اگرچه روابط میان دو کشور باستانی ایران و چین به قرن های دور باز می گردد؛ ولی قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی، یعنی دوران حاکمیت مغولان از اهمیت ویژه ای برای دو کشور برخوردار است. زیرا در این مقطع تاریخی بر اثر یکپارچگی نسبی و مناسبات میان شرق و غرب، بسیاری از ایرانیان به سرزمین چین مهاجرت کردند و از میان آن ها شخصیت های متعددی به مقامات بالای سیاسی و علمی دست یافتند و منشا گسترش دین اسلام در چین شدند. به علاوه در کشور چین آثاری از معماری آن دوران به خصوص مساجدی که به سبک ایرانی ساخته شده بر جای مانده است. یکی از این ایرانیان شخصی به نام نصرالدین است که مقبره او در مسجد باستانی شهر سونجیانگ قابل مشاهده است. این که نصرالدین کیست و به چه دورانی تعلق دارد و چه جایگاهی در میان مسلمانان داشته است، مساله ای است که در این سطور به آن خواهیم پرداخت. در این نوشته همچنین موضوعات دیگری مانند شواهد مربوط به ایرانی بودن نصرالدین و این که آیا او بانی مسجد سونجیانگ هست یا خیر و اهمیت سنگ نوشته مقبره او مطرح خواهد گردید.
سرپرستی سایکس یکی از چهره های برجسته شرق شناسی و ایران شناسی انگلستان است که در دوران حیات خود تحقیقات و مطالعات گسترده ای در حوزه شرق شناسی و ایران شناسی داشته است. او نزدیک به نیم قرن از عمر خود را در کشورهای آسیایی و آفریقایی سپری کرد که حداقل 25 سال از آن در ایران بوده است. ضرورت مسوولیت های سیاسی و نظامی سایکس در ایران از یک سو، و علاقه و همت او در تحقیقات و مطالعات از سوی دیگر، وی را ناگزیر به سفرهای طولانی کرد که حداقل شش بار آن به ایران بوده و در طی این مسافرت ها، اقدام به تحقیقات گسترده و همه جانبه کرد و اطلاعات ارزشمند و مفیدی جمع آوری نمود. کثرت و تنوع آثار او در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی و به ویژه تاریخ و جغرافیا، نشانی از وسعت و عمق اطلاعات و همت و پشتکار وی دارد.سایکس در زمینه تاریخ ایران، کتابی تحت عنوان «تاریخ ایران» از آغاز تا عصر خویش را به رشته تحریر در آورد. او در این کتاب و نیز سایر آثار خود از منابع فراوانی از یونانی، رومی، سریانی، ارمنی و عربی گرفته تا اکتشافات باستان شناسان فرانسوی، و نیز از آثار ایران شناسان و مورخان انگلیسی گرفته تا مشاهدات و مطالعات شخصی خود بهره برد. او مدعی است که با این کار خود خلا به وجود آمده در طول صد سال قبل یعنی از زمان تالیف تاریخ ایران سرجان مالکم به این طرف را، پر کرده است. ویژگی های تاریخ نگاری او یکی از مسایل بسیار مهمی است که در این مقاله به تفصیل از آن سخن رفته است. مسایلی از قبیل انگیزه ها، اهداف، دیدگاه ها و تاثیرات محیط پیرامونی و اندیشه های اجتماعی در نوع نگاه او به تاریخ ایران از آن جمله است.
کشور ما در طول حیات پرفراز نشیب خود و در رویارویی با فرهنگ های مختلف، بر اساس اصل انعطاف پذیری فرهنگی، فرهنگ بیگانه را در ظرف فرهنگ و هویت خود باز تفسیر کرده است. پس چگونه است که طی یکصد سال گذشته در برخورد با فرهنگ غرب دستخوش نوعی بلاتکلیفی شده است؟ در پاسخ، مقاله به تحلیل موارد زیر پرداخته است: اولا این بود تکلیفی ناشی از فقدان معرفت شناسی فلسفی روشنفکرها، نسبت به این تمدن بوده است، زیرا شناخت ما از عرب یک شناخت جغرافیایی و متکی بر داوری مدرنیزسیونی بوده است، در حالی که غرب یک مفهوم فلسفی چند بعدی است که شناخت آن نیازمند تاملات فلسفی است. ثانیا فهم روشنفکر ایرانی از تمدن غرب یک درک صوری و برپایه جلوه های ظاهری بوده است، نه برداشتی مدرنیته ای. ثالثا قضاوت او در مورد مغرب زمین متکی بر ترجمه متون دست دومی بوده، بنابراین نه تنها واقعیت های پنهان غرب، بلکه لایه های فرهنگی جامعه خودی را نیز به خوبی درک نکرده بود. به این دلیل به جای غرب فهمی، اسیر غرب زدگی شد.
انقلاب مشروطیت ایران زمینه ساز تحولات اجتماعی ژرف و دامنه داری شد که از جمله آنها فعال شدن قشر وسیع زنان ایران در صحنه های اجتماعی بود. مقاله حاضر بر مبنای یکی از اسناد مرتبط، یعنی روزنامه انجمن (ارگان ایالتی آذربایجان)، به بررسی این موضوع پرداخته است.
بندر بوشهر، یکی از مهمترین و استراتژیک ترین نقاط اقتصادی ایران در سده های اخیر، با ظهور جنبشها و شخصیتهای مهم سیاسی و به ویژه قیام دشتستان و چاه کوتاهیها در مقابل استعمارگران و استبدادگران، اهمیت چشمگیری در تاریخ معاصر ایران یافت و بخش مهمی از تاریخ مبارزات ضداستبداد و استعمار را به خود اختصاص داد. مرحوم سیدمرتضی اهرمی که خود به توصیه علمای نجف به حمایت از مشروطه خواهی جنوب برخاسته بود، پس از استقرار مجدد مشروطه، در درگیری با حاکم محلی دولت مشروطه، به یکی از مظلومان واقعی عصر مشروطه تبدیل شد. قیام او در دفاع از مشروطه، نتیجه معکوس داد و سرانجامی جز رنج و تبعید برای وی به همراه نیاورد. در این مقاله برخی نکته های تاریخ پرفرازونشیب مشروطیت بوشهر عرضه می گردد.
امام خمینی به عنوان رهبر کاریزما در انقلاب اسلامی ایران دارای شخصیت ذو وجوهی است: مرجعیت، فقاهت، عرفان، حکمت و فلسفه و سیاستمداری ابعاد شخصیت مردی است که انقلاب اسلامی ایران را به پیروزی رساند. از دیگر سو، در طول زندگانی وی که یکصد سال تاریخ اخیر ایران را دربرمی گیرد، مراجع و رهبران مذهبی دیگری نیز می زیستند که از نظر «فکر سیاسی» رویکردی متفاوت داشتند.
پرسش اساسی این نوشتار آن است که چگونه یک عارف و نهایتاً یک مرجع دینی این چنین به فعالیت و مبارزات گسترده سیاسی روآورد؟ آیا این رویکرد در تعاملات و مواجهه سیاسی ایشان در تاریخ گذشته ریشه دارد یا خیر؟ در این نوشتار تلاش شده است که زندگانی امام از دوران کودکی تا سقوط پهلوی اول و از مشروطیت تا کودتای سوم اسفند مورد توجه و مداقه قرار گیرد. چالشهای سیاسی و گفتمانی بر سر مفهوم و محتوای انقلاب مشروطیت، احیای استبداد، تهدیدات خارجی، هرج و مرج داخلی و سرانجام کودتای سوم اسفند و حوادث پس از آن تا شهریور 20 بر تفکر و تعامل سیاسی امام تأثیر بسزایی داشته اند.
پیامدهای انقلابها از جمله عرصه هایی است که کمتر مورد مطالعه وسیع و جدی قرار گرفته است. مقاله حاضر به منظور جبران این خلا در زمینه ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط یکی از صاحب نظران این عرصه نگاشته شده است. نکته اساسی تکرارشونده در این گونه مباحث همانا رویارو شدن با نشانه های متضاد تحول و تغییر مثبت، از یک سو، و فاصله بسیار و قابل تامل با آرمانها و اهداف، از سوی دیگر، می باشد که ضمن یادآوری ضرورت آسیب شناسی تغییرات، امیدواری و برنامه ریزی برای هدایت آنها را الزامی می سازد.