"در این مقاله تلاش شده است تا به طور خلاصه و به میزان حوصله هر مقاله، مروری شود بر شاخصترین مکاتب غربی جامعهشناسی فرهنگ و علت شکلگیری آنها مکاتب شاخصی که عمدتاً، در فضای دانشگاهی ایران تدریس یا درباره آنها بحث و مناقشه میشود. با مرور این مکاتب میتوان دو اصل و قاعده را به طور مشترک، حتی در بین مکاتب فکری ظاهراً مغایر با هم، تشخیص داد. این مکاتب در عمل، نخست به توصیف فرهنگ خود، نشان دادن کاستیها و ابعاد نامطلوب آن و ریشهیابی آسیبهای آن میپردازند و سپس با اتکا بر این توصیفها، راه حلهایی برای مطلوبتر کردن وضعیت زندگی مردم ارائه میدهند. جمعبندی اندیشههای جامعهشناسی غرب در حوزه فرهنگ، بعدی انعکاسی برای فهم ریشههای دانش فرهنگشناسی در میان اندیشمندان ایرانی نیز محسوب میشود. با این نگاه، این مقاله، نوعشناسی گفتمانهای فرهنگی رایج در میان فرهنگشناسان ایرانی نیز هست. در این مقاله، ابتدا درباره سه حوزه فرهنگی ـ یعنی ۱. اندیشههای آنگلوساکسون با محوریت اومانیسم ۲. تفکرات فرانکافون با محوریت نشانهشناسی و معناشناسی و ۳. حوزه نقد فرهنگی آلمانی ـ بحث میشود. در پایان، رویکردهای قدیم و جدید به گفتمان روشنگری و رویکرد پسامدرن لیوتار بررسی میشود. جمعبندی مقاله بر ضرورت راهبردی فرهنگشناسی و انتقال از نگاه رشتهای جامعهشناسی به نگاه بینرشتهای فرهنگشناسی تاکید میکند. از سوی دیگر، ضرورت فرهنگی و جغرافیایی شدن فرهنگشناسی ایرانی نیز موضوع تاکید شده در مقاله خواهد بود.
"
کاربرد و سودمندی نظریه های جامعه شناسی در عرصه عمومی ایران (در فضاهای آکادمیک، تحقیقاتی و رسانه ای) به موضوعی چندپهلو، مناقشه انگیز و حتی گیج کننده تبدیل شده است. از طرفی کاربرد علم جامعه شناسی بدون تاکید محوری بر نظریه های این رشته ناممکن است و از طرف دیگر گوناگونی و تنوع این نظریه ها باعث چنان ابهامی شده که کاربرد آنها را با مشکل روبرو کرده است- تا جایی که عده ای از صاحبنظران را وا داشته که از ایدئولوژیک بودن نظریه های جامعه شناسی یاد کنند. سوال اصلی این پژوهش این است که: آیا می توان طبقه بندی ای از نظریه های گوناگون جامعه شناسی ارایه داد که از ابهام در کاربرد نظریه ها در جریان تحقیقات اجتماعی بکاهد؟ بدین منظور این پژوهش با ارایه یک تقسیم بندی چهارگانه (نظریه های رایج، نظریه های کلان، مکاتب و جریان های فکری معاصر) انواع گوناگون نظریه های جامعه شناسی را طبقه بندی کرده و با ارایه معیارهایی برای ارزیابی هرکدام، از سودمندی آنها در جریان تدوین چارچوب نظری تحقیقات اجتماعی دفاع می کند. محتوای اصلی این پژوهش از جنس مباحث فرا نظریه ای است که با دیدگاه ترکیبی و روش پسینی از نظریه های موجود (در جریان اصلی جامعه شناسی) در برابر مخالفانش دفاع کرده است. در پایان با یک جستجوی مقدماتی و با ارایه دو سنخ این فرض را مطرح می کند که چرا تعداد قابل توجهی از چارچوب های نظری در پایان نامه های کارشناسی ارشد راهگشا نیست.
در این مقاله، رویکرد ساخت گرایی اجتماعی در حوزه فلسفه و جامعه شناسی علم معرفی و بررسی می شود. از دید فلسفی، ساخت گرایی اجتماعی با شکست فلسفه های علم استاندارد، چه اثبات گرا و چه ابطال گرا و مطرح شدن تزهایی مانند نظریه بار بودن مشاهدات، تعین ناقص نظریات و قیاس ناپذیری پارادایم ها، رقیب فلسفه های استاندارد علم است.از لحاظ تاریخی، ساخت گرایی اجتماعی، در دو جریان جامعه شناسی معرفت و جامعه شناسی علم ریشه دارد و به دنبال رسیدن به فهمی درست و کامل از علم در زمینه اجتماعی آن است. با توجه به جایگاه ساخت گرایی اجتماعی، در بررسی این رویکرد تلاش شده است از متون جامعه شناسی، در کنار متون فلسفه علم استفاده شده، انواع بر ساخت گرایی اجتماعی، ادعاها و نتایج هر کدام، به دقت بررسی گردند.در نهایت، انتقادهای مطرح شده درباره ساخت گرایی اجتماعی و پاسخ های آنان بررسی می شوند تا نقاط ضعف و قوت این جریان مشخص گردند.