اصول و روش تحقیق در هر عصری متأثر از اوضاع فرهنگی و اجتماعی همان عصر است.راویان و اخباریان مسلمان نخستین نیز در گردآوری روایات و تألیف آثار خود، ضمن تأثیرپذیری از فرهنگ عصر، شیوه ها و روش های تحقیقی مختلفی را به کار گرفتند.این شیوه ها و روش ها برخاسته از فضای فرهنگی و اجتماعی عصر و بیشتر مبتنی بر بیان شفاهی- روایی بود.اما با گذشت زمان، نقل شفاهی- روایی محض، اهمیت خود را از دست داد.بنابراین آن روش و شیوه ی تحقیق دچار تغییر و حتی تحول شد. در این مقاله می کوشیم تا چگونگی آغاز و روند شیوه ها و روش های تحقیق را، به اختصار، با تأکید بر شیوه ی کار راویان و اخباریان مشهور قرون اول تا سوم هـ.ق به بحث گذارده و پاسخی بر این پرسش ها بیابیم که آیا آن ها به چارچوب یا قالبی در جمع آوری اخبار و روایات تاریخی دست یافتند؛ یا هر کس بر اساس توانایی و استعداد خود راهی را برگزید و همچنین چرا و چگونه آن دوره، به عصر کتابت تحول یافت؟
زبان یک قوم ممکن است توسط عوامل پشتیبان کننده مختلفی چون قدرت نظامی و سلطه دراز مدت سیاسی و یا نفوذ گسترده فرهنگی در قلمرویی خارج از مرزهای نژادی آن قوم رواج یابد. زبان فارسی نیز از آن رو که دربردارنده ارزش های فاخرِ انسانیِ یک فرهنگ و هویّتی ممتاز است، در گذر تاریخ، زبانِ علوم و فنون و وابستگی و نژادها و اقوام مختلف، در گستره ای منحصر به فرد از چین تا بالکان و نیز در هند و آسیای صغیر، رواج چشمگیری داشته است. اینکه کدام عامل در گسترش نفوذ زبان فارسی و نیز افول آن در حوزه جغرافیایی مورد نظر به عنوان عاملی هویّتی مدخلیّت داشته، پرسشی است که این پژوهش می کوشد تا به روش توصیفی- تحلیلی به تبین آن بپردازد. یافته های پژوهش حاضر ناظر بر این است که عنایتِ سلاطین عثمانی به زبان فارسی و شاعران پارسی گوی، نفوذ فرقه های صوفیه- به ویژه مولویه- مهاجرت صنعتگران و بازرگانان از جمله عوامل نشر ادب فارسی و در نقطه مقابل، عصر تنظیمات، ملی گرایی ترکی یا «پان ترکیسم» و جنبش ترکان جوان به رهبری افرادی همچون شناسی، ضیاء پاشا و نامق کمال، به تقلید از سبک های غربی، از عوامل افولِ زبان فارسی در قلمرو عثمانی بوده اند#,
تبارسازی یکی از سیاست های محوری حکومت ها در طول تاریخ ایران به ویژه در سده های میانه بود که خود در راستای مشروعیت سازی، پیشبرد اهداف سیاسی، فرار از تحقیر، موازنه تباری و رسوخ روحیه باستان گرایی صورت می پذیرفته است. لیکن به رغم تداوم این مقوله در تمام این سده ها و پیگیری مجدانه حکومت ها، همواره تردیدهای جدی نسبت به آن در منابع تاریخی به ثبت رسیده و یا در مرحله اعتبارسنجی، به دیده شک و تردید نگریسته شده است.
نوشتار پیش رو به روش تحلیلی و در پی پاسخ به این سئوال محوری که چه انتقاداتی نسبت به تبار حکومت ها در سده های میانه مطرح بوده، دریافته است که شرایط تاریخ نگاری ایرانی، تضادها و یا شکاف تاریخی، خوداعترافی حاکمان و یا نظریه پردازان حکومتی، کاربردهای سیاسی سیاست تبارسازی و از همه مهم تر طرح مقوله نسب، در مقطع خاصی از عمر حکومت ها و در نهایت تأکید برخی از اندیشمندان سیاسی این دوره بر ارزش «حسب» و نه «نسب» به عنوان معیار فضیلت، بر این فرضیه، مهر تایید می زند که نسب های موجود از حکومت ها در منابع تاریخی، در حقیقت یک تظاهر و جعل تاریخی است؛ با واقعیت های تاریخی منطبق نبوده و صرفاً در راستای پیشبرد منافع سیاسی صورت پذیرفته است.
تاریخ نگاری هشام کلبی (204ﻫ.ق.)، به ویژه در کتاب الأصنام به عنوان مسیری برای فهم تاریخ نگاری اسلامی در سده های نخستین اسلامی، همچنان شایسته بازخوانی است. این نوشتار، با رویکرد معناکاوی کتاب الأصنام و تحلیل گفت وگوی متن با نویسنده و نیز تحلیل بافت اندیشه ای و فرهنگی زمانه متن، در پی یافتن پاسخ این پرسش است که چرا کلبی در آغاز قرن سوم هجری به تولید چنین متنی در مورد بت های عرب جاهلی دست یازید؟
یافته های این پژوهش نشان می دهد که ابن کلبی متأثر از ضرورت احساس نیاز قومیّت عرب به هویت سازی و نیز به چالش کشیده شدن اصول عقاید اسلام به دستِ دیگر ادیان، به ویژه مسیحیان در سال های نخست سده سوم، کتاب الأصنام را نگاشت. او در این کتاب، ضمن بازنمایی تاریخ بت های عرب و بت پرستی آنها، به تثبیت حقانیّت الهیِ مفاهیم اسلامی و دفاع از نبوت و تبیین نقش بزرگ و تاریخی حضرت محمد(ص) در امحای بت پرستی در مقایسه با انبیای دیگر پرداخت و بر این اساس، یک هویت عربی اسلامی غرورآفرین برای قوم عرب پدید آورد.