آنچه در زیر می آید، نوشتاری است به خامه یک جامعه شناس روسی از دانشگاه میشیگان، که در آن به ریشه ها و پیامدهای خوشبینی و بدبینی مردمان در روسیه و چشم انداز آنان از آینده، در دوران رژیم کمونیستی و پس از آن تا سال 2005 پرداخته شده است. از آنجا که تاکنون، به دلایل گوناگون، نوشته هایی از این دست کمتر در ایران
در جهانی که صدای جهانی شدن و پیشرفت صنعتی و تکنولوژی، پر آوازه ترین صدایی است که طنین انداخته، خلیج فارس همچنان به عنوان منطقه ممتازی، از لحاظ باارزش ترین منابع استراتژیکی قلمداد می شود. بندرگاه های خلیج فارس به عنوان بزرگ ترین منابع جهانی، مرکز اصلی تولید نفت و گاز طبیعی جهان هستند. این اهمیت موجب شده این منطقه به مرکز تنش بین المللی تبدیل شده و حضور قدرت های بزرگ موجب ناامنی خلیج فارس شود.ایالات متحده منافع زیادی را از اشغال نظامی عراق دنبال می کند: دستیابی به منابع انرژی ارزان قیمت خلیج فارس، جلوگیری از تسلط قدرت های دیگر بر منطقه و ایجاد امنیت برای دوستان و متحدان منطقه ای خود. از این میان، تامین جریان آزاد و پایدار نفت از این منطقه به سایر نقاط جهان از منافع اولیه و اساسی آمریکا در خلیج فارس محسوب می شود. عدم تمایل آمریکا به خروج از عراق در راستای تحقق همین منافع است.منطقه خلیج فارس، در سطح داخلی با درگیری های بین دولتی، رقابت های قومی، بنیادگرایی اسلامی، بی ثباتی داخلی و عدم توازن قدرت مواجه است؛ در سطح بین المللی نیز دخالت قدرت های خارجی، وضعیت منطقه را متشنج تر نموده است. طرح خاصی لازم است تا خلیج فارس را از این بحران ها رهایی بخشد و ثبات و امنیت منطقه را در آینده تامین و تضمین نماید. مقاله حاضر ضمن بررسی حضور آمریکا در منطقه و طرح های ارایه شده از سوی این کشور، درصدد است نظم خاصی را برای این منطقه طراحی کند که امنیت آن را تنظیم و حفظ کند.
یک منطقه چگونه توصیف میشود؟ چه کسی آن را تعریف میکند؟ به چه منظوری؟ اینها پرسشهایی هستند که این نوشتار به آنها میپردازند و با یک مباحثه میانرشتهای «منطقهگرایی» در ارتباط با آسیای غربی تبیین میشود. بدینمنظور مفاهیمی که در روابط بینالملل، مطالعات منطقهای، مطالعات خاورمیانه و علوم سیاسی وجود دارند مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرند. بررسی این بحث را با اتکا به دیدگاه انتقادی نسبت به نظریه مشکلات امنیت منطقهای که معمولاً از سوی نظریهپردازان روابط بینالملل ارایه میشوند آغاز میکنیم و به جای آن از نظریه تبیین فرهنگی که مبیّن شکلگیری منطقهای با ویژگیها و پویاییهای امنیتی است بهره گرفته و آن را درباره آسیای غربی به کار میگیریم. بدینروی، نوع نگاه به موضوع «منطقهای» از یک منظر میانرشتهای روابط بینالملل ـ مطالعات فرهنگی مورد بررسی قرار میگیرد.
این مقاله پس از مروری بر تحول مفهوم ملت باوری و هویت ملی در اروپا به چگونگی انتقال این مفهوم به آسیای مرکزی و بسط و ترویج آن توسط اتحاد شوروی می پردازد و معضل امروز مردم این منطقه را در دست یافتن به تعریفی از هویت ملی خود پس از استقلال از اتحاد شوروی و در عصر جهانی شدن مورد بررسی قرار می دهد. کوشش دارد نشان دهد که ماهیت تصنعی جمهوری های قومیت محورِ ایجاد شده در دوران اتحاد شوروی نه با پیشینه تاریخی و فرهنگی منطقه سازگار است و نه با روند جهانی شدن و تأکید رهبران فعلی کشورهای نواستقلال آسیای مرکزی بر ملت باوری رمانتیک و ملت سازی دیرهنگام نتیجه ای جز جدایی بیشتر و اختلاف و احیاناً جنگ و منازعه در منطقه نخواهد داشت.