جنگ جهانی دوم با حمله نظامی قوای آلمان هیتلری به لهستان آغاز شد. پیروزیهای مداوم آلمان نازی در این جنگ که آن کشور را حتی در آستانه دستیابی به چاههای نفت منطقه قفقاز قرار داده بود، انگلیس و شوروی را بر آن داشت تا با همدیگر متحد شده علیه این دشمن مشترک و نیرومند وارد جنگ شوند. هر چند ایران از همان روزهای آغاز جنگ (13 شهریور 1320 هجری شمسی) اعلام بیطرفی کرده بود، اما آشکارا برای آلمان آرزوی پیروزی میکرد، زیرا این کشور در سالهای اخیر به عمدهترین طرف تجاری ایران تبدیل شده بود.
کشور ایران به علت موقعیت جغرافیایی پیوسته مورد توجه مهاجران بوده است. یکی از ابزاری که در سالهای اخیر برای سنجش میزان تاثیرات مورد استفاده قرار میگیرد تاریخ شفاهی است و در این مقاله به کاربرد تاریخ شفاهی در استرالیا برای مهاجران پرداخته شده و با ایران مقایسه شده است.
پرسش اصلی این مقاله آن است که جریان های سیاسی اصلی جنبش جنگل کدام اند و مؤلفه ها و دیدگاه های کلی آنها چیست؟ بر این اساس با شاخص قرار دادن عنصر ایدئولوژی، سه جریان مذهبی ملی گرا، راست سازشکار و چپ تشخیص داده و مواضع ایدئولوژیک و حامیان و مخالفان هر یک بررسی شد. روش تحقیق این پژوهش کیفی و از نوع تحلیل تاریخی و اسنادی است. یافته های تحقیق آن است که جریان مذهبی ملی گرا که دیدگاهی اسلامی ـ ایرانی داشت با چهرهٔ کاریزماتیک کوچک خان شناخته می شد. در جبههٔ داخلی، دولت مرکزی به طور عمده با آن مخالف بود و مشروطه خواهان نقاط مختلف ایران به آن گرایش داشتند. در عرصهٔ بین المللی نیز انگلستان و روس های تزاری در برابر آن موضع گیری می کردند. جریان راست سازشکار که از موقعیت های فرصت طلبانه بهره می برد سازماندهی منظم و روبنایی نداشت، به طوری که موافقان و مخالفانش بر اساس مواضع بی ثبات این جریان تغییر می کردند. جریان چپ با مواضع لنینیستی شاخص می شد و کسانی همچون احسان الله خان و حیدرخان با آن همراه بودند. آنها که در برابر دولت تهران قرار داشتند انگلستان را مخالف خارجی یافتند و البته موضع روسیهٔ شوروی نیز در برابر آنها دوگانه بود. ویژگی این نوشتار بررسی جامعه شناختی و به طور خاص جریان شناسانه است که تاکنون دربارهٔ جنبش جنگل انجام نشده است.
بحث و گفتگو در باره عوامل گسترش و تکامل فرهنگ و تمدن اسلامی پیچیده و نیازمند بررسیهای همه جانبه است. اینکه چرا و چگونه اسلام از میان اعراب که در مقایسه با دیگر اقوام پیشینه و بهره تمدنی چندانی نداشتند ظهور کرد و آنان را متحول و متحد ساخت موضوعی اساسی است و نیاز به بررسی مستقلی دارد، اما اینکه توسعه و تکامل فرهنگ و تمدن اسلامی حاصل نشر و تبلیغ آموزه های اسلامی به دست اعراب مسلمان از سویی و ترکیب آن با مواریث فرهنگی و تمدنی دیگر اقوام از سوی دیگر بود موضوع اصلی این پژوهش است. در مقال ه حاضر نقش خاندان های برجسته و فرهیخته ایرانی در فرآیند تعامل میان دو فرهنگ اسلامی و ایرانی تا سده چهارم مورد بررسی و تبیین قرار میگیرد تا بتوان ضمن پرهیز از کلینگری و کلینویسی نقش یکی از عوامل این فرآیند را بازشناخت.
هرچند جامعه ایرانی تحت سلطه مغولان، دولت ایلخانان مغول (736 ـ656 ق) را به صورتی یکپارچه می دید و حتی تاریخنگاری ایرانی عصر ایلخانان بیشتر آنان را به عنوان مغولان چنگیزخانی می شناساند، اما چنین دیدگاه کلی نگری برای تبیین تحولات سیاسی ایران آن دوران فاقد دقت و نکته سنجی است. زیرا در عمر یکصدساله دولت ایلخانان، هشتاد سال آن هلاکو خانیان قدرت داشتند. از میان هلاکوخانیان و در اصل اباقائیان شش ایلخان از مجموع نه ایلخان از آنها بوده اند. چنین تخصیص هایی که طی آن یک خاندان از خاندانی بزرگتر منشعب می شود را مغولان اروغ می خوانند. سرانجام اروغ ارغون خان پسر اباقاخان بود که قدرت اصلی را در کلیت دولت ایلخانان به دست آورد. چنین فرایند تخصیص و تفریدی را می توان شیوه خاص جامعه تورانی حاکم بر ایران آن روزگار به جای نظام فرهمندی جامعه کهن ایرانی دانست که توارث در پادشاهی را از عنایت آسمان می دانست نه مالکیت زمین.