فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۶۱ تا ۶۸۰ مورد از کل ۵۳٬۰۹۹ مورد.
منبع:
پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال ۱۶ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۳
35 - 58
حوزههای تخصصی:
در میان داستان های تعلیمی معمولا برای قهرمان سفری آموزنده تدارک می بینند که تابع الگوی ثابت است. در این سفرها پیری خردمند به کمک قهرمان می آید و راه را نشانش می دهد. به باور یونگ، مسائلِ کلی و مشترک، نشان دهنده خاستگاه کهن الگویی آن هاست و هنرمندان اصیل که از «نهان بینی ازلی» برخوردارند، آنها را در آثار خود بازآفرینی می کنند. این مقاله می کوشد با روش توصیفی تحلیلی، ضمن تاکید بر وجود کهن الگوی پیر خردمند در داستان های تعلیمی، کارکردهای آن را بررسی کند. این کهن الگو در پنج اثر نمادین تعلیمی با درون مایه های مشابه که شالوده های مشترک دارند و اسطوره کمال گرایی در سفر را دنبال می کنند، بررسی می شود. سفری نمادین که قهرمان طی آن از طریق پیر به هویت، آگاهی و رمز حیات دست می یابد. این بررسی نشان می دهد که اندیشه های آدمیان در بنیاد به یک سرچشمه می رسند و به رغم تفاوت های فرعی و طرز بیان، آموزش و تعلیم را با رجوع به ذات انسانی در گرو راهنمایی پیر می دانند. کارکردهای پیر به نسبت داستان تغییر می یابد. پیر در سیذارتا با کارکردهای آموزشی، ایجاد تحول و هدیه بخشی، دعوت به تغییر و هدایت گری حضور دارد. در داستان بلوهر کارکرد دستگیری، نجات از مخمصه، فراهم کردن زمینه آزادی و اشراق و آگاهی دارد. در کلیله کارکرد یاری و دستگیری و آگاهی بخشی دارد. در داستان آذرباد کارکردهایی چون آموزش غیرمستقیم و دادن اطلاعات، انگیزش، خردآموزی و انتقال تجربیات، تغییر ذهنیت، آموزش خودشناسی و ایجاد انگیزه را دنبال می کند و در داستان در پس آینه کارکرد حمایت و ایجاد انگیزه و آشناسازی با عشق و راهنمایی را بر عهده دارد.
مضمون پردازی های تعلیمی و اخلاقی در غزلیات کلیم کاشانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال ۱۶ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۳
129 - 149
حوزههای تخصصی:
یکی از شاعران توانمند، تصویرپرداز و مضمون ساز سبک هندی کلیم کاشانی است که از پدیده های مختلف طبیعی و غیرطبیعی برای مضمون سازی بهره گرفته است. غزلیات کلیم سرشار از آموزه های تعلیمی و مضامین و معانی حکمی و مفاهیم والای انسانی و اخلاقی است که شاعر هر کجا مجال یافته به پند و اندرز مخاطب پرداخته است. هدف از نگارش این مقاله که به شیوه توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای انجام شده این است که به بررسی بن مایه ها و زمینه های تعلیمی و اخلاقی غزلیات کلیم بپردازد. در مضامین اخلاقی اشعار وی، دو مورد جلب نظر می کند: 1- زودگذر بودن دنیا و ناپایداری آن 2- ویرانگری و نابودی دلبستگی به مادیات. نوعی نگاه شبه خیام وار که در ادبیات و تاریخ اندیشه ما پیشینه دور و درازی دارد. مورد دیگر اینکه در شعر وی، تأثیر طبیعت و محیط زندگی شاعر مشاهده می شود؛ همان ویژگی ای که شعر سبک هندی را از سبک های پیش از خود متمایز می کند. گویی چنین محیطی بر خلاف فضای درباری شاعران پیشین اقتضای نگاه متواضعانه و اخلاق مدار شاعر را داشته است. نکته دیگر حضور اصطلاحات عرفانی در شعر کلیم است، وی به فراخور موضوع به پیر جام، شیخ، فیض ازلی، زهد و تقوی، توکل، فقر، حیرت، معرفت و استغنا اشاره می کند و در پیوند با عناصر طبیعت، کوچه و بازار و فضای خانه با خلاقیت شاعرانه خود مضامین ناب اخلاقی و تعلیمی خود را می آفریند. در کل، به نظر می رسد ترک دیار و دل بریدن از متعلقات، پیشینه عرفان و تصوف، زندگی در محیط مردمی، باریک بینی و نازک خیالی موجود در سبک
بررسی و تحلیل اقسام دگرگون شدگی در داستان ها و افسانه های حوزه فرهنگی سیستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی بهار ۱۴۰۳ شماره ۷۲
111 - 143
حوزههای تخصصی:
داستان ها و افسانه های بومی و محلّی از جمله رازناک ترین پدیده های مردم شناختی و سرشار از بن مایه های اساطیری و کهن الگوهای باستانی اند. این داستان ها و افسانه ها که نشأت گرفته از فرهنگ و آداب و رسوم و سنن و زیست بوم هر قومیّتی است، در بطن خویش حاوی یکی از محوری ترین و مهم ترین عناصر اسطوره ای، یعنی دگرگون شدگی یا همان استحاله است؛ بن مایه ای که در داستان ها و افسانه های ملل و اقوام مختلف، با اشکال و صور گوناگون بروز و ظهور دارد و در این بین یکی از اصلی ترین مایه های اساطیری داستان ها و افسانه های سرزمین سیستان نیز محسوب می شود که در بسیاری از داستان ها و افسانه های این سرزمین بازتاب و نمود یافته است. بر همین اساس در این جستار تلاش شده است تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، به تحلیل انواع دگرگون شدگی در افسانه ها و داستان های حوزه فرهنگی سیستان پرداخته شود و میزان و چگونگی بازنمود آنها در این داستان ها و افسانه ها تحلیل شود. نتایج این تحقیق نشان می دهد که در افسانه ها و داستان های سیستانی، دو نوع دگرگون شدگی عمده دیده می شود که شامل دگرگون شدگی انسانی و دگرگون شدگی مربوط به موجودات فراطبیعی همانند دیو یا بزلنگی است که از میان این دو نوع دگرگون شدگی، بیشترین بسامد مربوط به دگرگون شدگی انسانی است که توانسته بالاترین بازنمود را در افسانه ها و داستان های سیستانی داشته باشد.
بررسی زمینه های تاریخی- اجتماعی اندیشه و آثار «بانو نصرت امین»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی پاییز ۱۴۰۳ شماره ۷۴
61 - 93
حوزههای تخصصی:
بررسی زمینه های تاریخی و اجتماعی آثار به معنای تعمیق بیشتر درباره زمینه ها و زمانه ای است که افکار نویسنده در تلاقی سه محور تاریخ، موقعیت و فردیت به اتخاذ رویکردها و ترجیح و برآمدن اندیشه های خود نائل می شود. منظری که در مطالعه تاریخ ادبیات باید به آن توجه شود. در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی با بررسی زمینه و زمانه حیات «بانو امین اصفهانی»، خط سیری از حیات بانو امین و وقایع و رویدادهای مربوط به دوران او ترسیم شده است که در آن با اشاره به زمانه و اوضاع فرهنگی و اجتماعی، زمینه ها و دلایل اقدامات مختلف و نگارش تألیفات متعدد او بیان می شود. نتیجه آنکه این مقاله خط سیر تاریخی را از حیات بانو امین ترسیم می کند که در آن با معرفی سیر و ترتیب تاریخی آثار او، کیفیت ادبی و نسبت محتوای آثارش را با تحولات اجتماعی روزگار او بیان می کند. خصیصه ادبی غالب در آثار امین، روانی و صراحت بیان در توضیح افکار و اندیشه هاست. امین حتی در بیان رویکردهای عرفانی در تفسیر نیز در عین کاربرد صناعات ادبی مختلف، بیانی روان و ساده را به خدمت گرفته است. این رویکرد وی به دلیل دغدغه اش درباره ترویج اندیشه های خود در ارتباط با فضای فرهنگی و اجتماعی است. امری که به درک بهتر ما از سیر تحولات فکری و رویکردهای بانو امین کمک می کند.
اشتقاق سازی ها در روایاتِ عامیانه حماسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب حماسی سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
197 - 228
حوزههای تخصصی:
روایت های عامیانه و شفاهی در پیوند با ادب حماسی و به ویژه شاهنامه، در ادامه سنت شاهنامه نگاری پدیدار شده و یکی از منابعی است که در گشودن دشواری های ادب حماسی رسمی، بسیار راه گشا است. پیش از این شادروان ابوالقاسم انجوی شیرازی بسیاری از این روایت ها را گردآوری کرده و در مجموعه ای سه جلدی منتشر کرده است. نگارنده در پژوهش پیشِ رو، اشتقاق سازی های نام هایی را که در این مجموعه ارائه شده، بررسی و تحلیل کرده و به این نتیجه رسیده است که اغلب اشتقاق سازی اسامی موجود، به اقتضای محتوای این گونه متن ها، وجه تسمیه عامیانه دارد؛ به این معنا که روایت کننده بر بنیاد ریخت ظاهری کنونی نام، معنایی برای آن ارائه داده و مثلاً افراسیاب را پُرآسیاب یا کیومرث را کدومرث و گودرز را با کوه و درزِ آن در پیوند دانسته است. از سوی دیگر، تلفظ گروهی از نام ها برای نقل کننده روایت ناآشنا بوده و از همین روی، آن را به ریختی برگردانده که در نظرش معنادار می نموده و با کنش یا خصلتی از آن شخص هم تطابق می یافته است؛ چنان که آبتین به عابدین، برمایه به دایه یا آذر به عادل دگرگون شده است. مطابق با این روایات، نام برخی چیزها مانند گیوه از پهلوانی مانند گیو برآمده و برخی جای نام ها نیز برآیند پیوند آن جای با شخصیت حماسی و کنش آن ها بوده است.
معرفی و ضرورت تصحیح شرح لمعات عراقی موسوم به معارف الحقایق فی تحقیق الدقایق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۶ بهار ۱۴۰۳ شماره ۳۶
137 - 164
حوزههای تخصصی:
معارف الحقایق فی تحقیق الدقایق در زمره متون عرفانی قرار می گیرد. نویسنده آن فردی به نام میرپادشاه است و در دست نویسش خود را از نوادگان میر حیدر کسبی معرفی می کند که از شیوخ فرقه نقشبندیه است و مزار او امروزه در ولایت نخشب (قرشی کنونی) زیارتگاه است. او از نزدیکان خواجه سعد است و علاوه بر معارف الحقایق، کتاب دیگری به نام ایضاح الاصطلاحات و تفصیل المقامات دارد. معارف الحقایق شرحی بر لمعات فخرالدین عراقی است که در سال 1003 هجری قمری و در زمان عبدالله بهادرخان به تشویق و تحریض فردی به نام میرک صوفی نوشته است. در ابتدای کتاب مؤلف به شرح و توضیح اصطلاحات عرفانی می پردازد و پس از آن ضمن نوشتن کلام عراقی که او را مصنف می نامد، شرح خود را به آن می افزاید. کلام عراقی را به رنگ شنگرف و توضیحات خود را با رنگ سیاه می نویسد. از این نسخه هیچ پیشینه ای اعم از مقاله، پایان نامه و کتاب موجود نیست؛ اما شروح موجود از عراقی به عنوان پیشینه بیان شده است. توضیحات مفصل شارح درباره اصطلاحات عرفانی همچون پیشگفتار در نسخه و پیش از متن اصلی آمده است که در دیگر شروح نیست و نوآوری آن محسوب می شود. این نسخه، بدل ندارد. به خط مؤلف است، افتادگی کمی دارد و خواناست. این شرح به دلیل دارا بودن ویژگی هایی همچون شرح مبسوط متن لمعات به همراه توضیحات مفصل اصطلاحات عرفانی، کلام فاخر و فصیح، استفاده از آرایه های ادبی همچون تشبیه، تناسب، اطناب، تنسیق الصفات و اطلاعاتی از فرقه نقشبندیه و نمونه ای موفق از نثر در دوره موسوم به انحطاط نثر فارسی، حائز اهمیت است. تسلط بر مباحث عرفانی و پیوستگی کلام مؤلف، شرح لاهیجی بر گلشن راز شبستری را به یاد می آورد. از همین رو تصحیح آن ضروری است تا علاوه بر غنای ادب عرفانی، شرحی جامع از لمعات را در دسترس مخاطبان قرار دهد.
تحلیل مؤلفه های تجربه عرفانی در داستان دقوقی با استفاده از نظریه والتر استیس و ویلیام جیمز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال ۱۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
9 - 38
حوزههای تخصصی:
داستان دقوقی در مثنوی معنوی روایتی چند وجهی است و به دلیل ساختار سیالش می توان آن را از ابعاد مختلف تحلیل کرد. شناخت ویژگی های تجربه عرفانی که جوهره اصلی برسازنده این تمثیل است، می تواند یکی از این تحلیل ها باشد. تجربه عرفانی، قرار گرفتن در لحظات جذبه و کشفی است که طی آن فرد، واجد تجربه ای شگفت می شود و خود را در ارتباط با جهان بالا می یابد. شناخت ماهیت این امر وجهه همت بسیاری از اندیشمندان حوزه فلسفه عرفان بوده است. ویلیام جیمز و والتر استیس از بزرگ ترین نظریه پردازان در حوزه تجربه عرفانی هستند که ویژگی های آن را شناسایی کرده اند. نظام علمی و نظری که این دو در باب شناخت ویژگی های تجارب عرفانی بنا کرده اند می تواند گره از از کار پیجیده ترین تجارب عرفانی باز کند. تجارب عرفانی داستان دقوقی واجد مشخصه هایی است که می تواند با استفاده از این نظام علمی شناسایی و ابهامات آن برطرف گردد. ویژگی هایی چون بیان ناپذیری، تناقض آمیزی، بینش وحدانی، احساس برکت و عینیت، داشتن کیفیت معرفتی و... در این داستان به چشم می خورد. دقوقی در ابتدای تجربه اش به ادراک وحدتِ کثرات می رسد، این تجربه با تبدل های پیاپی، متناقض به نظر می رسد. تجربه او واجد کیفیت معرفتی است. دقوقی به ادراکی می رسد که سرشار از برکت است. وی بر بیان ناپذیری تجربه خود نیز تصریح می کند؛ بنابراین مسئله اصلی در این جستار این است که با استفاده از مختصات طرح شده در باب تجارب عرفانی، خوانشی دیگر از این تمثیل نمادین به دست داده شود. هرچند همچون عموم این تجارب، همه ویژگی ها در آن نیامده و خصوصیاتی چون زودگذری در این تمثیل غایب است.
انواع روابطِ زندگی نامه ای در ادبیات: از هم حسی تا بازتابندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله درصدد ارائه گونه ای دسته بندی از انواع روابطی است که می توان میان زندگی نامه نویس و سوژه اش متصور شد. نخستین رابطه محتمل رابطه ای است مبتنی بر نوعی «هم حسی» که به نویسنده امکان می دهد سوژه را در حالات مختلف تصور بکند و به تصویر بکشد. در این صورت، گاه نویسنده، همچون اغلب زندگی نامه نویسان ایرانی، بر ویژگی های برجسته سوژه متمرکز می شود تا به راه تقدیسِ «قهرمانِ» تاریخی برود. اما گاه زندگی نامه نویس می کوشد عادی ترین جلوه های زندگی را به واژه دربیاورد تا از این طریق نسخه ای انسانی تر از سوژه ارائه بدهد که فرسنگ ها با تصویر «مردان نامیِ » ستوده در زندگی نامه های سنتی فاصله دارد. این تقابل با سنت زندگی نامه نویسی ممکن است به قدری عیان باشد که به یکی از وجوه بارز متن تبدیل شود و نوع دیگری از رابطه زندگی نامه ای را شکل بدهد که ما آن را رابطه «انتقادی» نامیده ایم: خواه موضوعِ انتقاد قواعد ژانری باشد، خواه هدفش تخریبِ شخصیتِ تاریخی. ورای تقدیس و نقد، حالت سومی را نیز می توان متصور شد که رواجش میان نویسندگان فرانسوی کم نیست و حکایت از نوعی «بازتابندگی» دارد؛ آن وقتی است که زندگی نامه نویس با روایتِ زندگیِ «دیگری» می کوشد تا گره های وجودیِ خویش را آینه وار بکاود یا از روایتِ «دیگری» محملی بسازد برای گفتمانی عاریه ای که، در عین سکوت، به او امکان بیان دغدغه هایش را می دهد. بالطبع پیمودن هر یک از این مسیرها از تلقیِ خاص هر نویسنده از زندگی و ادبیات تأثیر می گیرد و بر شکل گیریِ دریافتِ مخاطب از ژانر زندگی نامه ، ظرفیت ها و چالش هایش اثر می گذارد.
تحلیلی نشانه _ پدیدارشناختی از داستان های کو تاه جنگ نوشته زنان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نامه فرهنگستان دوره ۲۳ بهمن و اسفند ۱۴۰۳ شماره ۶ (پیاپی ۹۴) ویژه نامه ادبیات انقلاب اسلامی
28 - 50
حوزههای تخصصی:
: مقاله حاضر بازنمایی نگاه نویسندگان زن به پدیده جنگ در گزیده داستان های کوتاه معاصر ایران است. انتخاب هفتاد داستان کوتاه، از میان ۲۶۲ داستان، که درطیّ چهار دهه در کتب و نشریّات چاپ شده اند، مجالی فراهم می کند تا با استفاده از روشی نظری (حاصل آمیختگی اندیشه های پدیدارشناسی و نشانه شناسی) بتوان تحلیلی جامع در این باره عرضه کرد. نویسنده قصد دارد، با معرّفی روش نشانه پدیدارشناختی، فارغ از پیش فرض ها و فضای حاکم بر فضای سیاسی اجتماعیِ این دوران، داستان ها را به مثابه پدیده (متن) بکاود و اجازه دهد متن چون «پدیداری» خود را بر خواننده عیان سازد. در این مقاله، ضمن تدقیق در نگاه وجودی و هستی شناسانه زنان به موضوعِ سراسر خشونت بار جنگ، درون مایه های روایت آنان از جنگ و میزان تأثیرپذیری شان و همچنین ساختار داستانی و زبان و لحن داستان ها در نظام نشانه ایِ این دوران تحلیل می شود. بی شک، زنان با تأثیرپذیرفتن از جامعه و فرهنگ حاکم بر زمانه خود، جهان شناسیِ ویژه شان را در این داستان ها نمایان و لایه های پنهان و آشکار هویّت زن ایرانی را در این روایتگری افشا می کنند. نگاه ویژه زنان به مقولات بنیادینی چون معنای زندگی و عشق و مرگ در این داستان ها تأمّل برانگیز است. تدقیق جهان شناسی زنان و یافتن درون مایه های مشترک، الگوها و بن مایه های روایت، نظام نشانه ایِ داستان ها در ساختار و زبان نکات درخور توجّه این مقاله است و تعامل وجودیِ زن ایرانی را با رویداد جنگ در آن دوره خاص نشان می دهد.
تحلیل تعامل و تقابل با دیگری در رمان «دریاس و جسدها»ی بختیار علی بر اساس نظریه ی منطق گفتگویی باختین
منبع:
تحلیل گفتمان ادبی دوره ۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
1 - 26
حوزههای تخصصی:
رمان «دریاس و جسدها»، از آثار «بختیار علی» نویسنده ی پرکارکورد، نوعی رمان فلسفی - اجتماعی است که در ردیف رمان های مدرن قرار می گیرد.هدف اصلی این پژوهش توصیف و تحلیل مولفه های نظریه ی چند صدایی باختین در گفتمان شخصیت های داستان است و این که در این رمان، گفتمان از چه مولفه های زبانی و محتوایی برخوردار بوده و چه جهان معنایی ای را برای ما آشکار می کند؟در این پژوهش با این فرض که می توان خوانشی دیگر از رمان «دریاس و جسدها» در عصر حاضر را ارائه کرد، به روش توصیفی _ تحلیلی به بررسی و تحلیل رمان با نظریه ی منطق گفتگویی باختین پرداخته ایم. در این رمان گذار از سبک ریالسم جادویی به نوعی ریالیسم اجتماعی، تنوع صداها، شخصیت ها، جهان بینی ها، گفتمان های طبقات مختلف جامعه در رابطه با یکی از مهم ترین مفاهیم زندگی انسان مدرن کورد، «پدیده ی انقلاب» به خوبی قابل تشخیص است. «چند صدایی» از اساسی ترین مفاهیم موجود در آرای نقادانه ی «میخائیل باختین» نویسنده و منتقد روسی است که مبنای تحلیل رمان حاضراست.در رمان به صداهای متکثری بر می خوریم که هر یک موضع خود را دارند.صداها هم سو و منفرد در حرکت هستند و لزوما تنها راوی سخن نمی گوید.ما با اثری «پولی فونیک» مواجهیم که بختیار علی، هنرمندانه با استفاده از چند شخصیت روایتگرمتمایز در(تحصیلات، سیاست، اجتماع و...) رمانی چند بعدی خلق کرده است
نقدی بر کاربست نقد بوم گرا در داستان کوتاه فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۶۷
185 - 224
حوزههای تخصصی:
نقد بوم گرا که از اواخر قرن بیستم و در مغرب زمین ظهور یافته، غالباً به دغدغه های زیست محیطی نویسندگان می پردازد و میزان و کیفیت توجه آنان به چنین مسائلی را در آثارشان واکاوی می کند. منتقدان و محققان ایرانی نیز با درک بحران های زیست محیطی و با هدف ارائه خوانشی نوین و کارآمد از آثار داستانی معاصر به مطالعه در داستان های کوتاه فارسی پرداخته اند که حاصل کارشان در مواردی با توفیق نسبی و در برخی موارد با کاستی هایی همراه بوده است. در این مقاله به شیوه نقدِ نقد و با هدف آسیب شناسی کاربست این رویکرد در ادبیات داستانی معاصر، هفت عنوان مقاله ای را که در دهه پایانی قرن چهاردهم شمسی، به مطالعه بوم گرایانه در داستان کوتاه فارسی پرداخته اند، از حیث ساختار، روش و محتوا مورد ارزیابی قرار داده ایم تا دریابیم که این نقدها تا چه میزان با هدف و ماهیّت نقد بوم گرا سازگاری دارند؛ منتقدان داستان ها تا چه حد توفیق داشته و توانسته اند خوانش یا یافته تازه ای از این آثار ارائه دهند و درنهایت اینکه اساسی ترین اشکالات نقدهایی از این دست کدام اند؟ اهمّ یافته های پژوهش حاضر که با اتکا به روش توصیفی تحلیلی و به شیوه انتقادی انجام شده عبارت اند از: بی توجهی به ماهیت اصلی نظریه، فقدان برداشت صحیح از نقد بوم گرا، عدم مراجعه به منابع اصیل، محدود بودن مقالات بر مطالعات موردی و خردنگر، فقدان نگرش عمیق به مسئله محیط زیست در میان نویسندگان و منتقدان، بی توجهی به بینارشته ای بودن این شیوه از نقد و بالاخره، نادیده گرفتن ابعاد کاربردی آن.
واکاوی ظرفیت های اقتباس سینمایی در رمان فردقان{شیخ در محبس} اثر یوسف زیدان بر اساس الگوی سه پرده سید فیلد و فرم سینمایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعه رابطه متقابل ادبیات و سینما و ظهور ویژگی های هریک از این دو هنر در دیگری مورد توجه بسیاری از پژوهشگران این دو مقوله بوده است. بررسی ظرفیت های سینمایی آثار ادبی، قریب به یک دهه است که به طور جد مورد توجه پژوهشگران واقع شده است. نویسندگان آثار ادبی با شناخت عناصر سینمایی و استفاده از آن ها در آثار خود، باعث پویندگی در آثارشان می شوند و فیلمسازان با اقتباس از این آثار ادبی موفق، سوژه های ماندگاری پیدا می کنند و به مخاطب خود ارائه می دهند. رمان، شباهت چشمگیری به فیلمنامه دارد و اکثر اقتباس های سینمایی بر مبنای رمان ها انجام می شود. یوسف زیدان از جمله نویسندگانی است که قابلیت های تصویری بسیاری در رمان های وی برای اقتباس در سینما به چشم می خورد. در پژوهش حاضر، سعی شده است با روش توصیفی تحلیلی و رویکرد میان رشته ای متن داستان شیخ در محبس، از نظر الگوی سه پرده سید فیلد و فرم سینمایی مورد بررسی و کنکاش واقع شود. هدف ما در این پژوهش واکاوی ساختار و محتوای رمان مذکور و نشان دادن وجوه اقتباسی آن از زوایای گوناگون است. نتایج پژوهش مذکور حاکی از آن است که این رمان به دلیل دارا بودن ساختار سینمایی، دقت در توصیف جزئیات، صحنه پردازی و گفتگوهای نمایشی و قابلیت سکانس بندی ظرفیت های وافری جهت اخذ و اقتباس سینمایی و نگارش فیلمنامه داراست.
بررسی تطبیقی «بَکَتِ الرَّباب» خاقانی و «قِفا نَبْکِ» امرؤالقیس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خاقانی، این سراینده ی خودباور از هم روزگارانش کسی را سزاوار همتازی نمی بیند و می گوید: «بل مرا این مراست با قدما». از این روی به هماوردی با شاه شاعران عرب، رأس عمود شعری، جندح بن حجر الکندی نامور به امرؤالقیس برمی خیزد و «قِفا نَبْکِ» او را قفا می زند. روشن است که بررسی چنین ادعایی باید در سروده های تازی خاقانی، این سراینده ی ذواللسانین انجام گیرد پس نگارندگان در پژوهش پیش روی برای رسیدن به شناختی تازه از منش دو سراینده، با بهره گیری از روش ادبیات تطبیقی به سنجش «بَکَتِ الرَّباب» خاقانی و«قِفا نَبْکِ» امرؤالقیس پرداخته و کوشیده اند که نگاه خاقانی را در برخورد با معلقه ی امرؤالقیس ارزیابی کنند. برای دست یافتن به خواسته یاد شده، نخست در روساخت به کاوش وزن، قافیه، زبان و واژگان پرداخته و سپس در زیرساخت، گریه بر اطلال و دمن، زمان و جایگاه آن در اندوه سرایندگان، چگونگی پرداختن به مکان و چرایی آن، شیوه ی شاعری هر یک در خودستایی، صراحت امرؤالقیس و عفت خاقانی در عشق بازی، نگرش سرایندگان به صبح و شب و سرانجام پیوند خاقانی و امرؤالقیس با پدیده ها را بررسی کرده و نشان داده اند که خاقانی فراخور درون مایه، وزن را دگرگون کرده؛ قافیه را همزه آورده تا چامه را بلندتر بسراید؛ به واژگان امروالقیس، کاربردی دیگر بخشیده؛ تصاویری نو آفریده؛ برخلاف سراینده تازی، در گذشته به سر نبرده و آشکارا از سرآمدی ادبی خویش می گوید. عشق ورزی امرؤالقیس بی پروا ولی عشق خاقانی عفیف بوده؛ سراینده ایرانی توصیف گر صبح ولی سراینده تازی همدم شب است. البته خاقانی شیوه پرداختن به پدیده ها را نیز گونه ای دیگر کرده است.
بررسی و تحلیل باورهای عامه در اشعار واعظ قزوینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ و ادبیات عامه سال ۱۲ بهمن و اسفند ۱۴۰۳ شماره ۶۰
183 - 233
حوزههای تخصصی:
بخش عظیمی از فرهنگ و ادبیات شفاهی هر ملتی ادبیات عامه است. این نوع ادبی شامل عادات، سنن، افسانه ها، باورها، آیین ها، آداب و رسوم و ضرب المثل های ملت هاست. باورهای عامه در هر سرزمینی بیانگر اعتلای فرهنگ و فرهیختگی آن جامعه است که در طول سالیان متمادی، به عنوان بن مایه های مهم و اساسی در اختیار و استخدام شعرا و نویسندگان در کل جهان، به خصوص شعرا و نویسندگان فارسی زبان درآمده است. ملا محمد رفیع قزوینی، متخلص به واعظ، از دانشمندان، خطبا، نویسندگان و شعرای بنام و صاحب سبک عصر صفوی در قرن یازدهم هجری است که با بهره گیری از زبان جدید و با ترجیح تخت و مکتب کوچه و بازار بر تخت و مکتب سلاطین صفوی و به تبعیت از پیشینیان و هم اندیشه با شعرای هم عصر خویش، باورها و عقاید عامه را به اشکال مختلف در اشعارش به تصویر کشیده است. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای، اکثر باورها و عقاید عامه در کل غزلیات، ابیات پراکنده و رباعیات شاعر استخراج شده و با آوردن شواهد مثالی از متون نظم و نثر پیشین و شعرای هم سبک شاعر، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. نتیجه پژوهش اینکه در اشعار واعظ، به خصوص غزلیات، با تأسی از شعرای سبک هندی، به خصوص صائب تبریزی، باورهای عامه در کنار معانی و مضامین شعری دیگر، به دلیل ارتباط افقی ابیات غزل و بهره گیری از پدیده هنری و ادبی اسلوب معادله از بسامد بسیار بالایی برخوردار است.
پیشینه مکتوب مثل ها در زبان تبری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ و ادبیات عامه سال ۱۲ بهمن و اسفند ۱۴۰۳ شماره ۶۰
235 - 276
حوزههای تخصصی:
مثل های مکتوب تبری اغلب به صورت مفرد در کتاب های تاریخ محلی ثبت شده اند و همگی به وقایع و حوادث تاریخی و حواشی جنگ و نبردهای تبرستان یا مازندران اشاره دارند. این موارد در تقسیم بندی مثل ها در دسته امثال با ریشه های تاریخی قرار می گیرند. زمان، مکان و اشخاص در این کهنه مثل ها معلوم و معیّن هستند. با اینکه این مثل ها در زمان خود و حتی تا سده های بعد نیز در میان مردم منطقه رایج بودند، اما هیچ کدام به شیوه نوشته شده به زمان معاصر نرسیدند و فقط در همان کتاب های تاریخی به ذکر مثل بودنشان اشاره شده است. درخصوص مثل های مکتوب تبری/ مازندرانی پیشینه مناسبی تاکنون نوشته نشده است. این موضوع در مدخل دانشنامه ها و مقدمه کتاب ها و مقاله های منتشرشده نیز مشهود است. اغلب کتاب های معاصر هم که به مثل های مازندرانی پرداخته اند از سر ذوق و میهن دوستی نوشته شده اند؛ بنابراین علی رغم اهمیت این گونه آثار منتشرشده این کاستی در همه آن ها مشاهده می شود. با توجه به شناخت نسبی از اهم آثار منتشرشده تاریخی و معاصر اکنون این گفتار سرآغازی بر رفع این کاستی است. روش پژوهش با توجه به ماهیت تاریخی مقاله به صورت توصیفی و روش گرد آوری اطلاعات نیز کتابخانه ای است.
اسطوره کاوی الگوی عشق در فرهنگ مشترک گیلان و منطقه الموت (نمونه موردی روایت عزیز و نگار)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال ۲۱ بهار ۱۴۰۳ شماره ۸۳
60-35
حوزههای تخصصی:
یکی از روایتهای شفاهی، داستان عزیز و نگار از خطه طالقان و منطقه الموت است که علاوه بر مردمان آن دیار در استان گیلان و بخشهایی از مازندران نیز نقل می شود. این پژوهش در نظر دارد به روش توصیفی تحلیل محتوا و با استفاده از رویکرد اسطوره کاوی به بررسی این روایت بپردازد. در روش اسطوره کاوی، علاوه بر متن به شرایط گفتمانی، پیرامتنی و فرامتنی نیز پرداخته خواهد شد؛ از این رو با اسطوره کاوی روایت، می توان به مطالعه الگوی عشق در فرهنگ منطقه مورد مطالعه و ضمیر ناخودآگاه آن جامعه پرداخت. در این پژوهش تلاش شده است با استفاده از مراحل ششگانه اسطوره کاوی عشق شامل شرح روایت، تحلیل مضمونی، بیش متنهای روایت، اسطوره شناسی تطبیقی، وضعیت معاصر و تحلیل ترکیبی، کارکرد الگوشدگی اسطوره های روایت و کیفیت حضور آنها به عنوان الگوی عشق در جامعه معاصر بررسی شود. یافته های پژوهش نشان می دهد که با وجود گسترش روابط موقت و ناپایدار عاطفیِ تحت تأثیر دنیای پست مدرنِ غرب در جامعه مورد مطالعه، مضمون عشق ازلی و ابدی به عنوان اصلی ترین مضمون روایت عزیز و نگار هنوز در ضمیر ناخودآگاه جامعه زنده است. این جامعه نه تنها ضرورت وجود اسطوره های عشق ازلی و ابدی را انکار نمی کند، بلکه اقدام به زایش اسطوره هایی با این مضمون در جامعه می کند. در نتیجه اسطوره عزیز و نگار الگوی مناسبی برای عشق ورزی در جامعه است.
تحلیل گفتمانی شعر حافظ براساس مربع ایدئولوژیک ون دایک (تحلیل موردی غزل با مطلعِ «ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم»)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال ۲۱ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۸۵
35 - 66
حوزههای تخصصی:
در این مقاله غزلی مشهور از حافظ براساس مربع ایدئولوژیک ون دایک (زبانشناس و استاد تحلیل گفتمان) به اجمال بررسی می شود و بر اساس برخی عوامل گفتمان مدار مورد تحلیل و تفسیر صوری و محتوایی قرار می گیرد و تحلیل می شود که چگونه حافظ در ضمن غزلی به صورت تقابلی ویژگیهای مثبت «ما« (حافظ، عارفان) را برجسته کرده، و به طور ضمنی ویژگی های منفی «دیگران» (طبقات حاکم و مطرح جامعه) را تشخص بخشیده، و صفات منفی «خود» و ویژگیهای مثبت «دیگران» را کم اهمیت جلوه داده است؛ چهار رکنی که از محورهای اساسی نظریه ون دایک در تحلیل متون و گفتارهاست. هدف اصلی این پژوهش، شناخت بیشتر و مصداقی دیدگاه های اخلاقی-اجتماعی حافظ و روزگار او از لابه لای اشعار است که کم و بیش از دید نظریه تحلیل گفتمان انتقادی قابل ارزیابی است.
روش این پژوهش توصیفی-تحلیلی (کیفی) است و داده های آن با استفاده از شیوه کتابخانه ای انجام شده است؛ از جمله نتایج پژوهش این است که با معرفی شیوه ها و شگردهای زبانی و بلاغی حافظ در بیان مسائل اخلاقی و انتقادی، دغدغه های بزرگ انسانی و اجتماعی او معرفی شود که با رویکردی اصلاحی، دین مدار و حق محور انجام می گیرد. حافظ در این راه با استفاده از بیان مستقیم و غیرمستقیم و به کارگیری واژگان و نحو و شگردهای بلاغی مناسب بویژه به کارگیری هنرمندانه تقابلها و تضادها و انواع کنایات و تناسبات لفظی و معنایی، گفتمان انتقادی خود را شکل داده است. او با برجسته کردن ویژگیهای مثبت ما مثل دوری از بدگویی و بداندیشی و دوری از ناحق و امثال آن از ویژگیهای منفی دیگران مثل بد گفتن و بد شنیدن، بد اندیشیدن و عیبگویی و تهمت زدن، و اهل ریا و غرور بودن انتقاد کرده است.
بلاغت صفات هنری در اشعار ایرج میرزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال ۲۱ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۸۶
9 - 34
حوزههای تخصصی:
صفات هنری، یکی از مؤلفه های مهم بلاغت در اشعار ایرج میرزاست. صفات هنری، در بلاغت اروپاییان همواره مورد توجه بوده اما در علوم ادبی سنتی ما جز در تنسیق الصفات، به آن توجهی نشده است. به رغم بی توجهی گذشتگان، منتقدان معاصر، برای صفت هنری ارزش بسیار قایل شده اند. در این مقاله، تعریف استاد فرشیدورد از صفات هنری و نقشهای آن مبنا بوده است؛ نقشهایی مانند کنایه، تشبیه، استعاره، تشخیص، ایجاز و اطناب، تجسیم و تنوع و همبستگی شاعرانه. این مقاله، در صدد است نقش صفات هنری را در برجستگی زبان شعر ایرج میرزا و در بلاغت اشعارش بررسی کند منظور از همبستگی شاعرانه، اینست که واژگان با رعایت چند جانبه تناسبات لفظی، معنایی و آوایی گزینش شوند، یکدیگر را در آغوش بکشند و غیر از وحدتی که برای انتقال پیام ایجاد می کنند؛ جزء به جزء با هم سازگاری داشته باشند، به این معنی که نتوان یک واژه برگزیده شاعر را به واژگان هم وزن و هم معنی دیگر تغییر داد. بنابر یافته های این پژوهش، ایرج میرزا، از صفات هنری در زمینه های مختلف با هدف بلاغت افزایی استفاده می کند و بسآمد صفات هنری با کارکرد تشبیه، ایجاز و اطناب، تقابل و تجسیم صحنه ها در دیوانش بیشتر و هنری تر از دیگر کارکردهای بلاغی صفات است؛ صفات هنری به کار رفته در دیوان او نوآورانه و دارای ارزش دلالتگری و جمال شناسانه بالاست.
استعاره های مفهومی« غم» درغزلیات حافظ با رویکرد زبان شناسی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان شناسی شناختی رویکردی جدید و دریچه ای تازه در سیر مطالعات بین رشته ای زبان شناسی و ادبیات محسوب می شود. یکی از نظریه های مورد توجه در این رویکرد، نظریه استعاره مفهومی است که نقش انتقال پیام را به عهده داشته و این بضاعت را دارد تا تجارب انتزاعی زبان را به مفاهیم محسوس و ملموس تبدیل کند. پژوهش حاضر که به روش توصیفی–تحلیلی فراهم آمده در پی دستیابی به الگویی شناختی از مفهوم سازی غم در اشعار حافظ و در نتیجه ایجاد دلالت های تازه ای در شناخت ذهن و زبان شاعر و نیز تبیین ارتباط میان استعاره های تولید شده با جهان بینی و تفکر او بوده است. یافته های پژوهش معلوم می دارد که نظریه های روشمند و کاربردی استعاره های مفهومی، می تواند الگوی مناسبی برای فهم درست جنبه های وصف ناپذیر احساس غم در نگرش و دنیای درون حافظ باشد. حافظ برای بیان ابعاد گوناگون غم، ازحوزه های تجربی و انتزاعی متعدد و متفاوتی بهره گرفته است؛ در پژوهش حاضر وجوه گوناگون مفهوم غم در انواعی از حوزه های هستی شناختی، جهتمندی و ساختاری و با تجارب حسی گوناگون و بار معنایی مثبت و منفی در جهت عینی سازی این مفهوم بررسی شده است. چنانکه در شاخه هستی شناختی به مفهوم سازی غم در مقوله هایی چون درد، بلا، ستم پرداخته شده است. علاوه برآن این مقوله در انواعی از حوزه های شناختی اشیاء، طبیعت، مکان، خوراک و بازار نیز مفهوم سازی شده است. در حوزه جهتمندی، استعاره های مفهومی غم در دو جهت بالا و پایین ترسیم شده و سرانجام در حوزه ساختاری، به تحلیل انطباق معنای کلی غم در قلمروهای تجربی مرتبط با آن پرداخته شده است.
بررسی تطبیقی معرفت شناسی و هستی شناسی از دید مولانا و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ساختار مکاتب فلسفی با تحلیل هستی و شناخت و نسبت آن دو با یکدیگر شکل می یابد. با توجه به پیوستگی تنگاتنگ مباحث معرفت شناسی و هستی شناسی می توان گفت: بنیان هستی شناسی هر مکتب بر معرفت شناسی آن استوار است. هستی شناسی به پژوهش در باره پدیدار هایی می پردازد که در عالم واقع موجودند و نگرش انسان ها به هستی بر اساس نگاه مسلکی است که به آن گرویده اند. اندیشمندان پس از اینکه دریافتند؛ قوای شناختی انسان در تفسیر پدیده های جهان هستی نقش بسزایی دارد؛ به مطالعه معرفت، گستره آن و ابزار شناخت پرداختند. این نوشتار سعی دارد با روش توصیفی تحلیلی به بررسی و تطبیق نگاه معرفت شناسانه و هستی شناسانه مولوی و کانت بپردازد؛ سپس میزان تشابه و تفاوت این دو نگرش به هستی و معرفت را بسنجد. با بررسی آرای مولانا و کانت با دو رویکرد متفاوت روبرو می شویم. مولانا فلسفه را در شناخت حقایق نارسا می داند و تمام ماهیت معرفت و معرفت شناسی را بر اساس مابعدالطبیعه تعریف می کند. او در مقوله هستی شناسی، معتقد است: وجود مطلق به آفریدگار هستی تعلق دارد و او هستی بخش همه هستی هاست درحالی که هستی ما ظاهری است. در نگرش وی انسان به هدف پیوند ارتباط با مظاهر هستی از شناخت حسی و عقلی و به جهت ارتباط با ذات حق-تعالی از معرفت شهودی بهره می گیرد. دغدغه اصلی کانت، عالم تفکر و شناخت است. بر همین اساس او معتقد بود بدون شناخت شناسی نمی توان به هستی شناسی پرداخت. زیرا مدعی بود که عقل به تنهایی نمی تواند به مسائل مابعدالطبیعه بیاندیشد. این در حالی است که به متافیزیک معتقد بود و آن را رد نمی کرد.