تصویب قانون جدید ازدواج در ایران در سال 1310 ش. نقطه عطفی در تحول و تجدد امر ازدواج در ایران بود. این پژوهش در پی آن است تا سیر تاریخی تصویب این قانون و تأثیر آن بر زندگی دختران، زنان و خانواده های ایرانی را بررسی کند. فرضیه تحقیق حاضر آن است که آنچه در سال 1310 ش. به اجبار و با دخالت دولت رخ داد، بر پایه تغییر ذهنیت عمومی از دوره قاجاریه به این سوی استوار بود که در آن دو مفهوم مهم و بنیادین کودکی و ازدواج تغییر کرده و میزان تأثیر سبک و شیوه زندگی کودک و زن ایرانی بر سرنوشت وطن مورد توجه قرار گرفته بود. این قانون گرچه بنیان شرعی ازدواج را تغییر نداد اما تغییراتی اساسی در روند زندگی روزمره خانواده ایرانی ایجاد کرد. افزایش مدت زمان کودکی برای دختران که زمینه ساز فرصت بیشتر برای آموزش آنان بود، حفظ سلامت و تندرستی کودک و مادر ایرانی و افزایش جمعیت متعاقب آن در کنار امکان حضور فعال زنان در اجتماع و اقتصاد ازجمله پیامدهای ملموس این قانون بود. با این حال اعمال سخت گیرانه قانون جدید، امر ازدواج را به محلی برای نزاع نابرابر میان دستگاه قضایی به نمایندگی از حکومت و خانواده های ایرانی تبدیل کرد.
سازوکارهای سلطه، محصول و مول ّ د دانش و روایت های تاریخی اند. فرودستان به عنوان ابژه های کنترل و اعمال ِ قدرت، اگرچه بازنمایی می شوند اما خود صدا و تاریخی ندارند. تاریخِ فرودستان را نمی توان از طریق اسناد و آرشیوهای دولتی بازسازی کرد، چراکه این اسناد خود به شیوه ای گزینش شده اند که روایتی را فراهم کنند. بازنمایی های صورت گرفته امکان تفکر به شقوق و روایت های دیگر را مسدود می کنند. از این رو برای بازسازی روایتی ورای بازنمایی ها باید به جستجوی ردپاها و آثار پراکنده از فرودستان گشت. در دوره پهلوی اول، عشایر ایران با سیاست های سرکوب و اسکان روبه رو شدند. اما این رنج و آزار تحمیل شده بر بیش از یک چهارم جمعیت ایران در تاریخ های ملی گرا بازتاب نیافته و تحت عنوان برقراری امنیت خلاصه و مسکوت گذاشته می شود. نخبگان ملی گرایِ شهری و ایدئولوژی دولتی با بازنمایی عشایر به عنوان یاغی، سرکوب خشن آنان را مشروعیت بخشیده اند. این پژوهش اشعار یکی از زندانیان این دوره، آغاعنایت جوانرویی، را همچون پاره ای پراکنده از تاریخ فرودستان بررسی می کند. پژوهش با تحلیل بازنمایی های صورت گرفته از عشایر ایران و روایت مسلطِ برآمده از آن، با رویکردی تفسیری به بازسازی روایتی ورای بازنمایی ها دست می زند.
مطالعات تمدن اسلامی دارای ماهیتی بین رشته ای است. رویکرد های متعددی درحوزه تمدن شناسی وجود دارد که از آن جمله می توان به رویکرد های تاریخی، جامعه شناختی، روانشناختی، جغرافیایی و رویکرد الهیاتی اشاره نمود. مسئله اصلی این مقاله ظرفیت سنجی کاربرد رویکردهای مختلف در مطالعات تمدن اسلامی است. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که کاربرد انحصاری هریک از این رویکرد ها در مطالعات تمدن اسلامی تنها وجهی از وجوه چند لایه تمدن اسلامی را روشن می سازد. اما توانمندی تحلیل برای پوشش سایر ابعاد پیچیده مطالعات تمدنی را نخواهد داشت. در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از روش تحلیلی، چگونگی کاربرد رویکرد های متفاوت در مطالعات تمدن اسلامی مورد نقد و تحلیل قرار گیرد.
غدیر محوری ترین موضوع اختلافی شیعه و سنی است، که پیوسته در رد و اثبات یا تفسیر و تأویل محتوایی آن آثاری تدوین شده است. مناظره گونه برخی کوفیان با ابوحنیفه در باره غدیر از شمار آن گفتگوهاست، که نخستین بار ابن عُقْده(م334ق) نقل و سپس مفید(م413ق) بازگو کرده است. این نوشتار با پیوند به دیگر دانش ها با رویکردی علمی تحلیلی، سخن ابوحنیفه را درباره غدیر بررسی توصیفی-تحلیلی کرده و به مسایلی مانند راویان خبر، محتوای حدیث و تناسب سنجی زمانی با جریان های فکری جامعه پرداخته است. یافته این آمایش با صرف نظر از ایرادهای سندی، آن است که پس از قتل عثمان، که جامعه به شدت برافروخته بود، مرجئه ی نخستین با تکیه بر پذیرش دو خلیفه نخست، در برابر مواضع دو خلیفه بعدی سکوت کرد و ابوحنیفه براساس ارجاء گرایی نقل حدیث غدیر را عامل گسترش دشمنی گروه ها تحلیل کرده و نشر آن را به صلاح جامعه آن روز ندانست.