تحلیل تطبیقی استعاره کلاسیک: از محاکات ارسطویی تا نظریۀ تخیّل در اندیشه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چیستی و تعریف استعاره، همواره از مساِئل مهم در حوزه فلسفه ادبیات بوده است. ارسطو نخستین اندیشمندی است که در دو اثر ارزشمند خود، بوطیقا «فنّ شعر» و ریطورریقا «فنّ خطابه»، استعاره را از شیوه های متعارف زبان متمایز می کند و آن را از انواع محاکات برمی شمارد. وی پیوندی عمیق میان استعاره، لذّت و تخیّل برقرار می کند و در فنّ خطابه استفاده از استعاره را منجر به ایجاد لذّت در مخاطب می داند؛ بدین ترتیب که شنونده را به مشاهده امور وا می دارد. ابن سینا نیز با الهام از دیدگاه های ارسطو در فنّ شعر، نظریه شعری خود را ارائه داده است. او تحقّق شعر را در گرو اجتماع وزن و سخن مخیّل می داند با این تفاوت که سادگی کلام را اصل شمرده و استعاره های لطیف و غیر بعید را منشأ لذّت تلقی می کند. از منظر ارسطو، استعاره فاقد اعتبار معرفتی و صرفاً واجد ارزش زیبایی شناختی ست؛ دیدگاهی که ابن سینا نیز در پیوند استعاره با تخیّل برآن تأکید دارد. بااین حال، در ترکیب قیاس استعاری، استعاره می تواند کارکرد معرفت شناسانه بیابد. مقاله حاضر، با رویکردی توصیفی- تحلیلی در پی آن است تا ضمن معرفی چیستی و تعریف شعر از دیدگاه ابن سینا، دیدگا ه های او درباره شعر و محاکات را بررسی کرده، تعبیرات وی در باب اجزای سخن را تحلیل کند، میزان تطبیق و نزدیکی آرای او به نگره استعاری ارسطو را نشان دهد و جایگاه معرفتی استعاره در نسبت با حقیقت را در اندیشه این دو متفکّر روشن سازد.