هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش مهارتهای اجتماعی بر افزایش اعتماد به نفس دختران نابینای دبیرستان نرجس بود. روش تحقیق تجربی مقدماتی و بدون گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان مشغول به تحصیل در دبیرستان نرجس در سال 1381 با تعداد 51 نفر بود. نمونه پژوهش، نمونه در دسترس بود ابتدا کلیه دانش آموزان به آزمون اعتماد به نفس آیزنگ پاسخ دادند سپس میانگین اعتماد به نفس دانش آموزان محاسبه شد که (18.01) بود. با توجه به میانگین اعتماد به نفس در آزمون آیزنگ (15) و میانگین اعتماد به نفس دانش آموزان (18.01) افرادی انتخاب شدند که نمره اعتماد به نفس آنها (0.5) انحراف استاندارد پایین تر از میانگین بود. به این ترتیب 12 نفر واجد شرایط بودند که در 10 جلسه 90 دقیقه ای آموزش مهارتهای اجتماعی که شامل موضوعاتی از قبیل ارتباط میان فردی، پرسش کردن، توضیح دادن، گوش دادن، افشای خود و ابراز وجود بود، شرکت کردند. آزمودنیهای پس از اتمام جلسات آموزش مجددا به آزمون اعتماد به نفس آیزنگ پاسخ دادند. روش آماری جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده t گروههای وابسته بود. نتایج پژوهش نشان داد، آموزش مهارتهای اجتماعی در افزایش اعتماد به نفس دختران نابینا موثر بوده است.
"هدف: موضوع تحقیق بررسی تاثیر نمایش درمانی در افزایش مهارت های حرکتی و حافظه شنیداری کم توانان ذهنی پسر با هوش بهر 70-55 در دامنه سنی 15-10 سال می باشد.
روش بررسی: جامعه آماری مورد نظر از دانش آموزان کم توان ذهنی تحت پوشش آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران که در سال تحصیلی 84-83 مشغول به تحصیل بوده و باهوش بهر بین 70- 55در دامنه سنی 15-10 سال قرار دارند، تشکیل یافته است.
نمونه پژوهشی که افراد آن به صورت تصادفی انتخاب شدند شامل دو گروه آزمایش و گواه بود که در هر گروه 20 نفر قرار داده شد.
ابزار پژوهش مورد استفاده در این تحقیق آزمون مهارت های حرکتی ـ ادراکی برونینکز ـ اوزرتسکی و آزمون تقویت (توالی) حافظه شنیداری ـ بیانی می باشد.
میانگین های بدست آمده در دو گروه آزمایش و گواه از طریق آزمون آماری T (T-test) مورد مقایسه قرارگرفت.
یافته ها: بررسی میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون گروههای پژوهش در دروس مختلف و نیز خرده آزمونهای انجام شده در مهارتهای حرکتی در اکثر موارد دارای اختلاف آماری معنادار و تغییرات مثبت می باشد.
نتیجه گیری: نتایج حاصل از این تحقیق با معنا داری آماری در سطح آلفای 0.05 (ضریب اطمینان 95%) نشان داد که اجرای برنامه نمایش درمانی برای گروه هدف، موجب افزایش مهارت های ادراکی و تقویت حافظه شنیداری شده است.
" هدف: پژوهش حاضر در مورد تعیین میزان پذیرش دانش آموزان دارای اختلالات حسی حرکتی توسط دانش آموزان عادی در مدارس تلفیقی و غیر تلفیقی (عادی) می باشد. تحقیقاتی در زمینه فراگیر سازی و عوامل موثر در آن انجام شده که نتایج حاکی از این است که پذیرش دانش آموز استثنایی توسط دانش آموزان عادی در موفقیت برنامه های تلفیقی یا فراگیر سازی بسیار مهم می باشد.
روش بررسی: روش پژوهش در این تحقیق زمینه یابی می باشد و برای توصیف میزان پذیرش دانش آموزان دارای مشکلات حسی حرکتی از پرسشنامهAcceptance Scale استفاده شده است. نمونه های تحقیق شامل 179 دانش آموز عادی دختر و پسر کلاسهای سوم، چهارم وپنجم دبستانهای تهران بودند که همکلاسی دارای اختلالات حسی حرکتی داشتند . این نمونه ها بطور تصادفی از مناطق پنج گانه تهران انتخاب گشتند. همچنین این پژوهش یک نمونه 55 نفری از دانش آموزان همین مقاطع تحصیلی را در مدارس غیر تلفیقی جهت مقایسه مورد بررسی قرار داد. برای بررسی اعتبار، آلفا کرونباخ 83%(Reliability coefficient) محاسبه شد که نشان دهنده اعتبار بالای آزمون است. در این تحقیق تاثیر جنسیت و نوع مدرسه (تلفیقی، غیر تلفیقی یا عادی) بر میزان پذیرش دانش آموزان دارای اختلالات حسی حرکتی مورد بررسی قرار گرفت.
یافته ها: یافته ها نشان داد میزان پذیرش دانش آموزان با مشکلات حسی حرکتی توسط پسران و دختران مدارس تلفیقی تا حدودی یکسان است. میزان پذیرش دختران و پسران مدارس تلفیقی بیشتر از پذیرش دختران و پسران مدارس غیر تلفیقی (عادی) بود و این میزان پذیرش در پسران دو مدرسه با شدت بیشتری نمایان شد. در واقع میزان پذیرش دانش آموزان با مشکلات حسی حرکتی توسط پسران مدارس غیر تلفیقی (عادی) در طیف پذیرش ضعیف قرار دارد.
نتیجه گیری: همانطور که نتایج نشان می دهند دانش آموزان با مشکلات حسی حرکتی در مدارس تلفیقی از میزان پذیرش بالاتری توسط همکلاسیها برخوردارند. این برتری در مدارس تلفیقی بیانگر این واقعیت است که تجربه تماس و آشنایی با کودکی که نیازهای ویژه دارد می تواند بر پذیرفته شدن این دانش آموزان توسط دانش آموزان عادی اثر گذار باشد. محدودیتهای این پژوهش و کم بودن پژوهشها در این زمینه ضرورت پژوهشهای بیشتر بخصوص در زمینه مداخلات مناسب جهت افزایش پذیرش را آشکار می سازد. "
هدف از این تحقیق بررسی و مقایسه مهارتهای اجتماعی در دانش آموزان عادی و دانش آموزان مبتلا به نارساییهای ویژه یادگیری است. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانش آموزان عادی پایه دوم ابتدایی تا دوم راهنمایی شهر تهران و دانش آموزان مبتلا به نارساییهای ویژه یادگیری 8 تا 12 ساله تشکیل می دهد که در سال تحصیلی 1381 به تحصیل اشتغال داشتند. برای بدست آوردن نمونه مورد نظر با استفاده از نمونه گیری در دسترس 30 دانش آموز دختر و پسر مبتلا به نارساییهای ویژه یادگیری که در مرکز اختلالات یادگیری یوسف آباد مورد تشخیص قرار گرفته بودند انتخاب شدند و برای انتخاب گروه مقایسه با روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای 30 دانش آموز دختر و پسر انتخاب شدند و از نظر خصوصیاتی همچون سن، طبقه اقتصادی – اجتماعی همتا گردیدند. برای تجزیه و تحلیل داده های بدست آمده از روش آماری تحلیل واریانس دو راهه استفاده شده است. یافته ها نشان می دهد که بین اسناد نیت دانش آموزان عادی و دانش آموزان مبتلا به نارساییهای ویژه یادگیری تفاوت آماری معنادار وجود ندارد. (P>%5 ? (1.56) =0.212). در الگوهای حل مسایل اجتماعی (پرخاشگری، کناره گیری و مساله گشایی) تفاوتها از لحاظ آماری معنادار است.(? (1.56) = 7.45, P<%10). در الگوی پرخاشگرانه پسران مبتلا به نارساییهای ویژه یادگیری، در الگوی کناره گیری دختران مبتلا به نارساییهای ویژه یادگیری و در الگوی مساله گشایی پسران عادی بالاترین میانگین را بدست آوردند. از طرف دیگر بین رفتار اجتماعی دانش آموزان عادی و دانش آموزان مبتلا به نارساییهای ویژه یادگیری تفاوت آماری معنادار وجود دارد (? (1.56) = 4.78, P<%5). در خود کارآمدی تصوری در دستیابی به اهداف اجتماعی نیز تفاوتها از لحاظ آماری معنادار است.(? (1.56) = 4.78, P<%5).
این تحقیق با هدف بررسی عملیات ردیف کردن در ناشنوایان و مقایسه نتایج آنها با افراد شنوا انجام شده است. بدین منظور، 160 آزمودنی ناشنوا در چهار گروه سنی (6-9) ساله و در هر گروه سنی 20 آزمودنی شنوا و 20 آزمودنی ناشنوا انتخاب شدند. پس از انتخاب دو گروه نمونه ناشنوا و شنوا، آزمایش عملیات عینی ردیف کردن در دو گروه اجرا گردید. سپس با حذف افراد 6 ساله که کاملا فاقد عملیات ردیف کردن بودند و با حذف افراد 9 ساله که همگی واجد توانایی ردیف کردن بودند، با توجه به انتخاب گروه سنی بین 6 الی 9 سال، مورد انتظار است که در سن 6 سالگی هر دو گروه ناشنوا و شنوا در مرحله فاقد عملیات عینی ردیف کردن و در 9 سالگی نیز هر گروه ناشنوا و شنوا کاملا واجد عملیات عینی ردیف کردن بوده اند؛ لذا مقایسه صرفا برای گروه سنی 7 و 8 ساله انجام گردید. آزمون آماری نشان داد که اگر چه 7 و 8 ساله ها در آزمایش اول در مقایسه با همسالان شنوای خود از تاخیر در عملیات ردیف کردن برخوردار بودند ولی پس از بهسازی وسایل و دستورالعمل آزمایش، مقایسه نمرات آزمودنیهای ناشنوای 7 و 8 ساله در آزمایش مجدد با همسالان شنوا نشان داد که تفاوت آنها معنی دار نیست.
"این تحقیق برای بررسی تاثیر روش دیویس، بر سطح مهارت های خواندن دانش آموزان نارسا خوان انجام شده است. به این منظور، چهار دانش آموز پایه چهارم (11 ساله) که دارای مشکل نارسا خوانی بودند، از مرکز آموزش مشکلات ویژه ی یادگیری شهرستان ارومیه انتخاب شدند. این چهار آزمودنی، بر حسب جنسیت، دو دختر و دو پسر بودند که از نظر سن، بهره ی هوشی، سطح نارسا خوانی، سطح سواد والدین و وضعیت اقتصادی - اجتماعی خانواده با یک دیگر هم خوانی داشتند. پس از اجرای پیش آزمون خواندن، از بین آزمودنی ها، یک دختر و یک پسر به طور تصادفی به عنوان گروه آزمایش انتخاب و به مدت سه ماه به روش دیویس (مشاوره ی موقعیت یابی و تسلط یابی بر نماد) آموزش داده شدند. گروه گواه نیز آموزش با شیوه های رایج را ادامه دادند. پس از سه ماه از آزمودنی های هر دو گروه، پس آزمون خواندن به عمل آمد. نتایج آزمون ها نشان داد که روش دیویس در افزایش مهارت های خواندن و پیش رفت تحصیلی آزمودنی های گروه آزمایش تأثیر مثبت دارد.
"
" در این پژوهش با هدف آسیب شناسی زندگی زناشویی والدین به بررسی رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی پرداخته شده است. روش پژوش، توصیفی (پس رویدادی) و ابزار پژوهش، پرسشنامه ای رضایت زناشویی انریچ (السون و همکاران، 1989) بوده است. نمونه ای مورد مطالعه را والدین 30 دانش آموز کم توان ذهنی آموزش پذیر و والدین 30 دانش آموز عادی مقطع دبستان در شهر بیرجند در سال تحصیلی 1381-82 تشکیل دهد که به صورت تصادفی ساده انتخاب شده اند. برای تحلیل داده ها از آزمون تی و تحلیل واریانس چند متغیری استفاده شده است. نتایج حاصل نشان می دهد که والدین کودکان عادی از رضایت زناشویی بالاتری نسبت به والدین کودکان کم توان ذهنی برخوردار هستند. همچنین سایر نتایج نشان می دهند که در ابعاد پاسخ های قراردادی، رضایت زناشویی، ارتباط، حل تعارض، امور مالی، روابط جنسی، فرزند پروری، نقش های مساوات طلبی و جهت گیری مذهبی، تفاوت ها معنادار نیستند. در ضمن در گروه والدین کودکان کم توان ذهنی بین رضایت زناشویی مادران و پدران با توجه به ترتیب تولد و جنس فرزندان تفاوت معنادار نبوده است.
"
توانایی درک این موضوع که دیگران واجد حالات ذهنی ای همچون افکار، تمایلات و عقایدی هستند که می تواند با حالات ذهنی و یا واقعیت متفاوت باشد "تئوری ذهن" نامیده می شود. در این مقاله ابتدا سعی خواهیم کرد مبانی نظری چیزی که امروزه به تئوری ذهن معروف شده است را تبیین کنیم و سپس با مرور تحقیقات منتشر شده در زمینه رشد تئوری ذهن در کودکان ناشنوا، در پی پاسخ دادن به دو سوال خواهیم بود، آیا کودکان ناشنوا با تاخیر به تئوری ذهن می رسند؟ و آیا ناشنوا بودن والدین تاثیری بر رشد تئوری ذهن در کودکان ناشنوا دارد؟ برخی از نظریه پردازان معتقدند رشد تئوری ذهن وابسته به تجربه زبانی است، در نقطه مقابل نظریه پردازانی هستند که معتقدند رشد تئوری ذهن وابسته به یک عملکرد اجرایی است. برخی از پژوهشها عملکرد همراه با تاخیر ناشنوایان را در رسیدن به تئوری ذهنی نشان داده اند. از سوی دیگر پژوهشهایی نیز عدم تاخیر در تئوری ذهن کودکان ناشنوا را نشان داده اند. نتایج تحقیقات در زمینه تاثیر ناشنوا بودن والدین بر رشد تئوری ذهن در کودکان ناشنوا حاکی از آن است که کودکان ناشنوایی که در واقع ناشنوای نسل دوم هستند و والدین ناشنوا دارند در مقایسه با کودکان ناشنوا تاخیری در رسیدن به تئوری ذهن نشان نمی دهند و عملکردی مشابه با آنان دارند.