فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۱۲۱ تا ۴٬۱۴۰ مورد از کل ۷٬۸۳۱ مورد.
حوزههای تخصصی:
تصویر ذهنی ارزیابانه حاصل توسعه مفهوم تصویر ذهنی لینچ است که مؤلفه «معنا» را به نحوی به دو مؤلفه «هویت» و «ساختار» اضافه نموده و بدین ترتیب جنبه های احساسی را نیز در نظر می گیرد. پژوهش حاضر به بررسی مؤلفه های تصویر ذهنی ارزیابانه شهروندان از محدوده دروازه قرآن شیراز شامل منطقه ای وسیع از ویژگی های تاریخی، طبیعی، خاطره ای و اجتماعی را می پردازد. راهبرد این پژوهش ترکیبی شامل کیفی و مورد پژوهی است. ارزیابی شهروندان بر روی عکس هوایی رنگی منطقه به دست آنان در قالب نواحی «دوست داشتنی» و «غیر دوست داشتنی» ترسیم شده است. همچنین مصاحبه نیمه سازمان یافته و عمیقی نیز با هر یک انجام شده است. در مجموع 53 نفر از شهروندان به عنوان «مشارکت کنندگان بالقوه» و با در نظر داشتن میزان آشنایی با محدوده انتخاب شدند. نتایج به شیوه تحلیل محتوا و در رویکردی استنتاجی و انتقادی ارزیابی و تحلیل شدند. نقشه های ترکیبی حاصل از پاسخ های ترسیمی و تحلیل محتوای مصاحبه ها نشان دادند که «آرامگاه حافظیه» و «باغ جهان نما» و «دروازه قرآن و محدوده پیرامون آن» به ترتیب دوست داشتنی ترین مکان ها بوده اند. مؤلفه های ابراز شده در مصاحبه ها نیز به ترتیب به «واکنش های احساسی و عاطفی»، «عناصر طبیعی»، «عناصر تاریخی»، «خاطره انگیزی»، «مدیریت شهری مناسب» و «عوامل اجتماعی» قابل طبقه بندی هستند. نواحی غیر دوست داشتنی در نقشه نهایی به «لبه های کالبدی خیابان های شهری پیرامون» و «بافت مسکونی هفت تنان» محدود شده است. تحلیل محتوای مصاحبه ها نشان می دهند که «ضعف مدیریت شهری»، «معضلات اجتماعی»، «ذهنیت و خاطرات نامناسب» و «واکنش های احساسی منفی» از دلایل اشاره به محدوده های غیردوست داشتنی هستند. عناصر تاریخی و عناصر طبیعی تأثیری در ترجیح و انتخاب محدوده های غیر دوست داشتنی نداشتند. بر این اساس در انتها پیشنهادات و راهکارهایی در دو بٌعد 1) طراحی و 2) کالبدی و عملکردی ارائه شده است.
تحلیل تطبیقی مفهوم محله در نظام سنتی شهرهای ایران با الگوهای مشابه (جایگزین) دوره معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال پانزدهم خرداد ۱۳۹۷ شماره ۶۰
15 - 28
حوزههای تخصصی:
داشتن مقیاس مناسب محله نسبت به کلیت شهر موجب می شود که ابعاد اجتماعی در مقیاس محله قابل شناخت و کنترل باشد، امکان مدیریت محلی و دقیق فراهم شود، خودکفایی، یکپارچگی و انسجام اجتماعی شکل گیرد، حس هویت و تعلق مکانی در ساکنین به وجود آمده و از تمامی پتانسیل های ساکنین و منطقه استفاده شود. این مزایا که دقیقاً در مقابل مشکلات شهرهایی که از اجتماع رو به انحطاط، آلودگی، آشفتگی و تنزل کیفیت زندگی رنج می برند قرار دارد، متخصصان و عوامل مرتبط را به محله گرایی به عنوان ضرورت و راهکاری پایدار ترغیب می کند. اما آنچه در شهرسازی کنونی کشور ایران مشاهده می شود، اغلب شکست شیوه های محله گرایی است که بخشی از علت آن نهفته در عدم شناخت کافی از مفهوم محله و مفاهیم مشابه و وابسته به آن، همچون الگوهای جایگزین دوره معاصر و در نتیجه به کارگیری سیستم های محله گرایی نامناسب با توجه به زمینه موجود، است. لذا این مقاله به دنبال بررسی مفهوم محله و مقایسه آن در نظام سنتی شهرهای ایران با الگوهای مشابه که در دوره معاصر به وجود آمده و به عنوان جایگزینی برای محله به کار رفته اند و همچنین پاسخگویی به این سؤال که مفهوم محله در نظام سنتی شهرهای ایران با الگوهای مشابه دوره معاصر چه تفاوت هایی دارند، است تا از این طریق و با بهره گیری مناسب از محله گرایی، به راهکاری برای کاهش مشکلات موجود دست یافت. دست یابی به پاسخ مناسب در این نوشتار به کمک روش توصیف و تحلیل اطلاعات و داده های اسنادی و کتابخانه ای صورت گرفته و پژوهشی خطی–تحلیلی است. بر اساس آنچه به دست آمده، محله مفهومی کالبدی-محتوایی است که هدف آن در شهرسازی کهن ایران و الگوهای معاصر جایگزین یکسان بوده و تفاوت در نحوه شکل گیری و زمان آن، موجب بروز تمایز میان این دو شده است. بدین ترتیب که شکل گیری تدریجی محله در نظام سنتی ایران که با مشارکت ساکنین همراه بوده سبب القای معانی ارزشمند فرهنگی-تاریخی و هویتی به محله شده که الگوهای از پیش طراحی شده معاصر برای دست یابی به آنها تلاش می کنند که این برنامه ریزی و تلاش گاهی موفقیت آمیز بوده و گاه با شکست روبرو شده است.
بازشناسی اصول طراحی شهری میادین شکل گرفته در دوره پهلوی اول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال پانزدهم تیر ۱۳۹۷ شماره ۶۱
25 - 38
حوزههای تخصصی:
هر نسلی در زندگی خود به شیوه یا شیوه هایی در شهر و فضاهای آن تصرف می کند و با دانش فنی و تاریخی از یک طرف و تحولات مربوط به زمان خود از طرف دیگر به تولید فضاهای عمومی و خصوصی می پردازد؛ هرگونه مداخله در فضاهای شهری گذشته نیازمند شناخت بیشتر شهرها و سرگذشت آنها در طول تاریخ است. در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی اول به موازات تحولات واقع در غرب، استفاده از روش های طراحی شهریِ متداول در غرب در ترکیب با روش های سنتی رواج یافت و به مرور زمان در دوره پهلوی اول انقطاعی تاریخی در اصول و روش های بومی طراحی شهری صورت گرفت. هدف پژوهش بازشناسی اصول طراحی شهری و زمینه های مرتبط با آنها در شکل گیری میادین دوره پهلوی اول است. راهبرد این پژوهش تفسیری-تاریخی بوده و روش گردآوری داده ها ترکیبی از روش های کتابخانه ای و میدانی است. جامعه آماری این پژوهش میادین ساخته شده در دوره پهلوی اول (1320-1300) است؛ و نمونه آماری 28 میدان از میادین شکل گرفته در دوره پهلوی اول در شهرهای مهم ایران است. در این ارتباط ابتدا زمینه های مؤثر در شکل گیری فضاهای جدید شهری در دوره پهلوی اول مورد بررسی قرار گرفت که عبارتند از زمینه های نوسازی شهری، سبک زندگی، اجتماعی-فرهنگی و تکنولوژی. سپس زبان اصول طراحی شهری براساس ابعاد طراحی شهری کرمونا تدوین شد. نتایج نشان می دهد که زبان طراحی در ارتباط با ابعاد مورد نظر در شکل گیری فضاهای شهری همگام با تحولات رخ داده در زمینه های شکل دهنده آن مرتبط است. در واقع تفاوت تحولات رخ داده، و البته گسسته با تحولات تاریخی پیشتر از آن، موجب تحولات عمده در شکل گیری فضاهای شهری با زبان طراحی جدید شده و به گسست زبان طراحی شهری در دوران پیشتر از خود منجر شده است. البته این گسست نه به طور کامل بلکه می توان تا حدودی زبان طراحی شهری قبل از دوره پهلوی اول را در طراحی جداره های میدان هنوز مشاهده کرد.
الگوی نوین از دستور زبان شکل در معماری خانه امروز؛ نمونه موردی : خانه های مجموعه ای قاجاری شهرهای تبریز و تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال پانزدهم شهریور ۱۳۹۷ شماره ۶۳
29 - 40
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله : با توجه به سرعت تغییرات ایجادشده در حوزه های معماری، نمی توان گفت این هنر عاملِ ارتقای کیفیت های زیستن نیز بوده و جوابگویی به ابعاد جامع تری از نیازهای انسان را به همراه داشته است. ساکنان بناهای امروز در بیشتر موارد از فضاهای زیست خود ناراضی و با وجود گسترش امکانات، بناهای امروز زیباتر و انسانی تر از بناهای دیروز نیستند. در مواردی، معماری به یک سرپناه یا نمایشی از سلایق فردی معمار و کارفرما تقلیل یافته و از شأن حقیقی خود دور شده است. آنچه امروز نمایان است، خالی شدن از دیروز و گم شدن در آن همه معناست. این مقاله برآن است که با توجه به گذشته ما ، چرا ساکنان بناهای امروز در بیشتر موارد از فضاهای زیست خود رضایت نداشته و واکنش های طبیعی و احساسی خود را نسبت به محل زندگی شان ازدست داده اند. افق دید این مقاله تبیین الگویی نوین با استفاده از دستور زبان شکل<sup>1 </sup>برای خانه معاصر بر اساس جوهره معماری خانه های دوران قاجار است. هدف : این مقاله برآن است که با استناد به ویژگی های کالبدی و معناییِ خانه های مجموعه ای<sup>2</sup> دوره قاجارِ شهرهای تهران و تبریز، به الگویی قابل استفاده در خانه های امروز دست یابد. در این راستا اهداف زیر مطرح می شود: 1. چگونگی تبیین الگوی نوین با استفاده از دستور زبان شکل 2. چگونگی ایجاد شکل های پایه در خانه های مجموعه ای قاجار شهرهای تبریز و تهران 3. درک معنایِ نهفته در شکل های متنوع خانه های قاجاری تبریز و تهران. روش تحقیق : این پژوهش از نوع کیفی است؛ فن تحلیل داده ها، دستور زبان شکل است. دستور زبان های شکلی، سامانه های تولیدکننده ای هستند که بر پایه مجموعه ای از قاعده های شکلی به طراحی منجر شده و برمبنای الگوریتم کار می کنند. الگوریتم فرایندی است با خروجی هایی که حاصل دستورالعمل ها یا قوانینی برای اجرا در مجموعه ای از داده هاست. روش شناسایی قوانین، تأویل پدیدارشناسانه خانه های دوره قاجاری با روش ماکس ون منن<sup>3</sup> است. کیفیت خانه قاجاری در این مقاله به عنوان یک تحقیق پدیدارشناسانه بر مبنای بیان تجربه زیسته در مکان چهار خانه قاجاری استوار است. خروجی ها نیز الگوهای نوین خلق شده هستند. نتیجه گیری : در فرایند دستورزبان شکل، داده ها، چهار خانه منتخب پژوهشگر است. ترسیم اشکال پایه بر اساس چگونگی قرارگیری فضاها در این خانه هاست؛ مجموعه قوانین با روش پدیدارشناسی ون منن تعریف می شود. قوانین از طریق مصاحبه های عمیق و تأویل و تفسیر مصاحبه ها با افرادی که تجربه زیستن در خانه های انتخاب شده دارند، وضع می شود. درنهایت درون مایه های اصلی حاصل از این روش "پیوند با محیط، شادی، آرامش، جدایی از زندگی روزمره" استخراج شده که در فضاهایی چون ایوان، زیرزمین، فضای سبز و هشتی و شاه نشین نمایان می شود. این فضاها درواقع، قوانین دستورزبان شکل هستند. در آخردر فرایند الگوریتمی دستور زبان شکل، در درخت تصمیم گیری، به ایجاد الگوهای جدید منجر می شود.
آموزش مفاهیم مرتبط با معماری پایدار در نظام آموزش ابتدایی با نمایان شدن در معماری مدارس
حوزههای تخصصی:
گرم شدن کره ی زمین ،افزایش روز افزون آلودگی محیط زیست و تغییرات غیر قابل برگشت آن بر اثر دخالت های بشر ،ضرورت توجه به مسائل زیست محیطی را برای آینده اجتناب ناپذیر کرده است. در این میان آموزش مباحث مربوط به پایداری به عنوان اولین گام در جهت آشنایی با ضرورت پایداری و تلاش در جهت آگاه سازی و ترجیح این مباحث محسوب می شود. از طرفی این کودکان هستند که سرمایه ی آتی هر کشوری محسوب می شوند و نقش مهمی را در ساختن جامعه ایفا می کنند. مدرسه به عنوان خانه دوم کودک موجب باروری فکری، جسمی، احساسی و اجتماعی او می شود، بنابراین آموزش مسائل مربوط به پایداری و توسعه ی پایدار با اجرای صحیح معماری پایدار در محیط یادگیری کودکان(مدرسه) می تواند به عنوان الگویی برای استفاده کنندگان سرلوحة معماری پایدار قرار گیرد همچنین آموزش اصول مربوط به معماری پایدار بدون صرف هزینه های کلان باعث می شود تا پایداری زیست محیطی به جزئی تفکیک ناپذیر از معماری آینده بدل گردد. روش تحقیق به کار گرفته شده در این نوشتار مبتنی بر مطالعات اسنادی و مرور متون، منابع، تجارب و تحلیل آنها است. نخست سعی شده است با آگاهی به مبانی نظری تحقیق شامل شناخت روحیات، افکار و استعداد های کودک فضای لازم جهت آموزش و پرورش او بررسی شود، سپس با درک اصول معماری پایدار ،ضرورت آموزش این معماری را در قالب چند اصل طراحی معماری در ساخت مدرسه مانند محیط و کالبد تغییر پذیر،ایجاد کارگاه های جنبی در فضای باز به منظور تعامل بیشتر با طبیعت ،استفاده ی حداکثر از نور طبیعی و ... را متذکر شد.
خوانش وجه استعلا و چاپلوسی در بازتاب تصویری دو اثر منسوب به مدیحه سرایی آیین بار فرهنگ ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال پانزدهم بهمن ۱۳۹۷ شماره ۶۹
19 - 28
حوزههای تخصصی:
علی رغم دیدگاه بسیاری از محققین که کنش مدیحه سرایی آیین بار فرهنگ ایران را برخاسته از کنش نکوهیده چاپلوسی و مرتبط با کسب منافع مادی در بارگاه شاهان می دانند، به نظر می رسد نگاه رمزپردازانه ای در وجه استعلاً به معنای بالاترین سطح تقدس آیین بار جوامع کهن در بارگاه فرادستان حکومتی ایران، موجود بوده و - احتملا- همین وجه رمزی و پنهان در نظام دیداری مانند آثار سنگ نگاره های باستانی و مکاتب نگارگری دوره اسلامی، انعکاس، داشته است. پژوهش حاضر در صدد آن است تا ضمن بررسی تاریخی در مبانی نظری آیین بار، به پاسخ این پرسش برسد که با تطبیق دلالتی وجه استعلا و چاپلوسی در دو نمونه سنگ نگاره دوره باستانی و نگارگری دوره اسلامی، چگونه می توان به خوانش وجه استعلایی در مدیحه سرایی آیین بار فرهنگ ایران پرداخت؟ بررسی و تبیین وجه استعلایی و تفکیک از چاپلوسی منسوب به مدیحه سرایی آیین بار، ضمن توجه به بازتاب تصویری آن در دوره باستانی و اسلامی فرهنگ ایران همسو با بهره مندی از معنی دلالتی ضمنی. بهره مندی از روش تحقیقی- تاریخی مبتنی بر شیوه اسنادی در توضیح فرهنگ ایرانی مرتبط با کنش مدیحه سرایی آیین بار و خوانش بینامتنیتی بر روی دو نمونه اثر بر اساس دستور های نظام معنایی رولان بارت به منظور تعبیر دلالتی استعلای سروده های ستایشی در مبانی نظری به مثابه ایدئولوژی حاکم بر فرهنگ مدیحه سرایی آیین بار. بر اساس رویکرد بینامتنیتی در این تحقیق، در خوانش دو متن بینا رشته ای از حوزه سنگ نگاره های باستانی و نگارگری دوره اسلامی فرهنگ ایران، هر متن بر مفهوم احتمالی تقدس انگارانه ای تاکید دارد که با درک تکثر معنایی هر متن و معانی دلالتی آن به زعم بارت، عناصر تصویری متن های منسوب به مدیحه سرایی در تفکیک با مفهوم چاپلوسی و تملق انگاری نظریه پردازان معاصر قرار می گیرد. نتایج حاکی از آن است که بر خلاف این دیدگاه که کنش مدیحه سرایی مرتبط با آیین بار موجود در بارگاه یا مکان های منسوب به شاهان ایران را بر آمده از انگیزه های مادی، می داند، احتمالا کنش مزبور، دارای وجهی تقدس انگارانه، رو به سوی امر واحد مطلقی به نام استعلا داشته است. دستیابی به چنین نتیجه احتمالی با تحلیل تطبیقی نمونه آثار بر جای مانده فرهنگی که همواره دارای زبان دلالتی ضمنی بوده و با گذر از صراحت و معنی مستقیم به معانی غیر مستقیم و تلویحی می رسیده، میسر است. چنانچه بارت در نظام دستورهای معنایی خود، سطح اول معنایی/ صریح را مقدمه ورود به سطح دوم/ضمنی دانسته تا بتوان به ایدئولوژی حاکم بر فرهنگ برهه های تاریخی جوامع کهن رسید. بر این اساس، مدیحه سرایی آیین بار از دوره کهن تا عصر اسلامی در بستر فرهنگی ایران، جریان داشته و اسطوره یا ایدئولوژی حاکم بر آن با گذر از نگاه نکوهیده به مدیحه سرایان، ضمن توجه به وجه استعلایی که در زمان بروز سروده مدحی و مکان ظهور آن در برابر فرادست، مقدس انگاشته می شده، توانسته است بر آثار خلق شده و مفهوم مرتبط با کنش مزبور در ادوار فرهنگی مختلف ایران، تأثیرگذار باشد و بازتابی از اسطوره تفکر هر دوره در پیوند با ادوار پیشین مدیحه سرایی آیین بار شاهان از آن آثار، بدست آید.
روایتِ خانه: روشی برای فهم و بازنمایی مطلوبیتِ تجربه زیسته در خانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات معماری ایران پاییز و زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۴
۱۲۵-۱۴۷
حوزههای تخصصی:
تحقیق درباره مطلوبیتِ تجربه زندگی در خانه، موضوعی است که به روشی منطبق با ویژگی های خاصِ فهم و بازنمایی این تجربه نیاز دارد. کیفیتِ تجربه زیسته در حضور هم زمان ساکنِ خانه و کالبد آن آشکار می شود و روشی که برای تحقیق درباره آن انتخاب می شود هم باید به این یکپارچگی فاعلِ شناسایی و موضوعِ شناسایی ملتزم باشد تا بتواند کیفیتِ منحصر و زنده تجربه را عمیقاً دریابد و آن را به دیگری منتقل کند. این یکپارچگی در وجوه مختلفی از تجربه زیسته در خانه قابل شناسایی است؛ این نوشتار با رجوع به آرای پدیدارشناسان معماری آن وجوه را معرفی می کند تا روشی مناسب برای فهم و بازنماییِ کیفیتِ تجربه زیسته در خانه بیابد. ویژگی هایی چون پیوستگی زمانِ درونی و بیرونی در تجربه زیسته، ملموس و مخیل بودنِ آن باعث می شوند که فهمِ روایی به عنوان بستری مناسب برای تحقیق درباره تجربه زیسته مطلوب در خانه معرفی گردد و حفظ کیفیتِ زنده آن به این ترتیب ممکن باشد. سپس با توجه به وجوه اساسی تجربه زیسته و کیفیتِ خاصِ هر تجربه مکانی، روند تحقیق درباره مطلوبیتِ تجربه زیسته در خانه و نکات قابل توجه در آن، از ابتدای جمع آوری اطلاعات تا ارائه نهایی روشن می گردد و دو شکل از روایت که متمرکز بر اثر مکان در تجربه زیسته مطلوب در خانه هستند، برای بازنمایی مطلوبیتِ تجربه زیسته در خانه با عنوان «روایتِ خانه» معرفی می شوند. یکی روایتِ خانه به بیانِ ساکنان و دیگری روایتِ خانه به بیانِ محقق که هریک قابلیت ها و محدودیت هایی خاص خود دارند. در انتها و به عنوان مورد پژوهی، استفاده از این روش در تحقیقی نمونه بر خانه های برهه گذار معماری تهران می آید.
بررسی نقش شاخص های مدرنیته در ابعاد معماری مسکن: مطالعه مجتمع های مسکونی تبریز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دانش شهرسازی دوره ۲ تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲
33 - 46
حوزههای تخصصی:
مسکن دارای ابعاد گوناگونی است که شکل گیری آن برآیند شرایط گوناگون اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ایدئولوژیکی و محیطی است. مدرنیته و یا همان گرایش به تجدد با تغییر این شرایط، موجب بروز دگرگونی در تمامی ابعاد زندگی از جمله محل زندگی شده و سازمان فضایی شهر و مفهوم خانه را دستخوش تحولات عمده ای کرده است. غفلت از آثار مدرنیته در معماری مسکن موجب خواهد شد تا برنامه ریزی برای زندگی شهری با نااطمینانی همراه شود. در این میان مجتمع های مسکونی زاییده تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از مدرنیته است. در شهر تبریز این نوع از مسکن از دهه 50 متداول شده و اکنون تعداد زیادی از شهروندان این شهر در این مجتمع ها سکونت داشته و بخش عمده ای از سیمای شهر تبریز را این ساختمان ها تشکیل می دهد. بنابراین، شناسایی عوامل شکل دهنده معماری این بناها در برنامه ریزی شهر تبریز از اهمیت بالایی برخوردار است. این مقاله قصد دارد اثر مولفه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که ابعاد اصلی مدرنیته را تشکیل می دهند، بر ابعاد مختلف مع ماری مجتمع های مسکونی معاص ر در شهر تبریز مورد بررسی قرار دهد. برای این منظور با نظرسنجی از متخصصان و به کارگیری فرایند تحلیل سلسله مراتبی(AHP) میزان توجه به هر یک از مولفه های مذکور در طراحی نما، پلان، فرم و جهت گیری این مجتمع ها و انتخاب مکان، مصالح، سازه و تراکم آنها مورد سنجش قرار گرفته و اهمیت و تاثیر مولفه های مدرنیته در شکل گیری ابعاد معماری مجتمع های مسکونی مقایسه و مشخص شده است. نتایج حاصل نشان می دهد مدرنیته در ساخت معماری مجتمع های مسکونی تبریز موثر بوده اما میزان تاثیر ابعاد مختلف مدرنیته در تحولات معماری مجتمع های مسکونی تبریز یکسان نبوده و بعد اقتصادی بیشتر از سایر عوامل در شکل گیری این بناها موثر بوده است. همچنین از بین مولفه های اقتصادی، سودگرایی بیشترین تاثیر را در تمامی ابعاد معماری مجتمع های مسکونی تبریز داشته است.
سطوح حس مکان در فضاهای شهری (نمونه موردی : میدان امام خمینی و امام حسین شهر تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دانش شهرسازی دوره ۲ تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲
47 - 63
حوزههای تخصصی:
وجود حس مکان در یک فضای شهری یکی از پیش شرط های پایداری آن است. تاکنون نمونه مطالعات صورت گرفته در زمینه حس مکان در فضای شهری، به صورت کلی و کیفی بوده و بین سطوح مختلف حس مکان با شاخص های سنجش متفاوت، تمایزی قائل نشده اند. حتی مطالعات نظریه سطح بندی هفتگانه شامای نیز به صورت کیفی بوده و شاخص های مربوط به هر سطح را مشخص نکرده است. لذا نحوه سنجش سطوح حس مکان بدعت اصلی این مقاله به شمار می رود. در این پژوهش سعی شده است به عنوان مدخلی برای ورود به این موضوع، به صورت روشمند به سنجش سطوح حس مکان در یک فضای شهری پرداخته شود. بسط مفهوم حس مکان در فضاهای شهری و مفهوم سازی آن در قالب یک مدل تجربی سنجش حس مکان و سنجش سطوح مختلف آن بر پایه نظریه حس مکان شامای، از اهداف کلیدی این پژوهش هستند. پرسش اصلی پژوهش عبارتست از: «فعالیت ها چه تاثیری بر حس مکان افراد در فضاهای عمومی شهری دارند؟ »روش تحقیق نیز در ابتدا شامل مطالعات اسنادی بوده که نتایج آن در قالب جدولی تفصیلی آورده شده است. سپس مدل تجربی پژوهش با روش مفهوم سازی استخراج گردیده و با روش دلفی و به کمک مشورت خبرگان، تدقیق شده است. در مرحله بعد با استفاده از روش استقرایی و قیاسی و مطالعات پیمایشی در دو فضای شهری منتخب در تهران (میدان امام حسین و امام خمینی)، پرسشنامه ای متناظر با هر یک از بخش های مدل تجربی مذکور، تنظیم شده و بین 400 نفر از شهروندان حاضر در دو فضای نمونه تکمیل و به کمک نرم افزار SPSS تحلیل شده است. سطح بندی حس مکان با استفاده از آزمون آماری بتا صورت گرفته است. همچنین از طریق آزمون همبستگی مشخص شده که با افزایش جاذبه و به ویژه تنوع فعالیت ها و همچنین حرکت از فعالیت های اجباری به انتخابی و به ویژه اجتماعی، میزان حس مکان افزایش می یابد. در نهایت راهبردهایی در جهت ارتقای میزان حس مکان در فضاهای شهری بر اساس نتایج مباحث مذکور، ارائه شده است.
تدوین چارچوب مفهومی بازآفرینی شهری اجتماع محور مبتنی بر آموزش در بافت های تاریخی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
دانش شهرسازی دوره ۲ پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳
21 - 34
حوزههای تخصصی:
در سیر تکامل رویکرد بازآفرینی شهری توجه به مقوله مشارکت اجتماعی، منجر به شکل گیری رویکرد بازآفرینی شهری اجتماع محور گردیده است. مشارکت مردمی در فرآیند بازآفرینی منجر به افزایش سرمایه اجتماعی، حس تعلق به مکان و مسئولیت پذیری نسبت به مکان خواهد شد و نهایتاً پایداری اجتماعی را بوجود خواهد آورد. از آنجایی که مهارت و آگاهی کافی برای ورود به عرصه مشارکت در فرآیند توسعه محلی، امری ضروری است، به نظر می رسد دلیل عدم مشارکت مردمی در فرآیند مذکور، حاصل فقدان آموزش های موردِ نیاز بوده است. با هدف تبیین رابطه بین آموزش و بازآفرینی شهری و همچنین تعیین نقش و جایگاهِ آموزش در فرآیند بازآفرینی شهری اجتماع محور، در پژوهش حاضر با بهره گیری از روش تحقیق کیفی و راهبرد تحلیل محتوا، نظریات، بیانیه ها و منشورهای بین المللی، واکاوی گردیده اند که در نهایت منجر به تشکیل مدل بازآفرینی شهری اجتماع محور از طریق آموزش شده است. همچنین در پیِ تبیین این رابطه و در پاسخ به این پرسش که «آموزش اجتماعی در فرآیند بازآفرینی شهری اجتماع محور چه تأثیری خواهد داشت؟»، نظریات و تجربیات موجود مورد بررسی قرار گرفته اند و سه نوع رویکرد تشخیص داده شده است: استقرار واحدهای آموزش عالی در محلات هدف، دسترسی عمومی و عادلانه به کاربری های آموزشی و آموزش های اجتماعی به ساکنان محلات هدف. نتایج تحقیق نشان می دهد اتخاذِ رویکرد مشارکت بعنوان پارادایم برنامه ریزی، منجر به موفقیت پروژه های بازآفرینی شهری خواهد شد، و آموزش به اجتماع نباید ابزاری برای رسیدن به اهداف باشد بلکه ابزار اجرایی برای جلب مشارکت ساکنان باید در نظر گرفته شود و همچنین آموزش در این مفهوم به عنوان ابزاری برای نیل به توانمندسازی، ظرفیت سازی و نهادسازی در میان ساکنان محله خواهد بود که منجر به آگاهی بخشی و زمینه ساز مشارکت اجتماعی، عامل حساس سازی ساکنان نسبت به محیط و همچنین عامل مسئولیت پذیریِ افراد نسبت به توسعه آتی محله خواهد بود.
نحو فضا رهیافتی برای ادراک عرصه بندی خانه در شهر یزد (دوره های قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جامعه ایران دوران گذر از جامعه سنتی به مدرن را بسیار سریع و بدون ایجاد زیرساخت های لازم به ویژه در حوزه ی ساخت وساز تجربه نموده است؛ در این دوره تغییرات ساخت وساز ناشی از تقلید شکل و بدون در نظر گرفتن مفاهیم متناسب با شرایط جامعه می باشد و خانه به عنوان اولین سرپناه بشر، منعکس کننده ی بیشترین تأثیرات فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی خواهد بود. مقاله حاضر سعی در ادراک «عرصه بندی فضاهای خانه» با استفاده از مدل تحلیلی «نحو فضا» را دارد و اصلی ترین سوال پیش روی مقاله آن است که با بررسی «ارتباطات فضایی خانه های سه دوره قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی» با روش نحو فضا تغییر در عرصه بندی و سازمان فضایی خانه ها چگونه می باشد. هر چند در این حوزه مطالعات دیگری نیز صورت گرفته ولی در پژوهش پیش رو تلاش بر این است تا براساس تئوری «نحو فضا» به این ادراک نایل شد، زیرا چنانچه این ادراک در قالب مدل تحلیلی سامان گیرد، زمینه های پیش بینی رفتارهای احتمالی در فضاهای مورد نظر خانه های دوره قاجاریه و پهلوی و تفاوت آن با خانه های دوره جمهوری اسلامی به دست خواهد آمد. روش پژوهش در این مقاله از نوع توصیفی تحلیلی است که با روندی از «جزء به کل» و استفاده از نرم افزارهای «ای گراف» و «دپت مپ» انجام می شود. یافته های پژوهش نشان می دهد، پیکره بندی و سازمان فضایی خانه ها در دوره قاجاریه تا اوایل پهلوی دارای تداوم بوده و فرهنگ جامعه نقش مهمی در شکل گیری فضاها و نحوه سازمان دهی آن ها داشته است ولی با تغییر در شیوه زندگی و پیدایش مدرنیته و عدم وجود زمان لازم برای هماهنگ شدن با نیازهای جامعه برداشت التقاطی از تفکرات دیگر فرهنگ ها به وجود آمد. از این رو شکاف عمیقی بین نمونه های جدید ساخته شده در این دوره با نمونه های پیشین ایجاد شد.
مطالعه ای در معماری مساجد ایران برای الگویابی معماری مساجد بوشهر در دوره قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بوشهر با اقلیم گرم و مرطوب دارای مساجدی متناسب با اقلیم این منطقه است. مطالعات نشان دهنده تفاوتهایی در الگوی این مساجد با الگوی معماری مساجد ایران می باشد؛ هدف این پژوهش شناخت ویژگی های کالبدی و فضایی مساجد شهر بوشهر در دوره قاجار می باشد تا عوامل بوجود آورنده این الگو ها تعیین گردند. این مقاله با مطالعه مؤلفه های معماری مساجد بوشهر در دوره قاجار و با روش توصیفی- تحلیلی به تبیین گونه ها پرداخته و به طبقهبندی نمونه ها می پردازد؛ اطلاعات تحقیق بصورت کتابخانه ای و پیمایش میدانی جمع آوری شده است؛ به نظر می رسد مساجد شهر بوشهر شیوه خاصی در ایجاد روابط فضایی، فرم و ساختار سازه ای دارند که شباهت هایی با مساجد الگوی شبستانی دارند ولی این تشابه ها یکسان نیستند و ویژگی های خاص، متناسب با شرایط مکانی دارند. یافته های گونه شناسانه گویای دو گونه مساجد شبستانی دارای صحن و مساجد شبستانی فاقد صحن می باشد. مطالعه الگوی مساجد تاریخی بوشهر بعنوان نتایج تحقیق، نشان می دهد مؤلفه های طراحی؛ ساخت و ساز مساجد در نوع معماری بومی به لحاظ برون گرا یا درون گرا بودن موثر بوده است و نیز محل قرارگیری در کنار توانایی مالی، مصالح و عوامل فرهنگی نیز در شکل گیری این الگو تاثیر داشته اند.
تبیین راهنمای طراحی فضاهای شهری امن به منظور ارتقاء ارزش املاک نمونه موردی: پارک قلمستان تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شهر ایمن سال ۱ تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲
77 - 89
حوزههای تخصصی:
امنیت فضاهای شهری از مهمترین کیفیت های موثر بر ارزش املاک است. امنیت از جنبه عینی، در ارتباط با انواع بزهکاری و قابل سنجش با میزان جرم و از جنبه ذهنی، شامل احساس ناامنی ساکنین از فضا و دارای رابطه مستقیم با تصویر ذهنی آنها از فضاهای شهری و غیر ملموس است. پژوهش حاضر به لحاظ هدف، کاربردی و با روش تحلیلی- توصیفی صورت میگیرد. هدف از این پژوهش خوانش تصویر ذهنی ساکنین از امنیت فضاهای شهری و ارایه راهنمای طراحی فضاهای شهری امن به منظور ارتقاء ارزش املاک است. بدین منظور تصاویر پارک قلمستان، واقع در منطقه 1 شهر تهران به عنوان نمونه موردی، در اختیار ساکنین اطراف پارک قرار داده شد؛ تا فضاهایی را که در آن احساس ناامنی دارند، بر روی تصاویر مشخص نموده و بر اساس آن به یک نقشه جغرافیای ناامنی دست یافت. نتایج نشان میدهد ضمن هم پوشانی مولفه های مستخرج از تصویر ذهنی مردم با ادبیات موضوع، مولفه های کالبدی- فضایی موثر بر ارتقاء امنیت فضاهای شهری شامل فرم فضا، نفوذپذیری، فعالیت، آسایش محیطی و بصری و مدیریت شهری میباشند.
بازخوانی بازسازی شهر لار پس از زلزله سال 1339(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسکن و محیط روستا دوره ۳۷ بهار ۱۳۹۷ شماره ۱۶۱
۳۲-۱۷
حوزههای تخصصی:
هر سانحه از نظر نوع، زمان و محدوده با سوانح دیگر تفاوت دارد اما مشکلات و پیامدهای تمام سوانح اساساً مشابه هستند که این امر لزوم بررسی های علمی و مستندسازی آموزه ها را به منظور درس آموزی و کاربرد در سوانح آتی تشدید می کند. یکی از نقاط ضعف مطالعات بازسازی در ایران فقدان مستندسازی تجارب بازسازی های پیشین می باشد. بسیاری از این بازسازی ها پس از گذشت چندین دهه همچنان زنده و پویا هستند و این در حالی است که تاکنون مستندات مرتبط و عوامل مؤثر در ماندگاری آن ها کمتر مورد نقد علمی قرار گرفته است. شهر لار واقع در استان فارس پس از زلزله سال 1339 بر مبنای جابه جایی شهری بازسازی گردید و در حال حاضر شامل دو بخش پویا، شهر جدید (بازسازی شده) و شهر قدیم است. لذا در این مقاله سعی بر آن است که ضمن مستندسازی، شناخت و تحلیل روند بازسازی این شهر پس از گذشت بیش از پنج دهه، به ارائه ویژگی های منحصربه فرد و دلایل ماندگاری آن تا به امروز پرداخته و درس های حاصله برای بهبود برنامه های آینده ارائه شود. در این راستا تلفیقی از دو روش توصیفی و میدانی استفاده شده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که در این بازسازی، از ابتدا کالبد در قالب یک شهر شامل بخش های مسکونی، زیرساخت ها، تأسیسات و بناهای عمومی شهری برنامه ریزی و هزینه آن تأمین گردید. مکان جابه جایی شهر پیرو مطالعات زمین شناسی به دور از گسل انتخاب و برای ساخت مسکن و بناهای عمومی نیز از سازه ای ضد زلزله با سرعت ساخت بالا استفاده شد. مسئولین امر بازسازی با تعهد و سخت کوشی به انجام اصولی امور پرداختند و کمیسیونی متشکل از معتمدین و روحانیون محلی بر تمام مسائل بازسازی نظارت داشتند. مشکلات پیش روی هیئت بازسازی از جمله ادعای مالکیت زمین ها و موارد مذهبی مانند شایعه غصبی بودن زمین شهر جدید به صورت کدخدامنشی در کمترین زمان ممکن مرتفع می گردید. علاوه بر این ها تسهیل رفت وآمد و به موجب آن تسریع بازتوانی اقتصاد وابسته به بازار شهر قدیم لار باعث شد که افراد ساکن در شهر جدید علاقه و دلبستگی خود در شهر قدیم را دنبال کنند. برنامه واگذاری خانه و زمین به آسیب دیدگان نیز در عین رعایت عدالت، احساس تعلق را در مالکان آن تقویت می کرد.
بازشناسی مفهوم قلمرو در سه حوزه کالبدی، رفتاری و معناشناختی در معماری کوچ (مطالعه موردی: عشایر بویراحمد)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسکن و محیط روستا دوره ۳۷ بهار ۱۳۹۷ شماره ۱۶۱
۱۲۴-۱۰۷
حوزههای تخصصی:
معماری کوچ و زندگی عشایر، جنبه های نهفته بسیار دارد که متأثر از شیوه زندگی کوچ نشینان و فرهنگ و اجتماع آن ها می باشد. کوچ نشینی شیوه ای از زندگی با جابه جایی سالانه و موسمی است که گروهی ازمردم همراه با چهارپایان خود، از محل چادرهای زمستانی تا چراگاه های تابستانی نقل مکان می کنند و در فصل سرما دوباره به اردوگاه زمستانی خود باز می گردند. پدیده کوچ نوعی هماهنگی و سازش انسان با محیط طبیعی است که تا حدودی تحت تأثیر جبر محیطی نیز قرار دارد. بر این اساس می توان چنین پنداشت که زندگی کوچ نشینی یک نوع امرار معاش و بالطبع یک مسئله فرهنگی است که شیوه زندگی خاصی را معرفی می کند. در این خصوص مفهوم قلمرو به عنوان یکی از مفاهیم مطرح در مطالعات انسانی و محیطی، در شکل گیری نظام فضایی این نوع معماری، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. این مفهوم بیش از آن که یک ویژگی کالبدی باشد، مفهومی ذهنی بوده که هم در ساختار کالبدی محیط و هم الگوهای رفتاری ساکنین و معانی که ساکنین از محیط زندگی خود ادراک می کنند، نمود دارد. با این حال چنین به نظر می رسد که بررسی این مفهوم در معماری کوچ، با توجه به نوع زندگی و شیوه سکونت خاص این افراد، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. لذا پژوهش حاضر ضمن بررسی نوع زندگی و شیوه سکونت خاص این افراد و نیز سازمان فضایی این نوع زندگی، به بررسی مفهوم قلمرو در سه حوزه کالبدی، رفتاری و معناشناختی در ایل سادات محمودی از طوایف بویراحمد سفلی به عنوان نمونه موردی می پردازد. بر این اساس با مراجعه حضوری به محل زندگی این عشایر و تهیه نقشه و کروکی از سازمان فضایی ایل و همچنین انجام مصاحبه و مشاهده، به گردآوری اطلاعات لازم پرداخته شده است. نتایج تحقیق نشان داد که مفهوم قلمرو در سه بعد کالبدی، عملکردی و معنایی در معماری کوچ ، نمود دارد و این مفهوم هم از بعد عینی و هم از بعد ذهنی قابل مشاهده است.
بررسی عوامل مؤثر بر تجلی حس زیبا شناختی سکونتگاه های روستایی منطقه سیستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسکن و محیط روستا دوره ۳۷ پاییز ۱۳۹۷ شماره ۱۶۳
۹۰-۷۵
حوزههای تخصصی:
سکونتگاه های روستایی مجموعه ای واحد و به هم پیوسته می باشند که در طی زمان، مطابق با شرایط محیطی و زندگی اجتماعی، اقتصادی مردم شکل گرفته اند. مجموعه این هماهنگی ها باعث شده تا اصالت و زیبایی مشخصه بارز سکونتگاه های روستایی گردد که نمونه آن را می توان در نقاط روستایی سیستان مشاهده نمود. بر این اساس شناخت مؤلفه های اثرگذار بر حس زیباشناختی روستایی و بکار گرفتن آن در برنامه ریزی ها و سیاست گذاری ها امری ضروری به حساب می آید، زیرا می تواند به عنوان نقشه راهنما در اختیار سیاست گذاران و برنامه ریزان کالبدی کشور قرار گیرد. تحقیق حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، توصیفی – تحلیلی است که بخش عمده داده های آن از طریق مصاحبه و تنظیم پرسشنامه (35 نفر از کارشناسان و مدیران روستایی و 344 نفر از روستاییان) جمع آوری شده است. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل سلسله مراتبی فازی (FAHP) و روش تحلیل رتبه رابطه خاکستری (GRA) استفاده شده است. نتایج روش تحلیل سلسه مراتبی فازی نشان می دهد که در بین عوامل چهارگانه، عامل کالبدی – فیزیکی با ضریب تأثیر (0.59) درصد رتبه اول و عامل اجتماعی – فرهنگی با ضریب تأثیر(0.29) درصد، رتبه دوم را بدست آورده است. همچنین ابعاد اقتصادی و طبیعی به ترتیب با ضریب (0.07) و (0.05) درصد، رتبه های سوم و چهارم را به خود اختصاص دادند. با هدف رتبه بندی جاذبه های زیباشناختی روستاهای مورد مطالعه، با استفاده از تکنیک (GRA)، مشخص گردید که از بین 15 روستای مورد مطالعه، تعداد 6 روستا دارای ضریب مطلوبیت بالای 0.50 درصد به ایده آل مثبت هستند که در این بین، روستاهای قلعه نو، سه کوهه و سه قلعه با ضرایب (1.000)، (0.810) و (0.658) درصد بالاترین پتانسیل های زیبا شناختی روستایی را دارند. از طرف دیگر، 9 روستا ضریب نزدیکی به 50 درصد ایده آل مثبت داشته اند که در این بین روستا های لوتک، شهرک گلخانی و قرقری به ترتیب با ضرایب (0.286)، (0.304) و (0.324) درصد، بیشترین فاصله را با ایده آل مثبت دارند و از نظر مدیران روستایی دارای جاذبه زیباشناختی پایینی نسبت به سایر روستاهای نمونه می باشند.
ارزشیابی اثرات اجرای طرح ویژه بهسازی بر توسعه مسکن روستایی (مطالعه موردی: دهستان ابریشم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
طرح ویژه بهسازی مسکن روستایی بر اساس اهداف کلان برنامه چهارم توسعه کشور تدوین و هدف گذاری شده است. این طرح، متأخرترین و از مهمترین طرح های عمرانی کشور می باشد. طرحی که با هدف تأمین مسکن مناسب، مقاوم روستایی، حفظ هویت معماری بومی، ارتقای بهداشت محیط، بهینه سازی مصرف انرژی و ... شکل گرفت. در قالب این طرح مقرر گردیده است که نیمی از واحدهای مسکونی روستایی کشور (دو میلیون واحد)، توسط بنیاد مسکن انقلاب اسلامی نوسازی گردد. پژوهش حاضر با هدف ارزشیابی اثرات اجرای طرح مقاوم سازی مسکن روستایی در دهستان ابریشم تهیه شده است. روش پژوهش، توصیفی– تحلیلی است. جامعه آماری پژوهش حاضر دهستان ابریشم است که طرح ویژه بهسازی مسکن روستایی در آن اجرا شده است. در این دهستان، حدود 318 نفر از مردم روستاهای مورد مطالعه از 3138 خانوار موفق به دریافت وام شدند. برای تعیین حجم نمونه از روش کوکران استفاده شد. برای انتخاب نمونه از روش های نمونه گیری طبقه ای و تصادفی استفاده شده است. بر اساس این روش، 94 خانوار به عنوان جامعه نمونه تعیین شدند. برای جمع آوری اطلاعات از روش های کتابخانه ای و میدانی و ابزار پرسشنامه استفاده گردیده است. برای تحلیل داده ها، از روش های آماری استنباطی نظیر آزمون فریدمن، آنوا و کولموگروف اسمیرنوف استفاده شده است. بر اساس یافته های تحقیق این نتیجه حاصل شد که تحولات کمی و کیفی بوجود آمده در واحدهای مسکونی جدید در انطباق با نیاز غالب روستاییان (خانوارهای نمونه) بوده است. طرح در عین برخورداری از اثرات مثبت در کمیت و کیفیت مسکن روستایی، از جنبه نوع نگرش و مدیریت اجرا نیازمند بازنگری و اصلاح است. نوآوری مقاله حاضر ، در بخش نتیجه آن است، زیرا نتیجه حاصل شده متفاوت با نتایج سایر پژوهش های انجام گرفته در این زمینه است. در سایر پژوهش ها، طرح مقاوم سازی مسکن ، زمینه تحول مسکن روستایی را به سمت مسکن شهری سوق داده و پیوستگی ساختاری– کارکردی در مسکن را متزلزل ساخته است. ولی تحقیق حاضر به نتیجه ای متفاوت در محدوده مورد مطالعه رسیده است.
واکاوی پیامدهای ناشی از جابه جایی سکونتگاهی: مطالعه ای قوم نگارانه در روستاهای لرینی علیا و سفلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسکن و محیط روستا دوره ۳۷ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۶۴
۴۰-۲۷
حوزههای تخصصی:
تغییر مکان روستا که به جابه جایی معروف است غالباً با هدف استقرار ساکنین پهنه های پرخطر در نقاطی امن و با رویکرد بهبود وضعیت مردم صورت می پذیرد. مداخله در ساختار موجود از جمله جابه جایی سکونتگاه، با پیامدهایی برای ذینفعان آن همراه است که می تواند زندگی مردم را تحت تأثیر قرار دهد. شناخت و تحلیل این پیامدها برای جابه جایی های بعدی و مدیریت این تغییر مکان ضروری است. بررسی این پیامدها به ویژه در طرح هایی که با موفقیت کمتری روبرو بوده اند برای درس گرفتن از آن اهمیت بیشتری دارد. این پژوهش با هدف تحلیل پیامدهای ناشی از جابه جایی هایی که موفقیت کمتری داشته به اجرا درآمد. مطالعه با رویکردی کیفی و با استفاده از روش شناسی قوم نگاری انتقادی انجام شد. رویکرد انتقادی بر این موضوع تأکید دارد که ممکن است جابه جایی روستاهای مورد مطالعه تابع خواست و اراده نظام برنامه ریزی باشد اما نوع برداشت و ادراک ذینفعان اصلی یعنی مردم روستا، در تشدید و تقلیل پیامدهای این فرایند نقش اساسی دارد. داده های میدانی با استفاده از تکنیک مصاحبه نیمه ساختار یافته فردی و مشاهده مشارکتی در محدوده روستا و ساکنین آن با استفاده از نمونه گیری هدفمند و تا نیل به اشباع نظری جمع آوری شد. داده ها از طریق کدگذاری و مفهوم سازی استخراج و مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج تحقیق نشان داد که فرایند جابه جایی به دلیل مکانیابی نامناسب موفقیت چندانی کسب نکرده و پیامدهای نامطلوب فیزیکی، اقتصادی و اجتماعی به جای گذاشته است. نگاه کالبدی – فیزیکی به جابه جایی، آن هم به صورت ناقص، افزایش بدهکاری به دلیل هزینه های زیاد برای آماده سازی قطعات مسکونی، رها شدن قطعات تفکیکی و نیمه ساز و کاهش صمیمیت بین اهالی به دلیل وجود فاصله در بین قطعات از جمله پیامدهای شناسایی شده از سوی مردم در این جابه جایی می باشد. بنابراین مطالعه پیشنهاد می کند جابه جایی فقط در شرایط خاص انجام شده و در این صورت نیز با اقدامات ترویجی، جابه جایی به خواست مردم تبدیل شود تا مردم درک شفافی از موضوع پیدا کنند.
ارزیابی عوامل مؤثر بر کیفیت فضای باز جمعی در سکونتگاه های روستایی (مطالعه موردی: روستای عباس آباد شهرستان شاهرود)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسکن و محیط روستا دوره ۳۷ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۶۴
۵۴-۴۱
حوزههای تخصصی:
روستاها اولین شکل از حیات جمعی انسان در یک عرصه طبیعی و پایه تولید نیازهای زیستی می باشند که مبتنی بر فعالیت گروهی و تولیدات جمعی هستند. چنین جامعه ای جهت ایجاد زمینه رویارویی و مشارکت افراد، تبادل اطلاعات و نظرات و تقویت تعاملات اجتماعی، نیازمند فضاهای جمعی است. این فضا ها با نقشی که در ارتقای کیفیت زندگی روستاییان دارند، به عنوان محرکی در تداوم حیات روستایی محسوب می گردند. هدف این پژوهش، ارزیابی عوامل مؤثر بر کیفیت فضای باز جمعی در سکونتگاه های روستایی می باشد که در قالب نمونه موردی در روستای عباس آباد شاهرود انجام گرفته است. روستای عباس آباد و کاروانسرای آن به گونه ای با هم تلفیق شده اند که با وجود عملکردهای ویژه خود، در حیات یکدیگر نقش مستقیم دارند و حیاط کاروانسرا، میدانگاه و فضای جمعی روستا را شکل داده و به عنوان نمونه ای منحصر به فرد از کاروانسراهای ایران برگزیده شده است. پژوهش حاضر از نوع کاربردی بوده که به روش توصیفی- تحلیلی و در دو بخش اسنادی و میدانی انجام شده است. ابزار اصلی گردآوری داده ها پرسشنامه می باشد و از مصاحبه ژرفکاوانه نیز در راستای تکمیل پرسشنامه ها استفاده شده است. جامعه مورد مطالعه، مردم ساکن در روستای عباس آباد می باشند که با استفاده از فرمول کوکران نمونه ای با حجم 209 نفر به صورت تصادفی انتخاب شده است. پایایی پرسشنامه نیز با آزمون آلفای کرونباخ عدد 9/0 به دست آمد که نشان دهنده اعتبار بالای آن است. داده ها با نرم افزار SPSS و با روش های آماری شامل میانگین داده ها، آزمون T تک نمونه ای و آزمون فریدمن مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج حاصل نشان می دهد که ارتقای کیفیت فضای باز جمعی روستای عباس آباد با 4 مؤلفه «عملکردی»، «تجربی- زیباشناختی»، «اجتماعی» و «زیست محیطی» و 23 معیار کیفی قابل دستیابی است. با کاربست این معیارها در حیاط کاروانسرا و برقراری دوباره حیات جمعی در آن می توان نقش این بنا را در زندگی روزمره روستاییان پررنگ تر نمود.
تبیین عوامل مؤثر بر شکل گیری دلبستگی به خانه با بهره گیری از روش نظریه زمینه ای (مطالعه موردی: واحدهای مسکونی شهر اصفهان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسکن و محیط روستا دوره ۳۷ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۱۶۴
۱۰۰-۸۵
حوزههای تخصصی:
دلبستگی به خانه، پیوند عاطفی مثبت میان انسان و خانه است که می تواند منجر به ایجاد احساس امنیت، آرامش و راحتی خاطر برای ساکنان و افزایش کیفیت زندگی آنان شود. همچنین ساکنان را به مراقبت و محافظت از مکان وا داشته و در حفظ و نگهداری محیط های مسکونی مؤثر خواهد بود. برای ایجاد چنین پیوندی حضور برخی مقدمات کالبدی و اجتماعی در خانه ضروری است. این مقاله با هدف دستیابی به عوامل مؤثر بر شکل گیری این پیوند، در پی شناخت ویژگی هایی از خانه است که نقش مؤثری در دلبستگی انسان به آن ایفا می نمایند. برای دستیابی به این هدف، این پژوهش رویکردی کیفی اتخاذ نموده است و از روش «نظریه زمینه ای» بهره می برد. داده های پژوهش با انجام مصاحبه عمیق با 30 نفر از ساکنان مجتمع های مسکونی واقع در محلات منتخب اصفهان در بازه سنی 25-65 سال گردآوری شده اند. یافته های این مطالعه نشان می دهد که هر دو دسته «ویژگی های مربوط به درون خانه» و«ویژگی های مربوط به بیرون خانه» نقش مهمی در شکل گیری دلبستگی ساکنان به خانه ایفا می نمایند. این پژوهش «مالکیت»، «کیفیات آسایشی و دوام کالبدی خانه»، «مبلمان و تجهیزات داخلی خانه» و «روابط عاطفی مثبت در خانه» را از جمله عوامل درونی و «جلوه بیرونی خانه»، «رضایت از همسایگی» و «کیفیت و خوشنامی محله» را از جمله عوامل بیرونی مؤثر بر شکل گیری دلبستگی ساکنان به خانه معرفی می نماید. همچنین «جلوه محیط مسکونی» را به عنوان مقوله هسته ای در برگیرنده مقولات مطرح شده معرفی می کند . لذا ارایه راهکارهایی برای اغنای این کیفیات در دو حوزه «درون» و «برون» خانه، می تواند منجر به ایجاد و یا ارتقای دلبستگی ساکنان شود. از آن جا که این عوامل و کیفیات رابطه تنگاتنگی با فاکتورهای فیزیکی فضا دارند، این پژوهش می تواند به عنوان یک پژوهش پایه، مبنایی برای ارایه راهکارهایی برای ارتقای دلبستگی انسان به خانه در حوزه های مختلف و از جمله معماری و شهرسازی باشد.