فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۱۰۱ تا ۳٬۱۲۰ مورد از کل ۵۳٬۱۱۱ مورد.
منبع:
متن پژوهی ادبی بهار ۱۴۰۱ شماره ۹۱
153 - 178
حوزههای تخصصی:
در کتب سبک شناسی (و برخی مقالات و حواشی متون) معمولاً در بخشی مجزّا به مختصات زبانی متون کهن فارسی پرداخته شده است. در این بخش، پژوهشگران سعی کرده اند که ویژگی های برجسته صرفی، نحوی و آوایی متون را تشریح کنند، اما در برخی از موارد از آنجا که به متون پهلوی (که متون فارسی دنباله منطقی آن ها محسوب می شوند) بی توجه بوده اند در تشریح پاره ای از مختصات، نام گذاری آن ها و ذکر شواهد دچار اشتباهاتی شده اند و مهم تر آنکه به پیشینه بسیاری از این کارکردها هم اشاره نشده است. در جستار حاضر معیار و محک را کارکردهای سبک شناختیی قرار داده ایم که در متون فارسی میانه (پهلوی) نمود یافته اند و بدین طریق در برخی از مختصات متون کهن فارسی تحت دو عنوان بازنگری کرده ایم: یکی «مختصاتی که نادرست تشریح شده اند» و دیگری «مختصاتی که به آن ها پرداخته نشده است».
آسیب شناسی مقالات تطبیقی طنزپژوهی(1378-1400)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱شماره ۲۶
65 - 92
حوزههای تخصصی:
ادبیات تطبیقی، شاخه ای از نقد ادبی است که از روابط ادبی ملل و زبان های مختلف و از تعامل میان ادبیات ملت ها با یکدیگر سخن می گوید و به بررسی و تجزیه و تحلیل ارتباط ها و شباهت های بین ادبیات، زبان ها و ملیت های مختلف می پردازد. مطالعات تطبیقی در ایران پژوهشی نوین و مربوط به دهه های اخیر است. در حوزه طنزپژوهی مقالات علمی با موضوع ادبیات تطبیقی به چاپ رسیده است که بررسی و تحلیل این مقالات در روشن شدن مسیر پژوهش های تطبیقی و خلل ها و کاستی های آن و کمک به ارتقای کیفیت مقالات این حوزه، مؤثر است. این پژوهش به روش تحلیل محتوا به بررسی 36 مقاله علمی تطبیقی در حوزه طنزپژوهی پرداخته است. بررسی ها نشان می دهد مواردی همچون عدم روشمندی در پژوهش ها، اکتفا به یافتن شباهت ها و تفاوت ها در آثار، پرداختن به کلی گویی و بی توجهی به جزئیات، عدم استفاده از منابع معتبر علمی، ناآگاهی از اصول ادبیات تطبیقی، از مهم ترین نقاط ضعف مقالات تطبیقی چاپ شده در حوزه طنز پژوهی است. از این رو پرداختن به تبیین اصول ادبیات تطبیقی و مکاتب و روش های مطالعه ادبیات تطبیقی و نقد و تحلیل مقالات این حوزه می تواند به بهبود کیفیت مقالات کمک شایانی کند.
بررسی تطبیقی ساختار روایی و محتوایی دو قصّه عامیانه (داراب نامه و بختیارنامه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
قصّه های عامیانه یکی از انواع ادبی به شمار می آید که برگرفته از یک سنّت کهن در داستان پردازی است که داستان پرداز مقوله های گوناگونی را در آن به کار می گیرد تا علاوه بر سرگرم کنندگی، خصوصیّات، روحیّات و آرزوهای مردم ایران و همچنین تاریخ اجتماعی آنان را به تصویر بکشد. دو قصّه عامیانه دل انگیز و خواندنیِ داراب نامه طرطوسی و بختیارنامه دقایقی مروزی از این نوع هستند. از آنجایی که قصّه های بلند عامیانه، ظرفیّت پژوهشی بالایی دارند؛ پژوهش حاضر، به بررسی و مقایسه ساختار روایی و محتوایی این دو داستان اختصاص یافته است. در این پژوهش، که به شیوه تحلیلی-توصیفی و با استفاده از مطالعات کتابخانه ای انجام شده، پس از بررسی و تحلیل روایی و محتوایی دو اثر، این نتایج به دست آمده است که ساختار روایی داراب نامه نسبت به بختیارنامه از استحکام و جذابیّت بیشتری برخوردار است. همچنین از نظر محتوایی، داراب نامه، حضور فرهنگ طلایی و باستانی ایران زمین است، امّا در بختیارنامه، بیشتر با فرهنگ اسلامی روبرو هستیم.
مطالعه و بررسی تکرار آوایی کامل (بخشی از توازن واژگانی) در ساختار اشعار ناصر کشاورز
حوزههای تخصصی:
ساختارگرایان بر این عقیده اند که پایه و اساس شعر، ساختار آن است و ساختار را مجموعه ارتباط متقابل اجزا و عناصر تشکیل دهنده ی یک کل تلقی می کنند. آنان معتقدند که اجزای کلی یک متن از سه حیطه ی توازن آوایی، واژگانی و نحوی تشکیل می شود؛ از این رو می توان از دیدگاه ساختارگرایان، متون بسیاری از جمله اشعار کودک را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. این پژوهش بر آن است تا اشعار ناصر کشاورز را از لحاظ تکرار آوایی کامل به صورت توصیفی- تحلیلی و با استفاده از ابزار کتابخانه ای مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. پس از مطالعات انجام شده، مشخص می شود که ساختار اشعار کودکانه ناصر کشاورز در سطح واژگانی (تکرار آوایی کامل) در سطح بالایی قرار دارد و به کارگیری آرایه های متنوع لفظی و معنوی، مانند: جناس، انواع تکرارها و هم-چنین بهره گیری از روش های ایجاد موسیقی متن، به زیبایی این اشعار افزوده است. توجه ویژه به امکانات و اجزای مهم تشکیل دهنده ی کلام، جنبه های زیبایی شناسیک و هنری این اشعار را برجسته ساخته است.
شناخت الگوی فهم و گرایش هرمنوتیک آذریزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شناخت الگوی فهم و گرایش هرمنوتیک آذریزدی عبدالله واثق عباسی * اکرم عارفی** چکیده مهدی آذریزدی پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران است. از میان آثار وی مجموعه ی قصه های خوب برای بچه های خوب مقبولیت و محبوبیت بسیاری یافته است و پرتیراژترین اثر ادبیات کودک محسوب می شود. در مقاله ی حاضر برای یافتن الگوی فهم و گرایش هرمنوتیک آذریزدی پس از بررسی 121 قصه ی بازنویسی شده و طبقه بندی تفاوت های بازنویسی با قصه های مأخذ، هفت دسته تغییر مشخص شد. این تغییرات هفتگانه متأثر از سه مرحله فهم آذریزدی است: 1. فهم از متون کهن؛ 2. فهم از وظیفه و رسالت خود و 3. فهم از مخاطب. بر اساس یافته های تحقیق، آذریزدی در هر یک از این مراحل به امکان فهم عینی متن و فهم درست و برداشت واحد از متن معتقد است. از نظر او معنا و کارکرد کلمات ثابت است و با تصریح بر مفاهیم اخلاقی به مخاطبش نیز اجازه نمی دهد فهمی متفاوت یا مخالف با هدف قصه هایش داشته باشد؛ بنابراین الگوی فهم آذریزدی با هرمنوتیک سنتی و به طور خاص با نحله ی شلایر ماخر منطبق است. * دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان vacegh40@yahoo.com (نویسنده ی مسئول) ** دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان akram_arefi@yahoo.com تاریخ دریافت مقاله: 5/3/1400 تاریخ پذیرش مقاله: 20/11/1400
تحلیل تأثیر شاهنامه بر نام گذاری های دوران غزنوی و سلجوقی به کمک نظریه تاریخ ذهنیت ها
حوزههای تخصصی:
تأثیر شاهنامه در ذهنیت ایرانی ابعاد مختلفی دارد که جنبه ای از آن، تأثیری است که بر نام گذاری های ایرانیان بر فرزندانشان نمود یافته است. ازآنجاکه در مطالعات شاهنامه از منظر تاریخ ذهنیت ها در شکل دهی روح زمانه های مختلف به شاهنامه توجه نشده است، بررسی و تحلیل نمودهای آن می تواند افقی جدید در مطالعات شاهنامه پیش روی ما بگشاید. در این پژوهش که به روش توصیفی تحلیلی انجام شده است، از دیدگاه تاریخ ذهنیت ها (ذهنیت عامه)، تأثیر شاهنامه بر نام گذاری های اعیان در دوران غزنوی و سلجوقی بررسی شده است تا نمودی از این تأثیر بر ذهنیت عامه و روح زمانه دوران غزنوی و سلجوقی آشکار شود. یافته ها نشان می دهد پس از مدتی که از زمان حضور این حاکمان در ایران می گذرد، نام هایی که برای فرزندان خود برمی گزینند، ایرانی شاهنامه ای می شود و این رویکرد حاصل تأثیر شاهنامه بر رفتار اعیان از مجرای پندارهای عامه و ذهنیت عامه است که روح زمانه ویژه ای منطبق با گرایش های ایرانی شاهنامه ای را در فضای اندیشگانی جامعه به وجود آورده بود.
پیامدهای منطق حاکم بر تکوین میلِ درون ماندگار در فلسفه ادبیاتِ ژیل دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۱۴)
189 - 211
حوزههای تخصصی:
ژیل دلوز فیلسوف پساساختارگرای فرانسوی که فلسفه ای برمبنای هستی شناسیِ میلِ درون ماندگار پایه ریزی کرده، کتاب ها و تک نگاری های جداگانه ای نیز درباره هنر و ادبیات به نگارش در آورده است. این دو روند که در طی حیات فکری او به طور هم زمان به پیش رفته اند، مسئله نسبتِ میان درک تازه دلوز از میل و رخدادِ ادبیات را مطرح می سازد. دلوز با نقد فرایند ادیپی شدن ناخودآگاه در سنت روانکاوی فرویدی- لکانی، برساخته شدن میل را صرفاً روندی به منظور پرکردن فقدان لکانی نمی داند بلکه میل در نظر او، برسازنده امر نو، ایجابی و روایت گر است. ازسوی دیگر برای دلوز کار ادبیات وفاداری به رخداد و توانی است که ایجادکننده یک نسبت تازه با وضعیت امور است. دلوز با خلق مفهوم خط گریز و ماشین ادبی رسالت شیزوفرنیک و کارکرد ادبیات را آفرینش تأثیرها و تک بودگی های ناب و مرئی کردن نیروهای نامرئی در هر وضعیت و به بیان خلاصه تر، بردن زندگی به وضعیت توان غیرشخصی می داند. این پژوهش به این مسئله می پردازد که درک تازه دلوز از میل به مثابه امری درون ماندگار چگونه می تواند در مرکز فلسفه ادبیات او جای گیرد و این امر چه پیامدهای رهایی بخشی در پی خواهد داشت؛ یعنی چگونه میل درون ماندگار به مثابه شرط امکان ادبیات می تواند زمینه استعلاییِ تازه ای برای اندیشیدن از مجرای فلسفه و ادبیات بگشاید.
درآمدی بر آئین منقبت خوانی در کابل
منبع:
طالعات ادبیات شیعی سال ۱ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
71 - 98
حوزههای تخصصی:
منقبتخوانی، از آیین های مذهبی شیعیان در افغانستان است که از دیرباز تاکنون در اعیاد مذهبی و روزهایی خاص از هفته، و روز نوروز با هدف حفظ شعائر دینی و مذهبی و ترویج معارف اهل بیت (ع)، زنده نگه داشتن ارزشها و آموزه های اعتقادی شیعه برگزار می شود. پیشینه این آئین در افغانستان به سده ها پیش و دوره ی تیموریان هرات می رسد. اما شکل امروزی آن متأثر از دوره صفویه و افشاریه است که در راستای سیاست این دو سلسله حکومتی گروه هایی از قزلباشان همراه با کارگزاران حکومتی به کابل و قندهار و برخی مناطق مرکزی افغانستان وارد و مستقر شدند. امروزه هم قزلباشان پیشکسوت و سرآمد اجرای این آئین شیعی در مناطق مختلف افغانستان از جمله کابل هستند. به تأسی از آنان دیگر گروه های شیعیان، از جمله هزاره ها هم اهتمام بسیار به برپایی آن دارند. در این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی چگونگی برپایی مراسم منقبت خوانی مورد بررسی قرار می گیرد. شیوه گردآوری دادهها، کتابخانهای و مصاحبه با افراد مطلع است. هدف این نوشتار معرفی مجالس منقبت خوانی، میان شیعیان کابل است. در ضمن آن مناقب خوانی در شعر فارسی، پیشینه ی منقبت خوانی در افغانستان بررسی و چگونگی برپایی یک مجلس منقبت خوانی توصیف شده است. دستاورد مهم این نوشتار رسیدن به این نکته است که منقبت خوانی علاوه بر ترویج آموزه های شیعی ستون فقرات پرورش و تربیت ادبیات درجه یک اوزان عروضی و قدمایی و نیز عامل ماندگاری و رشد ادبیات فارسی در افغانستان با وجود سیاستهای ضد زبان فارسی حاکمیت سیاسی در افغانستان معاصر بوده است.
چاووش نامه به منزله گونه ای مذهبی
منبع:
طالعات ادبیات شیعی سال ۱ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
11 - 46
حوزههای تخصصی:
ادبیات شیعی بخشی از ادبیات غنی فارسی است. این نوع ادبی از همان آغاز قرن چهارم در کنار شعر فارسی شکل گرفت. این میراث ادبی بخشی به صورت مکتوب در قالب دیوان ها و منظومه های شیعی باقی مانده و بخش مهم دیگر شکل شفاهی دارد. اغلب اشعار و متون منظوم شیعی، آیینی هم با خود دارند که باعث ماندگاری آن ها شده است. یکی ازاین گونه های مهم چاووش نامه ها و آیین چاووشی است. چاووشی، شعر پیشواز و مشایعت از حاجیان و زائران اماکن مقدس است. عشق مردم به زیارت باعث رونق این آیین و گونه شده و تاکنون ده ها منظومه و صدها شعر در قالب های مختلف با مضامین و کارکردهای مختلف در پیرامون این آیین شکل گرفته است. در این مقاله ضمن بررسی این گونه، به ساختار و محتوای آن می پردازیم و از وجوه ادبی و مردم شناسی بررسی می کنیم و درنهایت مهم ترین چاووش نامه ها را معرفی می کنیم. بررسی های ما نشان می دهد که چاووش-خوانی، از سنت های بسیار رایج در تمام نواحی و مناطق ایران بوده است که با برخی ویژگی های خاص، عموماً کارکرد مشترک مذهبی دارد.
بررسی و تحلیل «نام دهی» در اشعار سیداشرف الدین گیلانی (بر اساس الگوی بازنمایی کارگزاران اجتماعی ون لیوون)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«نام دهی» ساختاری گفتمان مدار است که ریشه در ایدئولوژی سخنور داشته، جهت گیری وی را نسبت به کارگزاران اجتماعی مختلف نشان می دهد و گاه به القای افکار او کمک می کند. جستار حاضر بر آن است تا براساس الگوی بازنمایی کارگزاران اجتماعیِ ون لیوون (1996) به بررسی و تحلیل این ساختار در شعر سیداشرف الدین گیلانی بپردازد و به این پرسش ها پاسخ دهد: 1- کدام کارگزاران اجتماعی در سروده های او به کمک مؤلفه گفتمان مدار «نام دهی» بازنمایی شده اند؟؛ 2- او در اِعمال این ساختار گفتمان مدار بر کارگزاران اجتماعی تحت تأثیر چه عواملی بوده است؟؛ 3- «نام دهی» در سروده های وی منجر به القای چه عواطف و اندیشه هایی شده است؟ دستاورد پژوهش بیانگر آن است که او با استفاده از انواع نام دهیِ مستقیم و غیرمستقیم به بازنمایی کارگزاران اجتماعیِ معاصر و کارگزاران اجتماعیِ تاریخی (دینی و ملی) پرداخته است. بعضی از عواملی که در اِعمال این ساختار گفتمان مدار بر کارگزاران فوق، تأثیر داشته عبارت است از: مخاطبان اصلی سیداشرف، که عامه مردم بوده اند، جهان بینی دینی او و شرایط اجتماعی آن روزگار، که لزوم یادآوری گذشته با شکوه ایران را ایجاب می کرد. انواع نام دهی در شعر نسیم شمال برای بیدار کردن عواطف دینی و ملی مردم، بیان نگرش و جهت گیری سخنور نسبت به کارگزاران موردبحث، آگاه کردن مردم از عظمت گذشته کشور، تعظیم و بزرگداشت کارگزاران و موارد دیگر به کار رفته است.
هستی شناسی شعر احمد شاملو با تأکید بر سه مفهوم «انسان»، «زندگی» و «مرگ»(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
مواجهه با اثر ادبی، مستلزم کنش های متعدد آگاهی است. آثار ادبی، به ویژه شعر، معمولا دارای ساختار پیچیده و چند لایه می باشد و این امر، موجب می شود برای درک یک متن ادبی، سطوح مختلف ادراکی با یکدیگر وارد تعامل شوند. یکی از این جنبه ها، بررسی مفاهیم برجسته در آثار ادبی است. در این مطالعه به بررسی مفاهیم «انسان»، «زندگی» و «مرگ» در شعر شاملو از منظر «هستی شناسی» پرداخته شده است. بر اساس یافته های مطالعه حاضر، می توان چنین ادعا کرد که «انسان» پایه و اساس شعر شاملو است و سایر مفاهیم شعری در سروده های وی، حول مفهوم «انسان» می چرخند. شاملو خود را در برابر «انسان» مسئول می داند و نمی تواند رنج او را نادیده بگیرد. همچنین بر اساس یافته های حاضر، «زندگی» در شعر شاملو سرشار از امید است. وی معتقد است که «زندگی» در همه جا جریان دارد و در همه شرایط باید امید و دلخوشی «انسان» حفظ شود. در این پژوهش، «مرگ» به عنوان آخرین مفهوم، مورد بررسی قرار گرفته است. بر اساس یافته های پژوهش، «مرگ» در شعر شاملو، تنها به معنای پایان یافتن زندگی مادی نیست، بلکه ناامیدی و تن دادن به ظلم و بسیاری موارد دیگر می توانند مصداق مرگ باشند.در نهایت چنین نتیجه گیری می شود که «انسان» در شعر شاملو نقش محوری دارد و از آنجا که «زندگی» در نزد وی بسیار بااهمیت تر و لذت بخش تر از «مرگ» است معتقد است که برای دست یافتن به یک «زندگی» شرافتمندانه و آرمانی باید تلاش کرد.
بررسی گفتمان وحدت در منظومه سفر بیداران صفارزاده با رویکرد تحلیل گفتان لاکلاو و وموفه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منظومه سفر بیداران از طاهره صفارزاده، در زمان اوج مبارزات انقلابی مردم در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب سروده شده است. در این برهه زمانی پرداختن به مفهوم وحدت، بیانگر نقش وحدت در پیروزی انقلاب است. در این جستار به شیوه توصیفی، تحلیلی و استنادی به مهم ترین شاخصه های گفتمان وحدت در منظومه یادشده پرداخته می شود؛ ازاین رو، شاعر می کوشد گفتمان وحدت را در شعر خویش مطرح کند. این گفتمان هم متأثر از هژمونی قدرت مردمی است که برای انقلاب قیام کرده اند و هم نشانگر تأثیر شعر بر این حرکت مبارزاتی به عنوان یک رسانه بسیار مؤثر. صفارزاده شاعری با نگرش و ایدئولوژی قرآنی و مذهبی است و مفهوم وحدت در این منظومه بیشتر از جنس وحدت ایدئولوژیک و اسلامی است نه از نوع ناسیونالیستی و ملی میهنی. وطن در شعر وی، مفهوم اسلامی دارد؛ درواقع شاعر به دنبال وحدتی در سطح امت اسلام است. صفارزاده با بهره گیری از اندیشه های قرآنی خویش به زیبایی سیر وحدت وجود و وحدت جهان اسلام را درهم تنیده است. وحدتی که هم در ساختار و بافت متنی شعر نمود دارد و هم در محتوا و درون مایه شعر جاری است. بسامد واژگانی که نشان از کثرت در عین وحدت هستند و کارکردهایی که از تلمیحات قرآنی و دینی برای تبیین وحدت استفاده شده، قابل توجه است.
بررسی اسلوب حذف معطوف علیه قبل از لام تعلیل بر سر فعل مضارع در قرآن کریم و تاثیر آن در ترجمه آیات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از اسلوب های قرآن کریم «معطوف علیه: لام تعلیل+فعل مضارع (مصدر موؤل مجرور به لام و متعلق به فعل موجود یا مقدر در آیه)؛ واو+ معطوف: لام تعلیل+ فعل مضارع (مصدر موؤل مجرور متعلق به فعل معطوف علیه)» است. در این اسلوب معطوف علیه و معطوف با توجه به این که لام تعلیل بر سر آنها آمده علت برای فعل متعلق خود در آیه می باشند. گاهی در این اسلوب معطوف علیه ذکر و گاهی حذف می شود؛ از آنجا که خداوند حکیم است، حذف معطوف علیه در این اسلوب حکمتی دارد. مقاله پیش رو با روش تحلیلی-توصیفی به بررسی این حکمت و تاثیر آن در ترجمه این آیات پرداخته که یافته ها و نتایج آن بدین شرح است: حکمت عدم ذکر معطوف علیه وجود اسراری است که در مقام تخاطب نمی گنجیده، از این رو خدای متعال برای رعایت حال عموم مخاطبین، معطوف علیه را حذف نموده، نگارنده حکمت حذف موضوعات این آیات را تحلیل نموده، از جمله این که موضوعات آیات در مقام بیان علل احکام تکوینی و تشریعی و یا جبر و اختیار است که برای عموم مردم قابل درک نیست. از این رو خدای متعال برای رعایت مقام تخاطب عموم افراد معطوف علیه را حذف نموده است. ترکیب این آیات این گونه است: واو عاطفه، لام تعلیل+ فعل مضارع موؤل(جار و مجرور) عطف بر معطوف علیه مقدر(جار و مجرور) که متعلق به فعل مذکور یا مقدر در آیه است. این نحوه ترکیب، در ترجمه آیات مخاطب را آگاه می کند که معطوف مذکور در آیه تعلیل نهایی برای فعل متعلق لام تعلیل نیست و غایات والای علاوه بر آن در آیه وجود دارد که حذف شده است.
تطبیق کاربرد رنگ در داستان های منظوم و منثور فارسی و عربی (مطالعه موردی: اسکندرنامه نظامی و مقامات حریری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از دیرباز تاکنون، شاعران و نویسندگان در آثار خویش، به صورت نمادین یا صریح، عاطفه و احساس خود را با رنگ به تصویر می کشند؛ به گونه ای که با نگاهی روان شناسانه به آثار آنان می توان پیرامون شخصیت ایشان، به نتایج قابل توجّهی دست یافت. در همین راستا، پژوهش مذکور تلاش کرده است با دو رویکرد توصیفی- تحلیلی و آماری، کاربرد رنگ ها را در اسکندرنامه نظامی و مقامات حریری مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. نتایج، حکایت از آن دارد که نظامی در اسکندرنامه 380 بار از رنگ بهره برده است، 261 بار به طور مستقیم و 119 بار به شکل غیر مستقیم و با واژه هایی مانند تیره، روشن، قیرگون و... در این اثر، رنگ سیاه و مشتقات آن با 107 بار تکرار، 57 مورد مستقیم و 50 مورد غیر مستقیم، بیشترین بسامد را دارد. کاربرد رنگ، اغلب به صورت تشبیه، استعاره و کنایه برای تعبیر از حالات درونی انسان بوده است که با نظرات روان شناسان معاصر پیرامون رنگ های مختلف، مطابقت بسیار دارد. حریری نیز در مقامات خود، 37 بار به رنگ های گوناگون اشاره کرده است که رنگ زرد با 14 بار تکرار، بالاترین بسامد را دارد. برخلاف اسکندرنامه، کاربرد رنگ در مقامات، بیشتر جنبه نمادین و کنایی دارد که اغلب از طبیعت رنگ ها سرچشمه گرفته است؛ مانند دلالت سپیدی بر امید و سیاهی بر نومیدی و سیه بختی یا رنگ زرد ممکن است در جایی نماد اندوه و بیماری و مرگ باشد و در جایی دیگر نمادی از شادی و سعادت. افزون بر این ها نوشتار پیش رو با ارائه نمودار، بسامد رنگ ها را در این دو اثر، به نمایش گذاشته است.
خوانش تطبیقی سیمای زن قهرمان بر بنیاد نظریه لرد راگلن، خوانش اسطوره بنیاد دو روایت «تیامات-مردوک» و «ارنواز، شهناز-فریدون»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحلیل اسطوره شناختی خویشکاری های قهرمانان در داستان ها، بیانگر حقایق تازه ای درباره ی نهاد بشر و علایق و آرزوهای وی است. زن قهرمان در قالب نمود اساطیری آن یکی از مهم ترین انواع شناخت اساطیری در جوامع کهن مادر تبار است که ارزش شایانی در پژوهش های تاریخی، ادبی، روانشناختی و اسطوره بنیاد دارد. در این جستار اهمیت زن و نقش ویژه او در شکل گیری روایت های اسطوره و هم چنین پیوند آن با سازه های طبیعت آغاز یعنی آب، خاک، گیاهان و درختان... نقد و بررسی می شود. هدف این پژوهش بررسی، نقد و تحلیل اسطوره گرای زن قهرمان در دو روایت اسطوره ای تیامات و مردوک وشهنواز و ارنواز و فریدون با تکیه بر نظریه راگلن می باشد. نگارندگان در این پژوهش کوشیده اند تا با شیوه نقد اسطوره گرا وتفسیر تطبیقی کهن الگوی زن قهرمان در دو روایت اساطیری «تیامات – مردوک» و «شهناز -ارنواز و فریدون» بپردازند و هم چنین به پیوند مشترک این دو روایت با سازه های طبیعت اشاره نمایند. برآیندنهایی پژوهش حاضرتاکید کننده این باور است که هر دو روایت در یک خویشکاری بنیادین با آب، به عنوان اساسی ترین عنصر هستی پیوند خورده اند. در هردو روایت زن قهرمانان: تیامات در اساطیر میان رودان و شهناز و ارنواز در اساطیر ایران همان خدا بانوان آب و در حقیقت مادران ازلی هستند که آفرینش همه جانداران از آن ها صورت می پذیرد. نقش خدای نرینه در قالب فریدون و مردوک نمودی کم رنگ تر دارد. آنچه در هر دو روایت ملموس و و قابل مشاهده می باشد؛ این است که ژرف ساخت هر دو روایت رهاسازی آب و فزون ساخت فراوانی و باروری در دو سرزمین ایران و میانرودان است
توصیف و تحلیل شبکه آموزشی شاد از منظر زبان شناسی
حوزههای تخصصی:
با گسترش ویروس کرونا در تمام نقاط کشور و اجتناب از تجمع افراد در مکان های شلوغ، مدارس به عنوان اولین مکان ها پیشگام این امر شدند که از تجمع افراد جلوگیری کنند. آموزش از راه دور در فضای مجازی توسط معلمان و با هماهنگی مدارس، دانش آموزان را از حضور فیزیکی در مدارس بی نیاز کرد. وزارت آموزش و پرورش نوعی سیستم آموزشی را برای دانش آموزان طراحی کرد. این سیستم «شاد» نام دارد که مخفف «شبکه آموزشی دانش آموز» است و یک نرم افزار کاربردی می باشد. این پژوهش به لحاظ ماهیت از نوع پژوهش های توصیفی است که به روش کیفی به تحلیل داده ها می پردازد و ضمن آسیب شناسی آن، راهکارهای مناسب برای ارتقاء کیفیت آموزشی این شبکه ارائه می دهد. هدف از این پژوهش، تحلیل شبکه آموزشی شاد از منظر اصول زبان شناختی و ارائه راهکارهای مناسب برای ارتقاء کیفیت آموزشی این شبکه است. در این پژوهش تعداد 100 جمله از سه مقطع ابتدایی، دوره اول و دوره دوم متوسطه براساس چارچوب نظری الگوهای غیرمعیار زبانی ذوالفقاری (1385) در سه حوزه فنی، زبانی و بلاغی بررسی شده است. نتیجه پژوهش نشان می دهد که بیشترین الگوهای غیرمعیار در حوزه فنی مربوط به املای نادرست به میزان (30%)، در حوزه زبانی مربوط به اسم به صورت استفاده بسیار زیاد از واژه های قرضی به میزان (20 %) و مربوط به فعل در شکل ناهماهنگی نهاد و فعل به میزان (15%) و در حوزه بلاغی مربوط به جابه جایی ارکان جمله به مقدار (19%) است. این نتایج نشان می دهد که خطاها به دلیل بی اطلاعی دانش آموزان نسبت به زبان فارسی و نقص سخت افزاری یا لغزش و خطای دست یا انگشت رخ می دهد.
پژوهشی نو درباره شمار بیت های شاهنامه (پاسخی دیگر به چرایی اختلاف میان رقم مشهور و کمیت واقعی شاهنامه)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی بهار ۱۴۰۱ شماره ۹۱
89 - 123
حوزههای تخصصی:
از دیرباز تا به امروز با استناد به روایاتی رایج و سه بیت منتسب به فردوسی، شاهنامه به داشتن شصت هزار یا قریب به شصت هزار بیت مشهور بوده است؛ حال آن که شمار ابیات در کهن ترین دستنویس ها و نیز متون چاپیِ معتبر از پنجاه هزار بیت درنمی گذرد. پژوهش حاضر در پی پاسخی تازه به این پرسش هاست که این رقم از کجا، کی و توسط چه کسانی رواج یافته، و نسخ خطی و چاپ های مشهور به تفکیکِ بخش های داستانی، هریک دارای چه تعدادی از ابیات هستند. این پژوهش شامل چهار بخش است: 1. بررسی و نقد ابیات منتسب به فردوسی درباره تعداد بیت های شاهنامه 2. بررسی گزارش های مختلف درباره شمار ابیات شاهنامه (اعم از مقدمه های پنج گانه شاهنامه، تذکره ها، منابع تاریخی، ادبی، جغرافیایی، رجالی و...، و دیدگاه های پژوهش گران معاصر) 3. بازشماری و به دست دادنِ تعداد دقیق بیت های شاهنامه به تفکیک بخش های داستانی، در چاپ های تُرنِر ماکان، ژول مول، بروخیم، دبیرسیاقی، مسکو، کزّازی، جیحونی، خالقی. 4. بحث درباره دلالت های معنایی عدد «شصت» و «شصت هزار». نگارندگان برآنند که عدد «شصت هزار» نه توسط فردوسی بلکه توسط شاهنامه دوستان، و دست کم از قرن ششم با افاده معنی «کثرت»، «کمال» و «تقریب» در توصیف تعداد ابیات شاهنامه به کاررفته و حکایاتی بر اساس آن برساخته شده است که در متونی همانند چهارمقاله بازتاب یافته است. متأثر از این متن و نظایر آن، این عدد در منابع بعدی نیز تکرار شده است. برپایه این گونه روایاتِ مشهور، دست کم از سده ششم ابیاتی درباره شمار شصت هزاریِ بیت های شاهنامه سروده و به شاهنامه الحاق شده و مبنای گمانه زنی های نویسندگان قدیم و پژوهش گران معاصر قرار گرفته است.
بررسی زن ستیزی و زن ستایی در دیدگاه جامی (با تکیه بر لیلی و مجنون و سلامان و ابسال)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از گذشته تاکنون جایگاه و سیمای زن در ادبیات فارسی یکسان نبوده است و در ادوار تاریخی مختلف، جلوه ای از زن ستایی و زن ستیزی در آثار ادبی دیده می شود. جامی به عنوان یکی از شعرای دوره تیموریان در اشعار خود جلوه های متفاوتی از زن را مطرح نموده است. در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی دیدگاه متناقض نمای جامی درباره سیمای زن در دو مثنوی لیلی و مجنون و سلامان و ابسال پرداخته می شود. هدف از این جستار، واکاوی زن ستایی (لیلی و مجنون) و زن ستیزی (سلامان و ابسال) در اشعار جامی است. بررسی سیمای زن در این دو مثنوی بیانگر دو دیدگاه متضاد در آثار جامی است چنان که در لیلی و مجنون تصویری مثبت از ویژگی های زن چون تجلی روح الهی، خردمندی، وفاداری، پاکدامنی و ... ارائه نموده و در سلامان و ابسال، زن را موجودی فریبکار، ناقص عقل، وسیله کامجویی مردان، بی و فا، کافر نعمت، بدخو و نادان معرفی کرده است. هر چند گاهی در لیلی و مجنون نیز به ندرت شاهد زن ستیزی از زبان بدگویان برضد لیلی هستیم؛ این امر می تواند هم به شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوره جامی و هم به دیدگاه شخصی او در ارتباط با زن ستیزی و زن ستایی از ارائه داستان و نمادسازی باشد.
کاربرد ارسال المثل(مثل) در حکایات هزار و یک شب(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
مثل ها در زبان و ادبیات فارسی دارای جایگاهی ارزشمند هستند. گاه یک ضرب المثل در عین اختصار به اندازه ی یک کتاب حکمت آمیز، در بر گیرنه مطالب مهم و عمیقی از حکمت و دانش است. ضرورت و اهمیّت مثل ها از آن روی است که آن ها بیان کننده ی شیوه زندگی اجتماعی، طرز اندیشیدن و عادات و رسوم ملت ها هستند و بررسی آن ها شناخت عمیق تری از باور ها و اعتقادات نیاکان در قرون گذشته را نشان می دهد. در خصوص کاربرد، نقش و چگونگی مثل ها در متون نظم و نثر فارسی پژوهش های مختلفی صورت گرفته است. این مقاله به روش کتابخانه ای و شیوه تحلیلی-توصیفی فراهم آمده است و هدف آن بررسی نقش، چگونگی و تأثیر ارسال المثل در داستان های هزار و یک شب است. نتایج نشان می دهد که در کتاب هزار و یک شب به تناسب از ارسال المثل (مثل/ضرب المثل) های رایج در زبان و ادب فارسی و به روش غیر مستقیم جهت تقویت و غنای بیشتر کلام استفاده شده است.
بررسی تحلیلی پیوند هفت خان اسفندیار با شمنیسم، تشرف و جهان مردگان
حوزههای تخصصی:
الیاده معتقد است یکی از بن مایه های اصلی حماسه ها، سفرهای آیینی پهلوانان است. از سوی دیگر ایران یکی از تأثیرگذارترین جوامع در آیین های شمنی به شمار می رود و نمودهای شمنی در حماسه های ایرانی بسیار دیده می شود. هفت خان اسفندیار یکی از نمونه ّهای پیوند حماسه های ایرانی و آیین های شمنی است که بن مایه های سفرهای آیینی را دربردارد. در این داستان گرگسار نشانه ای از شمن راهنمای نوآموز بوده و داستان های هفت خان نمود رازآموزی و تشرف، ورود پهلوان رازآموخته به انجمن ها و سفر او به جهان زیرین برای بازگرداندن روح خواهران می باشد. در این مقاله کوشش می شود با بررسی تطبیقی داستان های هفت خان با آیین های گذر شمنی، نمودهای آیین های تشرف در این داستان بررسی تا مشخص شود چرا هفت خان اسفندیار مقام تشرف اوست. همچنین در مقاله نشان داده خواهد شد که اسفندیار در خان سوم به تشرف رسیده و داستان های پس از آن نمود سفرِ فرد تشرف یافته به جهان مردگان برای بازگرداندن روح می باشد؛ وظیفه ای در جوامع کهن به عهده شمن ها بوده است.