فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶٬۴۴۱ تا ۶٬۴۶۰ مورد از کل ۳۶٬۶۹۰ مورد.
منبع:
روانشناسی سال ۲۶ بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۱)
1 - 11
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش تعیین نقش واسطه ای ذهن آگاهی در رابطه بین کنترل روانشناختی والدین با افکار خودکشی بود. شرکت کنندگان شامل 375 نفر (204دختر و 171پسر) ازدانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه شیرازبودند که بر اساس روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند و مقیاس کنترل روانشناختی والدین سونز و همکاران (2010)، پرسشنامه پنج وجهی ذهن آگاهی بایر و همکاران (2006) و مقیاس افکار خودکشی بک و همکاران (1988) را تکمیل کردند. اعتبار ابزارهای پژوهش با استفاده از روش آلفای کرونباخ و روایی نیز به وسیله روش های تحلیل عامل تاییدی و همسانی درونی تعیین شد. نتایج تحلیل مسیر از نوع مدل یابی معادلات ساختاری نشان دادند مدل پیشنهادی با داده های این پژوهش برازش مناسبی دارد و کنترل روانشناختی والدین به صورت منفی ابعاد ذهن آگاهی را پیش بینی می کند. هم چنین یافته ها نشان داد کنترل روانشناختی والدین با واسطه ی ذهن آگاهی بر افکار خودکشی تاثیر غیرمستقیم دارد. بر اساس یافته های این پژوهش، نتیجه گیری می شود که القای شرم و گناه توسط والدین به منظور پیشرفت یا وابستگی فرزندان مانع بهره گیری آنان از ذهن آگاهی شده و از این طریق افکار خودکشی در فرزندان تقویت می شود.
نقش صفات مرضی شخصیت، طرحواره های ناسازگار اولیه و طرحواره های هیجانی در پیش بینی اختلالات شخصیت خوشه B(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روانشناسی سال ۲۶ بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۱)
76 - 90
حوزههای تخصصی:
به دلیل شیوع بالای اختلالات شخصیت و تغییر مدل طبقه بندی اختلالات شخصیت در DSM-5 هدف مطالعه حاضر تعیین نقش صفات مرضی شخصیت، طرحواره های ناسازگار اولیه و طرحواره های هیجانی در پیش بینی اختلالات شخصیت خوشه B است. این پژوهش توصیفی و از نوع مطالعات همبستگی بود. نمونه آماری 359 نفر (230 نفر زن و 129 نفر مرد) بود که به صورت در دسترس از بین افراد دامنه سنی 18 تا 50 سال شهرستان مشهد انتخاب گردید. ابزار پژوهش شامل پرسش نامه تشخیصی شخصیت (PDQ-4)، پرسشنامه شخصیت براساس DSM-5 (PID-5)، پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه (YSQ) (یانگ، 1998) و مقیاس طرحواره های هیجانی لیهی (LESS) بود. برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی، همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام استفاده شد. داده های به دست آمده به وسیله نرم افزار SPSS-25 تحلیل گردید. یافته های این پژوهش نشان داد که متغیرهای قابلیت درک، مهارگسیختگی، اتفاق نظر، روان پریشی و خصومت مرضی به شکل معناداری دارای توان پیش بینی اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند و متغیرهای قابلیت درک، مهارگسیختگی، کنترل، عاطفه منفی، سرزنش، دوام، دیدگاه ساده انگارانه به هیجان، نشخوار فکری و کرختی به شکل معناداری دارای توان پیش بینی اختلال شخصیت مرزی هستند و متغیرهای خصومت مرضی، احساس گناه، محدودیت مختل، سرزنش، ارزش های برتر، روان پریشی و اتفاق نظر به شکل معناداری دارای توان پیش بینی اختلال شخصیت خودشیفته هستند و متغیرهای اتفاق نظر، مهارگسیختگی، خصومت مرضی، گسستگی، عاطفه منفی، گوش به زنگی و دیگرجهت مندی به شکل معناداری دارای توان پیش بینی اختلال شخصیت نمایشی هستند. از یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که صفات مرضی شخصیت، طرحواره های ناسازگار اولیه و طرحواره های هیجانی در پیش بینی اختلالات شخصیت خوشه B نقش معناداری را دارد.
پیش بینی طلاق عاطفی براساس سبک های اسنادی و ابرازگری هیجانی در زنان متاهل
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف پیش بینی طلاق عاطفی براساس سبک های اسنادی و ابرازگری هیجانی در زنان متاهل انجام شد. روش پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی بود. جامعه شامل، کلیه زنان متأهل مراجعه کننده به مراکز مشاوره منطقه 8 شهر تهران در سال 1401 بود که تعداد 210 نفر به عنوان نمونه تعیین و با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل، سه پرسشنامه طلاق عاطفی گاتمن (1994)، سبک های اسنادی سلیگمن و سینگ (1982) و ابرازگری هیجانی کینگ و امونز (۱۹۹۰) بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد. یافته ها نشان داد، طلاق عاطفی بر اساس سبک های اسنادی و ابرازگری هیجانی در زنان متاهل قابل پیش بینی است و سبک اسنادی منفی با طلاق عاطفی همبستگی مثبت و معنادار و سبک اسنادی مثبت و ابرازگری هیجانی با طلاق عاطفی همبستگی منفی و معنادار دارد.
پدیدارشناسی رابطه والد-فرزندی نوجوانان دارای والد نظامی بر اساس صفات سه گانه تاریک شخصیت والد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر پدیدارشناسی رابطه والد-فرزندی نوجوانان دارای والد نظامی بر اساس صفات سه گانه تاریک شخصیت والد بود. روش پژوهش حاضر کیفی از نوع پدیدارشناختی بود. نمونه مورد مطالعه شامل 30 نفر از کارکنان شاغل در مرکز آموزش هواپیمایی نیروی زمینی ارتش در اصفهان در سال 1399 دارای مشکلات مربوط به سه گانه تاریک شخصیت بودند که پسر نوجوان داشتند و به روش نمونه گیری هدفمند تعداد 30 نفر والد تا حد اشباع داده و فرزند نوجوان آن ها انتخاب شدند. برای شناسایی والد سه گانه تاریک شخصیت پرسشنامه های شخصیت ماکیاولیسم (MACH-IV) (کریستی و جیس، 1970)، شخصیت خودشیفته (NPI) (راسکین و تری، 1988) و شخصیت سایکوپاتی (LSRP) (لوینسون و همکاران، 1995) در میان 450 والد توزیع و 30 نفر دارای نمرات بالا انتخاب شدند، سپس با 30 نفر از فرزندان نوجوان پسر آن ها مصاحبه نیمه ساختاریافته به عمل آمد،در نهایت مصاحبه ها کلمه به کلمه پیاده سازی شده و به روش پدیدارشناسی تفسیری تأویلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در این مطالعه 3 مضمون اصلی و چند مضمون فرعی شناسایی شد: 1) هیجانات، همچون خشم، ترس و تنفر؛ 2) آمیختگی، همچون والد انتقادگر، والد سرزنشگر، والد تنبیه گر، قوانین خشن و انعطاف ناپذیر در خانه و عدم صمیمت رابطه والد-فرزندی و 3) ارتباطات، همچون عدم درک متقابل، مشکل در گفتگو، رابطه سطحی و عدم همدلی. با توجه به یافته ها می توان گفت رابطه والد-فرزندی تحت تأثیر ویژگی های شخصیت والد قرار گرفته است و لازم است برای خانواده های نظامی دارای مشکلات روان شناختی، یک سیستم حمایتی فراهم شود.
مدل ساختاری اضطراب بیماری کووید- 19 بر اساس استرس ادراک شده با نقش میانجی حمایت اجتماعی ادراک شده در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال یازدهم تیر ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۷۳)
۲۰۴-۱۹۳
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف ارزیابی مدل ساختاری اضطراب بیماری کووید 19 بر اساس استرس ادراک شده با نقش میانجی حمایت اجتماعی ادراک شده در دانشجویان انجام شد. روش تحقیق از نوع توصیفی – همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز در سال تحصیلی 400-1399 بودند. حجم نمونه 322 نفر تعین شد که به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس اضطراب کرونا ویروس (CDAS، علیپور و همکاران، 1398)، استرس ادراک شده (PSS، کوهن و همکاران، 1983)، حمایت اجتماعی ادراک شده (MSPSS، زیمت و همکاران، 1998) استفاده شد. تحلیل داده ها با استفاده از مدلیابی معادلات ساختاری با کمک نرم افزارهای آماری spss 27 و AMOS 24 انجام شد. نتایج نشان داد مدل کلی پژوهش با داده های تجربی برازش دارد. علاوه بر این بین استرس ادراک شده با اضطراب بیماری کووید 19 ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد (001/0=p ،60/0=β). و بین استرس ادراک شده و حمایت اجتماعی ادراک شده رابطه منفی و معناداری وجود دارد (001/0= p ،72/0-=β). اما نقش میانجی حمایت اجتماعی بین استرس ادراک شده با اضطراب بیماری تایید نشد (05/0<p). نتایج این پژوهش نشان داد که کاهش استرس ادراک شده و برخورداری از حمایت اجتماعی ادراک شده نقش موثری را در کاهش اضطراب بیماری کرونا ایفا می کند.
نقش تنظیم هیجان در تبیین اختلال خوردن هیجانی نوجوانان مبتلا به چاقی: نقش واسطه ای ذهنی سازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف ارزیابی مدل ساختاری تنظیم هیجان و خوردن هیجانی در افراد مبتلا به چاقی با نقش واسطه ای ذهنی سازی انجام شد. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه ی آماری پژوهش شامل تمام نوجوانان مبتلا به چاقی مراجعه کننده به مراکز رژیم درمانی و خانه های سلامت شهر شیراز در سال 1400 بود. که از این بین تعداد 361 نفر نوجوان مبتلا به چاقی با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه ی خوردن هیجانی (EEQ، داچ، 1986)، چک لیست تنظیم هیجانی کودکان و نوجوانان (ERC، شیلد و کیکتی، 1997) و پرسشنامه ی ذهنی سازی (MQ، دیمیتروویچ، 2017) را تکمیل کردند.. تحلیل داده ها با روش مدل سازی معادلات ساختاری نشان داد تنظیم هیجان با ذهنی سازی ارتباط مستقیم معنادار(01/0p<) و ذهنی سازی با خوردن هیجانی ارتباط منفی معنادار (01/0p<) و تنظیم هیجان با خوردن هیجانی از طریق ذهنی سازی دارای ارتباط غیر مستقیم و معناداری (01/0p<) بودند. نتایج این پژوهش نشان داد تنظیم هیجان با میانجی گری ذهنی سازی خوردن هیجانی را تبیین می کند و اینکه مدل از برازش مطلوبی برخوردار بوده است. یافته های این پژوهش می تواند در پیشگیری و درمان چاقی مورد استفاده ی متخصصان حوزه های بهداشت و روان قرار گیرد.
پیش بینی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان بر اساس سبک های دلبستگی با نقش واسطه ای شفقت به خود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رویش روان شناسی سال یازدهم مرداد ۱۴۰۱ شماره ۵ (پیاپی ۷۴)
۱۶۰-۱۴۷
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر پیش بینی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان بر اساس سبک های دلبستگی با نقش واسطه ای شفقت به خود بود. پژوهش حاضر توصیفی_همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل کلیه افراد در بازه سنی 18 تا 64 سال در سال 1400 در شهر تهران بود. تعداد 412 شرکت کننده به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از فرم کوتاه پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (CERQ – short، گارنفسکی، کرایج و اسپینهوون، 2002)، مقیاس دلبستگی بزرگسالان (RAAS، کولینز و رید، 1990) و مقیاس شفقت به خود (SCS، نف، 2003) گردآوری شد. داده ها با استفاده از روش مدل یابی معادلات ساختاری و نرم افزارهای SPSS 23و AMOS 26 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد مدل فرضی پژوهش از برازش مطلوب برخوردار بود. اثر غیرمستقیم سبک دلبستگی اضطرابی بر تنظیم شناختی هیجان سازش یافته از طریق شفقت به خود معنا دار بود (05/0p < ). همچنین اثر غیرمستقیم سبک دلبستگی اضطرابی بر تنظیم شناختی هیجان سازش نایافته نیز از طریق شفقت به خود معنا دار بود (05/0p <). علاوه بر این اثر غیر مستقیم سبک های دلبستگی ایمن و اجتنابی بر راهبرد های تنظیم شناختی هیجان از طریق شفقت به خود معنادار نبود (05/0p > ). بر اساس نتایج شفقت به خود می تواند در رابطه بین سبک های دلبستگی و راهبردهای تنظیم شناختی هیجان نقش واسطه ای ایفا کند.
نقش کیفیت روابط بین فردی و باورهای ارتباطی در پیش بینی شکست عاطفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۱ پاییز(مهر) ۱۴۰۱ شماره ۱۱۵
۱۳۵۸-۱۳۳۹
حوزههای تخصصی:
زمینه: امروزه روابط عاطفی در زندگی روزمره افراد فراگیر و حائز اهمیت است.
هدف: دراین پژوهش به بررسی نقش کیفیت روابط بین فردی و باورهای ارتباطی در پیش بینی بروز نشانگان ضربه عشق ناشی ازشکست عاطفی پرداخته شد
روش: بدین منظور ابتدا پرسشنامه های کیفیت روابط بین فردی(پیرس وهمکاران1991)، باورهای ارتباطی(آیدلسون واپشتاین، 1982) و نشانگان ضربه عشق(راس، 1999) بااستفاده ازفرم نگار به صورت آنلاین تدوین گردید وسپس ازطریق لینک، ایمیل وشبکه های اجتماعی، برای افراددارای تجربه شکست عاطفی دربازه سنی 18تا38سال به صورت هدفمند درشهر اصفهان ارسال شد. پس ازبررسی داده ها، در نهایت 89 نفر از افراد واجد شرایط درتحلیل آورده شد. افراد با توجه به نمرات درپرسشنامه نشانگان ضربه عشق درسه گروه(کمتر از 9؛ فاقد شکست عاطفی(A)، بین9تا19؛ شکست عاطفی با قابلیت بهبود خودبخودی(B) و 20 و بالاتر؛ افراد باشکست عاطفی نیازمند مداخله درمانی(C))، کد گذاری شدند و نمرات آنان درنشانگان ضربه عشق به عنوان متغیرملاک و نمراتشان در کیفیت روابط بین فردی و باورهای ارتباطی به عنوان متغیر پیش بینی کننده عضویت گروهی در نظر گرفته شد که با روش تحلیل تشخیصی از طریق نرم افزارspss22 مورد تحلیل قرار گرفت
یافته ها: نتایج بدست آمده حاکی ازدستیابی به دوتابع تشخیصی بود که تابع تشخیصی اول(لامبداویلکز: 54/0 و خی دو: 66/47) به طور معناداری با میزان مقادیر ویژه 48/0 به میزان 683/0 توانست واریانس گروه های تشکیل شده راتبیین نماید(05/0>P). سازه های تفاوت های جنسیتی (53/0)، تعارض بین فردی بادوستان (44/0)، وعمق روابط بین فردی بادوستان (27/0-) به ترتیب بیشترین میزان ضریب ساختاری رادر پیش بینی بروز نشانگان ضربه عشق درافراد دارای تجربه شکست عاطفی داشتند. درانتها تابع تشخیصی توانست به درستی 5/87 درصد افراد را درگروه (A)و 2/58 ازافراد را در گروه(B) و 7/66 درصد ازافراد را نیز به درستی در گروه (C) جای دهی کند
نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد که سازه های تفاوت های جنسیتی، تعارض بین فردی بادوستان و عمق روابط بین فردی (به طور معکوس) می تواند افراد گروه (C)(با نشانگان ضربه عشق) را ازافراد گروه (A)و (B) به طور مطلوبی تفکیک نماید.
بررسی مدل ساختاری رابطه بین کنترل روانشناختی والدین و خودکارآمدی عمومی با رفتارهای پرخطر نوجوانان با میانجی گری خودنظم جویی هیجانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۱ پاییز(مهر) ۱۴۰۱ شماره ۱۱۵
۱۴۸۴-۱۴۶۳
حوزههای تخصصی:
زمینه: رفتارهای پرخطر یکی از عمده ترین عامل تهدیدکننده نظام سلامت تلقی می شود. گرایش به خطرپذیری در نوجوانان نسبت به دیگر گروه های سنی بالاتر است و کنترل والدین نقش مهمی در پیشگیری از بروز رفتارهای پرخطر دارد. فقدان مهارت ابرازگری هیجانی عامل زمینه ساز مهمی در جهت بروز رفتارهای پرخطر می باشد. مرور پژوهش های مرتبط با خطرپذیری نشان می دهد پژوهش های زیربنایی به ندرت به ارزیابی متغیرهای مربوط پرداخته اند. هدف: بررسی مدل ساختاری رابطه بین کنترل روانشناختی والدین و خودکارآمدی عمومی با رفتارهای پرخطر نوجوانان با میانجی گری خودنظم جویی هیجانی بود. روش: جامعه ی آماری شامل دانش آموزان دوره اول متوسطه ی شهر زنجان بود که در سال تحصیلی 1400-1399 مشغول به تحصیل بودند. بر اساس جدول کرجسی و مورگان و با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای از طریق فضای مجازی به خاطر عدم کلاس حضوری دانش آموزان نمونه ای به حجم 403 نفراز هر دو جنس انتخاب (که 214 نفر در گروه دختران و 189 نفر در گروه پسران بودند) شد، و به صورت مجازی به پرسشنامه های خطرپذیری نوجوانان (گالونه و همکاران، 2000)، خودتنظیمی عاطفی مارس (1988)، کنترل روانشناختی وابسته مدار و پیشرفت مدار والدین سوننز و همکاران (2010)، و خودکارآمدی عمومی شرر و همکاران (1982) پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از روش آماری مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: اثر مستقیم کنترل روانشناختی والدین بر خودنظم جویی هیجانی (0/01p< ، 0/28- β=) و رفتارهای پرخطر (0/01p< ، 0/22 β=) معنادار بود. اثر مستقیم خودکارآمدی بر خودنظم جویی هیجانی (0/01p< ، 0/31 β=) و رفتارهای پرخطر (0/01p< ، 0/24- β=) معنادار بود. همچنین رابطه بین کنترل روانشناختی والدین و خودکارآمدی با رفتار پرخطر از طریق خودنظم جویی هیجانی معنادار بود. نتیجه گیری: براساس نتایج به دست آمده، حمایت و کنترل خانواده نقش مهمی در پیشگیری از گرایش به رفتارهای پرخطر دارد. همچنین تجهیز دانش آموزان به مهارت های فردی همچون خودکارآمدی در زمینه مدیریت و خودنظم جویی هیجانی می تواند در پیشگیری به انجام رفتارهای پرخطر مؤثر باشد.
توصیف بسترهای زمینه ساز سبک های مقابله ای مؤثر کودکان مواجه شده با ترومای زلزله کرمانشاه سال 1396(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره ۲۱ تابستان(تیر) ۱۴۰۱ شماره ۱۱۲
۶۷۶-۶۶۳
حوزههای تخصصی:
زمینه: تجربه تروما در دوران کودکی منجر به کاهش عملکردهای روانی-اجتماعی کودکان می شود که تا بزرگسالی نیز ادامه دار است. نحوه مقابله و واکنش های کودکان نقش مهمی در سازگاری با رویدادهای تروماتیک بازی می کند و می تواند منجر به آسیب های روان شناختی و یا رشد پس از رویداد شود. مطالعات پژوهشی پیشین، به صورت کمی و پراکنده، برخی از عوامل اثرگذار بر سبک های مقابله ای را نشان داده اند اما تاکنون پژوهش متمرکز و عمیق در این حیطه بخصوص بر روی کودکان ایرانی انجام نشده است. هدف: پژوهش حاضر به دنبال شناخت و توصیف بسترهای زمینه ای سبک های مقابله ای مؤثر کودکان مواجهه شده با زلزله کرمانشاه در سال 1396 بود. روش: این پژوهش از نوع کیفی و روش تحلیل محتوای عرفی بود. 23 دختر سنین 10 تا 12 سال با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب و مصاحبه نیمه ساختاریافته اجرا شد. داده ها با استفاده از روش 5 مرحله ای گرانهایم و لاندمن (2004) مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج 4 مقوله اصلی و 14 مقوله فرعی به عنوان بسترهای زمینه ساز اتخاذ سبک های مقابله ای نشان داد که عبارت اند از: تأثیرپذیری (تجارب قبلی زندگی، الگوبرداری)، مهارت های فردی (مسئولیت پذیری در برابر دیگران «تعهد بیرونی» و در برابر خود «تعهد درونی»، مدیریت زمان، کنترل هیجانات، تحمل شکست و شفقت با اطرافیان)، روابط اعضای خانواده با کودک (صمیمیت با اعضای خانواده، حمایتگری اعضای خانواده و نحوه برخورد والدین) و مهارت های اجتماعی (اعتماد به همسالان، ارزش گذاری به روابط و میزان توانمندی در دوست یابی و حفظ آن). نتیجه گیری: یافته ها حاکی از تأثیر عوامل درون فردی و بین فردی در روند انتخاب روش های مختلف کودکان در مواجهه با ترومای زلزله است.
نقش هوش هیجانی و هوش معنوی در عملکرد تحصیلی با واسطه گری عمل به اعتقادات مذهبی و سلامت روان(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
روانشناسی و دین سال ۱۵ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۵۹)
151-166
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی نقش هوش هیجانی و هوش معنوی در عملکرد تحصیلی دانشجومعلمان با واسطه گری عمل به اعتقادات مذهبی و سلامت روان است. در این پژوهش «توصیفی همبستگی» 326 دانشجومعلم (147 دختر و 177 پسر) به روش «نمونه گیری در دسترس» انتخاب شدند و به پرسشنامه ای متشکل از مقیاس های هوش هیجانی، هوش معنوی، عمل به اعتقادات مذهبی و سلامت روان پاسخ دادند. عملکرد تحصیلی دانشجومعلمان نیز براساس میانگین نمرات دروس آنان سنجیده شد. یافته های الگو سازی معادلات ساختاری نشان می دهد: هوش معنوی به طور مثبت و معنا دار عملکرد تحصیلی را پیش بینی می کند. علاوه بر این، نقش واسطه ای عمل به اعتقادات مذهبی و سلامت روان در رابطه بین هوش هیجانی و هوش معنوی با عملکرد تحصیلی تأیید شد. بنابراین، می توان نتیجه گیری کرد: با ارتقای هوش هیجانی، هوش معنوی، تقویت روحیه عمل به اعتقادات مذهبی و افزایش سلامت روان می توان عملکرد تحصیلی دانشجومعلمان را بهبود بخشید.
Investigating the Role of Emotional Self-Awareness, Cognitive Emotion Regulation and Social Adequacy in Predicting Marital Satisfaction(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective The aim of this study was to investigate the role of emotional self-awareness, cognitive emotion regulation, and social adequacy in predicting marital satisfaction.
Methods The method of this research was descriptive-correlational. The statistical population of this study included teachers of Kalibar city, whose number was 1000 and from this number, according to Cochran's formula, 275 statistical samples were selected by stratified random sampling method. Data collection tools was Marital Satisfaction Questionnaire, Emotional Self-Awareness Questionnaire, Cognitive Emotion Regulation Questionnaire, Social Satisfaction Questionnaire. The method used in this study was to test the main hypothesis of multiple regression.
Results The results showed that a total of two independent variables of emotional self-awareness and social adequacy remained in the formation of regression and the net determination coefficient was R = 0.36 and this coefficient indicated that about 0.36 of the variance of marital satisfaction by independent variables in The figure is explained. In general, the results showed that there is a significant relationship between emotional self-awareness and cognitive emotion regulation and social adequacy with marital satisfaction (Sig = 0.000).
Conclusion The results of the present study can be used in premarital education as well as in interventions related to family and couples.
Evaluating the In-service Online Teacher Training Courses of the 12th Grade Secondary Schools in Iran from the Teachers’ Point of View
منبع:
مطالعات و تحقیقات در علوم رفتاری سال چهارم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۱
100 - 114
حوزههای تخصصی:
This study presents a critical diagnosis of in-service teacher-training activities offered to English language teachers in Iran and aims to investigate whether those teachers were fulfil their expectations. Forty-one English-language teachers participated in this study. Data were collected from 41 secondary-school teachers of English as a foreign language, using a general evaluation questionnaire prepared by Uysal (2012). To analyze the data, the researcher used the frequency and a t-test to answer the study\'s questions. According to the results, Iranian EFL teachers believed that the contents of teacher training programs were far from the reality of the actual classroom situations. The results also revealed that the teachers were not satisfied with their in-service teacher-training activities, which did not fulfill their needs. In this study, the teachers also offered suggestions for the subsequent in-service programs to be held effectively. .
بررسی تطبیقی دام گستری در حقوق افغانستان و انگلستان
منبع:
مطالعات و تحقیقات در علوم رفتاری سال چهارم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۱
226 - 242
حوزههای تخصصی:
در عصر حاضر، کشف جرم از پیچیده ترین مراحل دادرسی می باشد، زیرا به موازات پیشرفت علم و فن آوری، جرایم نیز توسعه و پیچیدگی خاصی یافته اند که به طُرُق سنّتی قابل کشف نیستند. دام گستری و تحریک و تشویق رسمی بر ارتکاب جرم از روش های نوین کشف جرم و تحصیل دلیل کیفری است که برای حل این معضل ایجاد شده است، اما نکته ای مهم، بحث مشروعیت یا عدم مشروعیت آن است که موجب تشتّت آرا در نظام های کیفری دنیا گردیده است: برخی طرفدار استفاده ای چنین روش و تعدادی نیز بر ممنوعیت بکارگیری آن در کشف جرایم تاکید دارند. هرچند میان دام گستری در حقوق انگلستان و افغانستان شباهت های مختصری وجود دارد، اما تفاوت های چشمگیری نیز به چشم می خورد: در حقوق انگلستان دام گستری به عنوان یک دفاع به نفع متهم رسما پذیرفته نشده است. فقط از موجبات تخفیف مجازات محسوب می شود، اما در حقوق افغانستان در این مورد بحث واضحی صورت نگرفته فقط به اقدامات «مخفی کشفی» اشاره شده است، ولی از برخی مواد عمومی و اصول حاکم بر آن(مثل نقض اصل برائت و ...) عدم مشروعیت نسبی دام گستری استنباط می شود.
تحلیل محتوای هوش معنوی در کتاب فارسی
منبع:
مطالعات روانشناختی نوجوان و جوان سال سوم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۶ ویزه نامه تحصیلی)
۴۰۶-۳۹۶
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: یکی از مهمترین برنامه درسی در کشور ما، برنامه درسی فارسی است که از کلاس اول تا پایان متوسطه به صورت مستقیم جزء موضوعات درسی همه دانش آموزان است. هدف از تحقیق حاضر بررسی وتحلیل محتوای کتاب فارسی پایه چهارم ابتدایی با رویکرد مکاشفه هوش معنوی و فراهم آوردن اطلاعات و ارائه پیشنهادهایی به برنامه ریزان به منظور بهبود واصلاح این کتاب بوده است. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی، از نظر نحوه گردآوری داده ها توصیفی و به طور مشخص مبتنی بر تحلیل محتوا کیفی است. جامعه آماری این تحقیق عبارت بوده است ازکتاب فارسی چهارم ابتدایی می باشد . برای بررسی داده ها و اطلاعات از روشهای آمار توصیفی و محاسبه ضریب انتروپی بر اساس فرمول شانون استفاده شد. یافته ها: نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد نشان داد که بیشترین وزن مربوط به حس معنا بخشیدن به زندگی ، احترام ومهربانی ، ارزش افرینی ، مثبت اندیشی وتعالی محوری بوده است. نتیجه گیری: مولفه های اثرگذار در تقویت هوش ممعنوی شامل معنا بخشیدن به زندگی وادراک تعالی افرینی وارزش افرینی وتقویت مثبت اندیشی بدست آمده است. بنابراین، هوش معنوی باید یکی از کارکردهایی باشد که کارشناسان برنامه ریزی درسی آموزش وپرورش در کتاب های درسی باید توسعه دهند.زمینه و هدف: یکی از مهمترین برنامه درسی در کشور ما، برنامه درسی فارسی است که از کلاس اول تا پایان متوسطه به صورت مستقیم جزء موضوعات درسی همه دانش آموزان است. هدف از تحقیق حاضر بررسی وتحلیل محتوای کتاب فارسی پایه چهارم ابتدایی با رویکرد مکاشفه هوش معنوی و فراهم آوردن اطلاعات و ارائه پیشنهادهایی به برنامه ریزان به منظور بهبود واصلاح این کتاب بوده است. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی، از نظر نحوه گردآوری داده ها توصیفی و به طور مشخص مبتنی بر تحلیل محتوا کیفی است. جامعه آماری این تحقیق عبارت بوده است ازکتاب فارسی چهارم ابتدایی می باشد . برای بررسی داده ها و اطلاعات از روشهای آمار توصیفی و محاسبه ضریب انتروپی بر اساس فرمول شانون استفاده شد. یافته ها: نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد نشان داد که بیشترین وزن مربوط به حس معنا بخشیدن به زندگی ، احترام ومهربانی ، ارزش افرینی ، مثبت اندیشی وتعالی محوری بوده است. نتیجه گیری: مولفه های اثرگذار در تقویت هوش ممعنوی شامل معنا بخشیدن به زندگی وادراک تعالی افرینی وارزش افرینی وتقویت مثبت اندیشی بدست آمده است. بنابراین، هوش معنوی باید یکی از کارکردهایی باشد که کارشناسان برنامه ریزی درسی آموزش وپرورش در کتاب های درسی باید توسعه دهند.
اعتباریابی اثربخشی یادگیری در سیستم آموزش مجازی دانشگاه های بجنورد
منبع:
مطالعات روانشناختی نوجوان و جوان سال سوم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۶ ویزه نامه تحصیلی)
۴۵۱-۴۴۰
حوزههای تخصصی:
زمینه و هدف: در نتیجه تغییر و تحولات تکنولوژی پدیده آموزش نیز از حالت سنتی خود خارج شده و به شکل آموزش از راه دور یا آموزش الکترونیکی نمایان شده است. هدف از پژوهش حاضر اعتباریابی اثربخشی یادگیری در سیستم آموزش مجازی دانشگاه های بجنورد می باشد. روش پژوهش: این پژوهش از لحاظ رویکرد پژوهشی از روش آمیخته از نوع اکتشافی بود. جامعه آماری در بخش کیفی، اعضاء هیات علمی و مدرسین دانشگاه ها در رشته تعلیم و تربیت از دانشگاههای استان های خراسان(شمالی، جنوبی و رضوی) به تعداد 18 نفرمی باشند که به شیوه هدفمند و در دسترس انتخاب شدند.جامعه آماری در بخش کمی مطالعه عبارت بود از کلیه اعضاء هیات علمی، مدرسین حق التدریس، خبرگان آموزش مجازی و دانشجویان دکتری دانشگاه های استان خراسان شمالی، جنوبی و رضوی. حجم نمونه بر اساس فرمول کوکران تعداد 347 نمونه محاسبه گردید. یافته ها: بر اساس تجزیه و تحلیل داده های کیفی حاصل از مصاحبه های اکتشافی و کدگذاری و تحلیل محتوای متن مصاحبه ها و در عین حال مطابقت آن ها با مبانی نظری، طبق نظر مشارکت کنندگان مقوله ها و عوامل اصلی (ابعاد) و فرعی (مؤلفه ها) تأثیرگذار در افزایش اثربخشی آموزش های مجازی را می توان در 5 مقوله یا بعداصلی و 40 عامل فرعی طبقه بندی نمود. ابعاد اصلی مؤثر عبارتند از عوامل مدیریتی، اداری و سازمانی دانشگاه، عوامل برنامه درسی و طراحی آموزشی، عوامل مربوط یه صلاحیت های استاد و فراگیر، عامل تجهیزات تکنولوژی و زیرساختی فناوری اطلاعات و عوامل فرهنگی فضای مجازی. در نهایت هر یک از مؤلفه های شناسایی شده از طریق پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفت که نتایج نشان داد مدل از برازش مناسب برخوردار است. نتیجه گیری: بنابراین اکیداً پیشنهاد می گردد جهت دستیابی دانشجویان به بسترهای مجازی و همچنین اینترنت پرسرعت و تجهیزات با کیفیت و بروز نمودن تجهیزات، اقدامات و تمهیدات لازم توسط مدیران دانشگاه آزاد انجام پذیرد.
مقایسه صلاحیت های حرفه ای و شخصیتی معلمان فارغ التحصیل از دانشگاه فرهنگیان با سایر دانشگاه ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مشاوره شغلی و سازمانی دوره ۱۴ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۵۱)
113 - 130
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر، مقایسه صلاحیت های حرفه ای و شخصیتی معلمان فارغ التحصیل از دانشگاه فرهنگیان با سایر دانشگاه ها است. روش: این پژوهش از نوع کاربردی و روش آن به صورت علی-مقایسه ای بوده است. حجم نمونه 296 نفر از مدیران مدارس استان تهران در سال تحصیلی 1401-1400 بوده است که سابقه همکاری با هر دو گروه از معلمان را داشته و به 26 سوال از دو بعد صلاحیت حرفه ای و ویژگی های شخصیتی که با مقیاس پنج درجه ای لیکرت تنظیم شده است پاسخ داده اند. روایی صوری و محتوایی پرسشنامه به تایید متخصصان رسیده و پایایی آن ها به روش آلفای کرونباخ به ترتیب 92/0 و 90/0 به دست آمده است. روش آماری در این پژوهش آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی (t مستقل) بوده است. یافته ها: یافته های این پژوهش حکایت از آن دارد که در هر 2 بعد، برتری فارغ التحصیلان دانشگاه فرهنگیان محسوس بوده است. نتیجه گیری: با توجه به اهمیت دوره ابتدایی از نظر شکل گیری شخصیت دانش آموزان، در این دوره و دوره متوسطه اول از دانش آموختگان دانشگاه فرهنگیان و تا بهبود کامل شرایط آموزش تخصصی در دانشگاه فرهنگیان، از فارغ التحصیلان سایر دانشگاه ها در این مقطع استفاده شود.
رابطه ی کودک آزاری با کندی زمان شناختی: اجتناب تجربه ای و نقش اختلال نقص توجه-بیش فعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های نوین روانشناختی سال هفدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۶۷
229 - 237
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه کودک آزاری با کندی زمان شناختی با نقش میانجی اجتناب تجربه ای و نقش تعدیلگر اختلال نقص توجه-بیش فعالی بود. در این پژوهش همبستگی جامعه آماری شامل 1066 نفر در دامنه سنی 18 تا 60 سال بود که ابتدا 40 نفر از آنآن که کودک آزاری را انکار می کردند از پژوهش کنار گذاشته شدند و سپس افراد باقی مانده بر اساس نمره z پرسشنامه ADHD به دو گروه تقسیم شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس درجه بندی ADHD بزرگسالان بارکلی (BAARS)، پرسشنامه ضربه کودکی (CTQ) و پرسشنامه پذیرش و عمل-نسخه دوم (AAQ-II) می باشد. یافته ها نشان دادند اجتناب تجربه ای رابطه کودک آزاری با کندی زمان شناختی را میانجی می کند و اختلال نقص توجه-بیش فعالی فقط رابطه کودک آزاری با اجتناب تجربه ای را تعدیل می کند. نتیجه گیری: اجتناب تجربه ای رابطه کودک آزاری با کندی زمان شناختی را تعدیل می کند و در بروز علائم کندی زمان شناختی می تواند نقش داشته باشد. بنابراین به پژوهشگران و درمانگران پیشنهاد می شود به نقش میانجی اجتناب تجربه ای در بروز علائم کندی زمان شناختی در قربانیان کودک آزاری توجه داشته باشند.
Developing a Conceptual Model of Coping with the Maternal Stress based on Coping Strategies of Satisfied Women: A Grounded Theory Approach(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Objective: Unmanaged stress during parenthood can lead to poor performance of the family and inappropriate parenting in general. Therefore, it is necessary to identify optimal methods of dealing with stress. Methods: The present qualitative study was based on a grounded theory approach. The population included women (living in Tehran in 2021), who were satisfied with their lives and had at least one 6-year old child. After the initial investigation, from among 51 women, 11 women whose level of satisfaction with life was above the mean were selected through purposive sampling method. The research instrument included Diener's (1985) Satisfaction with Life scale and semi-structured interviews. The data obtained from the interview were analyzed through Strauss and Corbin’s method. Results: The qualitative analysis of the interviews showed that satisfied women used strategies, such as preventing the spread of the problem, changing the situation, self-empowerment in processing negative emotions, communication activism, educational activism, conscious problem solving, and seeking professional help to deal with their maternal stress. The central factors included not giving up, solving the problem and activism to solve it. The causal factors included worrying about child's developmental delay/ developmental disorders, financial pressure, and role density/ role conflict. The underlying factors included agreement or disagreement in spouses' training methods, dynamism and activism, modeling and gaining experience, persistence and perseverance, feeling self-inefficiency in training, realism/ perfectionism, mother's independent personality/ feeling lonely, and living in the present time/ worrying about the future. The intervening factors included unwanted pregnancy/ spouse’ unwillingness to have children, perceiving the ineffectiveness of the efforts, comparing the growth of peers, worrying about providing facilities for the child's growth, and weakness in emotional regulation/ depression. The facilitating factors included the calmness of the child, the mother's personal space and recreation, the support of the spouse and families, and the mother's openness to experience. Finally, the consequences of coping with maternal stress included managing the emotions of the mother and the child, the child's taking responsibility, the enrichment of the marital relationship, the intimate relationship/ acceptance, and parents’ acceptance of the child and their companionship. Conclusion: The results of the current study can be the basis for future studies. It can also assist formulating educational and therapeutic programs aimed at dealing with the stress caused by the birth of the first child.
رابطه دشواری در تنظیم هیجان و سبکهای والدگری مادران، با نشانه های رفتار مخرب فرزندان شان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش ها و مدل های روان شناختی سال سیزدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۸
143 - 160
حوزههای تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ی دشواری در تنظیم هیجان مادران و نشانه های رفتار مخرب فرزندان با واسطه ی سبکهای والدگری مادران (شامل: فرزندپروری مثبت، عدم ثبات در قواعد رفتاری با فرزند، و ضعف در نظارت و راهنمایی) انجام پذیرفت. روش: این پژوهش توصیفی همبستگی و از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری مادران دانش آموز پسر مقطع ابتدایی در شهرستان شیراز بود. 4 مدرسه ابتدایی پسرانه دولتی به روش خوشه ای مرحله ای تصادفی انتخاب گردید. این مدارس مجموعا 54 کلاس داشتند. از هر کلاس 4 تا 5 نفر به تصادف انتخاب شد و ابزارهای پژوهش شامل مقیاس دشواری های تنظیم هیجانی، پرسشنامه فرزندپروری آلاباما فرم کوتاه، و سیاهه علائم مرضی کودک فرم والدین به صورت بسته های پستی به دانش آموزان داده شد تا پرسشنامه ها را به مادران خود بدهند. در مجموع 234 پرسشنامه جهت بررسی در تحقیق مورد استفاده قرار گرفت. به منظور ارزیابی مدلهای مفروض از روش معادلات ساختاری نرم افزار SPSSوAMOS استفاده گردید. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد دشواری تنظیم هیجانی در مادران هم به صورت مستقیم و هم به واسطه عدم ثبات رفتاری، ضعف در نظارت و راهنمایی و روشهای فرزندپروری مثبت مادران، رفتارهای مخرب فرزندان را پیش بینی می کند. نتیجه گیری: بر اساس نتایج مدلسازی معادلات ساختاری، سبک های والد گری مادران نقش واسطه ای سهمی بین دشواری تنظیم هیجانی مادران و رفتارهای مخرب فرزندان دارد. تدوین برنامه هایی به منظور افزایش مهارت تنظیم هیجانی مادران، و سبکهای فرزندپروری می تواند باعث کاهش رفتارهای مخرب در فرزندان شود.