فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۴۱ تا ۵۶۰ مورد از کل ۶٬۰۳۵ مورد.
منبع:
خردنامه صدرا دوره ۲۷ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۱۱۰)
99 - 112
حوزههای تخصصی:
این پرسش که «آیا خدا به جزئیات علم دارد؟» یکی از پرسشهای بنیادین در حوزه خداشناسی فلسفی است. برخی بدون توجه به واژه «خدا» که در تصور آن اختلاف نظر وجود دارد، درصدد اثبات یا انکار علم الهی به جزئیات برآمده اند. در سنت فلسفی یی که سخن از آن با افلاطون و ارسطو آغاز میشود و ابن سینا نیز در درون این سنت جای میگیرد، علم الهی به جزئیات انکار میگردد اما در چارچوب همین مکتب، توماس آکوئیناس در مقام یک متکلم، این علم را برای خدا اثبات میکند. از دیدگاه ابن سینا میان «ماهیت» و «وجود» بعنوان دو مرتبه مختلف از هستی، تفاوت بنیادین وجود دارد. واجب الوجود علت برای اعطاء وجود به ماهیات میباشد و به این دلیل نمیتواند ماهیات را در جزئیات آنها بشناسد، چرا که آنها مستقل از او، «وجود» ندارند؛ البته ابن سینا علم الهی به جزئیات را از طریق «وجودشان» انکار نکرده است. اما در تصور کلامی توماس از خدا، بمثابه خدای متشخص، انکار علم الهی به جزئیات، منجر به خلل در قدرت الهی میگردد. بعلاوه، در صورت انکار علم الهی به جزئیات، انسان که مخلوق خداست، در مرتبه یی بالاتر از خالق قرار میگیرد، زیرا میتواند جزئیات را بشناسد. آکوئیناس که در اینجا در قامت یک متکلم ظاهر شده، مرز میان فلسفه و الهیات را نادیده گرفته و در اعتراض به ابن سینا میگوید کلیاتی مانند «حیوان» و «انسان» نمیتوانند ملاک تمایز یک جزئی مانند «سقراط»، از دیگران باشند. مقاله حاضر به تحلیل و تطبیق دیدگاه ایندو فیلسوف در مورد علم خدا به جزئیات میپردازد.
ضرورت حیات اجتماعی و نیاز بشر به دین از منظر صدرالمتألهین و ابن مسکویه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خردنامه صدرا دوره ۲۷ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۱۱۰)
29 - 48
حوزههای تخصصی:
ضرورت تشکیل حیات اجتماعی از منظر ملاصدرا و ابن مسکویه درگستره پاسخ دین به نیازهای بشر، موضوعی است که در این نوشتار به آن پرداخته شده و بطور مقایسه یی و تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته است. از دیدگاه ملاصدرا ضرورت رفع نیازهای انسان، مستلزم وجود قانون و شرع بوده و لزوم وجود فردی بعنوان «نبی» را مستدل میکند. وی با تبیینی فلسفی، معتقد است معنی و مفهوم نوع انسانی، در «هویت جمعی» او در عالم خارج از ذهن و در شاکله اجتماعی او تحقق پیدا میکند. ابن مسکویه در نظری قابل تأمل و شاید انحصاری، نیاز اصلی انسان به تشکیل زندگی جمعی را بدلیل ضرورت پاسخ به نیاز فطری به «محبت و الفت» متقابل میداند و رفع نیازهای مادی را در مرحله بعد مطرح میکند. از نظر او، محبت اساس زندگی و تشکیل جامعه گروهی انسانهاست. دیدگاه ملاصدرا دارای صبغه عقلی و فلسفی است درحالیکه تبیین ابن مسکویه صرفاً مبتنی بر وجود محبت و عاطفه بین انسانهاست. از نظر هر دو اندیشمند، آموزه های وحیانی دین، گستره نیازهای دنیوی و اخروی انسان را دربرمیگیرد اما در منظر هیچکدام، تأکیدی واضح و مستقل نسبت به شأنیت تهذیب نفوس برای نبی و انسان کامل الهی، مشهود نیست.
بررسی حیات برزخی و اخروی حیوانات از دیدگاه ملاصدرا و امام خمینی(ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حشر حیوانات از جمله مباحثی است که همواره میان حکما، متکلمان و بزرگان دین مورد اختلاف بوده است. برخی از آنان معتقدند که نفوس حیوانات پس از مرگ، هیچ گونه بقایی ندارد و برخی دیگر که معتقد به تجرد نفس حیوانات هستند، قائل به وجود حشر برای آنان می باشند. در این مقاله، ضمن پذیرش حشر نفوس حیوانات بر اساس آیات و روایات، به بررسی نحوه حیات برزخی و اخروی حیوانات از منظر دو فیلسوف حکمت متعالیه، ملاصدرا و امام خمینی پرداخته و بررسی می شود که تفاوت حشر نفوس حیوانات و نفوس انسان ها در چیست و آیا این حشر، میان همه حیوانات مشترک است یا نحوه حشر حیوانات نیز با یکدیگر تفاوت دارد و سرانجامِ این نفوس، چگونه خواهد بود و آیا سعادت و شقاوتی برای حیوانات در عالم قیامت متصور است؟ در این مقاله، ضمن پاسخ به سؤالات فوق، به بررسی یکی از مباحث مهم حشر نفوس، یعنی وجود یا عدم وجود قوه خیال در حیوانات پرداخته می شود. اثبات قوه خیال در حیوانات، یکی از دلائل اثبات تجرد نفس آنان است. سپس با بیان دلائل دیگر تجرد نفوس حیوانات و براساس نظرات ملاصدرا و ام ام خمینی، در نهایت این جمع بندی حاصل می شود که حیواناتی که دارای قوه خیال هستند، با اتصال به رب النوع خود، تجرد برزخی داشته و در قیامت، حشر شخصی جزئی داشته و دیگر حیوانات، دارای وجود رابط بوده و با مرگشان با رب النوع خود اتحاد برقرار کرده و تعین خود را از دست می دهند.
رابطه وجود و ماهیت در مکتب نومشائی حکیم رجب علی تبریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت سینوی (مشکوه النور) سال ۲۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۶۸
91 - 117
حوزههای تخصصی:
رجب علی تبریزی سومین حکیم نظام ساز پس از میرداماد و ملاصدرا در مکتب فلسفی اصفهان به شمار می آید. او با تقریری نو از برخی مبانی فکری مشائیان و بازخوانی اصطلاحات آنان، مکتبی نومشائی را بنیان نهاد، درخصوص مسائل بنیادین عصر خود همچون مسئله پراُفت وخیز «رابطه وجود و ماهیت» تأمل و نظریه پردازی کرد و با تکیه بر تلقی خاص از «ماهیت من حیث هی هی» و «وجود وصفی»، نافیِ دیدگاه های میرداماد و ملاصدرا شد. وی با اعتباری خواندن هیچ یک از زوج مفاهیم وجود و ماهیت، موافق نبود و به جعل بالذات ماهیت به عُروض وجود بر آن باور داشت. ثمره چنین نگاهی ترکیب انضمامی اشیا از وجود و ماهیت است. از آنجا که ایده یادشده در معدود پژوهش هایی که معاصران درباره آن انجام داده اند، به درستی تبیین نشده است، در مقاله پیشِ روی کوشش می شود با تتبع درباره پیشینه دیدگاه تبریزی درخصوص فلسفه سینوی و تحلیل دقیق تر مبادی تصوری او درباره مسئله موردنزاع، نقاط ابهام آن نظریه روشن شود و بدین منظور، به برخی پرسش های مقدر ازجمله ارتباط قاعده فرعیت با عروض خارجیِ وجود بر ماهیت و بهره مندیِ شاگردان حکیم از «اصل و فرع» به جای «اصیل و اعتباری» پاسخ داده خواهد شد. تطبیق سه معنای عام، خاص و اخص مفاهیم متمم «اصیل» و «اعتباری» با دیدگاه تبریزی درباره وجود و ماهیت، مطلب پایانیِ پژوهش پیشِ روی است.
درونگرایی اشتدادی و انگیزش اخلاقی در فلسفه عمل از دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این نوشتار با روش توصیفی تحلیلی به بررسی دیدگاه ملاصدرا درباره انگیزش اخلاقی پرداخته است. ملاصدرا در آثار خویش، برای مبدأ انگیزشی انسان برای انجام فعل، دو نوع تبیین ارائه داده است: تبیین ماهوی و تبیین اشتدادی. او در تبیین ماهوی هماهنگ با فیلسوفان پیش از خود، گاه انگیزش را به حلقه اول از مبادی صدور فعل یعنی شناخت و تصور (داعی) نسبت داده، اما در بیشتر موارد عامل اصلی انگیزش را به حلقه دوم یعنی شوق مربوط میداند. شوق پس از ادراک (تصور و تصدیق) و پیش از اراده (اجماع و عزم)، حالتی انگیزشی در فاعل ایجاد میکند. بر اساس این تبیین، ممکن است فاعل، خوبیِ فعل را درک و تصدیق کند اما نسبت به آن شوق نداشته باشد و نیز احتمال دارد امری را که نسبت به آن شوق دارد، اراده نکند و بنابرین میان این سه مرحله رابطه یی امکانی تصویر میشود. بر اساس تبیین وجودی و اشتدادی، میان ادراک، شوق و اراده پیوندی عمیق و ذاتی وجود دارد که از آن میتوان به «درونگرایی اشتدادی» تعبیر نمود. اعتقاد ملاصدرا به 1) سریان علم، شوق و اراده در سراسر وجود، 2) هویت واحد نفس و وحدت قوا و افعال و 3) نقش دوگانه شناختی انگیزشی عقل عملی، دلایلی است که میتواند به تبیین این نوع از درونگرایی در دیدگاه او کمک نماید.
قرآن کریم و چگونگی ارتباط جهان کثرت با جهان وحدت در نظام هستی شناسی عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت معاصر سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۳۵)
165-190
حوزههای تخصصی:
مساله «وجود شناسی» عموما و چگونگی تحقق جهان کثرت و رابطه آن با جهان وحدت خصوصا از بنیادی ترین مسائلی است که بر دیگر مباحث نظام هستی شناختی در فلسفه و عرفان اثر می گذارد. برخی رابطه جهان کثرت با جهان وحدت را از نوع وحدت سنخی وجود می دانند، برخی دیگر نیز وحدت حقه سریانی را مطرح می کنند و عده ای دیگر از جمله عارفان مسلمان، رابطه جهان کثرت با واجب متعال را از نوع وحدت شخصی وجود دانسته و آن را برگرفته از عقل و وحی می دانند. هدف این تحقیق، بررسی استنادی وحدت شخصی وجود در قرآن کریم است. با کنکاش بر روی این مساله، بر اساس روش تحقیق کتابخانه ای، به دست آمد که آیات زیادی برای اثبات رویکرد عرفانی در ارتباط جهان کثرت با جهان وحدت وجود دارد. با تحلیل عرفانی صورت گرفته بر روی آیات مرتبط، گزاره راهبردی«وجود در واجب متعال منحصر است و عالم ممکنات به منزله تجلیات، ظهورات و شئونات او هستند»، استخراج شد که می تواند مبنای پژوهش های بعدی پیرامون نظام مسائل عرفان قرآنی باشد.
تأثیر ذهنی گرایی و اصالت ریاضیات در سبک زندگی غربی
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴
65 - 90
حوزههای تخصصی:
بنیادهای بینشی، از مهم ترین عوامل تأثیرگذار بر رفتارهای فرد هستند. سبک زندگی انسان مدرن، نتیجه تغییر نگرش به مفاهیمی همچون خدا، دین، انسان و هستی بوده و این تغییر نگرش نیز محصول برخی مبانی معرفت شناختی مانند سوبژکتیویسم و اصالت ریاضیات است. سوبژکتیویسم با اصالت دادن به فاعل شناسا، محوریت را به جای واقعیات عینی، به ذهن انسان داد. نتیجه سوبژکتیویسم، محوریت انسان در هستی، جایگزینی انسان به جای خداوند، ایده آلیسم معرفتی، ایده آلیسم ارزش شناختی، نفی مرجعیت دین، تساهل و تسامح دینی و اخلاقی، فردگرایی و نگاه استثماری به طبیعت و انسان بوده است که هرکدام به شکلی، پایه های سبک زندگی غربی را جهت دهی کرده اند. از سوی دیگر، اصالت ریاضیات نیز نگرش های کمّی را در تحلیل مفاهیم کیفی علوم انسانی رواج داد و به دنبال آن، تنها ملاک حقیقت، مفاهیم دقیق ریاضی شمرده شده و مفاهیم غیر محسوس غیر قابل اندازه گیری مانند مفاهیم پایه دین، نامعتبر شمرده شدند. پیامد این نگرش، بی معنا انگاشتن ارزش های دینی و اخلاقی بود.
بررسی انتقادی ارادی نبودن دخالت پیش فرض ها در هرمنوتیک فلسفی بر اساس نظریه ارجاع به علم حضوری
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵
53 - 76
حوزههای تخصصی:
دخالت پیش فرض ها در فرایند فهم، از اساسی ترین مسائل هرمنوتیک فلسفی به شمار می رود. در نظر قائلین به هرمنوتیک فلسفی، با توجه به نگاه پدیدارشناسانه و تحلیلی که از نحوه هستی انسان ارائه می دهند، اولاً انسان موجودی پرتاب شده در تاریخ و زمان و ثانیاً، سراسر فهم و ادراک است؛ فهمی متأثر از پیش فرض هایی که به دلیل تاریخی بودن انسان، در اختیار و گزینش او نیست. ازاین رو در پژوهشی فلسفی، با رویکردی معرفت شناسانه و با روشی تحلیلی- توصیفی، با تکیه بر نظریه ارجاع به علم حضوری استاد مصباح یزدی نشان داده شد که در بررسی انواع ادراکات انسان و تفکیک بین ادراکات حصولی و حضوری، گرچه یکسری از پیش فرض ها در روند فهم دخالت دارند، ولی این دخالت ها لزوماً به اختیار انسان است. بدین ترتیب، با ارائه تحلیل فرایند فهم انسان به کمک روش ارجاع به علم حضوری، ادعای غیر روشمند بودن فهم و در نتیجه، غیر اختیاری دانستن دخالت پیش فرض ها و نتایج حاصل از آن، همچون تعدد قرائت ها و نسبیت باطل گردید.
واکاوی تأثیر شناختی عواطف بر فهم پدیده ها از دیدگاه مولوی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ بهار ۱۴۰۱ شماره ۵۱
151 - 186
حوزههای تخصصی:
کارکردهای شناختی عواطف در سال های اخیر به طور ویژه مورد توجه معرفت شناسان قرار گرفته است. از مهم ترین چالش ها در این زمینه آن است که آیا می توان از عواطف به عنوان ابزاری در جهت فهم بهتر یک پدیده سود برد. دو دسته از پاسخ ها را می توان ناظر به این پرسش مشاهده نمود. گروهی عواطف را مانع کسب شناخت و فهم درست از پدیده ها معرفی کرده می کنند و گروهی دیگر مدافع کارکردهای مثبت شناختی برای عواطف اند. از آنجا که بازخوانی و بازسازی سنت عرفانی ما حاوی بصیرت های راهگشایی در باب مسائل روز است، هدف پژوهش حاضر بررسی دیدگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی در راستای پرسش فوق و ارائه تحلیلی از چگونگی تأثیر مواجهه عاطفی در فهمِ بهتر یک پدیده است. به منظور کشف دیدگاه وی، علاوه بر مثنوی معنوی به فیه ما فیه و مکتوبات مولوی نیز رجوع شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد از منظر مولوی، مواجهه عاطفی با یک پدیده می تواند از طریق ایجاد همدلی و تغییر در نحوه توجه به آن، زمینه ساز فهم بهتر آن گردد. همچنین از آنجا که هر فرایند عاطفی شامل ارزیابی و قضاوت درباره یک پدیده است، مطابق نظرگاه عرفانی مولانا، زمانی مخاطب می تواند به این ارزیابی اعتماد کند که به لحاظ معنوی از صفای باطنِ لازم برخوردار باشد.
خدا همچون کنشگری اخلاقی (2)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
7 - 30
حوزههای تخصصی:
این مقاله بخش دوم از پژوهشی مفصل درباره سرشت کنش گری خداوند را گزارش می کند. دو پرسش اصلی این پژوهش اینهاست:«آیا خدا کنش گری اخلاقی است؟»؛ بدین معنا که «آیا خدا سرشتی اخلاقی دارد؟»؛ و «ذات، صفات، میل، اراده و افعال خدا نیز همچون ذات، صفات، میل، اراده و افعال انسان ها، در معرض ارزیابی و ارزش داوری اخلاقی قرار دارد؟».اگر آری، «آیا اخلاق الاهی همان اخلاق انسانی است یا اخلاق الاهی کلاً یا بعضاً با اخلاق انسانی تفاوت دارد؟».نویسنده سه نظریه رقیب درباره سرشت کنش گری خداوند را با یکدیگر مقایسه می کند و پیامدهای نظری و عملی پذیرش هر یک از این سه نظریه را می کاود و شرح می دهد. این سه نظریه عبارتند از: «خدا همچون کنش گری خودکامه»، «خدا همچون کنش گری مصلحت اندیش» و «خدا همچون کنش گری اخلاقی». در بخش نخست این پژوهش پس از طرح کلیات و مباحث مقدماتی، به نظریه «خدا همچون کنش گری خودکامه» پرداختیم و این تلقی از سرشت خداوند را بررسی و نقد کردیم. بخش دوم این پژوهش که در قالب مقاله حاضر ارائه می شود به دو تلقی دیگر از سرشت خداوند می پردازد. در بخش سوم که در قالب مقاله ای دیگر ارائه خواهد شد، به نقش خدا در الاهیات عملی خواهیم پرداخت و پیامدهای منطقی این سه تلقی از خدا در الاهیات عملی را شرح و بسط خواهیم داد.
بررسی نقش تجرید در ادراک عقلی نزد ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادراک ازنظر ابن سینا عبارت است ازحصول صورت مُدرَک در ذات مُدرِک. ادراک در امور مادّی، متوقف بر تجرید صورت شیء است. متناسب با اینکه صورت ادراکی به چه میزان از عوارض مادّی تجرید یافته باشد، ادراک بر سه نوع حسی، خیالی و عقلی تقسیم می شود. شیخ الرئیس نفس انسانی را حقیقتی می داند که ذاتاً ازسنخ عقول است؛ از این روی، فعل ذاتی و اصلی نفس، ادراک عقلی است و دیگر اقسام ادراک، مادّی و به اعتبار بدن برای نفس، ثابت اند. تعقل، پیوندی وثیق با عقل فعال دارد و عقل فعال، علت افاضه صورت های معقول و عاقل شدن مُدرِک است. براساس تفسیر مشهور ازدیدگاه بوعلی، تجرید، شرط لازم برای ادراک عقلی محسوب می شود و در فرایند ادراک عقلی، مدخلیت ذاتی دارد؛ ولی با دقت در عبارات این فیلسوف می توان مواردی را یافت که در آن ها ادراک عقلی بدون تجرید و صرفاً با اتصال به عقل فعال حاصل می شود.
بررسی علم ذاتی و فعلی حقتعالی در حکمت متعالیه بر اساس آیات و روایات
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴
7 - 20
حوزههای تخصصی:
علم، یکی از صفات ثبوتی خداوند متعال است. علم الهی، مراتبی همچون علم ذاتی و فعلی دارد. علم ذاتی، علم حق تعالی به وجود ممکن در مرتبه وجود واجب متعال است و علم فعلی، علم الهی به وجود ممکن در مرتبه وجود خود آن. در حکمت متعالیه، علم ذاتی، علم حضوری اجمالی در عین ظهور تفصیلی همه معلوم در مقام ذات و صفت ثبوتی ذاتی است و علم فعلی، علم حضوری تفصیلی در مقام فعل و صفت ثبوتی فعلی. این نوشتار به روش توصیفی - تحلیلی، دیدگاه مزبور را تبیین و آن را از آیات قرآن کریم و روایات اسلامی استنباط کرده است، برای مثال، علم ذاتی از اسم «أحد» و «صمد» و علم فعلی از آیه «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (حدید:4) به دست می آید.
تحلیل ارکان معرفت شناسی اشراقی و تأثیر آن در اندیشه های اسلامی
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵
103 - 124
حوزههای تخصصی:
دیدگاه اشراقی به معنای دیدگاه قائل به نقش اشراق و افاضه عالم بالا در هستی جهان و موجودات و نیز در معرفت یابی انسان، دیدگاه مهمی در هستی شناسی و معرفت شناسی اسلامی و غیر اسلامی است. جمعی از فیلسوفان و عارفان مسلمان و غیر مسلمان، مباحث معرفت شناختی خود را حول اشراق مطرح کرده اند. این مقاله می کوشد با روش توصیفی-تحلیلی و استنباطی، به تحلیل مفهوم اشراقِ شناختی و عناصر مهم آن، به منظور درک هویت این نوع اشراق (در قلمرو عقل و فوق عقل) و کشف عناصر مشترک آن در دیدگاه های اشراقی اسلامی بپردازد و به این سؤال پاسخ دهد که اشراقِ شناختی یا اشراق در حوزه شناخت، چیست و چه عناصری در آن نقش دارد؟ بر پایه این تحلیل، اشراق مادی و حسی، نقش زیادی در دیدگاه های اشراقی دارد و تبیین اشراق غیر مادی، از رهگذر آن انجام می شود. یکی از عناصر و جنبه مشترک این دیدگاه ها، محوریت نور و تابش نور، و دیگری باور به خداست که در نقش اشراق کننده قرار دارد. درباره چیستی اشراق، دو دیدگاه، قابل استخراج است: 1. اشراق، مقدمه معرفت است؛ 2. اشراق، مربوط به مرحله تحقق معرفت است. در دیدگاه های اشراقی، مسئله اصلی، ظهور نور از مراتب بالا بر پایین، و آشکار شدن معلوم (حقیقت) برای اشراق شونده (فاعل شناسا) است. این حقیقت، یا نور - نور غیر مادی- است یا تشبیه به نور شده و یا در اثر فعالیت نوعی نور معقول، برای انسان قابل شناخت می شود. از جمله نتایج معرفت اشراقی، علم اشراق کننده به اشراق شونده، و علم اشراق شونده به اشراق کننده نیز می باشد.
نقش فطرت در هدایت پذیری انسان ها از دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت صدرایی سال ۱۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۲۱)
179 - 192
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا در باب نقش فطرت در هدایت پذیری انسان، تعابیر گوناگونی دارد. در مواضعی فطرت همه انسان ها را قوه و استعداد کسب فضایل و رذایل و در همه انسان ها یکسان دانسته که نتیجه این امر یکسان انگاری انسان ها در امر هدایت پذیری است. در مواضع دیگری فطرت انسان را عامل هدایت دانسته و ضلالت را اکتسابی می داند و در مواردی نیز از انسان هایی سخن گفته است که فطرتشان بر کفر سرشته شده و امکان معرفت حق و شایستگی هدایت را ندارند. به نظر می رسد فهم اختلاف اقوال در آثار ملاصدرا با توجه به نگاه تشکیکی او و اعتقاد وی به تمایز سرشت و خمیرمایه اولیه انسان ها میسر است. از نظر صدرالمتألهین نفوس و ابدان انسانی از بدو آفرینش، در صفا و کدورت، شدت و ضعف و شرافت و خست با یکدیگر تفاوت دارند و همین امر به تمایز آنان در گرایش به خیر و شر انجامیده است. بر این اساس با طیفی از انسان ها مواجهیم که در دو سر این طیف، هدایت یافتگان و گمراهان قطعی هستند و در میانه آن، انسان های متمایل به خیر یا شر و یا در حد وسط آن دو. با وجود تصریح ملاصدرا در به کارگیری تعابیری چون کفر فطری و گم راهی سرشتی، از آنجا که وی بر عنصر اختیار در شکل گیری فعل انسان تأکید فراوانی دارد، شارحان چنین تعابیری را به معنای اقتضاء و علیت ناقصه سرشت انسانی در گرایش به کفر دانسته اند، نه حتمیت و ضرورت.
بررسی ادله وجوب تبعیت از خدا
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵
125 - 156
حوزههای تخصصی:
حقّ، به معنای «اختیار، امتیاز و سلطه کسی بر شخص یا چیزی» به کار می رود و معنای اینکه خدا حقِّ طاعت دارد این است که وقتی طاعت الهی را با غایاتش مقایسه می کنیم، می توان عقلاً نوعی شایستگی انحصاری از آن انتزاع کرد و برای رسیدن به آن غایات، اطاعت الهی ضرورت می یابد و ما از آن، تعبیر به «وجوب تبعیّت» می کنیم. ما برای پذیرش حقِّ طاعت و وجوب تبعیّت، باید صفاتی را در خدای متعال لحاظ کنیم؛ صفاتی از قبیل علم، قدرت، عنایت و ولایت الهی. تبیین اندیشمندان از این مقوله متفاوت بوده که برخی از آنها را می توان پذیرفت و برخی دیگر قابل نقدند.
چالش وجود ماده و راه برون رفت از آن (تبیینی نو از نظریه ماده و صورت)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان اسلامی به تبع ارسطو جسم را حقیقتی مرکب از دو جوهر مجزا به نام ماده اولی و صورت جسمیه دانسته اند. آنچه فیلسوفان را واداشته بساطت جسم را کنار بگذارند، توضیح پدیده هایی در طبیعت است که تنها از رهگذر ترکیب جسم از ماده و صورت، قابل توضیح است. ثنویت بین ماده و صورت همان طور که فیلسوفان را در تحلیل طبیعت و احکام آن یاری نموده، موجب پیدایش چالش هایی شده و آنه ا را به دردسرهای فراوانی گرفتار کرده است. یکی از مهم ترین چالش ها، چگونگی موجودیت امری فاقد هر گونه فعلیت و همین طور تبیین چگونگی تلازم و ترکیبی است که بین این دو جوهر برقرار است. در این مقاله ضمن اشاره به بعضی از این چالش ها، در نهایت با استفاده از ظرفیت فلسفه صدرایی، تبیینی نو از ماده و صورت بر مبنای کنار نهادن ثنویت خارجی بین آن دو ارائه شده است. در این تبیین، ماده نه به عنوان جوهری مجزا از صورت که فاقد هرگونه فعلیت است، بلکه به عنوان وجهی از وجوه وجود سیال که لابشرط از هرگونه فعلیت و تعین است، معرفی شده است. این تبیین علاوه بر رفع چالش های نظریه ماده و صورت، مقاصد فیلس وفان از طرح این نظریه را بدون کم و کاست تأمین می کند.
تحلیل کارکردهای معرفت شناختی خیال از دیدگاه فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۱
29 - 49
حوزههای تخصصی:
قوه خیال از مهم ترین قوای حس باطنی و دارای کارکردهای مختلفی است. پژوهش و تحلیل این قوه از منظر فیلسوفان، به تعیین کارکردهای آن کمک خواهد کرد. مسئله پژوهش حاضر، تحلیل کارکردهای معرفت شناسی خیال از دیدگاه فارابی و پاسخ به این سٶال است که موضع فارابی در تبیین ماهیت و تعیین کارکردهای معرفت شناسی خیال چیست؟ در این مقاله به روش تحلیلی و با تمرکز بر تحلیل چیستی و کارکردهای قوه متخیله و استقصای ادله، قرائن و شواهد دالّ بر نقش خیال در حوزه معرفت شناسی، به تبیین گستره خیال در دو عرصه صوری و مفهومی و معنای خاص و عام خیال در این دو عرصه پرداخته و نشان داده ایم معنای عام خیال که متعلق به ساحت مفهومیِ قوه متخیله است، شامل انواع معارف برهانی (یقینی) و غیر برهانی (ظنّی) می شود. رویکرد فارابی در تبیین گستره خیال مبتنی بر مشکک بودن مراتب معرفتی انسان و مبانی روان شناختی، معرفت شناختی و در نهایت نگاه غایت انگارانه فارابی استوار است؛ در حالی که رویکرد ابن سینا بیشتر بر نظریه انسان شناختی و معرفت شناختی او تکیه دارد.
نقش قوه خیال در تکوّن بهشت یا جهنم درون انسان
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴
91 - 106
حوزههای تخصصی:
بهشت و جهنم در برزخ و آخرت، حاصل عینیت «عمل» با «جزا» در همین دنیا هستند. آنچه عینیت میان عمل و جزای آن را ممکن می سازد، فاعلیت قوه خیال نفس در صدور صوَر مثالی متناسب با عمل است که مجموع این صوَر مثالی را «بهشت یا جهنم درون» می نامیم. مسئله اساسی این پژوهش، بازشناسی نه صرفاً شناخت فاعلیت قوه خیال در تکوّن بهشت یا جهنم در درون انسان، با بهره گیری از روش تحلیلی است. یافته اصلی پژوهش جاری، که با تکیه بر روی آورد تحلیل سیستمی مبانی نفس شناسی صدرالمتألهین در دو مقام «تجرد مثالی قوه خیال و تکوّن بهشت درون» و «انشاء صوَر و تکوّن بهشت درون» به دست آمده است، حاکی از فاعلیت قوه خیال نفس در خلق صوَر مثالی متناسب با دریافت های خود از حواس پنج گانه و افکار است. این صوَر، در مرتبه خیال نفس باقی می مانند و اگر حاصل این صوَر، همخوان با نعمات و ویژگی های بهشت باشد، انسان در بهشت درون خود به سر می برد و اگر ویژگی های جهنم و جهنمیان بر آن صادق باشد، هم اکنون در جهنم درون می سوزد.
بررسی تطبیقی حدیث «داخل فی الأشیاء...» و قاعده فلسفی «بسیط الحقیقه...» از دیدگاه حکمت متعالیه و عرفان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۱
169 - 193
حوزههای تخصصی:
توانایی عقل در استنباط، تبیین، استدلال و دفاع از برخی معارف، امری مسلم و انکارناپذیر است. در کتب روایی، کلامی، فلسفی و عرفانی به نقل از حضرت علیu ، روایتی در نحوه ارتباط حق تعالی با اشیاء با این مضمون نقل شده است که خداوند «داخل فی الأشیاء لا کدخول شیء فی شیء وخارج عن الأشیاء لا کخروج شیء عن شیء». بی شک این کلام از سنخ معما و رمز نبوده و معنایی فهم پذیر برای مخاطب دارد. مسئله تحقیق این است که منظور از داخل بودن یا خارج بودن خداوند از اشیاء چیست؟ آیا تفسیر آن با استفاده از مبانی فلسفی ممکن است یا باید فهم آن را به زمان حضور و مواجهه با معصومu واگذار نمود؟ در این مقاله ضمن بررسی سندی و دلالی حدیث و بیان اقوال و برداشت های مختلف، به ذکر شواهدی از آیات و روایات پرداخته، نشان داده ایم که با تبیین قاعده فلسفی «بسیط الحقیقه کلّ الأشیاء...» می توان معنایی معقول از این حدیث ارائه کرد و نشان داد که خداوند بسیط الحقیقه و بی نهایتی است که فراگیر همه اشیاء و کمالات آن ها بوده و هیچ کدام خارج از او نیستند؛ در عین حال، هیچ یک از محدودیت های امکانی در او راه ندارد.
بررسی وجوه اشتراک و اختلاف تقریرهای ابن سینا و علامه طباطبایی از برهان صدیقین
منبع:
معارف حکمی جامعه سال ۲ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴
107 - 128
حوزههای تخصصی:
پرسش اصلی این پژوهش عبارت است از: «تقریر ابن سینا و علامه طباطبایی از برهان صدیقین چیست و چه اشتراک ها و تفاوت هایی با یکدیگر دارند؟» هدف از بررسی این مسئله، آگاهی عمیق تر نسبت به جایگاه و ارزش یکی از مهم ترین براهین اثبات خدا در فلسفه اسلامی است. در این نوشتار، با استفاده از روش تحلیلی - عقلی، ابتدا تلاش شده با بررسی آثار ابن سینا، گزارشی از تقریر او از برهان صدیقین ارائه گردد. سپس تقریر علامه طباطبایی از این برهان ارائه شده است. با مقایسه میان این دو تقریر، وجوه اشتراک و اختلاف آنها مطرح گردیده و در پایان، یافته های پژوهش در قالب نتیجه گیری ارائه شده است. بر اساس نتایج به دست آمده از این پژوهش، سه وجه اشتراک میان دو تقریر فوق وجود دارد: لمی بودن هر دو تقریر، بی نیازی هر دو تقریر از ابطال دور و تسلسل، و اثبات صفات واجب الوجود علاوه بر اثبات وجود او. از سوی دیگر، چهار وجه اختلاف میان دو تقریر مذکور وجود دارد: در تقریر ابن سینا، از اصل وجود استفاده شده است، درحالی که در تقریر علامه طباطبایی از اصل واقعیت؛ تقریر ابن سینا تنها قادر به اثبات ضرورت ذاتی واجب الوجود است، ولی تقریر علامه طباطبایی، ضرورت ازلی واجب الوجود بالذات را نیز اثبات می کند؛ ابن سینا در تقریر خود از مقدمات متعددی استفاده کرده است، ولی علامه طباطبایی در تقریر خود با استفاده از کم ترین مقدمات، مطلوب را اثبات کرده است.