مقالات
حوزههای تخصصی:
مقدمه: دلیریوم نوعی تخریب شناختی نوسان دار و یک مشکل حاد در بیماران بستری است که می تواند باعث ایجاد پاسخ های روانشناختی در مراقبین خانوادگی گردد. مطالعه حاضر با هدف تعیین ارتباط بین دلیریوم بیمار و اضطراب در مراقبین خانوادگی بیماران بستری در بخش مراقبت های ویژه انجام شده است.
روش: در این مطالعه مقطعی در سال 1402، تعداد 256 جفت از بیماران و مراقبین خانوادگی بیماران بستری در بخش مراقبت های ویژه به روش نمونه گیری طبقه ای متناسب انتخاب شدند. جهت جمع آوری اطلاعات از سه پرسشنامه شامل اطلاعات جمعیت شناختی، پرسشنامه CAM-ICU و پرسشنامه GAD7 استفاده شد. داده ها با استفاده از نرم افزاز SPSS نسخه 16 تحلیل شدند.
یافته ها: نمره دلیریوم در 200 مورد از بیماران (1/78 %) مثبت گزارش شد. تعداد 240 نفر (8/93%) از مراقبین خانوادگی علائم اضطراب را گزارش کرده بودند که تعداد 43 نفر (8/16%) اضطراب خفیف، 84 نفر (8/32%) اضطراب متوسط و 113 نفر (2/44%) اضطراب شدید را تجربه کرده بودند. ارتباط آماری معنی داری بین دلیریوم بیمار و اختلال اضطراب فراگیر مراقبین خانوادگی گزارش شد (001/0 >P).
نتیجه گیری: وجود میزان بالای اضطراب در مراقبین خانوادگی لزوم توجه بیشتر کادر پرستاری به کاهش اضطراب را نمایان می کند. مراقبین خانوادگی نقش مهمی در حمایت از فرد بیمار برعهده دارند و حمایت از آنان به معنای تداوم مراقبت است. داشتن ارزیابی مناسب از نیازهای مراقبین خانوادگی و تلاش در جهت پاسخ به این نیازها می تواند موجب بهبود کیفیت مراقبت و افزایش رضایتمندی از دریافت خدمات مراقبتی گردد.
اثر برداشت مثبت یا منفی بر ارزیابی درد توسط پرستاران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: ارزیابی درد بیمار ممکن است تاثیر قابل توجهی بر سطح مراقبتی داشته باشد که بیمار دریافت می کند. بسیاری از مطالعات نشان داده اند که عوامل زمینه ای ممکن است بر تخمین درد ناظر تأثیر بگذارد؛ ازجمله مشخص شده است که چگونگی برداشت مثبت یا منفی درباره فرد دردمند ممکن است موجب ارزیابی بیشتر یا کمتر درد در آنان شود. هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثر برداشت مثبت و منفی درباره فرد دردمند بر ارزیابی درد آنها در پرستاران و افراد عادی است.
روش: 60 فرد پرستار و عادی زن و مرد (هرگروه 30 نفر) روایت هایی را درباره چهار شخصیت مثبت و چهار شخصیت منفی (مرد و زن) همراه با نام و عکس آنها شنیدند. سپس ویدیوهای از چهره دردمند همان افراد در چهار سطح (خنثی، خفیف، متوسط، شدید) مشاهده کردند. از آنان خواسته شد تا میزان درد هر کدام را از 1 تا 100 ارزیابی نمایند. داده های دو گروه با کمک نرم افزار SPSS-21 مقایسه شد.
یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر (4×2) در دو گروه مشخص نمود که اولاً افراد عادی، درد شخصیت های مثبت را بیش از شخصیت های منفی ارزیابی نموده بودند؛ درحالی که ارزش گذاری مثبت یا منفی در پرستاران تفاوتی ایجاد نکرده بود. دوماً پرستاران درمجموع سطح درد کمتری را گزارش کرده بودند.
نتیجه گیری: این نتایج در کنار تاکید بر اهمیت برداشت ناظران عادی از فرد دردمند، همچنین مشخص نمود که تجربه و دانش حرفه ای پرستاران در زمینه های درمانی، اثر سوگیری برداشت را در آنان کاهش داده است.
نقش میانجی خطاهای شناختی در رابطه بین فشار فرهنگی- اجتماعی و ترس از تصویر بدنی در زنان چاق بدون سابقه کاهش وزن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش میانجی خطاهای شناختی در رابطه بین فشار اجتماعی- فرهنگی و ترس از تصویر بدنی در زنان چاق بدون سابقه کاهش وزن انجام شد.
روش: طرح پژوهش توصیفی- مقطعی از نوع همبستگی بود که با 200 زن 30 تا 55 ساله چاق بدون سابقه کاهش وزن، به روش نمونه گیری در دسترس از شهرهای تهران، رشت و کاشان، در نیمه دوم 1402، اجرا شد. جهت سنجش، از شاخص توده بدنی (BMI) استفاده شد و آزمودنی ها به پرسش نامه های جمعیت شناختی، ترس از تصویربدن لیتلتون (BICI)، فشار فرهنگی- اجتماعی ادراک شده (PSPS) و خطاهای شناختی الیس (CDQ) داوطلبانه پاسخ دادند. تحلیل داده ها با نسخه 22 نرم افزار SPSS و Amos انجام شد.
یافته ها: یافته ها نشان داد بین فشار فرهنگی- اجتماعی و ترس از تصویر بدنی (P<0.05, r=0.38)، خطاهای شناختی و ترس از تصویربدنی (p<0.05, r=0.50) و فشار فرهنگی- اجتماعی و خطاهای شناختی (p<0.05, r=0. 65 ) رابطه معنادار وجود دارد؛ یک واحد تغییر فشار فرهنگی- اجتماعی منجر به 36/0 تغییرات در ترس از تصویربدنی، یک واحد تغییر خطاهای شناختی منجر به 55/0 تغییرات در تصویربدنی و یک واحد تغییر فشار فرهنگی- اجتماعی منجر به 66/0 تغییرات در خطاهای شناختی می شود. الگوی میانجی پیشنهادی از برازش نسبتاً خوبی برخوردار بود و مدل ترسیم شده 63 درصد از نمرات متغیر مکنون ترس از تصویر بدنی را تبیین می نماید (χ2/df=2.503, RMSEA= 0.088, CFI= 0.609, PCFI= 0.695, IFI=0.730, GFI=0.609). تحلیل بوت استراپ نشان داد خطاهای شناختی به طور معنی داری در رابطه بین نمرات فشارفرهنگی- اجتماعی و ترس از تصویر بدنی میانجیگری می کند (95% CI: 0.172 to 0.154).
نتیجه گیری: خطاهای شناختی تفکر دوقطبی و سوگیری توجه اثر مخرب فشار فرهنگی- اجتماعی را برای ایجاد ترس بیشتر از تصویربدنی در زنان چاق شدت می بخشد. در این رابطه پیشنهاد می شود درمانگران جهت تدوین برنامه چاقی برای اقناع سازی برای کاهش وزن بر روی تاثیر خطاهای شناختی توجه ویژه ای داشته باشند.
مدل یابی نگرش خوردن براساس کمال گرایی و نارضایتی از بدن با نقش واسطه ای اضطراب در دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: ورود به دانشگاه یک مرحله رشدی حیاتی است که می تواند دانشجویان را نسبت به نگرش های خوردن آشفته و اختلالات خوردن آسیب پذیر کند. ازاین رو، هدف این مطالعه بررسی رابطه کمال گرایی و نارضایتی از بدن با نگرش خوردن با نقش واسطه ای اضطراب در دانشجویان بود.
روش: پژوهش حاضر از نوع همبستگی و تحلیل مسیر بود. جامعه آماری این پژوهش شامل دانشجویان ۱۹ تا ۲۴ سال مقطع کارشناسی دانشگاه خوارزمی بود که در نیمسال اول سال تحصیلی ۱۴۰۲ مشغول به تحصیل بودند که از این بین، ۴۷۸ نفر با روش تصادفی از نوع خوشه ای یک مرحله ای انتخاب شدند. پرسشنامه های نگرش خوردن (EAT-26)، اضطراب بک (BAI)، شکل بدن (BSQ) و مقیاس کمال گرایی (FMPS) مورداستفاده قرار گرفت. داده ها با نرم افزارهای SPSS-26 و Amos-24 تحلیل شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که اثر کمال گرایی (01/0> p و ۴۶/۰=β)، نارضایتی از بدن (01/0> p و ۳۶/۰=β) و اضطراب (01/0< p و ۱۳/۰=β) بر نگرش خوردن، مثبت و معنی دار است. علاوه برآن، کمال گرایی (01/0> p و ۳۳/۰=β) و نارضایتی از بدن (01/0> p و ۳۸/۰=β) بر اضطراب و همچنین کمال گرایی (۰۱/۰> p و ۲۱/۰=β) بر نارضایتی از بدن، اثر مثبت و معنی دار دارند.
نتیجه گیری: اضطراب در رابطه کمال گرایی و نارضایتی از بدن با نگرش خوردن در دانشجویان، نقش واسطه ای ایفا می کند. آگاهی از این نتایج در تدوین راهبردهای پیشگیرانه و مداخلات درمانی مناسب اهمیت زیادی دارد.
مدل پارادایمی برانگیزاننده های فرهنگی و اجتماعی رفتار پرخطر جنسی در نوجوانان شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: هدف پژوهش حاضر شناسایی عوامل و پیامدهای فرهنگی-اجتماعی رفتار پرخطر جنسی در نوجوانان شهر تهران بوده است.
روش: روش مورداستفاده در این پژوهش از نوع کیفی با راهبرد نظریه زمینه ای است. مشارکت کنندگان پژوهش شامل 24 نفر از نوجوانان دارای رفتار پرخطر جنسی در شهر تهران بوده که با استفاده از نمونه گیری گلوله برفی انتخاب شده اند. داده ها با استفاده از روش مصاحبه عمیق جمع آوری، و به کمک روش کدگذاری نظری (باز، محوری و انتخابی) تجزیه وتحلیل شده اند.
یافته ها: به طورکلی در فرآیند تجزیه وتحلیل داده ها، 38 مقوله فرعی و 13 مقوله اصلی خلق شد. یافته های کلی حاکی از آن است که فقدان هدف و بیش کنترل گری به عنوان شرایط علّی، مهاجرت، فقر ادراک شده و فضای مجازی به عنوان شرایط زمینه ای، برچسب خوردن و محدودیت های دینی و فرهنگی به عنوان شرایط مداخله گر در بروز رفتار پرخطر جنسی استخراج شدند. جست وجوی مکان امن و خلوت و تلاش برای صمیمت زیاد با دوستان به عنوان راهبردهای به کاررفته شده توسط نوجوانان و نگرانی از گیر افتادن توسط پلیس، ترس از برخوردها و تنبیه های شدید خانواده و نگرانی از افشا نیز به عنوان پیامدهای این نوع رفتارها شناسایی شده اند.
نتیجه گیری: تأثیر متقابل شرایطی مانند مشکلات اقتصادی، مهاجرت، فضای مجازی و محدودیت های دینی و فرهنگی در شکل گیری رفتار پرخطر جنسی در نوجوانان مشخص گردید. لذا پیشنهاد می شود که برای کاهش این رفتارها، اقداماتی در جهت افزایش صمیمیت در خانواده ها و آموزش و ارتقای سواد رسانه ای والدین و نوجوانان انجام شود.
اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر تنظیم شناختی و بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلابه اختلال کندن مو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: پژوهش حاضر به منظور اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر تنظیم شناختی و بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلابه اختلال کندن مو انجام شد.
روش: پژوهش نیمه آزمایشی حاضر، با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری ۴ماهه با گروه کنترل، روی ۳۰ زن مبتلا به اختلال کندن مو مراجعه کننده به مراکز مشاوره درود (سه ماهه آخر ۱۴۰۲) که تشخیص موکنی بر اساس DSM-5 توسط دو روانشناس بالینی دریافت کرده بودند، انجام شد. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه اختلال کندن مو محققان بیمارستان عمومی ماساچوست (1980)، کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (1990)، تنظیم شناختی هیجان گارنفسکی و همکاران (۲۰۰۱) بود. افراد به صورت هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی با استفاده از نرم افزار اختصاص تصادفی به دو گروه آزمایش (۱۵ نفر) و کنترل (۱۵ نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش هشت جلسه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی طبق پروتکل سگال و همکاران (2013) دریافت کرد، درحالی که گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس با اندازه گیری مکرر در SPSS26 تحلیل شدند.
یافته ها: نتایج نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر تنظیم شناختی هیجان و کیفیت زندگی زنان مبتلابه اختلال کندن مو به طور معناداری مؤثر است (۱/۰>p).
نتیجه گیری: شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی می تواند به عنوان یک روش مؤثر برای بهبود تنظیم شناختی هیجان و کیفیت زندگی زنان مبتلابه اختلال کندن مو مورد استفاده قرار گیرد.
اثربخشی درمان شناختی رفتاری جنسی بر خودپنداره جنسی، خودابرازی جنسی، اختلال نعوظ و کمبود میل جنسی در بیماران مبتلا به کژکاری جنسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: هدف از این مطالعه بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری- جنسی بر خودپنداره جنسی، خودابرازی جنسی، اختلال نعوظ و اختلال کمبود میل جنسی در بیماران مرد مبتلا به کژکاری جنسی بود.
روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری یک ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی بیماران مرد مبتلا به اختلال نعوظ و کمبود میل جنسی مراجعه کننده به متخصصان اورولوژی منطقه یک شهر تهران بود. از این جامعه نمونه ای به حجم 26 نفر به روش هدفمند، انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (13 نفر) و کنترل (13 نفر) گمارده شدند. گروه آزمایش 10 جلسه 90 دقیقه ای را به مدت دو و نیم ماه دریافت کردند و گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفتند. ابزارهای به کار برده شده در این مطالعه شامل پرسشنامه عملکرد جنسی مردان روزن و همکاران (1997)، پرسشنامه استاندارد خودپنداره جنسی اسنل (1995)، پرسشنامه خودابرازی جنسی اسنل، بلک، کلارک (1987) هستند. برای تجزیه وتحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چند متغیره به علاوه آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که در مرحله پس آزمون، درمان شناختی رفتاری جنسی موجب افزایش معنی دار خودپنداره جنسی مثبت (P≤ 0.001) و خود ابرازی جنسی (P≤ 0.001) و کاهش معنی دار اختلال نعوظ (P≤ 0.001) و افزایش معنی دار میل جنسی (P≤ 0.001) در بیماران مرد مبتلا به اختلال کژکاری جنسی شد.
نتیجه گیری: درمان شناختی- رفتاری- جنسی با بهره گیری از تکنیک های شناختی- رفتاری و آموزش رفتارهای جنسی می تواند به عنوان یک مداخله موثر جهت بهبود خودپنداره جنسی، خودابرازی جنسی، اختلال نعوظ و کمبود میل جنسی در بیماران مرد مبتلا به کژکاری جنسی مورد استفاده قرار گیرد.
بررسی مداخلات روانشناختی در افراد مبتلا به سرطان پروستات: یک مرور نظام مند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: مطالعه حاضر با هدف مرور مداخلات روان شناختی در افراد مبتلا به سرطان پروستات انجام گرفت.
روش: روش پژوهش، مرور نظام مند و جامعه آماری شامل کلیه پژوهش های خارجی بود که با استفاده از کلیدواژه های سرطان، پروستات، مداخلات روان شناختی، مرور نظام مند در پایگاه های اطلاعاتی گوگل اسکولار، ساینس دایرکت، پاب مد، اسپرینگر، سایک اینفو و آی اس آی مورد جستجو قرار گرفتند.
یافته ها: در این مطالعه داده های مربوط به سال های 2015 تا 2024 مورد جستجو قرار گرفتند. این مقالات براساس معیارهای ورود به پژوهش، غربالگری شدند و مقالات منتخب مورد بررسی عمیق تری قرار گرفتند.
نتیجه گیری: نتایج نشان داد 5 مداخله شامل مشاوره، درمان شناختی-رفتاری، مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی، گروه های حمایتی و زوج درمانی به عنوان مداخلات روان شناختی مهم در افراد مبتلا به سرطان پروستات شناسایی شدند.
اثربخشی درمان هیجان محور و درمان ذهن آگاهی در بهبود خودکارآمدی، تعارض در ابراز هیجان و ادراک درد در بیماران مبتلا به درد مزمن عضلانی اسکلتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: درد مزمن اختلال عضلانی-اسکلتی می باشد که موجب بروز درد در نواحی مفاصل نواحی مختلف بدن می شود و مشکلات جسمی و روانی برای بیماران به وجود می آورد بنابرین پژوهش حاضر به دنبال مقایسه اثربخشی درمان هیجان محور و درمان ذهن آگاهی در بهبود خودکارآمدی، تعارض در ابراز هیجان و ادراک درد در بیماران مبتلا به درد مزمن عضلانی اسکلتی می باشد.
روش: روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی، با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه بیماران مبتلا به درد مزمن عضلانی اسکلتی شهر تهران در سال 1401 بوده اند که با استفاده از روش نمونه گیری دردسترس تعداد 60 نفر انتخاب و به صورت تصادفی به 3 گروه 20 نفره درمان هیجان محور، درمان ذهن آگاهی و کنترل تقسیم شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه خودکارآمدی درد، پرسشنامه تعارض هیجانی و ادراک بیماری استفاده شد. برای تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس استفاده شده است.
یافته ها: نتایج نشان داد درمان هیجان محور و ذهن آگاهی بر بهبود خودکارآمدی، تعارض ابراز هیجان و ادراک درد تاثیر معناداری دارد (0.05>p). آزمون شفه نشان داد تاثیر درمان هیجان مدار بر تعارض ابراز هیجان و ادراک درد به طور معناداری بیشتر از درمان ذهن آگاهی بود (0.05>p).
نتیجه گیری: بر اساس یافته ها می توان نتیجه گرفت در بهبود خودکارآمدی درد بیماران مبتلا به درد مزمن، مداخله ذهن آگاهی و برای بهبود تعارض در ابراز هیجان و ادراک درد بیماران درد مزمن درمان هیجان مدار تاثیر بیشتری دارند.
مقایسه اثربخشی واقعیت درمانی گروهی و رفتار درمانی گروهی دیالکتیک بر سبک زندگی و پیروی از درمان در زنان مبتلا به دیابت نوع دو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه: مطالعات متعددی در زمینه اثربخشی واقعیت درمانی و رفتار درمانی دیالکتیکی انجام شده است. اما مطالعاتی که به مقایسه اثربخشی واقعیت درمانی و رفتار درمانی دیالکتیکی بر سبک زندگی و تبعیت از درمان در زنان مبتلا به دیابت نوع دو مغفول مانده است. پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی واقعیت درمانی و رفتار درمانی دیالکتیکی بر سبک زندگی و تبعیت از درمان در زنان مبتلا به دیابت نوع دو انجام شد.
روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری به مدت دو ماه با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش کلیه زنان مبتلا به دیابت نوع دو مراجعه کننده به یک کلینیک تخصصی دیابت در شهر شیراز (1403) بودند. که تعداد 45نفر ( 15 نفر در گروه آموزشی واقعیت درمانی، 15 نفر در گروه آموزشی رفتار درمانی دیالکتیکی و 15 نفر در گروه کنترل) به عنوان نمونه انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل گماشته شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه سبک زندگی (لالی و همکاران، 1391)، پرسشنامه تبعیت از درمان (مدانلو، 1392)، استفاده شد. داده ها با استفاده از شاخص های آمار توصیفی و روش تحلیل واریانس مختلط تجزیه و تحلیل شد.
یافته ها: بین واقعیت درمانی و رفتار درمانی دیالکتیکی با گروه کنترل در سبک زندگی و تبعیت از درماندر زنان مبتلا به دیابت نوع دو تفاوت معناداری وجود نداشت (05/0<P) اما تفاوت میانگین حاکی از آن است که واقعیت درمانی نسبت به رفتار درمانی دیالکتیکی منجر به بهبود سبک زندگی و تبعیت از درمان شد اما این تفاوت از لحاظ آماری معنادار نشد.
نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گیری کرد هم واقعیت درمانی و هم رفتار درمانی دیالکتیکی را به عنوان یک روش درمانی کارآمد جهت بهبود سبک زندگی و تبعیت از درمان در زنان مبتلا به دیابت نوع دو پیشنهاد داد.