فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۶۱ تا ۲۸۰ مورد از کل ۲٬۲۳۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
حفاظت از آثار تاریخی به عنوان حرفه ای که ارتباط مستقیم با تاریخ و فرهنگ جاری در زندگی فردی و اجتماعی افراد جامعه دارد، مأموریت و مسئولیت سنگینی در برابر سازندگان و صاحبان آثار در گذشته، حال و آینده عهده دار است. از سویی علی رغم تعدد تفکرات خواسته ها و رویکردهای گوناگون فعالیتی است که باید در یک چهارچوب علمی و نظری مشخص صورت پذیرد. حفاظت گران ضمن توجه به این چهارچوب مشخص بایستی ملاحظات اخلاقی خاصی را نیز مدنظر قرار دهند. این ملاحظات نه تنها برای حفظ کیفیت و روشن بودن خط مشی فعالیتها برای خود حفاظت گران و جامعه مخاطب ضروری هستند آنها را از پیامدهای اخلاقی اعمال شان و نیز معیارهای اخلاقی که برای ارزیابی آن اعمال استفاده می شوند، آگاه می سازند. این ملاحظات اخلاقی به صورتهای مختلف در نظریه ها و اسناد حوزه حفاظت و مرمت در سیر تکامل این حرفه مورد توجه قرار گرفته اند. در این پژوهش تلاش شده است تا ضمن ارائه تعاریف و مفاهیم اولیه مرتبط با موضوع مثال هایی از قواعد (کدهای اخلاقی حرفه حفاظت با رویکرد تفسیری ارائه شود. هدف از این پژوهش شناخت جایگاه و کار کرد اخلاق در فرایندهای حفاظت و مرمت و برخی ملاحظات اخلاقی در مواجهه با آثار است. برای این منظور سند رفتار اخلاقی تهیه شده توسط برخی از مؤسسات حفاظتی همچون مؤسسه آمریکایی حفاظت (AIC) انجمن کانادایی حفاظت (CAC) کمیته حفاظت از شورای بین المللی موزه ها (ICOM-CC)، کنفدراسیون اروپایی سازمان های حفاظت گر ECCO) مؤسسه انگلیسی حفاظت (UKIC) به عنوان مطالعات موردی مورد بررسی قرار گرفته اند. بررسی ها نشان داد که این اسناد تلاش دارند مرزهای حفاظت حرفه ای را مشخص کنند و هدف اصلی آنها حفاظت از سرمایه عمومی و به دست آوردن سرمایه و تأیید اجتماعی برای این حرفه است. به همین جهت به جای علایق حرفه ای بر منافع بشریت تمرکز دارند و اخلاق حفاظت را مبتنی بر توجه به ارزشهای جهانی و تمرکز بر ارزش های فرهنگی توسعه داده اند.
حفاظت و مرمت اضطراری آرایه های معماری اتاق شاه نشین خانه ارم یزد
حوزههای تخصصی:
استحکام بخشی اضطراری آرایه های معماری در بیشتر مواقع در راستای اهداف مرمت بناهای تاریخی صورت می گیرد به همین منظور مرمتگر آرایه های معماری می بایست شرایط ایمن را از جهت حفظ آرایه های موجود در اقدمات مرمت بنا ایجاد کند خانه ارم یزد یکی از بناهای قاجاری شهر یزد بوده و قرار بر احیا و کاربری یافتن دارد؛ این بنا در بخش شاهنشین دارای آرایه های گچی آینه و شیشه ای و همچنین دیوارنگاره با نقوش گیاهی و کتیبه نوشتاری است به دلیل آسیب های موجود در لایه های مختلف آرایه های معماری این بنا امکان استحکام بخشی سازه ای و مرمت قسمت های فرسوده را برای مرمتگران بنا دشوار کرده بود به طوری که در صورت انجام هر گونه اقدامات مرمت سازه ای امکان تخریب آرایه های معماری وجود داشت؛ چرا که ترک هایی که نشان از حرکت سازه دارد موجب جدایش و سست شدن آرایه ها از بخش لایه زیرین خود که شامل تکیه گاه آجر) آستر (کاهگل) و بستر (گچ) شده است که نیازمند استحکام بخشی است؛ کل سطح دیوارها به جز دیوار سقف در خانه ارم یزد دارای اندود گچی الحاقی بوده که باعث پنهان شدن بخش هایی از آرایه های گچی و دیوار نگاره شده است؛ از این رو نیازمند مشخص سازی آرایه های پنهان در بخش های مختلف با انجام سونداژهایی در دیوارهای اتاق شاه نشین خانه ارم یزد است. در برخی از نقاط دیوارها نیازمند استحکام بخشی دقیق از جانب مرمتگران ابنیه است ولی در این نقاط گفته شده دیوارنگاره وجود دارد که امکان هر گونه اقدمات استحکام بخشی را محدود کرده است. برای این منظور دیوارنگاره ها در نقاط ذکر شده می بایست از دیوارها جدا و نگهداری شده و بعد از اقدمات استحکام بخشی سازه ای دوباره به مکان اصلی خود جای گذاری شوند. در این مقاله شرح کامل اقدامات عملی استحکام بخشی اضطراری انجام گرفته بر روی آرایه ای معماری خانه ارم یزد ارائه شده است.
کاوش های باستان شناختی در اطراف پل بیستون: کارگاه های سنگ تراشی و تولید آجر و آهک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲۵
۱۳۶-۱۰۵
حوزههای تخصصی:
پل بیستون، برروی رودخانه دینورآب واقع در حاشیه شرقی شهر کنونی بیستون، یکی از پروژه های زیربنایی اواخر دوره ساسانی است که همانند دیگر بناهای این دوره در بیستون، ساخت آن هرگز به اتمام و بهره برداری نرسید. در دوره اسلامی حکومت محلی حسنویه ضمن گسترش پل به تکمیل ساخت آن اقدام کردند. به دلیل رفت وآمدهای زیاد، گذشت زمان و حوادث غیرمترقبه ای چون زلزله و سیل در ادوار سپسین (سلجوقی تا پهلوی اول) بخش هایی از پل تخریب و سپس بازسازی و یا مرمت شده است. برای تأمین مصالح بخش های بازسازی و مرمت شده، کارگاه های تولید مصالح ساختمانی را به فاصله کمی در ضلع شمال شرقی پل ایجاد کرده اند. در این بخش، پشته کم ارتفاعی به درازای 50 متر درراستای شمالی-جنوبی و پهنای 40 متر در راستای شرقی-غربی برروی یکی از پادگانه های آبرفتی ساحل رودخانه وجود دارد که نگارنده بخشی از آن را در سال 1381ه .ش. کاوش کرد. در نتیجه این کاوش چهار لایه تاریخی-فرهنگی شناسایی شد. متأخرترین لایه (لایه I) دربردارنده بقایایی از زندگی کوچ نشینان فصلی دوره قاجار است که بخشی از سال را در این قسمت از محوطه می گذرانده اند. در لایه II بخشی از یک گورستان متعلق به دوره قاجار شناسایی شد. در زیر گورستان و در لایه III کوره های آجرپزی و آهک پزی از دوره های ایلخانی و قاجار به دست آمد. در لایه IV کارگاه سنگ تراشی از دوره ساسانی/حسنویه قرار دارد. این پژوهش بر آن است تا با به کارگیری روش های تحقیق تاریخی و توصیفی-تحلیلی ابتدا به توصیف دقیق یافته های هر لایه تاریخی-فرهنگی بپردازد و سپس برمبنای شواهد باستان شناختی و آزمایش های سن سنجی به روش ترمولومینسانس زمان شکل گیری آن ها را تعیین کند؛ هم چنین تلاش خواهد شد تا برمبنای ویژگی های نقشه و ساختار معماری هر یک از کوره های مکشوف از پشته موردبحث، فرآیند و نحوه تولید آجر و آهک را در هر یک از این کوره ها توضیح دهد. افزون بر آن، فرآیند تهیه بلوک های سنگی تراش خورده در کارگاه سنگ تراشی شرح داده خواهد شد.
نشانه شناسی مهرهای عصر مفرغ جنوب شرق ایران و مطالعه تطبیقی با حوزه فرهنگی آسیای مرکزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
51 - 71
حوزههای تخصصی:
هزاره سوم پیش ازمیلاد زمانی است که روابط گسترده فرهنگی و اقتصادی و تجاری میان تمدن ایران و دره سند، بین النهرین، خلیج فارس، دریای عمان و آسیای مرکزی برقرار بوده است. هدف مقاله حاضر، بررسی نشانه شناسی فرهنگی و ارتباطات میان محوطه های عصر مفرغ جنوب شرق ایران، با تأکید بر شهرسوخته، شهداد و تپه یحیی است. در این روند، نشانه های مهرها و اثرمهرهای محوطه های ذکر شده در جنوب شرق ایران شامل: شهداد و شهرسوخته براساس مطالعات تطبیقی با محوطه های اصلی در آسیای مرکزی شامل: بلخ، مرو، موندیگاک، آلتین تپه، گنورتپه، داشلی تپه، تغلق، و منطقه اوردوس مورد مطالعه و بررسی قرار خواهند گرفت؛ از این رو، در چارچوب نشانه های موردمطالعه برروی مهرها و اثرمهرها، پیشنهادی مبنی بر وجود ارتباطات فرهنگی موجود میان این مناطق در دوره زمانی موردپژوهش (عصر مفرغ) ارائه می گردد.برهمین اساس، پرسش های پژوهش چنین مطرح شده است؛ بین علائم سفال ها و مهرها چه مشابهت هایی دیده می شود؟ تشابهات فرهنگی بین آثار مناطق جنوب شرقی ایران با نواحی آسیای مرکزی به چه میزان و چگونه بوده است؟ آیا مشابهت های مشهود و مکشوف به هم مرتبط و هدف مشترکی را دنبال می کرده است؟ برهم کنش های فرهنگی می تواند در نتیجه عواملی ایجاد شود که نیازمند بررسی شواهد مادی برجای مانده از جوامع آن دوره است. با توجه به فاصله های موجود میان محوطه های باستانی هزاره سوم پیش ازمیلاد می توان این نشانه ها را نتیجه یک تفکر خاص و هدایت شده دانست که در محوطه های نیمه شرقی فلات ایران ظاهر شده اند؛ به عبارت دیگر، فاصله های جغرافیایی و جا به جایی اندیشه ها از جایی به جای دیگر با توجه به وجود ارتباطات وسیع بازرگانی و تجاری میان این محوطه ها قابل قبول است. این امر نشان می دهد که هم بستگی آسیای مرکزی با مناطق شرقی و هم چنین جنوب شرق ایران و بخشی از فرهنگ هند و اروپایی در عصرمفرغ، می توانسته نشأت گرفته از اعتقادات و باورها و اندیشه های مشترک و یکسان باشد.
گونه شناسی معماری آرامگاه های الیمائی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
97 - 118
حوزههای تخصصی:
باور به زندگی پس از مرگ به خلق گورستان ها، بناهای یادمانی و آداب و رسوم مرتبط به آن می انجامد. بقایای برجای مانده از جوامع باستانی در بیشتر مواقع به قبور و آرامگاه های آنان محدود می شود، که بررسی در آن بخش هایی از مذهب، آئین و باورهای دینی آنان را آشکار می کند. الیمائیان حاکمان نیمه مستقل و خودمختار هم زمان با سلوکیان و پارتیان در جنوب غربی ایران هستند که گونه هایی از معماری آرامگاهی آنان برپایه کاوش های باستان شناسی در محوطه هایی چون: شوش، دستوا، گلالک، صالح داوود، کَلِ چندار شمی، چشمه چلوار، قلعه شیاس، کافه بابک و هشتلیک به دست آمده است. در بررسی معماری آرامگاهی الیمائی ها علاوه بر توصیف و گونه شناسی آنان، شباهت های قابل مقایسه ای با شیوه های خاکسپاری تمدن های پیشین و حکومت های هم زمان آشکار می شود که نویسندگان این پژوهش با استفاده از مطالعات تاریخی-تطبیقی و براساس نتایج کاوش های الیمائی سعی در دستیابی به آن دارند. این پژوهش نشان می دهد که با توجه به تفاوت های زیست محیطی کوه و دشت، معماری آرامگاه های الیمائی به دو نوع کوهستانی و دشتی طبقه بندی می شود. با توجه به موقعیت آن ها نسبت به سطح زمین، آرامگاه های کوهستانی به آرامگاه های زیرزمینی، آرامگاه های نیمه زیرزمینی و آرامگاه های ساخته شده در سطح و آرامگاه های دشت الیمائیان به دو گونه آرامگاه زیرزمینی (سردابه ای) و آرامگاه نیمه زیرزمینی تقسیم می شدند. گونه شناسی و مقایسه آرامگاه های الیمائی با آرامگاه های به جامانده از تمدن های پیشین و بومی (بین النهرین و ایلام) و حکومت های سلوکی و اشکانی نشان می دهد که این مقبره ها هنوز تحت تأثیر سنت های محلی مانند بین النهرین و ایلام هستند.
بررسی فنی سکه های به دست آمده از شهر تاریخی اوجان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
285 - 311
حوزههای تخصصی:
شهر تاریخی اوجان یکی از شهرهای مهم دوره تاریخی و ایلخانی در شمال غرب ایران و در آذربایجان شرقی قرار دارد. از بررسی و کاوش شهر تاریخی اوجان توسط هیأت باستان شناسی دانشگاه تهران تعدادی سکه یافت و یا اهداء شده است که در این پژوهش، 14 عدد سکه را که تا حد امکان پاک سازی و مطالعه شده و درنهایت کتیبه ها و نقوش آن ها مورد بررسی و خوانش قرار گرفته در این پژوهش ارائه شده است. هدف این پژوهش خوانش و مکان یابی محل ضرب سکه هاست. دو پرسش اساسی این پژوهش: 1- شناسایی آلیاژ سکه ها (؟)، 2- آگاهی از نوشته ها و کتیبه سکه هاست(؟). ضمن معرفی سکه ها به ویژگی های آن ها پرداخته شده است. همه این سکه ها به جز یک مورد، به سبک سکه های «ابوسعید» آخرین ایلخان قدرتمند مغول که در شهر اوجان زاده شده، ضرب شده اند. براساس تجزیه عنصری انجام شده بیشتر سکه ها از مس ساخته شده اند. دو نمونه از سکه ها از آلیاژ مفرغ (مس - قلع) و یک سکه از آلیاژ برنج (مس - روی) ساخته شده است. در ترکیب آلیاژی تمامی سکه ها سرب گزارش شده است. چون شهر اوجان پایتخت تابستانی ایلخانان مغول بوده، تقریباً همه سکه ها ضرب ضربخانه تبریز هستند. این موضوع شاید به دلیل اهمیت تجاری و اقتصادی تبریز در دوره ایلخانان است و سکه ای که در شهر اوجان ضرب شده باشد تاکنون از این محوطه یافت نشده است.
Arrow Guides in Iran: History, Construction, and Techniques(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۴
۲۲۰-۲۰۵
حوزههای تخصصی:
A study of the arrow guide or nāvak in Iran. It covers the technical aspects of arrow guides and how they may have entered Iran. In Persian, arrow guides are called nāvak and their projectiles are called tīr-e nāvak. However, sometimes nāvak is used for the arrow as well, and even the bow. It also covers how outside cultures viewed Iran as a source of innovation in the further development of these devices. In Arabic they are called majrā and this is the term most familiar in the west due to two important translations of Arabic archery manuals into English, Arab Archery and Saracen Archery, but they were mentioned earlier as nāvak in an English translation of part of the Hidāyat ar-Rāmī, where they were mistakenly described as crossbows. Essentially, an arrow guide is a partially closed tube used with a bow to shoot a short arrow drawn much farther than its length would normally allow. This produces a projectile that has increased velocity and less friction through the air than a regular arrow. The arrow guide has had a long history in Iran, probably entering in the last years of the Sasanian Dynasty, surviving the Arab conquest and persisting until the gradual takeover by firearms. It was fertile ground for invention with many variations being spread across the Islamic world. The persistent association with Iran in Arabic archery manuals reflects the perception that much of its development was tied to Persian users. Here, Persian and Arabic sources are examined. Reference is made to original artefacts and reconstructions.
For Warfare or for Prestige? A Survey on Ziwiye Bone Arrowheads(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Ziwiye, as one of the key sites for Iran’s North West Iron Age (Median kingdom), has many masterpieces kept in different museums and a long list of publications. The main part of this list consists of monographs that are written based on one or more limited objects from an out of context collection. There are few articles that comprehensively include the findings “attributed Ziwiye” and “came from excavation”. However, many articles have been published about Zavieh’s findings, but parts of this collection still remain unknown and do not receive enough attention. The corpus of bone arrowheads is one of them, some of which were found during archaeological excavations while others came to museums from antiquities dealers. These include: the Metropolitan Museum of Art in New York, Musée du Louvre in Paris, the National Museum of Iran in Tehran, and the Sanandaj Archaeological Museum. This article aims to introduce and categorize 51 bone arrowheads. Some of these were registered as ivories, but our research concluded that all of these were made of bone. In few instances, the production manner prevented the proper identification of bone versus ivory. Another examined point in this research is whether such arrowheads were produced for actual warfare or for prestige and symbolic use in ceremonial events considering their bone material. The examined samples from other sites show that bone can be hard enough to penetrate game and human body even with light protection such as archery. Bone for making arrowheads was used for hunting big games and some tribes still use them.
The Chivalry Culture of Great Khorāsān in the 8th-9th Centuries(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
The article reviews chivalry traditions, developed in ancient Iran, and their transition and transformation to the country’s post-Islamic history. The author analyses the cultural mechanisms, which provided this movement, and argues that its roots and prerequisites should have taken place in Great Khorāsān at the very turn of the ‘Abbāsid revolt in the middle of the century CE. This was a period when an external call activated forces and facilities, preserved in the stratum of Iranian knights, to become the basis for the later military evolution within the new circumstances. The cultural importance of Khorāsān for the Iranian state and rule at the turn of the Muslim era is reflected in written texts. The early muslim period in Great Khorāsān was a special time as Iranian predominance mingled with multicultural traditions in the boundary region. The topic is presented in a wide context including Irasnian literary, artistic, and artisanal sources, helping to visualize the historical backdround of Iran. This is based on philosophical doctrines for Iranian cultural developement proposed by contemporary scholars.
Dehtal, Evidence of the Large Flake Acheulean at the North of the Persian Gulf, Iran(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Iran holds great significance for the question of the eastward expansion of the Acheulean hominins, as it is situated between the Arabian Peninsula and the Indian subcontinent, both of which have long and rich records of the Acheulean techno complex. Despite its strategic location, Iran has produced little evidence of the Acheulean techno complex. The only notable examples have been found in the western and northwestern regions of the country. The absence of Acheulean sites in southern Iran cannot be justified. Because this region, located in the northern parts of the Persian Gulf, was one of the main dispersal routes for Acheulean hominins towards the east. Here, we present a report on the discovery of a Lower Paleolithic locality near Dehtal, located in the northern region of the Persian Gulf. Additionally, we discuss the techno-typological characteristics of the lithics found in the area. Dehtal yielded a small, but characteristic lithic assemblage, which included a handaxe, a massive scraper, a large flake, and a flake core. The raw materials used are sandstone and fossiliferous limestone rock, which can be found as cobbles and boulders in secondary contexts on the northern slopes of Par-e Lavar. In addition to these findings, two boulder cores with large removal scars were also documented in the area, indicating large flake production in this locality. The site offers a unique opportunity to study a lithic assemblage in a relatively unknown area within the distribution range of the Acheulean technocomplex.
نگرۀ جدید در نگارگری مکتب تهران: خیام و تأثیر او در شکل گیری آثار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ بهار ۱۴۰۲ شماره ۲۳
۳۷۵-۳۵۷
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با بررسی برخی از نگاره های نگارگری مکتب تهران در دوران معاصر از یک سو و خوانش اندیشه ها و دیدگاه فلسفی «خیام نیشابوری» شاعر و ریاضی دان سده پنجم و ششم هجری قمری ایران در سوی دیگر در نظر دارد، تا چرایی و چگونگیِ موردتوجه قرار دادنِ اشعار و رباعی های این شاعر برای اولین بار توسط نگارگران مکتب تهران در دوره معاصر را مورد بررسی و پژوهش قرار دهد. فرضیه مورد پژوهش این است که هنرمندان مکتب تهران به ارزش های سنتی و نگارگری گذشته ایران در دوران مدرنیسم پای بند بودند تا با پیوند به گذشته، هرچه بیشتر ریشه های ایرانی و آریایی خود را حفظ کنند. آثار مورد پژوهش شامل نُه نگاره نگارگران معاصر و متعلق به مؤسسه فرهنگی موزه های بنیاد مستضعفان است. بر این اساس، روش جمع آوری اطلاعات، اسنادی و میدانی بوده و تجزیه و تحلیل داده ها نیز براساس پژوهش صورت گرفته و درنهایت، این نتیجه حاصل شده که هنرمندان مکتب تهران با احیاء سبک سنتی و نگارگری ایرانی برای بازگشت به شیوه های هنری گذشته در برابر هنر مدرنیسم تأکید می کردند و با پرداختن به آثار و اشعار خیام برای اولین بار درپی بازگشت به ریشه های آریایی و گذشته خود تا قبل از دوران تجدد و مدرن بودند.
Reconstruction of a Persian Reinforced Bakhter Armor from the Period of 1540-1650: A Comprehensive Study(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۴
۲۶۰-۲۳۹
حوزههای تخصصی:
In recent years there has been a growing interest among historians, historical martial artists, reenactors, and those who are interested in Eastern culture as well as in Persian offensive and defensive weapons to have a more detailed study of armor. The change in the paradigm of defensive weapons throughout Western Asia (the last quarter of the 15th to the first quarter of the 16th century) has not yet been fully investigated. Reconstruction of mail-and-plate armor from a period between 1540-1650 CE is quite challenging as most museums or major private collections do not have a complete set. Based on a detailed study of existing sets of joshan armor and several technical assumptions related to the design of this type of armor, the present study tries to reconstruct a fully protective complex of a joshan armor that was worn by a noble Persian warrior. The purpose of the following article is to reproduce a Persian mail-and-plate armor from a period between 1540-1650 CE in its original size and design with its inherent properties and qualities. Different existing sets of this type of armor from museums are studied and compared to different miniatures and literary sources. Based on the collected information gained from theoretical and practical research, the article presents a historical armor design and provides advice on the practical reconstruction and production of such a set of armor. Armor masters were looking for the best combinations and ratio of plates and mail armor in one set. They were experimenting with the shapes and sizes of plates, the number of holes, diameters, geometry, and method of ring interconnections. Characteristic of the armor of this period is rather large plates and a small number of their rows (3-5 rows on the chest/back), a small overlap of the plates in a row, basically only the same standard plates are used, large mail rings (inner diameter about 10 mm).
روابط بینامتنی مجموعه های معماری تبریز در دوره ایلخانی و تحولات معنایی آن بر پایه مطالعات نشانه شناسی لایه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲۵
۲۴۸-۲۱۹
حوزههای تخصصی:
مطالعه آثار معماری به صورت انفرادی و بدون درنظر گرفتن لایه های متنی و دگرگونی های بافتاری مؤثر بر آن، یکی از کمبودهای این حوزه است. در این پژوهش تلاش می شود تا با تحلیلی گفتمانی و با استفاده از داده های تاریخی و باستان شناسی به روابط بینامتنی مجموعه های معماری و شهرسازی تبریز دوره ایلخانی در دو سطح خُرد (شهر تبریز) و کلان (منطقه ای و بین المللی) پرداخته شود تا از این طریق تحولات و معناهای ضمنی لایه های متنی (مجموعه های معماری و شهرسازی) آشکار گردد. مسأله پژوهش این است که روابط بینامتنی آثار مذکور ازمنظر نشانه شناسی لایه ای به چه صورتی بوده و نظام های نشانه ای چگونه در لایه ها متجلی شده اند؟ این پژوهش از گونه پژوهش های کیفی است و با رویکرد توصیفی-تحلیلی به مطالعه داده ها پرداخته است. یافته ها نشان می دهد به کارگیری خوانش بینامتنی نشانه شناسی لایه ای منجر به درک لایه های پنهان معنا در آثار معماری می شود و در مطالعه اثر پارادایم های گسترده تری را درگیر می نماید. در روابط بینامتنیِ لایه های مختلف معماری و شهرسازی تبریز عهد ایلخانی در سطوح خُرد و کلان، رمزگان هایی مانند عناصر اصلی ارکان حکومت، ازجمله: قدرت سیاسی، قدرت فرهنگی-مذهبی و قدرت اقتصادی، با زیررمزگان هایی چون: رویکردهای ایرانشهری، مذاهب مختلف و تجارت داخلی و خارجی که متناسب با تغییرات بافتی لایه ها (زمانی، مکانی، و فرهنگی-اجتماعی) هستند، وارد رابطه هم نشینی و جانشینی شده و به نشانگی بدل گشته اند
مروری بر پراکندگی اشیاء سفالی معروف به گوپال در فلات ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
197 - 226
حوزههای تخصصی:
کرانه ها و پس کرانه های پهنه دریای پارس بخش بزرگی از جنوب ایران است که درطول تاریخ موردتوجه بوده و استقرار های بسیاری در این بخش از ایران شکل گرفته است. موقعیت و شرایط جغرافیایی نقش مهم و تعیین کننده ای در شکل دادن تجارت، اقتصاد و اوضاع اجتماعی دریای پارس داشته است. این دریای نیم بسته ازنظر وضع طبیعی و اقتصادی و موقعیت نظامی و سیاسی دارای ارزش به سزایی است؛ همان طورکه حیات اقتصادی و اجتماعی بین النهرین به دو شاهرگ آبی آن، یعنی دجله و فرات وابسته است و همان گونه که رود نیل نقش اصلی و کلیدی را در تاریخ مصر بازی می کند، به همان نسبت دریای پارس را می توان گلوگاه مهم و حیاتی تاریخ و تمدن و اقتصاد ایران دانست. این دریای کوچک و زرخیز در طول هزاران سال هم چون سفره ای پر نعمت آغوش خود را بر ایرانیان و دیگر ملل مجاور باز کرده تا ساکنان سواحل آن، از ذخایر متنوع و گوناگونش بهره مند شوند. پژوهش حاضر به معرفی اشیاء سفالی که به گوپال مشهورند و بیشتر در نیمه جنوبی ایران، به ویژه در کرانه ها و پس کرانه های دریای پارس به وفور یافت می شوند، پرداخته است. علت نام گذاری این اشیاء سفالی دقیقاً مشخص نیست. نمونه های اولیه اشیاء مذکور از بوشهر و خوزستان گزارش شده است. طی مطالعات حاضر در کرانه ها و پس کرانه های شمالی دریای پارس تعداد بسیاری از این اشیاء مورد شناسایی قرار گرفته است. در این پژوهش جهت گردآوری اطلاعات از دو روش کتابخانه ای و بازدید میدانی از برخی محوطه های حوزه موردمطالعه استفاده شده است. پرسش های اصلی پژوهش حاضر عبارتنداز: گوپال ها به چه بازه زمانی قابل تاریخ گذاری هستند؟ کاربرد گوپال چیست؟ پراکنش گوپال ها در چه مناطقی است؟ علاوه بر معرفی گوپال ها و بررسی ویژگی فنی آن ها درباره کاربرد و تاریخ گذاری نسبی این اشیاء بحث شده و نقشه پراکنش این اشیاء در فلات ایران ارائه شده است.
مقایسه سالیابی سقانفارهای مازندران با روش های گاه شناسی درختی و ترمولومینسانس (مطالعه موردی: شهرستان قائم شهر)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سقانفار، بنائی چوبی در استان مازندران بوده که دارای کاربردی مذهبی می باشد. با توجه به اهمیت تاریخی و فرهنگی سقانفارهای مازندران، مطالعات سالیابی مطلق با روش های علمی و قابل استناد بر روی آن ها صورت نگرفته است و پژوهش ها عمدتاً بر روی نقاشی های درون آن و یا معماری آن ها بوده است. در این پژوهش، برای نخستین بار در کشور، قدمت دو سقانفار شهرستان قائم شهر (وسطی کلا و سیدابوصالح) با روش های گاه شناسی درختی و ترمولومینسانس تعیین شدند. در این روش ابتدا از تیرها و ستون های سازه دو سقانفار با مته رویش سنج و عکسبرداری از مقاطع نمونه برداری انجام شد. آنگاه نمونه های چوبی تهیه شده زیر دستگاه اندازه گیری LINTAB با دقت یکصدم میلیمتر اندازه گیری شدند و نمونه های تصویری با نرم افزار ImageJ اندازه گیری شدند. برای ارزیابی ترمولومینسانس، نمونه هایی از آجرهای پی سقانفار تهیه و برای تاریخ گذاری به آزمایشگاه منتقل شدند. در بررسی گاه شناسی درختی به کمک تطابق سری زمانی مرجع از پهنای حلقه های رویش بلوط منطقه گرگان با نمونه های مستخرج از سقانفارها مشخص شد که این بناها در دوره قاجار (وسطی کلا، 1856 میلادی و سیدابوصالح، 1881 میلادی) ساخته شدند و در دوره های تاریخی پس از آن، مرمت و حتی دستخوش تغییرات ازنظر ابعاد گردیدند. نتایج آزمایش های ترمولومینسانس انجام شده برروی آجرهای پی سقانفارها با نوسان پنج ساله، قدمت مورد سقانفار سیدابوصالح را 140 سال (زمان ساخت بنای اصلی) و قدمت سقانفار وسطی کلا را 50 سال (زمان ساخت بنای الحاقی) تعیین نمود. مقایسه این دو روش با هم نشان داد که درصورت وجود نمونه های چوبی مناسب برای استفاده در تکنیک گاه شناسی درختی، این روش از دقت بالاتری برخودار خواهد بود.
مطالعه ساختارشناسی نمونه های ملاط گچی از سه دوره تاریخی و چهار اقلیم ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معمولاً در نقاط مختلف ایران با توجه به اقلیم و با توجه به مصالح بومی، ملاط مناسب برای ساخت بنا و برای اندود و آرایه های معماری انتخاب می شده است. مطالعه ساختارشناسی ملاط پنج بنا که در چهار اقلیم متفاوت ایران قرار دارند و مربوط به سه دوره تاریخی هستند می تواند بررسی های اندک گذشته در خصوص شناخت فنی ملاط در دوره ساسانیان، سلجوقیان و ایلخانان مغول را تکمیل تر کند. این شناخت از سه جهت می تواند ارزشمند باشد: شناخت دانش فنی ساخت ملاط در دوره های تاریخی؛ کمک به حفظ آثار باقی مانده در بناهای موردمطالعه؛ کمک به مهندسی معکوس و ساخت ملاط مناسب برای مرمت آثار. پژوهش حاضر باهدف دستیابی به پارامترهایی که بیشترین تأثیر در استحکام و ماندگاری ملاط گچی در دوره های تاریخی را دارد، انجام شده است. در این راستا، از بناهای موردمطالعه، نمونه برداری انجام پذیرفت که با استفاده از آنالیزهای (XRD, XRF, EDS) و مطالعه با میکروسکوپ دیجیتال و همچنین SEM به ارزیابی و مقایسه میان این ملاط ها اقدام شد. نتایج حاصل از پژوهش گویای این مهم است که تفاوت اقلیمی و تفاوت دوره های تاریخی تأثیر زیادی بر ویژگی های فیزیکی و شیمیایی ملاط گچی ندارد. دو پارامتر تأثیرگذار (که تأثیر پارامتر دوم بیشتر است) که در نتیجه پژوهش حاضر ثابت شد، الف: میزان و چگونگی ترکیب مواد برای ساخت ملاط ب: چگونگی عمل آوری ملاط، است. استادکاران سنتی برای ماندگار کردن اثرشان، در مرحله عمل آوری ملاط، تلاششان را کرده اند تا به کیفیت موردنیاز و متناسب با اقلیم برسند. یکی از نکات مهمی که برای چگونگی عمل آوری و حتی ترکیب ملاط گچی مدنظر بوده، کارکرد ملاط است. معمولاً ملاط گچی با سه کارکرد (ملاط بین مصالح سنگ و آجر، ملاط برای اندود سطوح، ملاط برای آرایه های گچی) اجرا می شده که هر کدام به زیربخش هایی نیز قابل تقسیم است و همه این ها در چگونگی عمل آوری ملاط تأثیر دارد.
تبیین برنامه حفاظتی ساختارهای خشتی در برزن جنوبی تخت جمشید
حوزههای تخصصی:
در دامنه کوه رحمت در بخش جنوبی تختگاه تخت جمشید، حد فاصل تختگاه و آرامگاه ناتمام منسوب به داریوش سوم مجموعه بناهایی قرار دارند که از نظر معماری شبیه به سایر بناهای قرار گرفته بر روی تختگاه بوده و هم محور هستند و انحرافی ۲۰ تا ۲۵ درجه به سمت غرب دارند این مجموعه موسوم به برزن جنوبی شامل ۸ سازه جدا از هم به وسیله معابر و گذرهایی طراحی شده به هم مرتبط اند و عموما دارای تالارها و ایوان های ستون دار هستند. مهیا نمودن برخی از مسائل اقلیمی در این مجموعه همچون مهار کردن شیب زمین کنترل سیلاب های روان شده از کوهسار نظم در فرم و ساختارهای برپا شده مسیرهای دسترسی و گذرگاه ها عناصر و جزییات معماری و شهرسازی گویای استفاده و بهره مندی از علم شهرسازی و طراحی شهری در آن است. متأسفانه پس از کاوش و چند مرحله ابتدایی اقدامات مرمتی در محوطه برزن جنوبی ساختارها به حال خود رها شده است. بیشترین مصالح به کار برده شده در این محوطه خشت بوده که عدم رسیدگی مداوم به آن باعث زوال و تخریب ساختارهای خشتی شده است. ماهیت ناپایدار سازه های خشتی در این محوطه اهمیت و ضرورت حفاظت و نگهداری مستمر از این محوطه ارزشمند را گوشزد می کند؛ بنابراین در این مطالعه پس از بررسی عوامل آسیب رسان طرح حفاظت در قالب طرح حفاظت جامع پیشنهاد گردید. در این طرح سعی بر کاهش روند فرسایش و درمان آسیب های ناشی از عوامل آسیب رسان مورد نظر بوده است. روش پژوهش در این مقاله از نظر هدف و روش به صورت پژوهش کاربردی و میدانی است و داده ها به صورت کیفی بر مبنای استدلالی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. ابزار گردآوری داده ها به روش کتابخانه ای فیش برداری نقشه کروکی و روش میدانی مشاهده ای
مصاحبه ای تصویربرداری است. از نتایج این پژوهش دسته بندی مهم ترین آسیب های وارده به محوطه در چهار دسته مختلف و ارائه پیشنهادهای حفاظتی به منظور اصلاح آسیب های وارده به محوطه بوده است.
گونه شناسی و تحلیل سکه های خاراسن در موزه ایران باستان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
پیام باستان شناس سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۹
115 - 126
حوزههای تخصصی:
خاراسن یکی از شهرهای است که بنا بر اهداف تجاری، به فرمان اسکندر مقدونی در منطقه اروندرود تأسیس شده و تا سال ۱۲۷ ق.م توسط شاهان سلوکی اداره می شده است. در سال ۱۲۵ ق.م هوسپائوسین به عنوان یکی از حکام محلی با ضرب سکه اعلام خودمختاری کرده است. این شهر به علت موقعیت سوق الجیشی در تجارت آبی دارای اهمیت بسیاری بوده است. منابع تاریخی اطلاعات اندکی در مورد شاهان محلی خاراسن به پژوهشگران می دهند. از این رو، بررسی مسکوکات برجای مانده از این شاهان همراه با متون تاریخی بهترین روش مطالعه آنها به شمار می رود. هدف از این پژوهش معرفی سکه های خاراسن موجود در موزه ملی ایران و بررسی وقایع تاریخی و ضرب سکه های نقره و مسی توسط شاهان محلی خاراسن است. این پژوهش به روش میدانی و اسنادی با رویکرد تاریخی انجام شده است. نتایج نشان می دهد که این سکه ها متعلق به شاهان هوسپائوسین، مهرداد دوم و شاهان خاندان آتامبلوس است. مطالعات تاریخی و سکه شناسی مشخص می کند که هوسپائوسین تا آتامبلوس ششم با مناطق عربی خلیج فارس مراودات تجاری داشته اند و از نظر سیاسی این حاکمان محلی نقش موازنه منفی در منطقه ایفا می کردند. از زمان پاکور دوم به بعد، اداره این منطقه به شاهزادگان پارتی سپرده شده و بدین طریق قدرت حاکمان محلی محدود گردیده است.
بازنگری در گاه نگاری و کاربری فضای دستکند مجموعۀ آباذر نیرِ استان اردبیل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ بهار ۱۴۰۲ شماره ۲۳
۲۰۸-۱۸۳
حوزههای تخصصی:
منظر طبیعی فرهنگی کوهستان سبلان به دلیل شرایط اقلیمی و سنگ های قابل تراش، یکی از کانون های اصلی شکل گیری فضاهای دستکند در منطقه شمال غرب ایران است. در این منطقه فضاهای دستکند متنوعی در دوره های مختلف فرهنگی تراشیده شده که یکی از شناخته شده ترین آن، مجموعه دستکند-دست ساز «آباذر» نیر است. این مجموعه در مطالعات پیشین برخی از پژوهشگران، عموماً متعلق به دوره اشکانی با کاربری «مهرابه»؛ یا دوران اسلامی با کاربری «معابد- مقابر بودایی» درنظر گرفته شده است؛ با این حال داده های فرهنگی موجود در این مجموعه، با دلایل کافی و مستند باستان شناختی، فرضیه نیایشگاه مهری و بودایی را رد می کند. این پژوهش بنیادی ازنظر هدف، کیفی بوده و با روش توصیفی-تحلیلی و جمع آوری اطلاعات به کمک مطالعات میدانی و اسناد - منابع کتابخانه ای انجام شده و به دنبال پاسخ به دو پرسش اساسی زیر است؛ 1- براساس یافته های سطحی باقی مانده، گاه نگاری فضای دستکند آباذر متعلق به چه دوره های فرهنگی است؟ 2- فضاهای دستکند (شماره 7) مجموعه آباذر نیر چه کارکردهایی داشته است؟ نتایج بیانگر آن است که فضای دستکند مورد بحث، همانند سایر فضاهای این محوطه، کارکرد معیشتی در دوران اسلامی داشته است. نتایج دیگر پژوهش مشخص کرد که مجموعه فضاهای محوطه آباذر عموماً متأثر از شرایط اقلیمی منطقه ایجاد شده و قابل مقایسه با سایر روستاهای دستکند - دست ساز دامنه کوهستان های سبلان و سهند است. فعالیت باستان شناختی اخیر این مجموعه می تواند در شناخت ماهیت کارکردی و گاه نگاری سایر فضاهای دستکند - دست ساز دامنه های کوهستان سبلان مفید و راهگشا باشد.
Military Reasons of Heraclius’ Successes against the Sasanian Spāh: A Re-Examination of Karantabias’ Analysis(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات باستان شناسی پارسه سال ۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۴
۲۰۴-۱۶۷
حوزههای تخصصی:
This article addresses and re-examines Marc-Anthony Karantabias’ analysis of factors that contributed to the defeat of the Sasanian Spāh by Heraclius by 627-628 CE. Karantabias’ analysis may be categorized into four (military) misconceptions with respect to the Spāh: (1) the notion that the late Sasanian Spāh lacked stirrups for the Savaran cavalry (2) the alleged refusal or lack of knowledge of the Mongolian draw which is proposed to have been of greater efficacy than the Sasanian (3-finger) bowshot (3) the notion of “Persian conservatism” leading to the Spāh’s refusal to adopt new military technologies and (4) the alleged supremacy of Steep/Central Asian and/or Hun-Turkic cavalry warfare over the Sasanians. These four misconceptions fail to be supported by a close examination of archaeological sites (e.g., Taghe Bostan) and artifacts (e.g., Sasanian stirrups, metal works, etc.), primary sources and pertinent research studies. A fifth misconception pertains to the lack of consideration of the shortcomings of the Sasanian four-Spadbed system which Heraclius was able to successfully exploit against the Sasanian empire. In conclusion, Heraclius’ successes are attributed to his exploitation of the weaknesses of the four-Spāhbed system as well as the Byzantine willingness to adopt Steppe/Central Asian technology (e.g., compound bow, iron stirrup).