هدف اصلی این نوشتار، بررسی بینش و روش تاریخنگاری ابنطقطقی در کتاب تاریخ فخری است. این روششناسی ما را با یکی از الگوهای تاریخنگاری روشمندِ متکی بر پشتوانههای نظری و مبرا از اغراض و تعصبها آشنا میسازد. ابنطقطقی از کسانی است که گرایش به دادن قاعده در تاریخ دارد. نگرش او در آغازین فصل کتابش، نگاه فیلسوف تاریخ است. آوردن براهین و استدلالهای تاریخی در این فصل و بهرهگیری از آنها هنگام ذکر وقایع، نشاندهنده منطقیابی او در تاریخ است. در پیدایی و نگارش تاریخ فخری، اوضاع اجتماعی و بستر سیاسی فرهنگی زمانه تاثیرگذار بوده؛ اما شرط کافی بهشمار نیامده؛ بلکه کنار این عامل، قریحه نویسنده، گرایشهای فردی و خلاقیت ذهنی وی نیز نقشی کارساز دانسته است. بررسی این مطلب، مستلزم پژوهشی مستقل آن هم با رویکرد روانشناسی اجتماعی است که این بررسی مجال دیگری میطلبد.
درباره اخلاق، علوم گوناگونی پدید آمده است که هر کدام به جنبه خاصی در باره آن میپردازد؛ مثل علم اخلاق، اخلاق وصفی، فلسفه اخلاق و ...
فلسفه اخلاق به مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق میپردازد و میتوان مباحث آن را به شکل ذیل تنظیم کرد:
1. مبادی تصویری همچون مفاد باید و نباید، حسن و قبح، مسؤولیت، ارزش، الزام.
2. مبادی تصدیقی همچون ماهیت قضایای اخلاقی، مدرک قضایای اخلاقی، معیارهای قضایای اخلاقی، کلیت قضایای اخلاقی، رابطه باید و هست.
3. نظام اخلاق اسلام و مبانی آن
بایستههای فلسفه اسلامی عبارتند از: ارائه نظام اخلاقی با همه تفاصیل، استخراج یک فلسفه اخلاق از آیات و روایات، بیان نتایج دور و نزدیک نظام اخلاقی اسلام.
اسپینوزا از نخستین اندیشمندانی است که در دوره جدید،نگاه تازه ای در تفسیر متون دینی داشته است و می توان او را از پایه گذاران علم تفسیر بر مبانی تجدد به شمار آورد.اسپیوزا در نوشته های مختلف و از جمله به طور مستقل در فصل هفتم از کتاب «دین و دولت»به این بحث پرداخته است ؛این نوشتار در صدد بیان دیدگاه او در این زمینه است.