«مایکل سلز»، قرآن پژوه آمریکایی درباره معراج پیامبر(ص) بر سه موضوع تأکید می کند؛ این که واژه معراج در قرآن به کار نرفته و درباره آن توضیح کافی داده نشده است. دیگر این که قرآن بیان می کند که محمد(ص) هیچ معجزه ای متفاوت از معجزه خدایی خود؛ یعنی قرآن نیاورده است. و معراج پیامبر (ص) در خواب و رؤیا صورت پذیرفته است. به عقیده او، بحث پیرامون لایه های این موضوع عمدتا برشواهد غیر قرآنی مبتنی است و دراین باره تنها اطلاعات اندکی در سوره اسراء یافت می شود. افزون بر این وی تلاش کرده است تا واقعه معراج را برگرفته از آیین های یهود و بودایسم جلوه دهد. هدف این مستشرق در واقع اثبات عدم وقوع معراج رسول اکرم(ص) است؛ در مقابل «آنه ماری شیمل»، معراج پیامبر(ص) را برگرفته از آیه نخست سوره اسراء می داند و بر این باور است که دو سیر( افقی و عمودی) برای پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده است. و معراج را برخلاف «سلز»، از معجزات الهی می داند. «آنه ماری»، به دلیل این که به منابع اهل سنت بسنده کرده است در برخی از آراء خود همچون؛ رؤیت یا عدم رؤیت خداوند در معراج توسط پیامبر(ص)، جسمانی یا روحانی بودن معراج دچار تشکیک عقیده شده است. به رغم نقدهای اساسی که بر برخی از ارکان نظریه های این دو خاورشناس وارد است، نکات مثبتی نیز در آراء ایشان مشاهده می شود. در این مقاله سعی شده است که ابتدا دیدگاه خاورشناسان مذکور بیان گردد، سپس به بررسی و نقد آراء ایشان پرداخته شود
قاضی عبدالجبار همدانی شرایط دعا را اراده، علم به مقام کسی که از او طلب می کنیم، بیان قید خالی بودن از مفسده، و خاضع و خاشع بودن می داند. در دیدگاه معتزلی وی، فلسفه ی دعا لطف بودن آن است. وجه لطف بودن دعا، این است که خداوند ما را امر به دعا کردن فرموده و خدا امر به کار قبیح نمی کند. دعا تقسیمهایی دارد. دعا در حق غیر و لعنت، دعا برای مؤمن، فاسق و کافر، دعا برای امر حسن یا قبیح و نیز دعا برای اموات از تقسیمهای دعا هستند. از نظر وی دعا برای اموات، از طرف بازماندگان آن ها بی تأثیر است. دعا گاهی واجب است. این وجوب یا از حیث متعلَّق دعاست و یا از حیث شخص داعی. دعا در طلب رزق از خداوند مؤثر است، زیرا عقل و شرع آن را حسن می دانند و طلب حسن، حسن می باشد.
در این مقاله پیوند شرور هستی با عدل الهی که از صفات آفریدگار است، بررسی و کاوش شده است؛ نخست معنی هر یک از مقوله های «شرّ» و «عدل» بیان شده و سپس آرا و نظرهای برجستگان فلسفه مشّاء و حکمت متعالیه و مکتب عرفا به اختصار آمده است؛ بزرگانی چون ابن سینا، سهروردی، صدرای شیرازی، ملّا هادی سبزواری، علامه طباطبایی، استاد مطهری و ... و سرانجام دیدگاه مکتب ثقلین (قرآن و حدیث) که وجه مختار نویسندگان این سطور است، به اختصار استخراج و بیان شده است.
«توحید» اصل اساسى جهانبینى اسلامى، به معناى یگانه دانستن و «توحید عینى» به معناى یگانه یافتن ذاتبارى تعالىاست. این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى به این مسئله مىپردازد که چگونه مىتوان به این رهیافت رسید که خداوند متعالمتعلّق شهود سالک قرار مىگیرد و با فنا فىاللّه به مشاهده و وصال او دست مىیابد؟ یا انسان چگونه مىتواند همه چیز راخدایى ببیند؟ نظریههاى فراوانى در پاسخ به این پرسشها از سوى عرفا ارائه گردیده است. امام خمینى„ حقیقت توحیدعینى را در وصول سالک به مقامى که کثرت را بکلى نفى کند و وحدت صرف و هویت محض را شهود نماید مطرح مىکنندکه از آن تعبیر به مقام «تَوغُل» مىنمایند. این نوشتار دیدگاههاى ایشان را در این زمینه مورد بررسى قرار داده است.