مسئله شر یکی از مهم ترین مسائلی است که دغدغه فیلسوفان دین و متکلمان بوده است. الهی دانان پویشی مانند وایتهد، هارتسهورن و گریفین، رویکرد جدیدی به این مسئله داشته اند؛ یعنی فلاسفه و متکلمان گذشته، بیشتر با قبول صفات (علم، قدرت و خیرخواهی مطلق) خداوند به تبیین و توجیه شرور پرداختند؛ اما فلاسفه دین پویشی با رد علم و قدرت مطلق الهی این مسئله را بررسی می کنند؛ یعنی علم خدا را زمانی می دانند، موجودات را نیز دارای قدرت خلاقه می دانستد و با محدود دانستن قدرت خداوند او را از شبهه شر مبرا می کنند. در این نوشتار ضمن بررسی اندیشه آن ها و البته با تأکید بر هارتسهورن، دیدگاه آن ها را نقد خواهیم کرد.
در روایات معتبری، امام معصوم(ع) با استناد به آیه شریفه «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»، امامت هر ظالمی را تا روز قیامت نفی می کنند؛ حتی کسانی که در گذشته، آلوده به بت پرستی بوده وسپس مسلمان شده اند نیز شایستگی رسیدن به مقام «امامت» را ندارند. این سخن امام(ع) درواقع کنایه ای است به خلافت خلیفه اول و دوم که پیش از اسلام آوردن، مدت مدیدی از عمر خویش را در بت پرستی سپری کردند.
در مقابل، دانشمندان اهل سنت در مقام دفاع از خلافت خلفا بر این باورند که مشتق وضع شده برای خصوص متلبّس به مبدأ اشتقاق و استعمال آن در فرد منقضی، یک استعمال مجازی است. جالب آنکه اکثر اصولیان شیعه علاوه بر پذیرفتن استدلال امام(ع)، بر آنند که مشتق تنها درخصوص متلبّس به مبدأ، حقیقت است. حال پرسش این است که چگونه می توان پذیرفت که مشتق وضع شده درخصوص متلبس به مبدأ، و ازسوی دیگر استدلال امام(ع) به آیه شریفه را نیز قبول نمود. در این مقاله دیدگاه شش نفر از دانشمندان را در پاسخ به این پرسش مطرح نموده و در پایان دیدگاه برگزیده تبیین می شود.
اثبات وجود بارى تعالى از دیرباز همواره مطمح نظر فلاسفه بوده و در این راه، تلاش هاى زیادى انجام داده اند که منتهى به ادله و براهین متعددى گشته است. یکى از بهترین و محکم ترین ادله در خصوص اثبات وجود خدا، برهان «وجوب و امکان»، ابتکار فارابى است. پس از ایشان، سایر فلاسفه الهى، به ویژه فلاسفه اسلامى، با بیانات متفاوتى آن را تبیین کرده اند. یکى از قدیمى ترین و معروف ترین تقریرهاى برهان اثبات وجود خدا، برهان ابن سینا است. این پژوهش با رویکرد تحلیلى و نظرى، ضمن ارائه تحلیلى از برهان «امکان و وجوب» از منظر ابن سینا، به بررسى آن در آثار اندیشمندان غربى پرداخته است. این برهان در آثار اندیشمندان غربى، جزو براهین جهان شناختى است. از میان تقریرهاى متفاوتى که این برهان در غرب دارد، تقریر آکوئیناس داراى شهرت فراوانى است. این پژوهش با تبیین این برهان از منظر آکوئیناس، به نقد و بررسى آن مى نشیند.
شلایرماخر، حقیقت دین را به احساس یا شهود وابستگی به «امر متعالی» تفسیر می کند. پیروان او نیز تفصیل های قابل توجهی از این اندیشه ارائه کرده اند. براساس این رویکرد، «دین»، ادراک غیر قابل بیان و تفسیری است که تجربه گر، آن را در عین هستی خود می یابد. ازاین رو می توان گفت ادراک تحقق یافته در تجربه دینی که متعلق به امر متعالی است از سنخ علم شهودی یا حضوری است، نه از جنس علم حصولی و مفهومی. این دیدگاه، با این پرسش مواجه است که آیا این نوع ادراک از امر متعالی، کارآیی لازم را در تبیین و اثبات دین دارد یا تبیین و انتقال آن، نیازمند فرایند و ملاک دیگری است که دین و پیامبر باید معارف دینی اعم از خداشناسی و ... را از آن طریق به مخاطبان خود ارائه و اثبات کنند. نوشتار حاضر، پس از گزارش تبیین ها از تجربه دینی، به بررسی هستی و چیستی «ادراکِ» متعلق به امر متعالی می پردازد و نسبت آن را با تبیین، اثبات و دفاع عقلانی از معرفت دینی، با محوریت نظریه شلایرماخر می سنجد.