"مقاله حاضر مروری بر آثار منفی تلویزیون بر کودکان است.
نویسنده با ذکر نظر اندیشمندان حوزههای ارتباطات، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی و پزشکی، آثاری چون اضطراب و دلهره، برانگیختگی فیزیولوژیک، تغییر در تنفس و سوخت و ساز بدن، صرع تلویزیونی، کاتاتونیای ویدیویی و چاقی را از عوارض جسمانی تماشای نامناسب و طولانیمدت تلویزیون برمیشمرد و القای خشونت، آموزش بزهکاری، گریز از واقعیت، اعتیاد به تماشا، کاهش تحرک، تشعب در اندیشه و القای ضد ارزشهای فرهنگی را از آثار اجتماعی و روانی این پدیده میداند.
در پایان مقاله نکات جالبی دربارة تصویر غیرواقعی کودکان در رسانهها ذکر شده است.
" "تلویزیون، کودکان، اضطراب و دلهره، برانگیختگی فیزیولوژیک، صرع تلویزیونی، کاتاتونیای ویدیویی، چاقی، خشونت، بزهکاری، تشعب در اندیشه، فرافکنی.
"
میدان دانشگاهی در دهه اخیر، دچار تغییرات ساختاری و سلسله مراتبی شده است. یکی از این تغییرات، موجودیت، استقلال، کسب پرستیژ رشته ای و هویت یابی رشته هایی، مانند جامعه شناسی به واسطه تمرکز حول سرمایه های جدیدی، همچون سرمایه فرهنگی است. در این مطالعه سعی شده است با تکیه بر نظریه فرهنگی پی یر بوردیو و بحث او در کتاب انسان دانشگاهی، میزان سرمایه فرهنگی دانشجویان چهار رشته جامعه شناسی، پزشکی، حقوق و طراحی صنعتی (هنر)- همگی از بین دانشجویان دانشگاه دولتی اصفهان- ارزیابی شود. شیوه گردآوری داده ها در چارچوبی پیمایشی، پرسشنامه ساختمند بوده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد: رشته جامعه شناسی و طراحی صنعتی دارای بالاترین میزان سرمایه فرهنگی اند و رشته های حقوق و پزشکی دارای سرمایه فرهنگی کمتری نسبت به دانشجویان جامعه شناسی و طراحی صنعتی هستند. همچنین، نتیجه دیگر پژوهش حاکی از آن است که رشته های جامعه شناسی، پزشکی، حقوق و طراحی صنعتی همگی دارای میانگین سرمایه فرهنگی کمتر از متوسط نظری تعریف شده هستند. بر اساس یافته های این مطالعه می توان گفت، با پدید آمدن سلسله مراتبی متمایز به نام سلسله مراتب فرهنگی در کنار سلسله مراتب اجتماعی ، میدان دانشگاهی واجد قطب های جدید و کشاکش های نمادینی میان رشته های دانشگاهی شده است. یافته های این مطالعه تأیید می کند که یکی از میادینی که بدین سلسله مراتب، رسمیت و هویت بخشیده، میدان علوم اجتماعی و دانشجویان جامعه شناسی است که با دارا بودن سرمایه متمایزی به نام سرمایه فرهنگی، در تکاپوی هویت بخشی، کسب قدرت و مرجعیت یابی برای خود در صورت بندی نوپدید میدان دانشگاهی ایران است.
هدف از پژوهش حاضر درک رفتار سازگاری کشاورزان با تغییرات آب وهوا با استفاده از مدل سازی معادلات ساختاری در شهرستان چرداول از توابع استان ایلام است. جامعه آماری مطالعه را تمامی خانوارهای مناطق روستایی این شهرستان که در بخش کشاورزی مشغول به فعالیت بوده و در معرض تغییرات آب وهوایی (به ویژه خشکسالی) در ده سال گذشته قرار گرفته اند، تشکیل می دادند (9169=N). 192 خانوار از جامعه آماری، با استفاده از جدول بارتلت و به روش نمونه گیری طبقه ای به عنوان نمونه مورد مطالعه انتخاب شدند. بر اساس نتایج به دست آمده، هنگامی که کشاورزان درک بالاتری از خطرات تغییر آب وهوا و اثربخشی اقدامات سازگاری داشته باشند، احتمال قصد سازگاری آنها نیز بالاتر خواهد بود؛ در مقابل، احتمال قصد سازگاری کشاورزان دارای افکار واهی و پوچ که با انکار خطر تغییرات آب وهوا، به سرنوشت در این زمینه اعتقاد دارند، کمتر خواهد بود.