از سال (1938) که برای نخستین بار، ساختارِ «کنش های سه گانه» یعنی اداره «امور دینی»، «سلحشوری» و «فراوانی و باروی» به کوشش «ژرژ دومزیل»، در اساطیر هند و اروپایی، آشکار شد؛ بررسی در مورد هر یک از آن کارکردهای سه گانه، در اقوامِ گوناگونِ خانواده «هند و اروپایی» شروع گردید و پژوهش های ارزنده ای را برای اسطوره شناسیِ تطبیقی، به ارمغان آورد. در زیرمجموعه کنشِ دوم، یعنی «جنگاوری و سلحشوری»، سه کنشِ دیگر شناخته و معرفی شد؛ که به سه «بزه»، یا «گناهان سه گانه» پهلوان، در اقوامِ هند و اروپایی می پرداخت. ساختار این اسطوره ها چنان است که جنگجویی بنام و مشهور، مرتکب سه گناه، در قبالِ سه کنشِ «ایزدی»، «پهلوانی» و «باروری» می شود و معمولاً با کنشِ سوم، از پای درمی آید. در این پژوهش، تلاش می شود تا سه گناهِ «گرشاسب» یعنی: خوارداشتِ دین مزدیسنا، خاموش کردن آتش و آمیختن با یک پری، بررسی و با کارکردهای سه گانه، تطبیق داده شود. این پژوهش از نوع کتابخانه ای، تطبیقی و توصیفی است.
الگوی حکومت کوتاه مدت امیر محمد غزنوی فرزند سلطان محمود به سال 421 ه.ق. یکی از موضوعات درخور تحقیق در تاریخ عصر غزنوی است که کمتر بدان پرداخته شده است. از آنجا که مورخان و محقّقان از این موضوع به اختصار گذشته اند، ولی ابوالفضل بیهقی در تاریخ بیهقی به خوبی زمینه ها و دلایل بر تخت نشستن و سپس معزول شدن امیر محمد را بازنمایی و تبیین کرده است، کتاب اخیر بهترین مرجع جهت بررسی موضوع مورد نظر است. ما در این مقاله با روش تحلیل تاریخی متن ادبی تاریخیِ تاریخ بیهقی، زمینه ها و دلایل به حکومت رسیدن و سپس برکنار شدن امیر محمد غزنوی را در سال 421 ه.ق. بررسی کرده ایم.
نتایج این تحقیق، نشان می دهد که آزردگی سلطان محمود از مسعود و تلاش های وی مهم ترین عامل بر تخت نشستن امیر محمد بوده است. همچنین امیر محمد به دلایلی همچون: فقدان قدرت و اقتدار محمودی، بی کفایتی و غفلت پادشاه، شهامت و شجاعت مسعود، تحریک و تطمیع اعیان دولت به وسیله مسعود و نیز محقّق نشدن خواسته ها و مطامع اعیان دولت از وی معزول و محبوس شد.
با هجوم افغان ها و سقوط اصفهان، در گوشه و کنار ایران افرادی با انتساب و تشبث به خاندان صفوی، ادعای شاهزادگی نمودند وکوشیدند حکومت مضمحل صفوی را احیا نمایند. صفی میرزاهای دروغین از جمله مدعیان شاهزادگی در ایران پس از سقوط صفویه بودند. مهم ترین و مشهور ترین صفی میرزا، شخصی بود که در صفحات جنوبی ایران - خاصه بختیاری، شوشتر،کهگیلویه و بهبهان - علم شاهی برداشت. وی، که نسبت به مدعیان دیگر دوام بیشتر یافت و با تشکیل حکومت مستعجل، به ضرب سکه پرداخت، کهگیلویه و بهبهان را مرکز حکومت خود قرار داد. این ولایت، همواره از بیگلربیگی های مهم امپراتوری صفوی به شمار می رفت و در برخی مواقع از مناطق بحران زای ایران عصر صفوی بود. شورش اسماعیل دروغین و ملا هدایت الله آرندی که هر دو از مدعیان شاهی در کهگیلویه بودند، سال ها پیش از سقوط صفویان رخ داده بود. اما، اکنون پس از زوال صفویان، قیام صفی میرزا شکل گرفته و یک بار دیگر بیگلربیگی کهگیلویه و مناطق مرتبط آن را به کانونی بحران زا مبدل کرده بود. این مقاله، که با روش توصیفی - تحلیلی و شیوه تحقیق تاریخی واتکاء به اسناد و متون دست اول، تهیه و تدوین گردیده؛ شورش صفی میرزا را به عنوان یکی از مدعیان حکومت پس از سقوط اصفهان به دست افغان ها، واکاوی گردیده است. هم چنین، به این پرسش ها پاسخ داده که ریشه ها و عوامل پیدایی این مدعی حکومت چه بود؟ و چه پیامدهایی در سطوح ملی و محلی داشت؟ یافته ها نشان می دهد، تسلیم شدن شاه رسمی مملکت و نبود حاکمی مقتدر و نیز آشفتگی و هرج و مرج در سراسر ایران، موقعیت مناسبی جهت شورش و به دست آوردن حکومت و ادعای شاهی و سروری بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به نظر میرسید که نظام شورایی به دلیل خوانا بودنش با ارزشهای اسلامی و نیز با نفوس انقلاب با محبوبیت خارق العادهای روبرواست . با اینهمه عواملی چون بروز جنگ در مرزها، و نیز اینکه شعار تشکیل شوراها به ابزار اپوزیسیون تبدیل شد و اندیشه برقراری نظام شورایی- به ویژه شوراهای محلی و منطقهای- سریعاً جای خود را به یک نظام متمرکز پارلمانی همانند آنچه قبل از انقلاب بود داد. این مقاله مروری است بر گفتارها و نیروهای مختلف درگیر در این افت و خیز محبوبیت نظام شورایی!
اقوام اویرات از جمله قبایلی بودند که با حضور در ساختار نظامی حکومت چنگیز با وی پیمان دوستی بسته و به پشتوانة اعتبار نسب و رابطة خویشاوندی توانستند در مناسبات سیاسی ایلخانان نقش مهمی ایفا کنند. این مقاله بر آن است تا نشان دهد نقش امرای اویراتی در مناسبات سیاسی با ایلخانان چه بود؟ دستاوردها نشان می دهد دوره نخست اویرات ها از طریق ائتلاف با اولوس چنگیز و ازدواج با اوروغ او، به ویژه دختران وی، توانستند در ساختار حکومت جای پای خود را محکم کنند. از چهره های سرشناس این دوره می توان به امیرارغون آقا وزیر حکومت ایلخانی اشاره کرد. با قدرت گیری امیرنوروز دورة چالش قبایل اویرات به رهبری امیرنوروز با حاکمیت ایلخانی آغاز شد که نتیجه آن مهاجرت خیل عظیمی از اویراتی ها به قلمرو ممالیک مصر بود. شورش سولامیش از مهم ترین مناسبات سیاسی اویرات ها و ایلخانان در دوره دوم به شمار می آید. در دوره سوم مقارن انحطاط حکومت ایلخانی می بایست به نقش علی پادشاه دائی ابوسعید ایلخانی و نماینده اویراتی ها در قلمرو روم و امیرارغونشاه حاکم اویراتی خراسان توجه ویژه ای داشت. در پژوهش حاضر با روشی توصیفی تحلیلی نقش امیران اویراتی چون امیرارغون آقا، امیرنوروز، سولامیش و علی پادشاه دائی ابوسعید ایلخانی در جریان های سیاسی ایلخانان مورد ارزیابی قرار گرفته است.