در این مقاله، ویژگىهاى بنیادگرایى و اصلاحطلبى بهعنوان دو رهیافت مختلف به دین و اندیشه دینى بررسى شده و در نهایت، اصلاحطلبى بر بنیادگرایى ترجیح داده شده است.
موضوع سخن، بنیادگرایى و اصلاحطلبى و نسبت آنها با اندیشه دینى است. وقتى مىخواهیم نسبت میان بنیادگرایى و اصلاحطلبى را با اندیشه دینى بسنجیم، ضرورت دارد که هم بنیادگرایى را تعریف کنیم و هم نشان دهیم که اصلاحطلبى مورد نظر کدام است و تصورمان را نیز از اندیشه دینى بیان کنیم.
خوارج اولین نقلگرایان جهان اسلام بودند و با ظهور معتزله و اشاعره، نزاع میان دو مکتب عقلگرایى و نقلگرایى برجسته و بارز گردید. مسأله اخباریین و اصولیین در تاریخ شیعه نیز به همین مسأله باز مىگردد. تقدم نقل بر عقل، اصل مهم معرفتشناختى در مکتب نقلگرایى است و در مقابل، ضرورت کاربرد عقل در فهم احکام الهى، از ویژگىهاى عقلگرایى است. با تلاش گسترده وحید بهبهانى، اخبارىگرى در ایران و عراق منقرض گردید و با همت شیخ مرتضى انصارى نیز دانش اصول فقه در حوزهها نهادینه شد.
هنر دینى آن است که بتواند هدف دین را تحقق بخشد و بدان تعمیم دهد. هنر دینى راه را به مخاطبان خود بازمىگوید و پاسدار و تجلىگاه اخلاق و ارزشهاى اخلاقى است.
در دو دهه گذشته، در دنیاى عرب، جریانى از فکر اسلامى شکل گرفته است که با عنوان «معرفتشناسى اسلامى» یا «اسلامى کردن معرفت» [ = اسلمة المعرفه ]معروف شده است. این گروه از اندیشمندان مسلمان با تأسیس «مرکز جهانى اندیشه اسلامى» و گسترش نمایندگىهاى خود در کشورهاى عربى و غربى، اینک یک جریان فکرى نیرومند را شکل مىدهد که با فاصله گرفتن از روشنفکران و سنتگرایان، سعى در اجراى طرح تازهاى در نسبت میان اسلام و تجددگرایى دارد. جابرالعلوانى که یکى از متفکران این جریان است. در دو گفتوگوى زیر به ویژگىهاى طرح معرفتشناسى اسلامى» اشاره کرده است. از نظر وى، معرفتشناسى اسلامى، عملیاتى اجتهادى در امور مربوط به میراث اسلامى و منابع آن و عملیاتى ابداعى در تعامل میراث اسلامى با علوم انسانى و اجتماعى است.
آیا مىتوان در صحنههایى از فیلم براى نشان دادن واقعیت به مخاطب، روابطى را که شرعاً حرام است نشان داد؟ نویسنده معتقد است که مىتوان با عقد شرعى بین بازیگران و یا با استناد به قاعده ضرورت یا نفى سبیل این عمل را شرعاً مجاز دانست. وانگهى، تأثیر هنر بر اخلاق مخاطبان چندان قطعى نیست که بتوان بدینوسیله به حذف صحنههاى یادشده پرداخت.
مقاله حاضر گزارش و تحلیلى از پژوهشهاى جدید جامعهشناختى درباره جریانهاى ضد سکولار و پدیدههاى مخالف با عرفى شدن است. نویسنده با استناد به تحقیقات گلنر نشان مىدهد که اسلام و تمدن اسلامى بر خلاف سه تمدن معروف دیگر، یعنى تمدنهاى مسیحى، چینى و هندى، تن به جریان غالب عرفى شدن نسپرده است. در پایان مقاله، محورها و پرسشهاى جدیدى درباره نظریه عرفى شدن مطرح شده است که پاسخ به آنها مىتواند تحول جدیدى در این حوزه ایجاد کند.
نویسنده در این مقاله تلاش مىکند تا برداشت نادرستى را که در غرب از اسلام شده است، نقد کند و نشان دهد که اسلام با دموکراسى و عقلانیت سازگار است. به نظر او هیچ یک از حکومتهاى اسلامى الهى نبودهاند؛ بلکه آنها نیز سکولار بودهاند. وى مشکل دولتهاى اسلامى مدرن را ناکارآیى آنها مىداند؛ نه غیر عقلانى بودن آنها.
مسأله تجربه دینى، از جمله مسائلى است که امروزه براى جامعه فرهنگى ما مسألهاى گشوده و مورد توجه است. در این اقتراح، از معناى تجربه دینى و ربط و نسبت آن با عرفان، ایمان و گزارههاى دینى سخن به میان آمده است. همچنین از حجیت معرفت دینى و ارتباط آن با دین شخصى و دین نهادینهشده تاریخى بحث شده است. عوامل تسهیلکننده و موانع وقوع تجربه دینى و نیز آثار و پیامدهاى تجربه دینى بر شخصیت و منش صاحب تجربه از دیگر مسائلى است که در اقتراح مطرح شدهاند. شرکتکنندگان در این اقتراح، آقاى مصطفى ملکیان و آقاى محمد لگنهاوزن بودهاند که به جهت رعایت اختصار، نظرات آقاى ملکیان را در اینجا منعکس مىکنیم.
آنچه در زیر مىخوانید، خلاصهاى از سلسله مقالات عصر ما درباره سکولاریسم است که ظاهراً با تعطیلى نشریه، ناتمام مانده است. مطالب یادشده بیشتر به توصیف و تبیین دیدگاهها و رویکردهاى موجود در جهان غرب و دنیاى عرب و بررسى نقاط ضعف و ابهام یا ابعاد ناپیداى مسأله مىپردازد و مواضع نهایى نویسنده و نشریه را به طور مشخص بازنمىنماید. در این مقالات نشان داده شده است که سکولاریسم در مفهوم حداقلى، که از آن به «جدایى دین از سیاست» تعبیر مىشود، به مراحل نخستین پیدایش سکولاریسم در غرب اختصاص داشته و پس از استقرار دولت مدرن، سکولاریسم و سکولاریزاسیون همه ابعاد حیات انسانى را در بر گرفته است.
نویسنده در این مقاله در پى تبیین جایگاه اقلیت و اکثریت در اندیشه سیاسى اسلام است و با رد نظریه اعتبارى رأى اقلیت در پى یافتن مبناى مشروعیت رأى اکثریت است.
روشنفکرى از جنبه فکرى بر دو خصیصه «خودآگاهى» و «عقل نقاد» بنا نهاده مىشود. از جنبه اجتماعى، پدیده روشنفکرى در غرب، در رویارویى با دین، فئودالیته و سلطنت شکل گرفت؛ ولى در ایران چنین تقابلهایى وجود نداشت و از این رو مقولهاى به نام «روشنفکرى دینى» به وجود آمد. روشنفکران دینى با وجوه اجتماعى و اقتصادى دین کاملاً مواجهه انتقادى دارند. روشنفکران در اروپا عامل بهوجود آوردن تحولات جدید بودند؛ ولى روشنفکرى در جامعه ما محصول برخورد ما با فرهنگ، تمدن و سیاست فرنگى است.
مسأله رابطه مدرنیته و اسلام یکى از مباحث مهم روزگار ماست. نگارنده در مقام بررسى این مسأله، ابتدا به ارائه تعاریف مفاهیم کلیدى بحث، مانند مدرنیته، مدرنیسم، مدرنیزاسیون و... مىپردازد و سپس، به اجمال، دیدگاه برخى از اندیشمندان معاصر را در باب تعارض یا سازگارى تجدد با اسلام بررسى مىکند. در ادامه، به مبانى چهارگانه مدرنیته با عنوان مبناى معرفتشناسى، اومانیسم، مبناى اقتصادى و مبناى دینى اشاره شده، چنین نتیجه گرفته مىشود که با نظر به این مبانى، میان مدرنیته و اسلام نوعى ناسازگارى وجود دارد.