 افزایش یافت. برای روش های Holt-Winters، RBF، و ANFIS مقدار نیز ضریب همبستگی به ترتیب از 70/0 تا 87/0، 69/0 تا 92/0، و 72/0 تا 95/0 متغیر بود. درمجموع، با مقایسه روش های مورد استفاده، روش هوش مصنوعی ANFIS بهترین و مدل های سری زمانی SARIMA و Holt-Winters بدترین عملکرد را داشتند.
الگوی مدیریتی در ژئوتوریسم؛ با تاکید بر مدیریت ژئومورفوسایت های قلمرو بیابانی ایران مورد پژوهی: شهرستان طبس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ژئوتوریسم شاخه ای از دانش توریسم با محوریت رفتارشناسی سیستم های سطحی زمین است که کوشش دارد، ارزش های گردشگری و حفاظتی فرم ها و فرایندهای مسلط در یک مکان را شناسایی کند. دست آورد این شاخه علاوه بر پایدارسازی محیط زیست، مبتنی بر احیا و بهره برداری از میراث فرهنگی و رفاه اقتصادی جامعه بومی است. تحقق پذیری این اهداف، موضوعی است که در ساماندهی اقتصادی جامعه گردشگری در چارچوب ژئومورفولوژی کاربردی نقش محوری دارد. به همین دلیل روش های متنوعی برای شناسایی، الویت بندی و ارزیابی ژئومورفوسایت ها در قلمروهای مختلف کوهستانی، ساحلی، کارستیک، بیابانی و... تدوین شده و این روند همچنان در حال تکامل است. در این مطالعه سعی بر آن است در راستای ارزیابی ژئومورفوسایت ها، یک الگوی مدیریتی در ژئوتوریسم را با هدف اجرایی شدن نتایج ارزیابی توانمندی ژئومورفوسایت ها در قلمرو بیابانی شهرستان طبس، تدوین و تعریف شود. یافته های این مطالعه در دو بخش اصلی قرار گرفت: در بخش اول ژئومورفوسایت های بیابانی شهرستان طبس پس از استخراج و تعریف این مناطق، به کمک روش ارائه شده توسط بروشی و همکاران (2007) مورد ارزیابی قرارگرفتند که نتایج آن ژئومورفوسایت های ریگ شتران، رخنمون های سنگی درنجال و کوه های قدیمی کم ارتفاع کلمرد را از بیشترین امتیاز و در اولویت های اصلی برای تدوین الگوی مدیریتی، انتخاب نمود. در بخش دوم ضمن تدوین و تنظیم الگوی مدیریتی در 9 گام اصلی، خصوصیات ژئومورفوسایت های برتر فوق، در چارچوب این الگو مورد بررسی و بازنگری قرار گرفتند و چالش های مدیریت طبیعی، انسانی و امنیتی این ژئومورفوسایت ها به کمک مطالعات دفتری و میدانی شناسایی شدند، تا اقدامات مورد نیاز از طریق تعامل دولت مرکزی و مدیریت محلی برای دست یابی به اهداف ژئوتوریسم را شناسایی و معرفی کند.
تهیه نقشه شاخص گرادیان طولی رودخانه مبتنی بر GIS و DEM جهت ارزیابی اثرات تکتونیک فعال:مطالعه موردی: شمال دامغان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هیدروژئومورفولوژی سال ۷ تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۳
157 - 137
حوزههای تخصصی:
در مقاله حاضر اقدام به تهیه نقشه شاخص گرادیان طولی رودخانه های ارتفاعات شمال دامغان با استفاده از ابزارهای اتوماتیک در محیط GIS شده است. هدف اصلی این پژوهش، ارائه روشی اتوماتیک جهت ترسیم نقشه شاخص SL با استفاده از مدل رقومی ارتفاعی و در مرحله بعد تحلیل ارتباط آن با تکتونیک منطقه است. بدین منظور از مدل های رقومی ارتفاعی (DEM 12.5m)، نقشه های زمین شناسی 1:100000 و توپوگرافی 1:25000 استفاده شد. به منظور محاسبه و استخراج این شاخص از داده های رقومی ارتفاعی به جای نیمرخ طولی رودخانه استفاده شده است تا بتوان مقادیر شاخص را به صورت سطحی و برای کل منطقه نشان داد. مقادیر SL، برای نقاط میانی منحنی میزان هایی با فاصله 50 متری محاسبه و سپس با استفاده از روش های درون یابی، برای کل منطقه محاسبه گردید. همچنین شاخص هایی چون انتگرال هیپسومتری حوضه ها، شیب متوسط و ارتفاع متوسط برای تمامی حوضه ها برآورد شد. محاسبات و ترسیم نقشه ها با استفاده از نرم افزار Arc GIS 10.6 و QGIS 3.4 انجام گرفت. نتایج نشان می دهد که روش حاضر با توجه به اتوماتیک بودن آن با دقت و سرعت بالایی قادر به تهیه نقشه شاخص SL است. همچنین نتایج نشان می دهد که مقادیر شاخص SL، در مناطق مرکزی منطقه مورد مطالعه و در امتداد گسل های اصلی (روند غربی شرقی)، بالاست. بنابراین وجود گسل ها و بالاآمدگی ناشی از آنها، ارتباط زیادی با مقادیر بالای گردایان طولی رودخانه دارد.
برآورد دبی سیلابی زیرحوضه های دره رود در استان اردبیل با استفاده از خصوصیات فیزیوگرافی حوضه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هیدروژئومورفولوژی سال ۷ زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۵
98 - 83
حوزههای تخصصی:
در تحقیقات منابع آب، تعیین دبی سیلاب حوضههای مختلف اهمیت بسیار زیادی دارد. بنابراین، این مطالعه با هدف تعیین حداکثر سیلاب با دوره بازگشت های 10، 25، 50 و 100 سال با استفاده از مدل رگرسیونی و خصوصیات فیزیوگرافی زیرحوضههای حوضه درهرود با مساحت 12900 کیلومتر مربع در استان اردبیل، انجام شده است. در این پژوهش، داده های دبی 16 ایستگاه هیدرومتری جمع آوری و تکمیل گردید و سیلاب با دوره بازگشتهای مختلف محاسبه گردید. سپس با استفاده از نرم افزارهای ArcGIS و WMS مشخصات فیزیوگرافی زیرحوضه ها، شامل مساحت، شیب، ضریب شکل و ارتفاع متوسط، زمان تمرکز و شماره منحنی زیرحوضه ها استخراج گردید و مدل رگرسیونی سیلاب ها محاسبه گردید. نتایج کالیبراسیون مدل نشان داد که میزان حداکثر دبی سیلاب برآورد شده توسط مدل رگرسیونی برای دوره بازگشت های مختلف به خوبی با سیلاب مشاهده شده مطابقت دارد. به طوریکه میزان ضرییب تبیین در دوره بازگشت های 10، 25، 50 و 100 سال به ترتیب برابر97، 6/96، 8/95 و 7/94 درصد برآورد گردید. نتایج نشان داد مدل رگرسیون خطی با دقت بسیار خوبی قادر به پیشبینی میزان سیلاب زیرحوضههای درهرود با استفاده از پارامترهای فیزیوگرافی حوضه میباشد و با افزایش دوره بازگشت به میزان جزئی از دقت مدل کاسته میشود. همچنین نمودارهای پراکندگی نشان داد که کلیه مدل ها بسیار جزئی از حالت کم برآورد برخوردار بودند و پراکندگی نقاط حول محور یک به یک برای تمام دوره بازگشت ها، بسیار مناسب بود.
تغییرپذیری بلند مدت ذرات معلق (PM2.5) شهر تبریز با استفاده از داده های سنجش از دور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های جغرافیای طبیعی دوره ۵۲ پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۱۱۳)
467 - 480
حوزههای تخصصی:
غلظت ذرات معلق (PM2.5) با وضوح مکانی بالا امکان کنترل دقیق کیفیت هوا را فراهم می کند، به خصوص برای کلان شهرها که دارای تراکم بالای جمعیت اند. هدف از این پژوهش برآورد ذرات معلق (PM2.5) و روند تغییرات آن در شهر تبریز است. به این منظور، داده های عمق نوری هواویز (AOD) سنجنده های SeaWifs، MISR، و MODIS طی دوره آماری 1998-۲۰۱۶ برای برآورد PM2.5 استفاده شد. سپس، با استفاده از روش رگرسیون وزن دار جغرافیایی (GWR) و کاربست داده های شهری و ایستگاه های آلودگی هوا مقدار PM2.5با تفکیک مکانی 01/0 درجه قوسی برای شهر تبریز برآورد شد. برای مطالعه روند و شیب روند از آزمون های ناپارامتریک من- کندال و سنس استفاده شد. غلظت PM2.5تبریز حداقل 29/11 و حداکثر 86/16 µ/m 3 برآورد شد و مناطق غربی شهر بیشینه مقدار PM2.5را دارا می باشند. میانگین بلندمدت PM2.5،µ/m 3 04/14 محاسبه شد که نسبت به استاندارد سازمان محیط زیست ایران µ/m 3 2 بیشتر است. روند PM2.5کاملاً افزایشی است و مناطق غربی شهر از روند شدت بیشتری برخوردار است. مقدار PM2.5تبریز µm/m 3 20/0 year -1 در حال افزایش است که تهدیدی جدی برای شهر تبریز است. بنابراین، می توان نتیجه گرفت روش GWR مبتنی بر داده های سنجش از دور نسبت به روش های موجود تهیه نقشه های آلودگی هوا برتری دارد.
واکاوی مفهوم مقیاس و تبیین آن در ژئومرفولوژی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های جغرافیای طبیعی دوره ۵۲ زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۱۱۴)
659 - 672
حوزههای تخصصی:
در ژئومرفولوژی مباحث بنیادین متعددی مطرح است؛ از جمله این مباحث می توان به مقیاس اشاره کرد. بین چشم اندازها و اجزای فرم های تشکیل دهنده آن روابط خاصی وجود دارد که بر نوعی پیوستگی مقیاسی حکایت می کند. این قواعد و روابط مقیاسی نه تنها در سطح چشم اندازها، بلکه در سطح لندفرم ها نیز حاکم است و، به دلیل پیچیدگی های این مفهوم در مطالعات ژئومرفیک، کمتر به آن توجه شده است؛ حال آنکه صحت و دقت بسیاری از مفاهیم ژئومرفیک در گرو دانستن چنین مفاهیمی است. در این مقاله سعی شده است با تحلیل متن نوشته های هفت تن از محققان ژئومرفولوژی یعنی دورن کامپ [1] ، هَک [2] ، روسگون [3] ، اوانز و مکلین [4] ،تورکات [5] ، مندلبرت [6] ، و گلی مختاری در این زمینه مفاهیم مختلف مقیاس چون مقیاس ویژه [7] ، یونی ورسالیتی [8] ، ثبات مقیاس [9] ، ژئوآلومتری [10] ، فراکتال [11] یا بدون مقیاس، مقیاس در حوزه سلسله مراتبی تبیین شود. روش فوق متکی به تعاریف این محققان از مقیاس نبوده است، بلکه کالبدشکافی کارهای تجربی آن ها به طرح مفاهیم جدیدی در حوزه مقیاس منجر شده که از بطن نوشته ها و متدهای به کارگرفته آن ها مستخرج شده است. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می دهد که
تحلیل رابطه میان شکل گیری و تداوم استقرار محوطه های دوره نوسنگی با بستر محیطی آن ها در دشت سرفیروزآباد کرمانشاه، غرب زاگرس مرکزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
محیط جغرافیایی، به ویژه بستر طبیعی آن، پهنه همه کنش ها و واکنش های حاصل از پدیده های مستقر در سطح زمین است. محیط طبیعی مهم ترین عامل در جهت شکل گیری سکونتگاه های انسانی خصوصاً در ادوار مختلف است. عواملی همچون ارتفاع از سطح دریا، شیب، ساختار زمین شناسی، گسل، منابع آب، خاک، پوشش گیاهی، و کاربری اراضی هر کدام بسترهای طبیعی اند که در پراکنش استقرارهای انسانی نقش مؤثری دارند. هدف از این پژوهش بررسی نقش عوامل محیطی و میزان تأثیر آن ها در مکان گزینی سکونتگاه های نوسنگی دشت سرفیروزآباد است. به منظور دست یابی به اهداف پژوهش، یازده معیار طبیعی به عنوان عوامل محیطی یا متغیر مستقل و مساحت محوطه های باستانی به عنوان متغیر وابسته درنظر گرفته شد. به منظور بررسی این عوامل، از نرم افزار ArcGis و SPSS و روش های تحلیل کمّی از نوع آمار استنباطی با روش همبستگی پیرسون استفاده شد. علاوه برآن، برای بررسی میزان تأثیر چند متغیر مستقل در متغیر وابسته از رگرسیون خطی چندگانه استفاده شد. نتایج نشان می دهد که محوطه های دوره نوسنگی با عوامل طبیعی از جمله شاخه های فرعی رودخانه ها یا مسیل های فصلی، مسیرهای فرعی یا خاکی، و درجه شب رابطه مستقیمی دارند و تعدادی از دیگر عوامل محیطی نیز رابطه اندکی با محوطه های باستانی دارند.
بررسی وضعیت کیفی آب های زیرزمینی دشت جنگل استان خراسان رضوی با استفاده از شاخص های GWQI و AWQI و پهنه بندی آن با سامانه ی اطلاعات جغرافیایی (GIS)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هیدروژئومورفولوژی سال ۷ بهار ۱۳۹۹ شماره ۲۲
1 - 20
حوزههای تخصصی:
افزایش مصرف آب ناشی از افزایش جمعیت، باعث کاهش کیفی و کمی آب های قابل استحصال شده است. با توجه به این وضعیت، شناخت کمی و کیفی منابع مناسب برای شرب و کشاورزی امری ضروری و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. در این مطالعه، به بررسی کیفیت آب های زیرزمینی دشت جنگل در استان خراسان رضوی پرداخته شده است. 10 حلقه چاه در این دشت در سال های 1395-1386 از نظر غلظت یون های Ca2+، Mg2+،Na2+، HCO3-، SO42-، Cl-، pH و TDS با دو شاخص GWQI و AWQI مورد تحلیل قرار گرفت. هم چنین، پهنه بندی دشت با استفاده از شاخص GWQI در محیط سیستم اطلاعات جغرافیایی انجام شد. بر اساس نتایج این مطالعه، مقدار شاخص GWQI در منطقه بین 66/69 تا 12/239 و مقدار شاخص AWQI بین 49/56 تا 48/189 قرار دارد، یعنی کیفیت آب های زیرزمینی منطقه ی جنگل در حد ضعیف و نامناسب قرار دارد که علت آن نیز بالا بودن مقدار جامدات محلول کل آب می باشد. در حقیقت در این منطقه، مقدار تمامی شاخص های کیفی اندازه گیری شده غیر از جامدات محلول کل در حد استاندارد قرار دارد.
بررسی پتانسیل فرسایش خاک با دخالت سنجه های سیمای سرزمین، مطالعه موردی: حوضه شریف بیگلو، استان اردبیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هیدروژئومورفولوژی سال ۷ پاییز ۱۳۹۹ شماره ۲۴
145 - 164
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط بین سنجه های سیمای سرزمین و الگوی فرسایش خاک در حوزه آبخیز شریف بیگلو استان اردبیل برنامه ریزی شد. ابتدا با استفاده از نرم افزار Fragstats 4.2.1، 9 سنجه سیمای سرزمین شامل تراکم لکه، شاخص بزرگ ترین لکه، حاشیه کل، تراکم حاشیه، شاخص شکل لکه، میانگین اندازه لکه، میانگین فاصله نزدیک ترین همسایه اقلیدسی، شاخص گسستگی سیما و شاخص تکه شدگی مورد محاسبه قرار گرفت. سپس شدت فرسایش خاک منطقه با استفاده از مدل پتانسیل فرسایش (EPM) با عملکرد قابل قبول بر اساس مطالعات پیشین برآورد شد. در ادامه نتایج حاصل از محاسبه ی سنجه ها و شدت فرسایش خاک وارد نرم افزار SPSS شده و رابطه معنی داری حاکم بر آن ها تعیین شد. نتایج نشان داد که در حوضه مورد مطالعه کاربری کشاورزی دارای فرسایش زیاد، کاربری های مرتع و باغ فرسایش متوسط، مسکونی فرسایش کم و بدنه آبی دارای فرسایش جزئی می باشد. در سطح سیما، برای حوضه شریف بیگلو میزان تعداد لکه 49، تراکم لکه 15/1، شاخص بزرگترین لکه 64/80، حاشیه کل 008/75508، تراکم حاشیه 75/17، شاخص شکل لکه 56/4، میانگین اندازه لکه 79/86، گسستگی سیما 34/0 و تکه شدگی 52/1 محاسبه شد. در سطح کلاس، میزان تکه تکه شدگی در بدنه آبی بالا ترین مقدار است. می توان نتیجه گرفت ارتباط آن با مجموعه هایشان قطع شده است که در نهایت با دخالت تغییرات سنجه های سیمای سرزمین، مطالعه فرسایش خاک نیز به شکل بهتری به انجام رسید به طوری که نقشه پتانسیل فرسایش نشان داد که مناطق با شدت فرسایش بالا متأثر از شاخص های سنجه به کار رفته و خصوصیات هیدروژئومورفولوژی به کار گرفته شده می باشد.
ارزیابی حساسیت زمین لغزش با استفاده از روش های شبکه عصبی مصنوعی و الگوریتم ماشین بردار پشتیبان (مطالعه موردی: جاده ی حیران- استان اردبیل)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمین لغزش ها همواره موجب خسارات جانی و مالی، از دست رفتن منابع طبیعی و زیرساخت های زیربنایی از قبیل جاده ها، پل ها و خطوط ارتباطی می شوند. جاده ارتباطی حیران در حال حاضر تحت تأثیر فرایند لغزش و گسیختگی دامنه ای دستخوش تغییر می باشد. در این پژوهش حساسیت زمین لغزش محور ارتباطی حیران با استفاده مدل های شبکه عصبی مصنوعی و توابع خطی، چندجمله ای، شعاعی و حلقوی الگوریتم ماشین بردار پشتیبان موردبررسی قرار گرفت. معیارهای مؤثر در شناسایی حساسیت زمین لغزش در سطح منطقه موردمطالعه شامل لایه های استخراج شده از سطوح ارتفاعی، زمین شناسی، کاربری اراضی، فاصله از گسل، شیب، جهت شیب و فاصله از جاده می باشد. لایه های اطلاعاتی بعد از آماده سازی در محیط نرم افزار SPSS Modeler اجرا شد و نقش و ارزش هرکدام از پارامترها بر اساس روش های مختلف به دست آمد. بر اساس نتایج ارزیابی مدل به ترتیب عامل زمین شناسی، ارتفاع، جهت شیب و کاربری اراضی، بیشترین ارزش را در ناپایداری دامنه ها در این محدوده داشته اند. همچنین نتایج نشان داد، کاربری های که در طبقه حساسیت زیاد قرارگرفته اند عمدتاً مربوط به اراضی مرتع، زمین کشاورزی و جاده های ارتباطی ( بالاتر از 1400 متر) می باشند که در قسمت های غربی گردنه حیران واقع شده اند. سازندهای تحت تأثیر لغزش در محدوده موردمطالعه عمدتاً تناوب توف، ماسه سنگ توفی به همراه گدازه های برشی و گدازه های پیروکسن آندزیت می باشد. در قالب مقایسه بین مدل ها جهت ارزیابی مطابقت آن با واقعیت منطقه به نظر می رسد مدل ماشین بردار پشتیبان نسبت به شبکه عصبی مصنوعی کارایی بهتری جهت ارزیابی حساسیت زمین لغزش در محور ارتباطی گردنه حیران دارد. شایان ذکر است، لزوم توجه به نقشه های حساسیت زمین لغزش طی عملیات جاده سازی و تعریض آن می تواند سبب کاهش ریسک مخاطره ی زمین لغزش در محدوده مسیر جاده حیران-آستارا گردد.
برآورد تغییرات خط ساحلی در محدوده قاعده دلتایی خزر با استفاده از سامانه تحلیل رقومی خط ساحلی (دلتاهای: هراز، بابلرود و تالار )(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیشروی و پسروی خط ساحلی همواره از مهمترین چالش ها، برای مناطق ساحلی محسوب می شود. با شناخت از تغییرات مکانی خط ساحلی می توان به درک مناسبی از پویایی مناطق ساحلی و فرایندهای مورفودینامیک در آن دست یافت که برای مدیریت تغییرات این مکان کاملا ضروری به نظر می آید. دامنه نوسان سطح آب دریای خزر بسیار بالا است؛ به طوری که در فاصله زمانی 48 ساله (1929-1977) حدود 3 متر کاهش تراز را نشان می دهد و در یک دوره 18 ساله(1977-1995) حدود 3 متر افزایش تراز را تجربه کرده است. در این پژوهش با استفاده از داده های تاریخی موجود نظیر عکس های هوایی و تصاویر ماهواره ای و روش های تفسیر بصری و شاخص NDVI خطوط ساحلی در نرم افزار ENVI5.3 استخراج گردید. بعد از ترسیم خطوط ساحلی بازه های مورد مطالعه با استفاده از سامانه تحلیل رقومی خط ساحلی که دارای افزونه ای با عنوان DSAS در نرم افزار ArcGIS10.5 است؛ تحلیل های کمی در ارتباط با میزان تغییرات خط ساحلی انجام شده است و نهایتا بین این سه خط ساحلی ترسیم شده، مقایسه ای کمی نسبت به میزان تغییرات با استفاده از دو روش نرخ نقطه پایان(EPR) و روش نرخ رگرسیون خطی (LRR) صورت گرفته است. محاسبات نرخ به روش LRR به دلیل مشارکت دادن تمامی خطوط در محاسبات مناسب تر تشخیص داده شده اند. نرخ پیشروی و پسروی خط ساحلی برای بازه دلتای هراز برابر 17/0- متر و برای محدوده بابلرود برابر 05/0+ متر و برای محدوده تالار برابر 16/0+ متر بر آورد شده است. استفاده از افزونه DSAS قابلیت های تحلیل فضایی را نسبت به تحلیل های آماری صرف نشان داده است چراکه در جداول آماری تنها با خلاصه سازی، نهایتا به اعداد محدود میرسیم اما با استفاده از افزونه DSAS تفاوت ها در طول خط ساحلی و با جزئیات بیشتر قابل مشاهده است. مقایسه میان سه بازه نشان از تغییرات اندک اما متغیر در طول بازه دارد و به طور کلی آب دریا در طی 60سال در مصب های هراز و تالار پیشروی کرده و در مصب بابلرود پسروی داشته است.
شناسایی، طبقه بندی و مورفومتری سیرک های یخچالی ارتفاعات جوپار کرمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یخچال ها شاخص های تغییر اقلیم است و یخچال های سیرکی شاید بهترین مورد برای این منظور باشد. هدف اصلی این پژوهش؛ شناسایی، طبقه بندی و آنالیز پارامترهای مورفومتریک و آلومتریک سیرک های یخچالی ارتفاعات جوپار در استان کرمان بر اساس تکنیک های ژئوماتیک و روش های جدید است. در ارتفاعات بالای سه هزار متر این ارتفاعات، تعداد 91 سیرک یخچالی شناسایی و در روی نقشه شیب کلاس بندی شده به دو فرمت خطی و پلیگونی ترسیم گردید. با برازش مدل های توانی بر پروفیل طولی سیرک ها به استخراج ضرایب و پارامترهای آماری سیرک های منطقه اقدام گردید. عملیات رده بندی سیرک ها بر مبنای روش های ویلبورگ و رودبرگ، ایوانس و کوکس انجام پذیرفت. برای مورفومتری این سیرک ها از پارامترهایی چون (L)، (W)، (H)، (L/W)، (L/H)، (W/H) و اندازه سیرک استفاده شده و خصیصه های مورفومتریک آن ها بررسی شده است. بر اساس نتایج تحقیق در ارتفاعات جوپار 8 سیرک N2 ، 33 سیرک N3 و 50 شبه سیرک وجود دارد. در سیرک های رده N2 وN3 ضریب طولی سیرک ها 748/0 یعنی B1 است. نتیجه حاصل از بررسی آلومتریک سیرک های رده های مختلف در این محدوده و مقایسه آن با نتایج مطالعات مشابه نشان می دهد که سیرک های ارتفاعات زاگرس، زردکوه و گرین متکامل تر و توسعه یافته تر از سیرک های ارتفاعات جوپار می باشند.
پیش بینی تغییرات کاربری اراضی در دشت سیرجان با استفاده از زنجیره مارکوف-سلولار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این مطالعه بررسی روند کاربری اراضی و تغییرات آن در بازه زمانی 27 ساله (2017-1990) و پیش بینی آن با استفاده از روش زنجیره مارکوف- سلولار خودکار برای سال2026 در اکوسیستم خشک و بیابانی دشت سیرجان با استفاده از تصاویر ماهواره لندست سالهای 1990، 2006 و 2017 می باشد. پس از انجام تصحیحات لازم بر روی تصاویر لندست نقشه های کاربری برای سه مقطع زمانی به چهار کلاس کاربری اراضی: بایر با پوشش گیاهی کم، شوره زار، مناطق مسکونی - انسان ساخت و کشاورزی طبقه بندی گردید. دقت کلی و ضریب کاپا برای سال های 1990 ،2006 و 2017 بالای 80/0 و 82/0 می باشد. برآورد کاربری اراضی نشان داد که بیش از 90 درصد منطقه مورد مطالعه را اراضی بایر و شوره زار تشکیل داده است که نشان دهنده حساس بودن اکوسیستم منطقه به بیابان زایی است. نتایج حاصل از آشکار سازی تغییرات بین بازه زمانی 1990 تا 2017 نشان داد که اراضی بایر به میزان 75/7866 هکتار ( 47/4 درصد) روند کاهشی داشته است. در مقابل اراضی شور 78/1719 هکتار ( 21/14 درصد)، اراضی شهری- انسان ساخت 50/1244 هکتار (52/275درصد) ، اراضی کشاورزی 48/4902 هکتار (17/43 درصد) با روند افزایشی مواجه بوده است. نتایج حاصل از پیش بینی نشان داد که تا سال 2026 سطح اراضی بایر 48/3792 هکتار کاهش و سطح اراضی شور 74/315 هکتار ، اراضی شهری – انسان ساخت 51/291 هکتار و اراضی کشاورزی 23/3185 هکتار افزایش پیدا خواهد کرد.
پایش روند تغییرات تپه های ماسه ای با رویکرد سنجش از دور (مطالعه موردی: دشت سیستان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دشت سیستان از جمله مناطق خشک ایران می باشد که دارای بارندگی بسیار کم و پوشش گیاهی ضعیفی می باشد. وزش بادهای شدید بر سطح این اراضی لخت باعث تشدید فرسایش خاک شده و خسارت جبران ناپذیری به راه های مواصلاتی، اراضی کشاورزی و روستاهای مجاور وارد کرده است. در این پژوهش با استفاده از تصاویر ماهواره ای لندست با قدرت تفکیک 30 متر از سال 1995 تا 2018 به بررسی روند تغییرات تپه های ماسه ای در منطقه دشت سیستان پرداخته شده است. بر اساس نتایج حاصله از این مطالعه، وسعت تپه های ماسه ای در ماه آگوست از 23/8 درصد در سال 1995 به 11 درصد در سال 2018، و در ماه جولای از 55/7 درصد به 10 درصد از سطح کل حوضه مورد مطالعه افزایش یافته است که تقریباٌ روند افزایشی چشمگیری را نشان می دهد. همچنین تغییرات مساحت دریاچه هامون از سال 1995 تا 2018 نشان می دهد که وسعت آب دریاچه به شدت کاهش یافته است و گویای این موضوع است که گسترش تپه های ماسه ای در سال های مختلف ارتباط مستقیمی با تغییرات سطح دریاچه در زمانهای مختلف دارد. همچنین مطالعات میدانی حاکی از آن است که در طی خشکسالی های مکرر منطقه سیستان، حرکت تپه های ماسه ای به حدی زیاد بوده که باعث مدفون شدن تعداد زیادی از خانه های روستایی و از بین رفتن اراضی کشاورزی شده است که این امر خود مهاجرت ساکنان بومی منطقه در سالهای اخیر را به دنبال داشته است. این مسئله همچنین باعث بیکاری بخش زیادی از کشاورزان منطقه گردیده و خسارات شدیدی به تأسیسات و کانال های آبرسانی رسانده است، به طوری که جبران آن، مستلزم هزینه و زمان زیادی می باشد.
پهنه بندی پتانسیل خطر زمین لغزش با استفاده از مدل شبکه عصبی ( مورد مطالعه:حوضه آبریزالموت رود استان قزوین)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهمترین فرآیندهای حرکات دامنه ای زمین لغزش می باشد. زمین لغزش جابجایی حجم زیادی از توده های خاک ، سنگ ویا ترکیبی از آنها به طرف پایین شیب ، در اثر نیروی ثقل می باشد و علاوه بر تلفات جانی بسیار ، موجب زیان های اقتصادی فراوانی خواهد شد. چون پیش بینی زمان و محل دقیق وقوع زمین لغزشها مشکل می باشد شناسایی نقاط حساس و پهنه بندی این مناطق بر اساس پتانسیل خطر ناشی از زمین لغزش اهمیت فراوانی دارد . تهیه نقشه پهنه بندی زمین لغزش به شناسایی مناطق آسیب پذیر در برنامه ریزی های محیطی کمک فراوانی می نماید. حوضه ی آبریز الموت رود ، در شمال شرقی استان قزوین واقع شده است و به علت کوهستانی بودن ،اختلاف ارتفاع بسیار زیاد ، لیتولوژی و سازند های مختلف زمین شناسی ، استعداد بسیار زیادی در ایجاد حرکات دامنه ای ، خصوصا زمین لغزش را دارا می باشد. هدف از این پژوهش شناسایی عوامل موثر و پهنه بندی پتانسیل این خطر در حوضه ی آبریزالموت رود استان قزوین با استفاده از شبکه عصبی مصنوعی ( ANN) می باشد. برای انجام این تحقیق ابتدا از طریق عکس های هوایی55000/1و 40000/1 و تصاویر ماهواره سنتینل2 زمین لغزشها شناسایی و با بازدید های میدانی وتصاویر گوگل ارث مختصات وصحت آنها بررسی ونقشه پراکنش زمین لغزشها تهیه شد و با توجه به موقعیت زمین لغزشها ، 7 عامل موثر در وقوع آنها بررسی و به کمک GIS لایه های اطلاعاتی تهیه شد و در محیط متلب ساختار مناسب برای پهنه بندی زمین لغزشهای حوضه با استفاده از مدل شبکه عصبی مصنوعی با ساختار پرسپترون چند لایه نوشته شد. بر اساس نتایج حاصله از این مدل به ترتیب 84/26، 36/31، 32/21، 91/16و 49/3 درصد از مساحت منطقه در کلاس های خطر خیلی کم، کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد قرار دارند. همچنین ضریب کاپای 72/ محاسبه شد که مورد قبول می باشد.