فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۴۱ تا ۴۶۰ مورد از کل ۳٬۶۹۷ مورد.
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
115 - 138
حوزههای تخصصی:
الغروتیسک (المزاح بالألم) مصطلح فنی- أدبی یقوم من خلاله الکتّاب والفنانون بخلق مشاعر غیر متجانسه ومتناقضه فی نفس الوقت لإظهار کل ما هو غریب ومتناقض وغیر مألوف فی الوسط العام لدى المتلقی. بالنظر إلى الخصائص غیر المنتظمه وغیر المتجانسه، مثل التناقض والرعب والسخریه والمبالغه والغرائبیه، یخلق الکاتب شعوراً غریباً على حدود الضحک والخوف والاستیاء، وروح الدعابه فی هذا العالم المضطرب الخالی من الفرح وعلى الرغم من أنه یسعى إلى رسم الابتسامه على الشفاه، إلا أن المراره سیشعر بها المتلقی بعد تلقیه الموضوع. یقوم البحث الحالی معتمدا على المنهج الوصفی التحلیلی بدراسه ملامح الغروتیسک فی روایه "التجول فی أرض الغرباء" بقلم أحمد دهقان. فی هذه الروایه الواقعیه، یتم سرد جزء من عملیات فتره الدفاع المقدس (الحرب العراقیه الإیرانیه) فی أرض العراق بعین ناقده وقد ابتکر الکاتب ملامح غروتیسکیه باستخدام عناصر اللهجه والحوار وتوظیف التشبیهات والاستعارات فی ظل الحرب وظروفها - التی تحتوی على مشاهد وأحداث مفجعه - وصوّر أحداثاً مریره من هذا المنطلق.
تحلیل سیمای زن در «ترز دسکیرو» و «زن زیادی» از منظر رئالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات تطبیقی به سازوکار و تأثیر و تأثر پیوندهای ادبی می پردازد. فرانسوا موریاک و جلال آل احمد شرایط بغرنج زنان را به تصویر می کشند. هر دو نویسنده با انتقاد از معضلات جامعه و قوانین محدودکننده ای که زنان را مطیع و وابسته می سازد، جامعه آرمانی خود را ترسیم می کنند. خواننده به تدریج با گذشته و حال قهرمان داستان آشنا می شود و آینده ای مبهم و آکنده از تشویش و نگرانی را برایشان پیش بینی می کند. مقاله حاضر به شیوه توصیفی، تحلیلی و تطبیقی، به بررسی مقایسه ای و تطبیقی ترز دسکیرو اثر موریاک و زن زیادی اثر آل احمد بر اساس رویکرد مکتب واقع گرایی اجتماعی می پردازد. یافته های این تحقیق نشانگر این است که شخصیت های اصلی این دو اثر زنانی اند که در جامعه مردسالار تحت ستم هستند؛ این جوامع با نگاهی تحقیرآمیز به آزادی، آرزوها، علایق و امیال زنان می نگرند و حق و حقوق آنان را پایمال می کنند. هر دو نویسنده با به تصویر کشیدن ستمی که از سوی مردان و جامعه بر زنان روا می شود، نگاه جامعه را به مسائل و مشکلات این نیمه فراموش شده معطوف می کنند، ارزشهای نامتعارف جامعه را زیر سوال برده و جامعه را به تجدید نظر درباره زنان فرا می خوانند.
بررسی اسامی غیربومی («دیگری») قهرمانان در ادبیات روسی و فارسی (بر اساس آثار چخوف، ن.گومیلیوف، علوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱شماره ۲۶
327 - 352
حوزههای تخصصی:
نام بخشی از هویت انسان است که تحت تأثیر عوامل گوناگون برای نوزاد انتخاب می شود و معمولاً انتخاب نام در بدو تولد و یا قبل از آن توسط دیگران انجام می گیرد. ولی در آثار ادبی، نویسنده به اختیار خود و بر اساس موضوعی که در اثر به آن می پردازد، برای قهرمان داستانش نامی را برمی گزیند. بررسی اسامی قهرمانان به ما کمک می کند تا درک بهتر و عمیق تری از اثر داشته باشیم. گاهی در آثار ادبی شاهد انتخاب اسامی غیربومی برای تعدادی از قهرمانان توسط نویسنده هستیم که دلایل آن می تواند متعدد باشد. بعد از تحولات سال 1320 در ایران، جامعه روشنفکر شدیداً در پی جریانات سیاسی و اجتماعی زیر هجوم ترجمه های غربی و از جلمه روسی قرار داشت، نویسندگان گاهی به تأسی از الگوهای مورد علاقه، برای قهرمانان خود نام غیربومی انتخاب می کردند، به ویژه نویسندگانی که در خارج از کشور نیز مدتی سکونت داشته اند. برای نمونه می توان به اسامی غیربومی قهرمانان (کاتوشکا، مارفینکا، مارگریتا) در آثار بزرگ علوی اشاره کرد. این اتفاق در ادبیات روسی هم می افتد. نیکالای گومیلیوف نویسنده و شاعر سده بیستم نیز به دلیل سفرهایش به ممالک شرقی و آشنایی با عرفان و شاعران ایران زمین، آثاری خلق کرد که در آنها به قهرمانان خود نام غیربومی (حافظ، درویش، پری) داده است. با بررسی اسامی در برخی آثار روسی و فارسی به این نتیجه می رسیم که نویسندگان روسی و ایرانی تحت تأثیر عواملی برای قهرمانان خود نام غیربومی انتخاب کرده اند که تأثیرگذارترین آن جریانات سیاسی و اجتماعی، آشنایی نویسنده با آثار ادبی سایر ملل، حضورش در ممالک دیگر، ....
بازخوانی اندیشه های سارتر در آثار جلال آل احمد با تمرکز بر داستانِ زندگی که گریخت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
121 - 154
حوزههای تخصصی:
اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفی است که به واسطه نگاه خاص و تاکیدی که بر «انسان» دارد، از جایگاهی ویژه در ادبیات، به ویژه رمان و نمایشنامه برخوردار است. انسان در جهان اگزیستانسیال موجودی تنها و رها شده است که باید به فریاد خود برسد، زیرا هیچ واجب الوجودی به او کمک نخواهد کرد. اندیشمندان ایرانی در دهه های چهل و پنجاه توجه خاصی به این مکتب، به ویژه از منظر سارتر داشتند و آثار متعددی خلق کردند. جلال آل احمد یکی از این روشنفکران و نویسندگان بود که در مقطعی از حیات ادبی خود تحت تأثیر اندیشه های سارتر قرار داشت. در داستان کوتاه «زندگی که گریخت»، او به عنوان یک «نویسنده متعهد»، به شرح مصائب و رنج های یک کارگر باربر ساده می پردازد و تلاش می کند راهی برای خروج از بن بست بی عدالتی اجتماعی بیابد. این مقاله تلاش دارد تا مفهوم رنج در این داستان را بررسی کند و به واسطه آن تاثیر اندیشه های سارتر بر آثار آل احمد را واکاوی کند. این تحقیق برای بررسی مفهوم ذکرشده از روش توصیفی تحلیلی و مطالعه تطبیقی سود می برد تا عناصر و مؤلفه های مکتب اگزیستانسیالیسم (به ویژه تفکرات سارتر) را در آثار آل احمد بیابد. برآیند این مقاله نشان می دهد رنجی که آل احمد آن را به تصویر کشیده است، رو به ناامیدی و انفعال ندارد، او در پسِ ترسیم این رنج، در صدد بهبود و سامان بخشی اوضاع نابسامان کارگران است و این رویکرد برآمده از نظریه «نویسنده متعهدی» است که سارتر از آن سخن می گوید.
بررسی تطبیقی شخصیت در داستان های منتخب گلی ترقی و آلیس مونرو بر مبنای نظریه اناگرام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
155 - 183
حوزههای تخصصی:
ادبیات تطبیقی نقش مهمی در شناخت جایگاه نویسندگان ایران در جهان ایفا می کند. شناخت پیوندها و تفاوت های دو فرهنگ، مرزبندی ها و هم پوشانی ها را تغییر می دهد و نگرش جدیدی را بازآفرینی می کند. از طرفی، واکاوی روان شناختی ادبیات داستانی، شناخت زوایای پنهان آن را میسر می سازد. اِناگرام یک تیپ شناسی نوین است که از مطالعه بر روان انسان ها حاصل شده است. این نظریه روان شناسی، صفات رفتاری انسان ها را در 9 تیپ شخصیتی کمال گرا، امدادگر، موفقیت طلب، فردگرا، پژوهشگر، پرسشگر، خوش گذران، ریاست طلب و صلح طلب دسته بندی می کند. هدف پژوهش حاضر، بررسی تطبیق پذیری شخصیت های اصلی آثار منتخب گلی ترقی و آلیس مونرو، با تیپ های نُه گانه اناگرام و تحلیل روان شناختی شخصیت ها به منظور شناخت دقیق تر و همچنین مقایسه و برابر نهادنِ نتایج تحلیل، جهت دستیابی به شباهت ها و تفاوت های دیدگاه هر دو نویسنده بوده است. مقاله حاضر، پژوهشی توصیفی- تحلیلی است. نتایج به دست آمده، حاکی از آن است که شخصیت های داستانی گلی ترقی و آلیس مونرو، انطباق پذیری بالایی با نظریه اناگرام دارند و هر دو نویسنده از تیپ های 2 (امدادگرا) و 8 (ریاست طلب) با بیشترین فراوانی بهره جسته اند و تفاوت شان در این است که شخصیت پردازی در آثار آلیس مونرو تنوع بیشتری نسبت به آثار گلی ترقی دارد.
دلائلیة الموتیف فی شعر علی جعفر العلاق؛ موتیف العشب، والأغنیة، والریح أنموذجا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
89 - 113
حوزههای تخصصی:
إن الموتیف هو الفکره المرکزه أو النقطه الدلالیه النهائیه التی یقوم الشاعر عبر الإکثار منها والترکیز علیه بالتکرار المکثّف بشحن النص الشعری بالطاقات الدلالیه وأیضاً یکرّس فکره نصیه رئیسه ویرسخ عبر الحاله الأثیریه الثابته للموتیف أو النقطه المرکزه الفکره أو المعانی التی یحرص علی إیصالها. ویعدُّ مفتاح الولوج إلی العالم الشّعری للشاعر ومنظومته الفکریِّه وهو یمثّل عنصرا أساسیا من عناصر بناء الشّعریِّه عند العلاق وحضوره یعبّر من جهه عن إلحاح الشاعر علی فکره خاصه ومن جهه أخری یعمل کعتاد هجومی یقدر به القارئ أن یقبض علی دلالات النص. أخذ هذا البحث علی عاتقه أن یعالج موضوع الموتیف عبر الاعتماد علی المنهج الوصفی _ التحلیلی ومن خلال اختیار موتیفات العشب، والریح، والأغنیه من معجم العلاق الشّعری ومن ثم العکوف علیها بالمعالجه والمحاوله لتقویل هذه الموتیفات وتسلیط الضوء علیها بالرؤیه الدلالیه التی من مهامها دراسه نظام العلامات ومن الأسباب الدافعه لاختیار هذه الموتیفات هی الحضور المکثّف لها فی جمیع إصداراتها الشعریه وجمیع قصائده وأیضاً الحضور المعرفی لهذه الموتیفات المکرره فی مسعی لخلق المعرفه عند المتلقی بفاعلیه الموتیف فی شعر العلاق مما یعتبر من الأهداف الأساسیه لسبر أغوار النص الشعری عند العلاق وأیضا من أهم عوامل وأسباب الجمع بین هذه الموتیفات فی هذه الورقه البحثیه هی العلاقه الدلالیه بین الموتیفات المتکرره فی الکثیر من الأحایین. تشیر النتائج إلی أنَّ هذه الموتیفات جزء لا یستهان به فی التشکیل الشّعری وبعضها ذات الجذور الأسطوریِّه والمعرفیِّه، مثل: العشب أو لبناء المفارقه بین الماضی والحال والعشب هو عشبه الخلود الجلجامشی یرکن إلیه الشاعر لتجسید زعزعه الواقع العربی أو خفوت الإراده العربیِّه. وموتیف الأغنیه والرّیح من الموتیفات المتکرره فی شعر الشاعر وهما یحملان الدلالات المختلفه واستخدم الشاعر موتیف الأغنیه فی إطار ما یسمی بالتراسل بین الحواس لیجسّد بها ما آل إلیه المکان العربی من الموت والضیاع والشّتت أو یستخدمه رمزاً لإعاده الأرض إلی الزمن الأسطوری ذات الفاعلیه الحضاریه والأغنیه ذات الرصید الأسطوری وتقود إلی قیثاره أروفئوس والریح تأتی رمزاً للتوق إلی وتأتی فی بعض الأحیان رمزاً للسلب والخراب والتدمیر علی وجه الأرض.
«خاله سوسکه» و سفر چهارم گالیور: روایاتی پسا-اومانیسمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
255 - 284
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی مقوله پسا-اومانیسم در ادبیات کودک می پردازد، با وجود آنکه ادبیات کودک همواره به منزله ابزاری در خدمت فرهنگ حاکم دیده شده است؛ ابزاری که می کوشد بن مایه های تعلیمی، ارزش ها، هنجارها و کلیشه های فرهنگی، که غالبا مبتنی بر تفکر اومانیستی و رابطه سلسله مراتبی «خود/ دیگری» هستند، را به نسل بعد انتقال دهد؛ تعالیمی که زنجیره ای از تقابل های دوگانه نظیر «مرد/زن» و «انسان/حیوان» را شامل می شوند. اما فرهنگ ها هم زمان شاهد ظهور آثاری هستند که در راستای واشکنی این ساختارها و دوانگاره های فرهنگی غالب گام برمی دارند تا بتوانند گفتمانی پسا-اومانیسمی را بسط دهند. از این آثار، می توان به سفر چهارم گالیور(1726)، نوشته جاناتان سویفت بریتانیایی و داستان «خاله سوسکه»، فولکلور ایرانی، اشاره کرد. این پژوهش می کوشد با روشی توصیفی- تحلیلی ودر خوانشی با تکیه بر تحلیل محتوا به بررسی نمودهای گفتمان پسا-اومانیسمی و چگونگی تقابل آن با پارامترهای گفتمان انسانگرای حاکم در دو فرهنگ غربی و شرقی بپردازد. چنین استدلال می شود که هر دو اثر با چالش گفتمان «هستی شناختی» اومانیستی، کمرنگ کردن مرزهای «خود/دیگری» و برجسته سازی مفهوم «عدم اصالت هویت» نوعی «ضد-روایت» را شکل می دهند که می کوشد با خلقِ گفتمان فرهنگی نوین، نوعی رابطه غیرسلسله مراتبی مبتنی بر تساوی را رقم زند. ماحصل این موضوع، تلاش دو اثر بر صلح و آشتی دوباره کودک با طبیعت پیرامون و ایجاد مقدمات برای شکل گیری گفتمان نوینی است که، برخلاف گفتمان اومانیستی، به جای تسخیرِ صرفِ طبیعت بر همزیستی مسالمت آمیز با آن تأکید دارد.
خوانش پذیری شعر فاطمه ناعوت و محمدرضا شفیعی کدکنی بر اساس نظریه «شعور مادّه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شعور ماده، دیدگاهی است در امتداد آراء هستی شناسان و نواندیشان و برآیندی از سلسله پژوهش های میدانی و آزمایشگاهی پیرامون دو مقوله ماده و شعور که در سده های اخیر ابعاد جدیدی از آن مورد توجه قرار گرفته است. مطابق این نظریه ، قلمرو شعور و ادراک بسیار گسترده و همه اشیاء شعورمند هستند. این نظریه که بن مایه اصلی آن وامدار فلسفه و عرفان شرقی است، در آثار شاعران معاصر عربی و فارسی نیز تبلور یافته است که ازجمله تعقیب کنندگان آن، فاطمه ناعوت، شاعر و روزنامه نگار مصری و محمدرضا شفیعی کدکنی می باشند. مقوله شعور ماده، در شعر هر دو شاعر، حضور قابل توجهی دارد و ذهن آن ها را بر آن داشته است تا روح این معنا را در حوادث و اشکال مختلف امروز تسرّی بخشند. به همین علت، خوانش پذیری شعرشان بر مبنای نظریه شعور ماده از مهم ترین یافته ها در مسیر بررسی شعر این دو شاعر است. مقاله حاضر بر آن است تا میزان انطباق آثار دو شاعر را با مبانی نظریه شعور ماده مورد بررسی قرار دهد. نتیجه این بررسی نشان می دهد، ناعوت و شفیعی، ضمن پذیرش درک پذیری و شعورمند بودن عناصر، روابط بین اشیاء را براساس شبکه های نظام مند، حافظه پنهان و هوشمندی، کشف و با استفاده از فن های شعری انعکاس بخشیده اند و البته برای فرار از پیچیدگی های زبان فلسفی و عرفانی، عموماً از سوژه های ملموس در شعر استفاده کرده اند.
بررسی تطبیقی باور به آزادی انسان در اندیشه های ویلیام بلیک و مولانا(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ششم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۲۱
50 - 70
حوزههای تخصصی:
یکی از زمینه های مطالعاتی در ادبیات تطبیقی بررسی موضوع، جایگاه، بیان ادبی و مواردی از این قبیل در آثار شاعران است. جنبه های اصلی بررسی تطبیقی، موضوع و اندیشه و احساس است. هدف پژوهش این است که با روش توصیفی تحلیلی باورمندی انسان نسبت به آزادی را در اشعار بلیک و مولانا را با یکدیگر مقایسه کند. برای شناخت پیوند ادبیات جهان و ایران و میزان تأثیرپذیری ادیبان گوناگون از یکدیگر ضروری است که مطالعات تطبیقی جهانی انجام شود. در این پژوهش اندیشه مولانا و بلیک در اشعار مهم است و بررسی می شود. در این پژوهش این نتایج حاصل شده است که روحیه آرام بلیک کاملاً با وضعیت جامعه روزگار خود سازگار نبوده و نگرش او نسبت به آزادی این روحیاتش را نشان می دهد. ملکوت، مادی گرایی و علم پرستی، وحدت وجود و توجه به جهان درونی انسان و تخیّل از جمله نشانه های سبک عراقی است که در اشعار مولانا وجود دارد و این نشانه ها در اشعار بلیک هم به چشم می خورد. آزادی مولانا عرفانی و فردی است و با ترک تعلقات دنیوی و دلبستگی های معنوی و فردی بیان می شود. در مقابل آن آزادی بلیک اجتماعی و سیاسی است.
نمودهای تولّد دوباره قهرمان در داستان «طاهر و زهره» بر مبنای روایت های ایران، قبرس و کوموک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اسطوره قهرمان که با خرد و الهام فراوان همراه است، بیانگر شوق بشر به رشد تحول گراست. مخاطبان این اسطوره با قهرمان هم ذات پنداری می کنند و در واقع اساطیر، زمینه ای پدید می آورند که فرد بتواند با خواندن و شنیدن آن دگرگون شود و به کمال برسد. یکی از داستان های معروف اسطوره ای که روایت های مختلف آن در ایران، آذربایجان، تاتار، ترکمن، ازبک، قبرس، آناتولی، کوموک و ... شهرتی دارد، داستان «طاهر و زهره» است. این داستان که مانند دیگر ادبیات «عاشیقلار» تلفیقی از نثر و نظم است، نمود مرگ و تولد دوباره قهرمان است که در طی داستان بارها اتفاق می افتد. این مقاله مرگ و بازتولّد تکراری قهرمان را در روایت های مختلف داستان «طاهر و زهره» بر مبنای کهن الگوی بازتولد یونگ به روش توصیفی و تحلیلی بررسی می کند. قهرمان داستان در سیر داستان بجز تناسخ چهار نوع از بازتولد: 1- تولد مجدد 2- مشارکت در فرآیند تحول، 3- تجسد و 4- رستاخیز را تجربه می کند. در این داستان آنچه می میرد، معمولاً «خود» سابق قهرمان است که با مرگ و بازتولد خود، بیداری جامعه را رقم می زند. این مرگ می تواند مرگ تردید، پیمان شکنی، خیانت، دروغ و مکر و نیرنگ باشد که به یاری عشق ممکن می گردد، عشقی که تجلی آن همواره در زندگی بشر دیده می شود.
دراسه نقدیه لقصیده أندلسیات لجروح العراق علی ضوء نظریه لاکلا وموف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۴۵
9-32
حوزههای تخصصی:
یعتبر التحلیل النقدی للخطاب محاوله جاده لتحلیل النصوص. إنّ الوظیفه الأساسیه للتحلیل النقدی للخطاب، فهم الخطاب من خلال الصراع معه والدخول المنهجی إلی أعماقه لبلوغ فهمه والمعرفه به ولا یخفی علی أحد ما یضطلع به من دور الرئیسی فی إشاعه دلالاته ومعانیه. مسار التحلیل فی هذا الاتجاه یختلف عن مسار تحلیل الخطاب من حیث المنهج والرؤیه. فی التحلیل النقدی للخطاب، تتجه الدراسه نحو البحث فی العلاقه بین الخطاب وبین السلطه والأبعاد السیاسیه والاجتماعیه للخطاب. بشری حمدی البستانی من الشاعرات البارزات فی الشعر العراقی الحدیث ومکانتها بارزه وظاهره وقد أثرت أعمالها الحرکه الشعریه المقاومه وحظی شعرها نظراً لبنائه اللغوی الممتاز ونثرها أیضاً باهتمام الباحثین ولایزال یجلب اهتمامهم. یحاول هذا البحث عبر الاعتماد علی منهج التحلیل النقدی للخطاب وفی ضوء نظریه لاکلا وموف دراسه قصیده أندلسیات لجروح العراق من الشاعره. تعد هذه القصیده من أشهر قصائدها التی أنشدتها فی سنوات الحصار والاحتلال وتحتوی علی رؤیه حضاریه ومواقف متعدده من الصراع الخطابی ومحاوله لتثبیت الأنا وتقویض العدوان. إن البناء الإیدئولوجی لخطاب بشری البستانی الشعری وثراء القصیده من حیث البناء والمعنی یقود الباحث إلی مثل هذا الجهد العلمی. موضوع المقاومه یجسّد الدال المحوری لهذه القصیده ودعوی الخیانه وتسلیم مفاتیح البلاد إلی الأجانب والصراع مع المحتل فی المستوی الأیدئولوجی الخطابی من أبرز الدوال المتحرکه تمفصل حولها مجموعه من الدوال الأخری تؤکد المسار الدلالی للدوال المرکزیه فی تمحورها حول الموضوعات المختلفه المتحرّکه والتأکید علی الحلم العربی. یعتبر الصراع مع الأمل والانتصار علی الموت والعدوان من الدوال المحوریه الأخری فی القصیده وسلسله التکاتف فی الخطاب تأتی ضمن المحاوله لإسقاط خطاب الآخر ومسعاه الإیدئولوجی والکشف عن الهویه الثابته للآخر وفضح الهویه الحقیقیه للعدو الذی یجر الخراب والدمار فی العراق الحضاری أیضا محاوله تقویضیه من الشاعره لبشری البستانی لفضح حقیقیه السلطه وأفعالها العدوانیه التی تعبر عن إرهاب الاحتلال الأمریکی عبر الاعتماد علی اللغه الشعریه الموحیه.
کارکرد تکنیک های روایی و ترفندهای زبانی در رمان های سیّدات القمر جوخه الحارثی و پاییز فصل آخر سال است نسیم مرعشی از منظر جریان سیّال ذهن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال دوازدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۶
131 - 150
حوزههای تخصصی:
جریان سیّال ذهن، شکل خاصی از روایت داستان است که زمینه کنار رفتن نویسنده و مشارکت خواننده در تجربیّات ذهنی شخصیّت ها را فراهم می نماید . جوخه الحارثی و نسیم مرعشی در رمان های سیدات القمر و پاییز فصل آخر سال است کوشیده اند تا با بهره گیری از تکنیک های سیلان ذهنی، به بیان دغدغه ها و مسائل زنان در جوامع خود بپردازند. ازاین رو این مقاله، با روش توصیفی- تحلیلی، کارکرد جریان سیّال ذهن در این دو رمان و میزان موفقیت هر یک از نویسندگان را موردبررسی قرارمی دهد. یافته ها گویای آن است که الحارثی در ارائه تکنیک های سیّال ذهن برای انعکاس ذهنیّات شخصیت های داستان موفق تر بوده است؛ وی با بهره گیری از ظرفیت روایت دانای کل، در به کار گرفتن تکنیک تک گویی درونی شایسته تر عمل کرده است. الحارثی با به کار گرفتن تداعی آزاد، پرش های زمانی - مکانی پی در پی و تغییر زاویه دید راوی، باعث ایجاد ابهام در متن می شود و شعرگونگی در زبان، زمینه ابهام بیشتر در متن او را فراهم می کند؛ مرعشی به علت رویکرد ساده نویسی، کمتر از شعرگونگی بهره برده است؛ وی حدیث نفس را برای بیان احساسات زنانه به کار برده اما الحارثی آن را به جهت اهداف والاتری، از جمله احقاق حقوق از دست رفته زنان در جوامع سنتی به کارمی گیرد.
التراث التاریخی فی الروایتین"توراکینا" لمحمد قاسم زاده و"الزینی برکات" لجمال الغیطانی؛ دراسة مقارنة(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
9 - 35
حوزههای تخصصی:
یعدّ التراث مصدرّا هامّاً للأدباء، ویشکّل التاریخ إحدى المصادر التراثیه الغنیه التی یمکن أن یلجأ إلیها الکاتب ویستلهمها فی أعماله الأدبیه، والأمر کذلک بالنسبه للروائی الإیرانی (محمد قاسم زاده) والروائی المصری (جمال الغیطانی) فی کثیر من أعمالهما الروائیه، لا سیما فی الروایتین المدروستین فی هذه الدراسه "توراکینا" و"الزینی برکات". وقد سلّطت الدراسه الضوء على نقاط الائتلاف والاختلاف فی استلهام التاریخ عند الکاتبین بصفته أحد المکونات التراثیه وسعت إلى تبیین الدوافع والأسباب ومنها هموم الحاضر وقضایاه، واعتمدت الدراسه على منهج البنیویه التکوینیه من خلال أبرز منظّریه "جورج لوکاتش" و"لوسیان غولدمان"، حیث أکّدا على دراسه شکل الأعمال الأدبیه وتأثیر البنیه التحیه علیها. کذلک استخدمت الدراسه، لکونها دراسه مقارنه، إنجارات مدرسه المادیه الجدلیه المعروفه بالمدرسه السلافیه، وهی نظریه منسجمه تماماً مع نظریه البنیویه التکوینیه. واتضح من خلال هذا الدرس المقارن أنّ من أسباب استلهام الکاتبین للتاریخ فی النصین هی الأحداث والقضایا السیاسیه والاجتماعیه التی أثّرت فی الإنسان ومن أهم هذه القضایا قضیه المرأه، فکانت المرأه شبه مغیبه رمزیاً عند الغیطانی، فجاءت معظم شخصیات روایته ذکوریه ولعلّ قصدیه الغیطانی من هذا التغییب فیها إشاره إلى الغاء دور المرأه فی المجتمع المصری، و تناول أیضاً "قاسم زاده" قضیه المرأه کما یظهر عبر النصین الأصل والموازی للنص الأصل، أی من خلال العنوان ونص الروایه.
بررسی عناصر انسجام متن در منظومه برزونامه کهن شمس الدین محمّد کوسج بر اساس نظریه هالیدی و حسن(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
شمس الدین محمّد کوسج از شاعران قرن هشتم، سراینده برزونامه کهن است شاعر در این منظومه به شرح رویدادهای مربوط به برزو فرزند سهراب و اطرافیان او پرداخته است. در این مقاله به بررسی عناصر انسجام متن در منظومه برزونامه کهن بر اساس نظریه هالیدی و حسن پرداخته شده است. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی و داده های تحقیق از طریق استفاده از منابع کتابخانه ای و یادداشت برداری به دست آمده است. محدوده و جامعه مورد مطالعه، بخش کهن برزونامه، اثر«شمس الدین محمد کوسج» با تصحیح و تحقیق اکبر نحوی است. بخش اول منظومه، داستانی به تمام معنا حماسی است که در گذشته بسیار مورد استقبال و توجه مردم قرار گرفته بود؛ اما در میان محققان ایرانی و خاورشناسان چنان که باید و شاید، شناخته نشد و سخنان ضدّ و نقیض درباره آن از دیگر منظومه های حماسی بیشتر گردید. بخش قدیمی کتاب برزونامه در بین دیگر منظومه هایی که به تقلید از شاهنامه سروده شده ، موفّق تر بوده است، به گونه ای که از زمان گذشته، بخشی از آن را وارد نسخه ای از شاهنامه کرده اند. طرح داستانی ساده و عامه پسند، زبان روان و خ الی از آرایه های دشوار بیانی و بدیعی، زودیاب بودن موقعیت های داستانی، بافت حماسی و سرگرم کننده و... سبب شده است، این داستان بیش از دیگر حماسه های ملی و تاریخی پس از شاهنامه در اندیشه مردم باقی بماند. با بررسی عناصر انسجام متن در برزونامه می توان شمس الدین محمّد کوسج را به عنوان یکی از سرایندگان خوش قریحه قرن هشتم در پیروی از شاعران حماسه سرای گذشته دانست و موفقیّت وی را در انعکاس ساختار فکری، زبانی و ادبی آن ها در اشعار خود مورد تأیید قرار داد.
بررسی و تحلیل تشابهات حکمت مزدیسنا و نگرش خودبنیاد فریدریش نیچه(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال ششم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱۹
30 - 58
حوزههای تخصصی:
آیین مزدیسنا یکی از کهن ترین ادیان جهان است که حتی با وجود مهجور ماندن زبان و خط اوستایی و پهلوی، از دیرباز مورد توجه مکاتب و معارف بشری قرار گرفته است. فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی نیز حتی با گذشت قرون متمادی و تحولات اجتماعی گسترده در زندگی نوع انسان، از فلسفه و حکمت آیین زرتشتی بی نصیب نمانده و به نظر می رسد بسیاری از سخنان وی متاثر از این آیین است. پژوهش حاضر میزان تشابهات میان این دو نحله آیینی و فلسفی را به روش توصیفی - تطبیقی بررسی می کند. دستاورد این تحقیق، امکان ارتباط و تاثیر آیین مزدیسنا بر آرای نیچه را تقویت می کند، به نحوی که در بازنمایی سوژه خودبنیاد نیچه، اراده در یک بینش ناشناس درونی، معطوف به قدرت است، تفسیری که در مزدیسنا از آن با نام امشاسپندان فروشی نام برده می شود و همچنان که آن ها صور معنوی عالم خلقت هستند، در جهان نیچه ای نیز اشیاء و اجسام، نمودی از حقیقت ذات خود هستند. محوریت اصلی اندیشه نیچه نوآفرینی و ساخت جهانی عاری از پیش فرض های دیرین و خرافه هاست، همان طور که نوآفرینی عالی ترین خواست پیامبر مزدیسنا در ایران اوستایی بوده است. از رهیافت های نیچه، برآمدن اندیشه نوین و فرو شدن اندیشه های ناسازگار است، همچنان که در بینش زرتشتیان، فروهرهای نوین مردم زنده، قوی تر از فروهرهای درگذشتگان هستند. در دو رویکرد، ابرانسان یا سوشیانت، نامیرا و آخرین آفریده است که جهان را عاری از شر دروغ و انسان را فنا ناپذیر خواهد کرد.
حس آمیزی در شعر محمود درویش و قهّار عاصی مورد پژوهشی مجموعه شعری «لا تعتذر عمّا فعلت» و « ازآتش از ابریشم»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱شماره ۲۶
93 - 123
حوزههای تخصصی:
حس آمیزی یکی از شیوه های بلاغی و هنری است که شاعر با استفاده از آن دامنه خیال پردازی خویش را گسترش داده و منجر به آفرینش تصاویری زیبا و تأثیرگذار می شود. این آرایه هنری به-خاطر بالا بردن سطح لذت ادبی از راه جلب توجه خواننده و انتقال دقیق حس درونی به مخاطب از اهمیت ویژه ای برخوردار است. پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی حس آمیز دو مجموعه شعری «لا تعتذر اما فعلت» محمود درویش و «از آتش از ابریشم» قهّار عاصی بر اساس روش توصیفی–تحلیلی و با استفاده از آمارهای دقیق از اشعار دو شاعر پرداخته است. بررسی ها نشان می دهد که استفاده از این آرایه هنری در شعر شاعران بسامد بالایی دارد، به گونه ای که می توان آن را یکی از ویژگی های سبکی شعر آنان برشمرد. با آنهم نکات اختلافی در نحوه استفاده از حس آمیزی در شعر هردو شاعر موجود است؛ اما پیوند میان کاربرد این آرایه هنری با محتوا، اندیشه و احساسات شاعرانه، مسأله بوده که همواره در اشعار آنان رعایت شده است.
نقش ادبیات و نوشتار زنانه در بهبود جایگاه اجتماعی زنان در فرانسه و تأثیر آن بر نوشتار زنانه فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
355 - 385
حوزههای تخصصی:
خلاصه : آغاز قرن بیستم را دوران اوج و شکوفایی ادبیات زنانه دانسته اند اما نوشتار زنانه از دیرباز وجود داشت بدون اینکه هدف نویسندگان آن به تصویر کشیدن ویژگی های زنانه ی نوشتارشان باشد؛ اما زنان نویسنده به تدریج به موضوعاتی پرداختند که در گفتمان مردانه نادیده گرفته می شد و هدف آن ها بازتعریف هویت، شکستن کلیشه ها و تغییر ارزش های از پیش تعریف شده جامعه سنتی بود. در این مقاله بر آنیم با ارائه تاریخچه ای کوتاه از دوران باستان تا به امروز، فعالیت های اجتماعی و ادبی زنان در فرانسه را دنبال کنیم که به بهبود و ارتقا جایگاه زنان در جامعه منتهی می شود، سپس به تعریف ادبیات زنانه، ویژگی ها و مفاهیم آن خواهیم پرداخت و در آخر نگاهی به ادبیات زنانه فارسی خواهیم داشت که تحت تأثیر ادبیات فرانسه و جریان هایی همانند فمینیسم و رمان نو تغییرات بسیاری می کند و نشان خواهیم داد که نویسندگان زن ایرانی نیز برای بهبود جایگاه اجتماعی زنان تلاش بسیار کرده اند.
تحلیل تطبیقی اثرپذیری اشعار پارسی سرایان متقدّم از کتاب شایست ناشایست و آثار امام محمّد غزّالی (با تکیه بر احیاءعلوم الدّین و کیمیای سعادت)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
95 - 120
حوزههای تخصصی:
شایست ناشایست، متنی به زبان پارسی میانه و اثری دینی، بازمانده از دوره زرتشت است. احیاءعلوم الدّین نیزکتابی دینی، اخلاقی و عرفانی مربوط به قرن پنجم است. مقاله حاضر می کوشد با تأکید بر دستورهای اخلاقی شعرای متقدّم، به مقایسه اشعار آنان با این متون دینی، یعنی شایست ناشایست و احیاءعلوم الدّین امام محمّد غزّالی و ترجمه فارسی آن، کیمیای سعادت، بپردازد. ادبیّات تعلیمی ما از آغاز شعر فارسی تا کنون، همواره بایدها و نبایدهای اخلاقی را مورد توجّه قرار داده، امّا در زمینه مقایسه اشعار شاعران متقدّم و متون دینی، پژوهش های کمتری صورت گرفته است. این نوشتار، به شیوه کتابخانه ای و با روش استقرایی، اندیشه های موجود در اشعار شعرای متقدّم را با شایست ناشایست و احیاءعلوم الدّین، مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که شعرای متقدّم، بنا به پیشینه باورهای اعتقادی که داشته اند و هم چنین به دلیل تأثیرپذیری از آموزه های اسلامی- قرآنی، بایدها و نبایدهای اخلاقی را در شعرشان، مطرح و به دیگر شعرا توصیه کرده اند و حلقه پیوند، میان اندیشه های اخلاق مدار قبل و بعد از اسلام در ایران شدند و با زبان شعر، اهمیّت دستیابی به تطهیر باطن و معرفت الهی را نزد ایرانیان، نشان دادند.
معارضه ثنائیه لمفاهیم صوفیه مشترکه فی شعر أبی الحسن الششتری والعطار النیسابوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۶
9 - 28
حوزههای تخصصی:
التصوف العرفانی عباره عن معرفه قائمه على حاله روحیه لا توصف یشعر فیها الإنسان أن لدیه علاقه مباشره بدون وساطه مع وجود الحق تعالى. هذه المشاعر هی حاله روحانیه متسامیه یدرک من خلالها الصوفی، الجوهر المطلق من خلال حاله الذوق الصوفیه وضمیره الواعی. یعدّ التصوف أحد الموضوعات الهامّه للأدب الذی ساهم بدوره فی توسیع وإثراء الموضوعات الشعریه. أبوالحسن الششتری الملقب ب "عروس الفقهاء"، هو أحد شعراء العصر الأندلسی فی القرن السابع الهجری، وقد کتب قصائد شعریه جمیله وممتعه فی مجال التصوف. فی غضون ذلک، یعتبر العطار النیسابوری أحد أبرز شعراء القرن السادس ورائد الشعر الصوفی فی الأدب الفارسی. یهدف هذا المقال وفقاً للمنهج الوصفی- التحلیلی، إلى القواسم المشترکه للأفکار الصوفیه لهذین الشاعرین حول مفاهیم مثل (وحده الوجود، والحب الإلهی، والخمره الصوفیه، والحریه، والبقاء والفناء، وحقیقه العالم، والرضا والخنوع) فی بنیه الشعر ولغته. تشیر نتائج هذه الدراسه إلى أن العطار النیسابوری وأبا الحسن الششتری من أبرز شعراء التصوف وقد تکررت فی شعرهما مفاهیم، مثل: الحریه، والرضا الإلهی، والخمره الصوفیه، والموت، والفناء فی الله، وحب الذات الأحدیه بتردد کبیر. وقد أثّر شعر العطار فی نفوس المتلقّین بما یمتاز به من سمات کالرمزیه والعزله وحداثه الکلام والصمت. ویتحدّث أبوالحسن الششتری باستمرار عن الفناء فی السیر إلى الله ویؤمن بضروره التعبیر عن الحب الإلهی علانیه کما کان للعطار حضور لافت فی أشعار أبی الحسن الششتری.
فضایل اخلاقی در اشعار قاسمی و الیازجی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
35 - 65
حوزههای تخصصی:
ا اخلاق یکی از زمینه های اصلی ادب گران سنگ فارسی است که گویندگان کثیری، بدان پرداخته اند. فضایل اخلاقی در دیگر زبان ها هم مورد توجه بوده است. از قاسمی گنابادی (ف.982ق.)، هشت مثنوی برجای است که در آنها با طرفه اندیشی و بیانی سهل، مضامین اخلاقی را غالباً در قالب حکایت سروده است. در ادب عربی نیز شاعران سترگی از جمله ناصیف الیازجی (1871-1800م.) به مفاهیم اخلاقی توجّه داشته اند. در این جستار با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی که وجود زمینه های تأثیر و تأثّر را صرفاً شرط تطبیق نمی داند، به بیان فضایل اخلاقی مشترک در اشعار دو شاعر پرداخته شد. پژوهش حاضر با تکیه بر منظومه های عمدهالاشعار و زبدهالاشعا ر قاسمی و دیوان ا شعار الیازجی و بر اساس تقسیم بندی خواجه نصیرالدّین طوسی از فضایل اخلاقی در چهار حوزه کلی (حکمت، شجاعت، عفت و عدالت) انجام گرفته است. پرسش اصلی پژوهش آن است که چه مضمون های اخلاقی مشترکی در شعر قاسمی و الیازجی وجود دارد؟ از دستاوردهای ارزشمند آن تبیین و تحلیل مضامین مشترکی چون علم، تواضع، صداقت ، صبر و وفای به عهد است که در شعر دو شاعر ایرانی و لبنانی بیان شده است. به زیبایی های ادبی اشعار درحد گنجایش مقاله اشاره شد. بسامد برخی مفاهیم اخلاقی در شعر قاسمی چشم گیرتر است. از دلایل آن می توان به اهتمام قاسمی در سرودن مثنوی های متعددی که مشحون از مفاهیم اخلاقی و اجتماعی است و نیز مناعت طبع و ویژگی های خُلقی شاعر اشاره نمود.