ملاصدرا در آثار مختلف خود تقریرات مختلفی از رابطة شناخت خداوند و شناخت نفس ارائه کرده است. بنا بر احصای انجام شده تعداد این تقریرها به ده تقریر بالغ می شود که عبارت اند از: تقریر مثال و صورت، تقریر انسان کامل، تقریر لُبّ لُبّ قشر انسانی، تقریر عبودیت، تقریر تجرد نفس، تقریر لا مؤثر فی الوجود الاّ الله، تقریر عقل اول، تقریر سیر تکاملی انسان، تقریر شناخت عالَم و تقریر وجود رابط. نخست، به نظر می رسد این تقریرات بیان های مستقل از یکدیگر در تفسیر عبارت «من عرف نفسه عرف ربه» باشد. با بررسی این تقریرات از جنبة حضوری یا حصولی بودن شناخت و همچنین یگانگی یا دوگانگی شناخت نفس و شناخت خداوند، این ده تقریر به تقریر وجود رابط بازمی گردد. بنابراین، این تقریرات که در ابتدا غیرمرتبط با یکدیگر به نظر می رسند، با بررسی انجام شده، در واقع بیان گر وجوه مختلف از یک تقریر خواهند بود.
یکی از موضوعات مربوط به مباحث نفس که از دیرباز معرکه آرای دانشمندان اسلامی بوده، مسئله تقدم نفس بر بدن است؛ علاوه بر اینکه در این موضوع روایات فراوانی از معصومین نیز وارد شده است. صدرالمتألهین شیرازی در این مورد دیدگاه خاصی دارد. وی تقدم نفس بر بدن به نحو کثرت و انفصال را رد می کند و آن را فقط به صورت وجود نفس در مرتبه علت آن به نحو عقلانی می داند. او ظاهر آیات و روایات دال بر تقدم را نمی پذیرد و آنها را تأویل می نماید. در این نوشتار بیانات و دلایل ملاصدرا و تأویلات او از روایات مورد بازبینی قرار می گیرد، با این هدف که راهی پیدا شود تا به وسیله آن بتوان بین ظاهر روایاتی که دلالت بر وجود پیشین نفوس به نحو کثیر و منفصل دارند، با دلایل عقلی جمع کرد؛ به گونه ای که تعارض میان آنها مرتفع گردد و نیازی به عدول از ظاهر روایات نباشد.
در انسان شناسی سینوی نفس ناطقه با ادراک موجودات به لذتی عقلی دست مییابد و از طریق شهوت، غضب، وهم و خیال هم به لذات حسی نائل میشود. سعادت انسان از حیث ذات به آن است که عالمی عقلی باشد و از حیث ارتباط با بدن، تسلط بر خویش داشته باشد. ابنسینا مردم را بر اساس کمالات عقلی در چند گروه قرار میدهد. عالمان مهذب در دنیا سعادتمند هستند و پس از مرگ به عالیترین درجات نائل میشوند. افراد بی استعداد و ساده با رحمت الهی از عذاب نجات مییابند. افرادی که با وجود استعداد ذاتی، در تحصیل کمالات علمی کوتاهی کردهاند از سعادت حقیقی محرومند و گرفتار عذاب ابدی خواهند بود. از دیدگاه ابنسینا جهل علمی موجب محرومیت ابدی از سعادت است. افرادی که از حیث عقلی کاملند ولی گرفتار رذایل اخلاقی هستند در دنیا به سطحی از سعادت میرسند و پس از مرگ با رفع آثار نامطلوب مربوط به اعمال از عذاب رهایی پیدا میکنند. ابنسینا وضع این گروه را که با داشتن کمالات علمی مایه اصلی سعادت را دارند جبرانپذیر میداند. تفاوت نظر ابنسینا در مورد دو گروه اخیر نشان میدهد که وی اساس سعادت را کمالات عقلی میداند.