اسناد به مثابه منابع با ارزش تاریخی، مورد توجه محققان، پژوهشگران و دانشجویان تاریخ قرار دارد. در بحث اهمیت این منابع و میزان اهمیت آن در میان اهل فن هیچ شبهه و ابهامی وجود ندارد. اما نکته درخور توجه، این است که به رغم همه تاکیدات، میزان استفاده از اسناد در تحقیقات، پروژه ها و پایان نامه ها محدود می باشد و اهل پژوهش، استفاده از سایر تحقیقات و منابع چاپی و حتا نسخه های خطی را بر اسناد ترجیح می دهند. فرضیه های زیادی را می توان در این مورد مطرح کرد:
1- آشنائی دانشجویان با آرشیو و اسناد آرشیوی، محدود می باشد.
2- قوانین آرشیوی، در مراکز محدودیت هائی در استفاده از اسناد ایجاد می کند.
3- میزان دروس گذاشته شده در این مورد در رشته تاریخ، در مقاطع مختلف کافی نیست.
4- استادان، به اندازه کافی با آرشیوها و اسناد آرشیوی آشنائی ندارند.
5- پژوهش درباره اسناد، سخت است و گاهی با ذائقه دانشجویان همخوانی ندارد.
6- میزان آموزش در دانشگاه ها، با نیازها همخوانی ندارد.
7- منابع درسی کافی، برای آشنائی دانشجویان وجود ندارد.
8- انگیزه های لازم برای استفاده محققان و دانشجویان موجود نیست.
هریک از سؤالات مطرح شده، در جای خود واجد بحث و بررسی زیادی می باشد که در این جا به آن نمی پردازیم؛ اما باتوجه به این که هم اکنون با وجود کارشناسی ارشد اسناد و مدارک تاریخی و دو واحد درسی در رشته دکترای تاریخ، زمینه تدریس و استفاده از اسناد، هرچند به صورت کم، در تاریخ وجود دارد. اما نکته این جاست که به رغم وجود زمینه ها، منابع درسی کافی در این مورد موجود نیست. بررسی منابع، نشان می دهد که درباره استفاده از اسناد و مدارک تاریخی و تحلیل آن ها، تعداد منابع ما کم است و در انتشارات سمت هم، کتاب درسی خاصی در زمینه بهره گیری از اسناد منتشر نشده است؛ در حالی که استادان نامداری نیز در دانشگاه ها سرگرم پژوهش و تدریس می باشند. بحث ما در این مقاله، پرداختن به این موضوع مهم و حیاتی نیست، بلکه قصد داریم یکی از مهم ترین منابع موجود را در این زمینه - که با گذشت 38 سال از تالیف آن هنوز هم در زمره بهترین ها در نوع خود شمرده می شود - معرفی و نقد کلی نمائیم تا ضمن اشاره به زحمات بی شائبه مؤلف و تلاش وی در این باره، اهمیت وجود منابع این چنینی و کمبود منابع موجود را یادآوری کنیم تا اهل فن، باتوجه به اهمیت ویژه اسناد در تحقیقات تاریخی و طرح دوباره آن ها در رشته تاریخ، به فکر تکمله ای بر آن باشند.
دربارة محمدعلی حزین لاهیجی و آثارش پژوهش هایی صورت گرفته است. اما، هنوز جای تحقیق درباره زوایای ناشناخته حیات وی وجود دارد. در مقالة حاضر به مسایلی چون چگونگی اوضاع زمانة او، وضع اجتماعی و اقتصادیش، تأثیر آن بر زندگانی و مهاجرتش، و نیز افکارش دربارة هند (1180- 1146 ق) پرداخته شده است. یافته های اساسی این تحقیق که به روش تاریخی صورت گرفته است، مدلل می دارد که حزین از چهره های فرهنگی عصر خود بوده که به دلیل تغییر شرایط سیاسی ایران، ناچار به ترک آن جا و عزیمت به هند شده است. وی از جمله پیشگامان منتقدین اوضاع ایران و هند عصر خود است و نگاهی ستایش آمیز به فرنگ دارد.
تحولات سیاسی ایران، پس از جنگ جهانی اول شرایطی را رقم زد که ایجاد تمرکز سیاسی را به مهم ترین ضرورت جامعه ایران تبدیل کرد. تحقق این امر نیازمند ایجاد نهادها و فراهم کردن ابزارهایی چون ارتش، نظام های اداری و آموزشی جدید و شبکه حمل و نقل بود. انجام چنین کارهایی نیاز به صرف هزینه های زیاد داشت. به همین دلیل حکومت ناچار بود برای تأمین هزینه ها، منابع اقتصادی کشور را در اختیار بگیرد و به سیاست گذاری اقتصادی بپردازد. ماهیت خودکامانه حکومت انجام چنین کاری را آسان می کرد. در چنین وضعی، اگرچه حکومت می توانست سیاست های اقتصادی را در راستای تأمین منابع مالی مورد نیاز خود بکارگیرد. اما وابستگی اقتصاد ایران به بازار جهانی نظام سرمایه داری، و تأثیرپذیری اقتصاد ایران از تحولات بازار جهانی موجب می شد تا حکومت به تنها عامل تصمیم گیرنده در سیاست های اقتصادی تبدیل نشود. گرایش به صنعتی سازی در دوره رضاشاه تحت تأثیر همین عامل بوده است.
ماجرای حکمیت با خاتمه جنگ صفین، به پیدایش فرقه خوارج در جهان اسلام منجر گردید. از آنجا که بروز حوادث و رخدادها معلول علت های متعددی می باشند که در بستر مناسبات اجتماعی جامعه شکل گرفته و زمینه رشد می یابند، پدیده خروج نیز از این شرایط مبراء نبود. شناخت زمینه های بروز این پدیده می تواند نگرش سطحی کنونی به گروهی که در برابر علی شعار «لاحکم الا لله» سر دادند را تغییر دهد.
در این مقاله، این حرکت حرکتی فی البداهه تلقی نشده، بلکه جریان سازمان یافته ای دانسته شده که نزدیک به چهار دهه مترصد چنین موقعیتی بوده است؛ از این رو نگارنده بر آن است تا زمینه های تاثیر گذار در سر برآوردن این پدیده را واکاوی کند.
به نظر می رسد نظام اجتماعی برگرفته از ساختار قبیله ای، نوع معیشت ناشی از شرایط زیست ـ محیطی، منافات تربیت اجتماعی با محدودیت های دینی و پافشاری گروه های قبیله ای خاص در تقابل با قریش، از عوامل عمده زمینه های پیدایش پدیده خروج در ماجرای حکمیت و تداوم آن در دوره های بعدی بوده است.