هر نظریه ای که در علوم انسانی مطرح می شود مبتنی بر مبانی هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی خاصی است. شناخت این مبانی و ارتباط آن ها با نظریه ی مدنظر را می توان «روش شناسی بنیادین» نامید. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی و با رویکرد روش شناسی بنیادین به بررسی نظریه ی قرارداد اجتماعی «جان لاک» می پردازد و تلاش می کند که ارتباط این نظریه را با مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی لاک روشن سازد. به لحاظ هستی شناسی، سوبژکتیویته و اومانیسم و همچنین سکولاریسم اندیشه ی قرارداد اجتماعی لاک را راه بری می کند. تلفیق تجربه گرایی با نوعی مابعدالطبیعه و تضعیف عقل قدسی با قراردادن عقل در مقام داور وحی، دو مبنای مهم معرفت شناختی لاک در این نظریه است. به لحاظ انسان شناسی نیز نگاه خوش بینانه به طبیعت انسانی در اندیشه ی او تأثیرگذار بوده است. بر این اساس، نظریه ی قرارداد اجتماعی لاک که بعد از دوران مدرن مطرح شده است واجد ماهیت جدیدی است؛ ماهیتی که نمایانگر نگرش جدیدی به انسان و نسبت او با جهان است؛ نگرشی که در طی آن، انسان و خواست ها و امیال او محور قرار می گیرد.
شناخت خداوند متعال و وحدانیت او، یکی از مهم ترین وظایف انسان است. خداوند، موجودی فوق زمان و مکان است که محدودیت در ذات او راه ندارد. جهانی که ما در آن زندگی می کنیم و اشیایی که با آنها سر و کار داریم، همگی زمان مند و محدودند؛ لذا شناخت او ازطریق این اشیا چندان کامل نیست. استفاده از مفهوم بی نهایت در ریاضیات و قواعد حاکم بر آن می تواند ما را در شناخت بهتر خداوند متعال یاری نماید. در این نوشتار با استفاده از تمثیل هایی در دنیای ریاضیات، همچون رابطه بی نهایت با سایر اعداد، مباحثی مانند رابطه خداوند با مخلوقات، جایگاه انسان در نظام هستی و نزدیکی یا دوری خداوند نسبت به موجودات، تبیین شده است. دکارت، فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی، پس از شک در همه امور، سعی کرده است با استفاده از این مفهوم، راهی برای اثبات خداوند بیابد؛ در این نوشتار، ضمن تبیین نظریه دکارت و راه اثبات او، وحدانیت خداوند، محور بحث قرار گرفته و با کمک از تمثیلی دیگر در ریاضیات، بدان پرداخته شده است.
از جمله اتهامات ناروایی که بر فلسفه اسلامی وارد شده، این است که آنچه فلسفه اسلامی نامیده می شود، اگر هم جایز باشد بر آن نام فلسفه اطلاق و آن را مقید به قید «اسلامی» کنیم، همانی است که فیلسوفان درجه اولی همچون ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا بیان کرده اند و اگر از اشکال ناکارامدی آن صرف نظر کنیم، هیچ جای توسعه ای در آن نیست. از این رو صرف عمر و هزینه برای آموزش و پژوهش در باب آن، جز دور معیوب و آب در هاون کوبیدن و باد پیمودن نیست.
ادعای ما در این مقاله آن است که اولا فلسفه اسلامی منحصر به ابداع و ابتکار سه فیلسوف نامبرده نیست.
ثانیا فلسفه اسلامی از جهات متعددی جای توسعه و نظرورزی دارد و سال های متمادی می تواند از اندیشمندان دلربایی کند و ذهن و زبان آنها را به خود جلب نماید.
یکی از راه های درک رابطه میان تغییرات اجتماعی و دین، بررسی نمونه های عینی است که این نوشته به ظهور و رشد جنبش ها و فرقه های نوپدید دینی و معنوی در جوامع مختلف اعم از اسلامی و غیر اسلامی می پردازد و می کوشد دریابد آیا این پدیده در جوامع مختلف انسانی از الگوی مشترکی پیروی می کند یا خیر؟ مفروض این تحقیق نیز آن است که تغییر اجتماعی همان الگوی مشترک است.
مقصود ما در این تحقیق، توضیح هم بستگی ها و روابط است، نه یافتن علت. بنابراین، روش شناسایی الگوها با این هدف مناسبت دارد. این مقاله نیز با تکیه بر نظریه های جامعه شناسان دین درباره فرقه گرایی جدید و گرایش به جنبش های جدید دینی و معنوی، نگاهی کلی به استدلال هایی می اندازد که جامعه شناسان دین درباره رابطه میان تغییر اجتماعی و ظهور و رشد جنبش های نوپدید دینی در جوامع غربی ارائه کرده اند. آن گاه الگویی برای تحلیل این پدیده در جامعه معرفی می شود.
بنا بر اتفاق نظر جامعه شناسان دین، تنها از راه «بافت اجتماعی» مشهود و علنی و پدیداری اجتماعی ابعاد دین مانند اعتقاد یا عمل دینی، موقعیت یک دین در جامعه و تحولات احتمالی آینده آن را می توان شناخت. در آثار جامعه شناسان دین، الگوی بررسی متغیر «تغییر اجتماعی» برجسته است، ولی نظریه های یادشده، نگرش آینده شناختی ندارند و مبنای تحول، توسعه و تغییر در این نظریه ها، گذار از یک جامعه ابتدایی به مدرن است. درک این نارسایی در این نظریه ها، ما را به آینده شناسی مبتنی بر آموزه موعود و جامعه آرمانی رهنمون می شود که الگویی جدید در تحلیل تغییر اجتماعی و رابطه آن با تحولات در حوزه دین و دین داری می آفریند.