از روزهای نخستین حیات بشر ، همواره اقلیت ها و اکثریت هایی در تمام تمدن ها وجود داشته اند. تمایز میان آن ها تقریباً بر اساس نژاد، دین و سایر تفاوت ها بوده است. با نگاهی دقیق به تاریخ، می توان مشاهده نمود که واکنش اکثریت به اقلیت ها یکسان نبوده و از مهمان نوازی گرم تا ستم و سخت گیری بر اقلیت ها وجود داشته است.
ایران مکانی است مملو از ادیان مختلف و نژادهای گوناگون. در زمان صفویان شیعه گری به قدرت رسید و کاملاً توسط شاهان صفوی و دربار آن ها تقویت شد. روحانیان شیعه می توانستند شاهان را به اجرا کردن قوانین شریعت اسلامی تحریض و کشور را بر این مبنا اداره کنند. در عهد سلطنت صفوی برخی حوادث غم انگیز برای اقلیت هایی مانند یهودیان ، زردشتیان و مسیحیان رخ داد که بیش از 2000 سال در سرزمین ایران زندگی کرده بودند .
در این نوشته تلاش شده تا به بررسی عمومی شرایط زیست اجتماعی یهودیان و زردشتیان در عهد صفوی بپردازیم. این نوشته از ویژگی های بارزی برخوردار است ؛ مانند: تاریخ عمومی زندگی جامعه یهودیان و زردشتیان ایران، حکایات جالب از زندگی یهودیان و زردشتیان عهد صفوی، و بررسی تطبیقی یهودیان و زردشتیان ایران عهد صفوی با یهودیان عثمانی و زردشتیان هند.
قدمت روابط ایران و انگلستان به عصر مغولان باز میگردد ولی این پیشینه طولانی به جای آن که ایرانیان را با انگلستان صمیمیتر سازد، موجب بروز شکافی عمیق میان آنان با سیاستگزاران انگلیسی شده است که علت آن را نیز فقط و فقط باید در رفتار ناپسند دولتمردان لندن در برخورد با ملت با فرهنگ و تمدن ساز ایران جستجو کرد و بس. مقاله حاضر به واکاوی و بازخوانی پیشینه روابط ایران و انگلیس از عصر مغول به این سو میپردازد و خواننده را با عملکرد این امپراتوری بیشتر آشنا میسازد. بررسی تاریخچه روابط ایران و انگلیس به دلیل نقش سلطهجویانه انگلیس در 300 سال اخیر حائز اهمیت است. این دو کشور از قرنها پیش به طور متناوب به دلایل تجاری و سیاسی با یکدیگر در ارتباط بودند ولی اطلاع مکتوبی از کم و کیف ارتباط آنها در دست نیست. اولین اطلاعات مکتوب در مورد ارتباطات آنها به دوره مغولها بازمیگردد.
حسن پاکروان سال 1290 شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش فتحالله پاکروان از رجال دوره رضاخان بود و فاجعه تلخ قتلعام مسجد گوهرشاد در سال 1314 به هنگام استانداری وی در خراسان روی داد. مادرش امینه خانم از تحصیلکردگان عصرخود به شمار میرفت.
مسائل فرهنگی دوران معاصر ایران را نمی توان بدون در نظر گرفتن مسائل و شرایط بین المللی تحلیل و بررسی کرد؛ به ویژه مسائل و سیاست های فرهنگی رژیم هایی که مستقیماً با مداخله استعمارگران روی کار آمده بودند و تابعی از آن محسوب می شوند. بی شک حکومت رضاشاه و سیاست ها و رفتارهای آن، به ویژه در عرصه فرهنگ، یکی از مصادیق روشن برآمده از شرایط یادشده است. او، که با حمایت انگلیسی ها مدارج ترقی را تا پادشاهی طی کرد، از همان اولین روزهای سرسپردگی پیمان بست که براساس روش و دستورات لندن عمل کند و همه مدافعان و یاران او در امر سلطنت نیز به همین سرسپردگی مبتلا بودند. همین وضعیت در زمان سلطنت پسر او، محمدرضا، نیز تداوم یافت؛ با این تفاوت که امریکا جای انگلستان را در این صحنه پردازی ها گرفته بود.با مروری بر سیاست های فرهنگی رضاشاه و پسرش در زمینه هایی چون تجددگرایی، باستان گرایی، اسلام گریزی و اسلام ستیزی، وابسته کردن مطبوعات، کنترل و سانسور شدید رسانه های صوتی و تصویری و... می توان دریافت که سایه استعمار و استبداد همچنان بر سیاست ها و رفتارهای فرهنگی دوران پهلوی گسترده بود که جز تضعیف اقتدار این حکومت و پیدایش بحران ها و نابسامانی های فرهنگی و اجتماعی نتیجه ای نداشت.
در قیام جنگل، مهمترین نقش را مردم سلحشور گیلان برعهده داشتند که نور حقیقت را در سیمای طلبهای روشنضمیر (میرزا کوچکخان) دیدند و بهزودی با پیوستن و حمایت گسترده از انقلابیون، حاشیه امنیتی قوی و مطمئنی را برای آنان ایجاد کردند تا آنجا که شکست و نابودی نهضت جنگل برای استعمار خارجی و ایادی داخلی آن به رویایی دست نیافتنی بدل شد. تمامی سرداران و چهرههای برجسته جنگل از همان مردم عادی بودند که در کوران مبارزات انقلابی، گوهر وجودشان صیقل یافت و جلوهگر شد. در مقابل اما کسانی نیز در نهضت وارد شدند که حکم «نفوذی» را داشتند و تمام تلاش آنان مصروف ایجاد شکاف در صفوف به هم فشرده نهضت و به شکست کشاندن آن بود. اینان به مثابه بازوان استبداد داخلی و استعمار خارجی عمل میکردند. در این بخش به معرفی 5 تن از کسانی میپردازیم که در میان نهضت جنگل به ایفای نقش (مثبت و منفی) پرداختند.