معرفت دینى شامل یافته هایى است که با فهم روشمند و پژوهش در منابع دینى، از طرق متفاوتى حاصل مى گردد. اندیشمندان دینى راه ها و روش هاى مختلفى براى این مقصود مطرح نموده اند. علّامه طباطبائى به عنوان یک اندیشمند دینى، بر اساس مبانى خاصى تلاش خویش را در این زمینه متمرکز نموده، براى فهم صحیح و ضابطه مند دین، سه طریق متفاوت عرضه داشته است.نوشتار حاضر با روشى توصیفى تحلیلى و از میان مکتوبات برجاى مانده از علّامه، به بررسى طرق موردنظر ایشان در معرفت دینى پرداخته و در پى کشف نسبت بین آنها برآمده است. در نظر وى، ظواهر دین، عقل و تهذیب نفس به عنوان سه طریق متفاوت در نیل به معرفت دینى هستند که هرکدام پیش فرض ها و لوازم خاص خود را داشته، به صورت مستقل مورد استفاده قرار مى گیرند و امکان امتزاج آنها وجود ندارد؛ لکن نتیجه معرفت اندیشمند دینى در هر سه طریق، واحد خواهد بود و تفاوت طرق به اختلاف نتیجه نمى انجامد.
نحوه ارتباط انسان با پیرامون خویش که ذهن هر اندیشنده ای را به خود مشغول می دارد، در فلسفه عمدتاً ارتباط «من» و «او» یا «خود» و «دیگری» تعبیر می شود. «من» با ادراک از «من» یا خودآگاهی عجین است. خودآگاهی در دیدگاه فلاسفه اسلامی از جمله علوم حضوری به حساب می آید. این نوشتار مدعی است که اگرچه از دیدگاه ملاصدرا نیز علم به خود به نحو حضوری است، اما مبانی و پاره ای از شواهد در دیدگاه ملاصدرا دریافت نوینی از خودآگاهی موردنظر وی عرضه می دارد. در این دریافت، «غیر» یا «دیگری» نقش عمده ای در تکون «من» و تکامل آن دارد؛ به نحوی که مراتب آگاهی انسان متناسب با ادراک از «غیر» تکامل می یابد؛ تا آنجا که بالاترین مرتبه از معرفت «نفس» یا «خود»، معرفت به بالاترین مراتب از «غیر خود» که همان رب اوست، محسوب می شود.
ابن سینا معتقد است نفس انسانی دارای حیات جاودانه است؛ لکن وی به رغم باور به ابدی بودن نفس، ازلی بودن آن را نمی پذیرد و به حدوث تجردی نفس باور دارد. وی در بسیاری از آثارش، ادله ای برای اثبات جاودانگی نفس اقامه کرده است. ابن سینا با استفاده از اصولی چون تعلق تدبیری نفس به بدن، نیازمندی نفس به عقول مجرده، مجرد بودن نفس انسانی، تعقل ذات توسط نفس، تعقل امور نامتناهی توسط نفس، و نابود نشدن نفس توسط علل موجده آن، ادله ای برای اثبات جاودانگی نفس اقامه می کند. در این میان، آنچه به گونه ای هسته مشترک تمام ادله ابن سینا را تشکیل داده است و به صورت مستقیم یا ضمنی، در ادله وی دیده می شود، بساطت و تجرد نفس انسانی است. ابن سینا در آرای خود در این زمینه، تحت تأثیر افکار ارسطوست. ادله ابن سینا، اگرچه تا اندازه زیادی در اثبات جاودانگی نفس موفق بوده است، رخنه هایی نیز دارد که از آن جمله عدم تبیین چگونگی استکمال نفس در عین وجود تجردی آن است. این مسئله در آرای ملاصدرا مورد توجه و اصلاح قرار می گیرد.
یکى از مباحث مهمى که دانشمندان علوم دینى را متوجه خود ساخته، «رابطه مخلوقات با خداوند» است. فیلسوفان و عرفا نیز در این مسئله اظهارنظر کرده و مطابق مبانى خویش به تبیین رابطه مخلوقات با خداوند پرداخته اند. تداخل وجودى یکى از نظرات بدیعى است که دیدگاهى تازه را در این مسئله مطرح ساخته است. مطابق این نظریه، وجود نامتناهى خداوند در عین آنکه در همه ساحت ها و مواطن وجودى حاضر است و هیچ موطنى خالى از وجود وى نیست، منافاتى با وجود حقیقى مخلوقات نخواهد داشت؛ به گونه اى که وجود خداوند متداخل در مواطن وجودى مخلوقات خواهد بود. مطابق این نظریه، مخلوقات نیز مانند خداوند وجود حقیقى دارند؛ اما موطن وجودى آنها جدا از موطن وجودى خداوند نخواهد بود؛ زیرا در غیر این صورت مستلزم تناهى وجودى خداوند است، بلکه مخلوقات در همان موطن وجودى خداوند داخل اند؛ به نحوى که هر معلولى به اندازه و مرتبه وجودى خود متداخل با وجود خداوند است. این مقاله با بیان دقیق معناى تداخل و تفاوت آن با الفاظ قریب المعنى به تبیین نظریه تداخل وجودى پرداخته و در پایان شواهدى از آیات و روایات نیز براى آن بیان کرده است.