دین در ابعاد گوناگونى همچون پىریزى نظام ارزشى، فراهم آوردن ضمانت اجرایى و تقویت انگیزه درونى به یارى اخلاق مىشتابد و آدمیان را به تهذیب و تزکیه روحى فرا مىخواند . پیوند دین و اخلاق از زوایاى گوناگونى قابل بررسى است و نویسنده در این نوشتار به نقد دیدگاهى پرداخته که از تقابل دین و اخلاق سخن مىگوید و اخلاق دینى را تعبیرى خود متناقض مىخواند .
واژه دیر آشناى اخلاق آنگاه که با کلماتى چون فلسفه ترکیب مىشود، گاه با کج فهمىهایى همراه مىگردد; چنان که بسیارى را گمان بر این است که «فلسفه اخلاق» چیزى جز فایده و ضرورت رعایت آداب اخلاقى نیست . نویسنده در این مقاله وجوه تمایز علم اخلاق و فلسفه اخلاق را بر مىشمارد و بر آن است تا به صورتى گذرا، تفاوت آنها را تبیین نماید .
پیش از بیان تفاوت علم اخلاق با فلسفه اخلاق شایسته است ابتدا نگاهى گذرا به مفردات این دو اصطلاح یعنى واژههاى «علم» ، «اخلاق» و «فلسفه» بیافکنیم تا با دقت و بصیرت بیشترى به بحث اصلى بپردازیم .
موضوع پژوهش حاضر بررسى تأثیر عوامل چهارگانهى آموزشى، انگیزشى، فرهنگى و سیستم ارزشیابى در انطباق رفتار مدیران آموزشى با معیارهاى اخلاق اسلامى از دیدگاه استادان حوزه و دانشگاه است. نظرهاى استادان حوزه و دانشگاه بر حسب متغیرهاى تعدیلکنندهى: جنس، سن، سابقهى تدریس، محل تدریس، سابقهى مدیریتى و رشتهى تحصیلى مقایسه و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. جامعهى آمارىِ این پژوهش را کلیهى استادان دانشگاههاى آزاد اسلامى منطقهى چهار کشور و کلیهى استادان حوزهى علمیهى اصفهان تشکیل مىدهند. براى انتخاب استادان دانشگاه از روش نمونهگیرى تکمرحلهاى استفاده شد که نهایتا 233 نفر در دسترس قرار گرفتند. در انتخاب استادان حوزه از طریق مشورت با مدیریت حوزهى علمیه، 80 تن از استادان با تجربه برگزیده شدند. ابزار تحقیق، پرسشنامهى محقّقساخته بود که با نظر متخصصان و استادان، روایى آن تأمین گردید. بر اساس ضریب آلفاى کرونباخ، اعتبار پرسشنامه برابر 9078/0=ò به دست آمده است.
به طور کلى نتایج تحقیق نشان مىدهد، بنابر معنادار بودن tمحاسبه شده در جدول در سطح 01/0P>، از نظر استادان حوزه و دانشگاه عوامل چهارگانهى یاد شده (آموزشى، انگیزشى، فرهنگى و سیستم ارزشیابى) در انطباق رفتار مدیران آموزشى با معیارهاى اخلاق اسلامى مؤثراند.
چکیده
مقاله حاضر درصدد تبیین عدالت فردى به عنوان فضیلت نفس و به مثابه برترین فضیلت در اخلاق در مقابل عدالت به عنوان عملى اجتماعى است. بحث عدالت فردى مقدم بر بحث عدالت اجتماعى است، زیرا با تربیت انسان، جامعه نیز بالطبع از افرادِ تربیت یافته برخوردار شده و در نتیجه، جامعه، ساختارِ سیاسى سالمى مىیابد.
جایگاه بحث حاضر، در اخلاقِ فضیلت مدار است که قائل به ارزش ذاتى فضایل بوده و درباره خصایل و عادات اخلاقى با تأکید بر ویژگىهاى درونى فاعلِ فعل بحث مىکند. در بحث عدالت فردى، عدالت به مثابه یک فضیلتِ هدایتگر در طىّ طریق صحیح زندگى است. در این مقاله به بررسى و تبیین نظریات افلاطون، ارسطو و نیز حکیمان مسلمان، از جمله خواجه نصیرالدین طوسى، ابنمسکویه و مرحوم نراقى و مقایسه آنها با یکدیگر پرداخته مىشود.