تجارت دریایی خلیج فارس از زمان های قدیم دارای اهمیت زیادی بوده است. بنادر مهم خلیج فارس چون سیراف، جنابه و مهروبان نقش مهمی در تجارت بین المللی شرق و غرب ایفا می کردند. اگرچه در مقاطعی از دوره های میانه، به ویژه سلجوقیان، تجارت دریایی خلیج فارس با رکود مواجه شد؛ با این حال در دوره سلجوقی بندر «تیز» در ساحل مکران با رشد چشمگیری همراه بود.سوال اصلی که ما در این نوشتار در پی پاسخگویی به آن هستیم به شرح زیر است:چه دلایل عمده ای باعث رکود تجارت دریایی ایران (خلیج فارس) در سده های پنجم و ششم هجری / یازدهم و دوازدهم میلادی (دوره سلجوقیان) شده است؟ در پاسخ به این سوال فوق، این فرضیه مطرح شده است که تجارت دریایی خلیج فارس به دو دلیل در دوره سلجوقی دچار افول شده است: این امر نخست به فقدان حکومتی مقتدر در فارس و خوزستان مربوط بود و دوم به سیاست های تجاری منطقی دولت فاطمی مصر باز می گشت که رشد تجارت دریایی سرخ را در پی داشت.
غوریان یکی از حکومت های بزرگ و قدرتمند در همسایگی خوارزمشاهیان بودند. سلاطین غور موفق شدند سرزمین خود را گسترش داده و از نظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی به صورت یک قدرت در منطقه حاضر شوند، طوری که خلیفه عباسی الناصرلدین الله، از آنان برای رسیدن به اهداف خود در برابر دشمنانش، به خصوص سلطان محمد خوارزمشاه استفاده می کرد. اما پس از مرگ سلاطین بزرگ غور، از جمله سلطان غیاث الدین و سلطان شهاب الدین و اختلاف در بین این خاندان، توسط سلطان محمد خوارزمشاه نابود شدند. در این مقاله سعی شده است با استفاده از روش توصیفی _ تحلیلی و بکارگیری از منابع و مآخذ معتبر دوران مورد بحث به بررسی وضعیت غوریان، دلایل ضعف و سرانجام شکست آنان در برابر سلطان محمد خوارزمشاه، پرداخته شود
دولت خوارزم شاهیان طی سده سیزدهم میلادی رشد و توسعه زیادی یافته و سرزمین های خوارزم ماوراالنهر افغانستان کنونی و قسمت بزرگی از ایران را تحت سیطره ی خود داشت. این دولت به ظاهر پرقدرت از لحاظ تمرکز ضعیف بود و حاکمان محلی عملا ولایات زیردست خود را تقریبا به صورت مستقل اداره می کردند. حکومت محمد خوارزم شاه نیز چندان استوار نبود و علاوه بر آن ترکان خاتون مادر خوارزم شاه هم که زنی پردل و جسور بود توان نگهداری ساختار دولت و حکومت را نداشت. در چنین اوضاع آشفته ای بود که چنگیزخان با سپاهیانش به سرزمین های فوق الذکر حمله ور شدند...
هدف این مقاله، بررسی عوامل رشد مدارس نوین کاشان و معرفی نهادهای آموزشی این شهر در یک بستر تاریخی است. از این رو، نویسنده ابتدا به شرح عوامل و اقشار اجتماعی مؤثر بر رشد مدارس نوین از جمله روشنفکران، محصلان اعزامی به فرنگ، روحانیون متجدد، یهودیان این شهر، نایبیان، موقعیت جغرافیائی آن، وجود دودستگی دیرینه میان اهالی، جریان مشروطیت و نوگرائی (تجدد) و بورژوازی کمپرادور (وابسته) پرداخته، آنگاه نهادهای آموزشی، مکتبخانه ها، مدارس نوین ملی مسلمانان و یهودیان را معرفی می کند
یکی از دستاوردهای مدرنیته پس از نهضت مشروطه، ساختاری شدن تدریجی عرفی گرائی و موضع گیری ضد دینی و سنتی دولت پهلوی بود؛ حرکتی با هدف تضعیف ارزش های دینی و اخلاقی یا اسلام زدائی در شرق. در ادامه نهضت های سلفی و وهابی و با پیدائی بحران هویتی ایران معاصر، آرای غرب و اهداف سلطه گران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ، روشنفکران عرب و ترک و ایرانی را به تامل واداشت. در این فضا که با آثار برخی روشنفکران آغاز و در دوره رضاشاه به اوج خود رسید، طیفی برآمدند که افکار و آرمان هایشان رنگی از انسان گرائی و اندیشه غیردینی داشت . در پرتوی تساهل دولت و همسوئی روشنفکران نوگرا ، کسانی نظیر: کسروی، شریعت سنگلجی، حکمی زاده و ... با سخنرانی ها و نوشته هائی انتقادی و بدیع، اسلام و مظاهر سنتی آن را نشانه گرفتند؛ زیرا می پنداشتند قادرند با نقد سطحی و تند از چهارچوبه های شریعت ، اصول سیانتیسم (علم زدگی) و عقل گرائی اروپائی را در جامعه سنت گرای شرقی پیاده نمایند. بویژه در شرائطی که دولت رضاشاه با هدف حاکمیت الگوهای جامعه مدرن غرب بر شئون اجتماعی ایران یک رشته دگرگونی ها را صورت داد؛ مانند: شکل گیری بوروکراسی(دیوانسالاری جدید)، ایجاد مدارس نوین، تاسیس دادگستری و برچیدن محاکم شرع و ... و در نهایت باورداشت های غرب گرایانه در قالب جهان بینی شاهنشاهی یک به یک به مورد اجرا گذارده شد. بررسی کوشش تنی چند از تجددگرایان دین ستیز یا نواندیشان دین خواه برای جایگزین کردن خردگرائی غربی بجای تعبد دینی و یا تاویل مدرن و روزآمد از دین، موضوع اصلی این مقاله است که همراه با ارائه کارنامه سیاست مذهبی رضاشاه ، مشکل اصلی بخشی از جریان روشن فکری معاصر را به بحث کشانده است.