ابن ادریس حلى سیاست را به معناى مُلک دارى و تدبیر امور مردمان در جهت استصلاح دین و دنیاى ایشان دانسته است و حکومت و سلطنت را که تولى این سیاست و تدبیر مىباشد، به دو شکل سلطنت سلطان حق عادل و سلطنت سلطان جور و ظالم تصور کرده است. وى پس از ارزیابى مبناى مشروعیت و دامنه اختیارات هر کدام از آنها، تنها حاکم حق عادل (امامان معصوم) و افراد مأذون از سوى ایشان را مجاز به تدبیر سیاسى امور مردمان دانسته است.
آیا پیدایش و تحقّق حکومت اسلامىِ حقیقى ممکن است؟
پرسش بالا، از اساسىترین پرسشهاى فکرى دررابطه با امکان برقرارى حکومت اسلامى در عصرحاضر است. پیش از یافتن پاسخ درخور براى اینپرسش، لازم است نخست ضمن اشاره به مبانى اینپرسش، تبیین دقیقتر به عمل آید، آنگاه به تحلیل وبررسى آن پرداخته شود.
الف. تبیین بحث
از نظر مبنا، پرسش کننده بالا، جدا نبودن سیاستاز دین را مىپذیرد و حتى اسلام را از جهت حکم وقانون، کاملترین و متقنترین دین و عادلانهترین