هدف: هدف از این تحقیق، بررسی رابطه بین روان پریشی گرایی، استقلال – وابستگی میدانی و تداعی لغات (خلاقیت) بود.
روش: بدین منظور، از میان دانشجویان دانشگاه اصفهان، 50 پسر و 60 دختر در دو مرحله با روش خوشه ای و تصادفی ساده انتخاب شدند. برای بررسی سبک شناختی استقلال – وابستگی میدانی ادراکی دانشجویان، از پرسشنامه روان پریشی گرایی، و برای ارزیابی خلاقیت از آزمون تداعی لغات (GEFT) آزمون مجموعه اشکال پنهان شده استفاده شد.
یافته ها: نتایج تحلیل واریانس نشان داد که بین نمرات روان پریشی گرایی و تداعی لغات (خلاقیت)، رابطه منفی معنی دار وجود دارد ولی بین استقلال - وابستگی میدانی و تداعی لغات رابطه معنی دار نبود. همچنین میانگین نمرات تداعی لغات (خلاقیت) در دختران و پسران دانشجو به طور معناداری متفاوت بود که نشان دهنده برتری پسران نسبت به دختران در این زمینه بود و تفاوت بین میانگین نمرات استقلال - وابستگی میدانی و روان پریشی گرایی دختران و پسران دانشجو معنی دار نبود.
نتیجه گیری: شناسایی وجوه متفاوت ویژگیهای شخصیتی و شناختی افراد خلاق از اهمیت خاصی برخوردار است و بر اساس نقاط ضعف و قوت آنان باید برنامهها و امکانات آموزشی مناسب تدوین شود.
پژوهش حاضر به دنبال بررسی این مساله اساسی است که آیا میان گروههای ترکیبی نه گانه هوش و خلاقیت از لحاظ ویژگیهای شخصیتی تفاوت وجود دارد؟ برای پاسخگویی به این سوال، از میان کلیه دانش آموزان سال اول دبیرستانهای دخترانه و پسرانه شهرستان اهواز تعداد 4500 نفر نمونه اولیه به صورت تصادفی چند مرحلهای انتخاب گردید. سپس، از آنان آزمون مداد کاغذی خلاقیت عابدی به عملآمد و نمرههای هوشبهر شان نیز که به وسیله آزمون ریون بزرگسالان توسط مشاوران تعیین شده بود، از بایگانی مدارس استخراج شد. آنگاه با تقسیمبندی دانشاموزان به سه دسته بالا، پایین و متوسط از لحاظ نمرههای هوش و خلاقیت، نه گروه به دست آمد و از میان آنان 1440 نفر به عنوان نمونه انتخاب گردید. پس از آن، آزمون 16 عاملی شخصیتی کتل بر روی آنان اجرا شد. نتایج حاکی از آنند که در گروههای نه گانه از لحاظ ویژگیهای کم هوش ـ باهوش، احساساتی ـ استوار، مصلحتگرا ـ اصولی، خویشتندارد ـ ناخویشتندار و آرمیده ـ مضطرب تفاوت معنیدار وجود دارد. همچنین با آزمون پیگیری توکی مقایسههایی میان زوجهای گروههای مختلف از لحاظ هر یک از متغیرهای شخصیتی به عمل آمد. نتایج حاکی از آنند که تفاوتهایی در برخی از زوجهای گروهها وجود دارد. این نتایج با پژوهشهای پیشین هماهنگند.
هدف: در یک مطالعه علم سنجی، به منظور بررسی وضعیت پژوهشهای بهداشت روان کشور، مقالات یک دوره 30 ساله نمایه شده در بانک مقالات پژوهشی بهداشت مرکز ملی تحقیقات علوم پزشکی کشور (IranPsych) مورد بررسی قرار گرفتند.
روش: مقالات نمایه شده در بانک، شامل مقالات بهداشت روان مندرج در مجلات علمی داخلی و خارجی است که موضوع اصلی آنها روانپزشکی، روانشناسی و علوم عصب پایه بوده است. برای این تحقیق، بررسی به مقالاتی محدود شد که در یک دوره، بین 1352 تا 1381 (برای مقالات فارسی زبان) و 1973 تا 2003 میلادی (برای مقالات انگلیسی زبان) منتشر شده اند.
یافته ها: در مجموع 3031 مقاله ارزیابی گردیدند که 19.8% آنها در نشریات خارجی چاپ شده بودند. روند انتشار مقالات این دوره، حکایت از رشد کمی قابل توجه انتشار مقالات داخلی و خارجی به ویژه در پنج سال آخر بررسی دارد. در بین حوزه های تحقیق، به ترتیب علوم روانشناختی (52.8%) تحقیقات بالینی (31.6%) و تحقیقات عصب پایه (13.5%) بیشترین مقالات را به خود اختصاص دادند. در طی این دوره سهم مقالات عصب پایه افزایش و سهم تحقیقات خدمات بهداشتی کاهش یافته بود. از بین کل مقالات، موضوع حدود 38.6% مقالات، اختلالات روانپزشکی، 14.5% درمان دارویی و 5.7% درمان های روانی – اجتماعی بوده است و از بین اختلالات روانپزشکی=، اختلالات خلقی و اختلالات مرتبط با مصرف مواد بیشترین فراوانی را به خود اختصاص داده بودند. رایجترین روش پژوهش، مقطعی بود (57 %)، در 15.9% موارد از روش آزمایشی (شامل کارآزمایی بالینی) و در کمتر از 1% از روش آینده نگر استفاده شده بود. فراوانترین محل جمع آوری داده ها، به ترتیب بیمارستان، مدرسه و دانشگاه بوده است. در بیش از 90% مقالات، منبع حمایت مالی ذکر نشده است و فقط در 2.1% مقالات نویسندگان داخلی و خارجی همکاری داشته اند.
نتیجه گیری: این مطالعه نشان دهنده رشد چشمگیر تعداد مقالات منتشر شده در داخل و خارج از کشور در سالهای اخیر است که میتواند بازتاب فعالیت قابل توجه محققان بهداشت روان کشور باشد. نتایج این تحقیق میتواند مبنای سیاستگذاری و برنامه ریزی پژوهشهای بهداشت روان کشور قرار گیرد.
مقدمه و هدف: بار اختلالات روانپزشکی در کشورهای پیشرفته تا حد زیادی به وسیله پزسشنامههای غربالگری و مصاحبه بالینی ساختار یافته شناسایی شده است، ولی بررسی بار اختلالات روانپزشکی در کشور ما محدود و تعداد مطالعات انجام شده کم میباشد. برنامهریزی برای ارایه خدمات اساسی بهداشت روان به افراد، نیازمند آگاهی از وضعیت موجود بیماری روانی در جامعه است. این مطالعه با هدف بررسی همهگیریشناسی اختلالات روانی در افراد 18 سال به بالاتر مناطق شهری و روستایی استان کهکیلویه و بویراحمد انجام گرفت.
مواد و روشکار: این مطالعه توصیفی به صورت مقطعی در سال 1380 انجام گردید. نمونه مورد مطالعه با روش نمونهگیری تصادفی خوشهای و سیستماتیک از بین خانوارهای موجود استان کهکیلویه و بویراحمد انتخاب گردید و از طریق تکمیل پرسشنامه اختلالات عاطفی و اسکیزوفرنیا به وسیله کارشناسان روانشناسی در استان، جمعاً 327 نفر مورد مطالعه قرار گرفتند. تشخیصگذاری اختلالات براساس معیارهای طبقهبندی DSM-IV (چاپ چهام کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی)میباشد. اطلاعات جمعآوری شده با استفاده از نرمافزار SPSS و روشهای اماری توصیفی مورد تجزیه و تحلیلی قرار گرفت.
یافتهها: نتایج این بررسی نشان داد که شیوع انواع اختلالات روانپزشکی در استان 23.17 درصد میباشد که این شیوع در زنان 36.73 درصد و در مردان 9.92 درصد بوده است. اختلالات اضطرابی و عصبی شناختی به ترتیب با 13.37 و 5.04 درصد، شایعترین اختلالات روانپزشکی دراستان بودند. شیوع اختلالات پسیکوتیک در این مطالعه 1.49 درصد، اختلالات خلقی 1.19 درصد و اختلالات تجزیهای 2.08 درصد بوده است. در گروه اختلالات عصبی شناختی، صرع با 4.15 درصد و در گروه اختلالات اضطرابی، اختلال فوبی با 7.43 درصد شیوع بیشتری داشتهاند.
نتیجهگیری: در این مطالعه 11.28 درصد افراد مورد مطالعه دچار یک اختلال روانپزشکی بودهاند. شییوع اختلالات روانپزشکی در استان در افراد گروه سنی 65-56 سال با 17.65 درصد، افراد متأهل با 14.02 درصد، افراد ساکن در مناطق شهری با 15.38 درصد، افراد بیسواد با 14.68 درصد و افراد خانهدار با 14.53 درصد بیش از گروههای دیگر بوده است. لذا نتایج این تحقیق مسؤولیت سیاستگذاران و برنامهریزان بهداشتی استان کهکیلویه و بویراحمد و کشور در رابطه با تدوین برنامههای عملی و اجرایی بهداشت روان را بیش از پیش روشن میسازد.
هدف و روش: این مقاله با بررسی متون علمی به تبیین نقش گروه های یادگیرنده در یادگیری سازمانی و توسعه منابع انسانی پرداخته است.
یافته ها و نتیجه گیری: هرچند دانش و یادگیری فردی، اساس توسعه سازمانی و ایجاد مزیت رقابتی در سازمان است، اما یادگیری وقتی می تواند مزیت رقابتی را پایدار نماید که حاصل تعامل افراد گروه های مختلف باشد. در سازمان های یادگیرنده، تقریبا تمامی تصمیم های مهم در گروه ها اتخاذ می شود و گروه ها خود به صورت واحدهای یادگیرنده عمل می نمایند که این مستلزم یادگیری مداوم و همیشگی کارکنان است. لازمه توسعه یادگیری گروهی در سازمان، شناخت اساسی روان شناسی یادگیری، روش های انتقال و شیوه های متناسب با اهداف یادگیری گروهی و نیز ویژگی ها و موانع یادگیری گروهی است که در این مقاله به آن پرداخته می شود.