اندیشه وحدت مذاهب اسلامی ظاهراً برای نخستین بار توسط نادرشاه افشار در روز تاجگذاری وی اعلام گردید. این اندیشه که براساس نیاز و ضرورت زمان مطرح شد در کنار اهداف نظامی نادر، زمینه های ورود ایلات و طوایف اهل سنت را به ارتش وی فراهم آورد. نخستین گروههای طوایف اهل سنت طی دهه اول فعالیت نادر، پس از فتح هرات، وارد ارتش او شدند. این روند پس از آن هم ادامه یافت. این طوایف بنابر نقش برجسته ای که در نبردهای خارجی و داخلی نادر ایفا نمودند، به نوبه خود بر روی تصمیم گیری های نادر تأثیر گذاردند. نخستین مورد از نقش ایلهای اهل سنت در سیاستگذاری نادر به هنگام محاصره بغداد در سال 1146 هجری روی داد. هنگامی که مزار امام ابوحنیفه، امام مذهب حنفی در کاظمین توسط برخی از سربازان متعصب شیعی مورد بیحرمتی قرار گرفت. امرای نظامی اهل سنت تقاضای ممانعت از تکرار این عمل را کردند. نادر نه تنها دستور جبران خسارات را داد، بلکه زیارت مزار ابوحنیفه و اعطای نذورات به آن را هم در برنامه های زیارتی خود گنجانید که در سال 1156 هجری موفق به اجرای آن شد. دومین مورد از نقش ایلات اهل سنت در تصمیمگیریهای نادرشاه به هنگام شورش خوارزم در 1155ق روی داد. پس از کشته شدن والی منصوب نادرشاه بر خوارزم، و بروز اغتشاش و هرج و مرج در آن ایالت، سران اوزبک و خوارزمی اهل سنت از شاه خواستند ابوالغازیخان پسر ایلبارس، خان پیشین خوارزم را که به دستور نادر کشته شده بود، به عنوان والی جدید برگزیند.
نگاه تاریخی به زنان البته با نگاه سیاسی و اجتماعی به آنان متفاوت است اما چنانکه می دانیم درهرحال هیچ جای تاریخ از مقوله سیاست خالی نیست. مهم آن است که وقتی از نقش سیاسی ــ اجتماعی زنان سخن می گوییم، تنها متوجه زنان مشهور و سرشناس یا زنان بانفوذ درباری نباشیم، بلکه حرکت اجتماعی زنان را در گستره اجتماعی آن در نظر آوریم. زنان ایران در منزلگاههای مهم تاریخی به صحنه آمدند و حضور موثری نشان دادند اما متاسفانه این سابقه هنوز در لابه لای تواریخ پنهان است و شاید هم برای همیشه پنهان بماند. بااین همه نمونه های بارزی را می توان از تاریخ معاصر استخراج نمود و نمایان ساخت. در مقاله حاضر به چگونگی حضور سیاسی ــ اجتماعی زنان ایران در سه دوره مهم مشروطیت و قبل و بعد آن پرداخته شده است.
«تغییرات» در هر جامعه ای با جابجایی و جایگزینی نیروهایی سازنده ساختارها و روابط آن همراه است. بدین ترتیب کلیتی از هر یک از نیروهای متشکل به تشخیص و تثبیت جایگاه خود اقدام می کنند. در ایران معاصر از زمان ارتباط با اروپاییان و سپس سایر کشورهای غربی، گروهی جدید که به تدریج در قالب یکی از نیروهای قابل توجه در عرصه های سیاسی ــ اجتماعی ظاهر گردیدند روشنفکران بودند. حضور نرم افزاری آنها در تحولات کشور حتی در جایگاه نخبگان نیز هیچ گاه نتوانست به عنوان نیرویی غالب، از پایگاه اجتماعی قابل توجهی برخوردار شود. پیوستگی لاینفک عنصر دین در فرهنگ ایرانیان، موجب شد تاملات روشنفکران متوجه حوزه و قلمرو دین شود و بدین ترتیب روشنفکران دینی به تدریج مطرح گردیدند. اکنون یک سوال اساسی در مورد آنها این است که چرا این گروه نتوانستند در سطحی فراگیر، گفتمانی مسلط را ساماندهی و رهبری نمایند و همواره بیش از «خرده گفتمان» ظهور و بروز نداشته اند؟ این مقاله در جستجوی پاسخ این سوال است.