غنای هنری نخستین دست ساخته های کشف شده در فلات ایران، ذهنیت تحول یافت ه ای را نشان می دهد که به احتمال قوی، حاوی باورهای و عقاید محکمی است. در میان این باورها و اعتقادات، نظام نجومی بسیار قوی و پررنگ جلوه می کند. برای انسان اولیه که مجبور بود با دست خالی با عناصر طبیعی مقابله کند و زنده بماند، وضع اقلیمی و جوّی بزرگ ترین دغدغه به شمار می آمد. زمانی که کشت زار و گلّه تنها مایه امرارمعاش بود، توالی منظم تابستان و زمستان به معنای خود زندگی بود که اختلال در آن موجب وقفه حیات می گردید. ازاین رو، آسمان کانون توجه اصلی و در مراسم آیینی و متعلقات آن صاحب منزلت خاص بود. ازآن جا که عقاید ساکنان سرزمین ایران و گستره های فرهنگی اش، دست کم از هزاره چهارم پیش از میلاد بر سفالینه های منقوش، مهرها، و سپس انواع اشیای مسی و مفرغی و نقش برجسته ها ثبت شده است، بدون تردید می توان با وجود این همه اعتبار و منزلت آسمان در آن دوران، به وفور نشانه های علائم کیهانی و آسمانی را در هنر مردم باستان پیدا کرد. با این وصف، در این پژوهش سعی بر این است که نگاره ها و نقش مایه های بدوی تا پایان زمان هخامنشیان، از حیث علائم نجومی نقش شده بر آن ها، مورد بررسی قرار گیرد تا دریابیم نمادهای نجومی بر چه اساس شکل گرفته اند و این وفور نمادهای کیهانی در هنرهای ایران باستان ، نشان دهنده چیست. این مقاله به روش تاریخی و شیوه گردآوری اطلاعات، با استفاده از منابع کتابخانه ای است. نتیجه ای که از این مقاله گرفته می شود نشان می دهد که انگاره پردازی های نمادین ایرانیان باستان، نخستین گام های برداشته شده در راه مهار محیط پیرامونشان است.
هدف از این پژوهش ، بررسی آثار کالدر (Calder) در قالب جواهرسازی است که تاکنون ناشناخته مانده است و البته برای رسیدن به این مقصود راهی جز بررسی کتب اندک موجود ، آن هم به زبان لاتین نبود ؛ که در تاریخچه و مبحث جواهرات از آنها استفاده شد ؛ ولی در فصل آخر که به بررسی تاثیرپذیریها و تاثیر گذاریهای کالدر میپردازد ، خود به تجزیه و تحلیل پرداخته و برداشتهای شخصی خود را آوردهام که امید است این برداشتها درست باشند. به طور کلی ، آثار هنری کالدر به سه دسته تقسیم میشوند ، ابتدا آثار متحرک او که من در این جستار نام «جنبان» در مقابل Mobile به آنها دادهام و شامل آثاری هستند که به وسیلهی نیروی موتور و با تکیه بر دانش کالدر در زمینهی مهندسی مکانیک ساخته شدهاند...
یکی از عواملی که شهر را از سایر سکونتگاه های بشری متمایز می کند ویژگی های کالبدی آن است که همواره توجه زیادی از سوی مدیران، برنامه ریزان شهری، ساکنان و بازدیدکنندگان به آن معطوف شده و کیفیت آن بر زیست ساکنان تأثیر به سزایی دارد. بی برنامگی و توسعه بی رویه به ویژه در شهرهای بزرگ موجب شده کیفیت کالبدی موجود نیازهای ساکنان را برآورده نکند و انتقادات مختلفی به آن وارد باشد که نمونه آن شهر اهواز است. این مقاله با هدف بررسی و تحلیل فضای کالبدی شهر اهواز و نقاط ضعف و قوت آن در برآوردن نیاز ساکنان نوشته شده است. روش تحقیق توصیفی تحلیلی و با رویکرد کیفی است. مقاله در مقیاس کل نگر و با تکیه بر نظریه ساخت اصلی شهر نوشته شده است. در راستای دستیابی به اهداف تحقیق در بررسی اولیه سه فرضیه مبتنی بر پذیرش تنوع به عنوان مهم ترین توانمندی و فقدان انسجام به عنوان مهم ترین ناکارآمدی فضای کالبدی و نیز انطباق این فضا با مکتب مدرنیسم تدوین شد. سپس اطلاعات مورد نیاز در مورد ادبیات موضوع از طریق مطالعات کتابخانه ای، گردآوری، با گزینش مجموعه ای از شاخص ها از بین شاخص های تشریح شده، با استفاده از شناخت حاصل از مشاهدات میدانی و داده های اسنادی به بررسی نمونه هایی از توانمندی ها و کاستی های فضای کالبدی شهر اهواز پرداخته شد. نتایج نشان می دهد تنوع مهم ترین توانمندی در کالبد شهر اهواز بوده و مؤلفه های زیست محیطی و نیز فقدان انسجام و کلیت در شهر مهم ترین ناکارآمدی آن است. در مجموع شهر در معیار هویت قوی بوده و در نظم به ویژه محیط زیست ضعف نشان می دهد، مؤلفه های کالبدی شهر با مکتب مدرنیسم مشابهت بیشتری نشان می دهد.