مدیریت رشد شرکت و هدایت آن در راستای بهبود سودآوری همواره یکی از دغدغه های اساسی مدیران بوده است؛ در این عرصه انتخاب منبع تأمین مالی اهمیتی حیاتی دارد. از سوی دیگر، هم سودآوری و هم رشد شرکت متأثر از چرخه عمر آن است و ارتباط این دو در مراحل مختلف چرخه عمر شرکت ها ممکن است متفاوت باشد. این پژوهش با درنظرگرفتن مراحل مختلف چرخه عمر شرکت های بورس اوراق بهادار تهران درصدد پاسخگویی به سؤال هایی درباره استفاده از منابع تأمین مالی داخلی برای تأمین مالی رشد است. بدین منظور، از بین شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران، تعداد 85 شرکت در دوره زمانی 1386 تا 1390 بررسی شدند. برای آزمون فرضیه ها از مدل رگرسیون چند متغیره و تجزیه وتحلیل داده های پانلی استفاده شد.
نتایج پژوهش نشان می دهد، بین سودآوری سال های گذشته شرکت و رشد فروش رابطه مثبت و معناداری وجود دارد و تأثیر سودآوری گذشته بر رشد شرکت با تغییر در وقفه های زمانی متفاوت است. به بیان دیگر، منبع تأمین مالی داخلی یکی از منابع اصلی تأمین مالی رشد شرکت است که شرکت ها از آن استفاده می کنند. همچنین، یافته ها حاکی از این است که چرخه عمر شرکت ها بر رابطه بین سودآوری و رشد تأثیر دارد و تأثیر سودآوری گذشته بر رشد شرکت در دوران بلوغ بیش از سایر مراحل چرخه عمر شرکت است. به عبارت دیگر، شرکت هایی که در سال های گذشته از منابع تأمین مالی داخلی بیشتری استفاده کرده اند و در حال حاضر در مرحله بلوغ قرار دارند، رشد فروش بالاتری را تجربه می کنند.
شرکت هایی که از بهایابی بر مبنای فعالیت به عنوان یک ابزار مدیریت و تصمیم گیری استفاده می کنند ، باید نسبت به اشکالات بالقوه آن آگاه باشند . بهایابی بر مبنای فعالیت تا حد زیادی بر فرض ساختارهای هزینه نسبی فعالیت تکیه دارد . علاوه بر این ، محدودیت های منابع و فن آوری را نادیده می گیرد . این دو مشکل را می توان از طریق ادغام بهایابی بر مبنای فعالیت یا تصمیمات عملیاتی مبتنی بر تئوری محدودیت های گلدرات حل کرد . مزیت رویکرد پیشنهادی این است که سوگیری کوتاه مدت رویکرد تئوری محدودیت در تصمیمات ترکیب محصولات را کاهش دهد .
از شماره 8 تابستان 1373 بخش جدیدی در فصلنامه علمی و پژوهشی «بررسی های حسابداری و حسابرسی» به درج چکیده پایان نامه های تحصیلی دانشجویان دانشکده علوم اداری و مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران در دوره های تحصیلات تکمیلی (کارشناسی ارشد و دکترا) در حوزه حسابداری اختصاص یافت. این بخش در راستای ارتباط بین حرفه و دانش حسابداری و پیوند بین زمینه های تئوریک و نظری با کاربردهای علمی «به منظور تبادل اطلاعات و به حداقل رساندن دوباره کاریها در تحقیقات و آشنایی بیشتر دانشجویان و دانش پژوهان با زمینه های تحقیقات کاربردی» تهیه شده است. امید است مورد استقبال و توجه دانشجویان و دانش پژوهان قرار گیرد.
نظام مدیریت مالیات محلی، نقش تعیین کننده ای در تأمین منابع درامد پایدار شهری ایفا می کند. این تحقیق به دنبال معرفی مفاهیم، مرور ادبیات نظری، عوامل و شاخصهای کلیدی نظام مدیریت مالیات محلی با رویکرد اسلامی و در نهایت ارائه الگوی مفهومی نظام است. برای یافتن پاسخ سؤالات تحقیق، پرسشنامه توسط 130 نفر از مدیران و مسئولان امور مالیات محلی شهرداری تهران تکمیل شد و با استفاده از نرم افزارهای SPSS و LISREL در مورد سؤالهای تحقیق، آزمون به عمل آمد و الگوی پیشنهادی نیز با استفاده از شیوه های تحلیل عاملی و معادلات ساختاری تأیید شد. نتایج نشان می دهد که در نظام مالیات محلی مطلوب شهرداری تهران در بعد ورودیها سه عامل اهداف، راهبردها و سیاستهای منابع درامد مالیاتی در بعد فرایندها سه عامل فرایندهای مدیریتی، اصلی و پشتیبانی منابع درامد مالیاتی و در بعد خروجیها سه عامل کارایی، اثربخشی و رضایت ذی نفعان درامد مالیاتی مهم است؛ بدین ترتیب و با عنایت به نارساییهای تأمین منابع درامدی و الزام قانونی برای دستیابی به چشم انداز و حاکمیت ارزشهای اسلامی در شهر تهران، باید نسبت به طراحی و اجرای نظام مطلوب درامدی اقدام لازم به عمل آید. در همین راستا پیشنهادهایی نیز ارائه شده است.
هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر توانایی مدیریت بر اجتناب مالیاتی در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران است. اجتناب مالیاتی با استفاده از دو شاخص نرخ مؤثر مالیات و تفاوت دفتری مالیات، محاسبه شده است. توانایی مدیریت نیز با استفاده از دو رویکرد نرخ بازده دارایی ها به عنوان شاخص رویکرد سنتی و نیز روش تحلیل پوششی داده ها به پیروی از دمرجیان و همکاران 1( 2012 ) به عنوان رویکردی جدید، اندازه گیری شده است. نمونه آماری، شامل 81 شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران طی دوره 1384 تا 1392 است. به منظور آزمون فرضیه های پژوهش، الگوی رگرسیون خطی چند متغیره استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که توانایی مدیریت تأثیر منفی بر اجتناب مالیاتی دارد و این نتیجه مؤید دیدگاه مبتنی بر تئوری نمایندگی است. همچنین، نتایج پژوهش نشان می دهد که اجتناب مالیاتی و تعامل آن با توانایی مدیریت بر ارزش بازار شرکت تأثیر معناداری ندارد و نمی تواند بر واکنش سرمایه گذاران در بازار سرمایه مؤثر واقع شود.