موضوع مقاله حاضر ، بررسی ماهیت ایمان از دیدگاه ملاصدرا و کرکگور است .
برای تبیین این دو دیدگاه، ابتدادر رویکرد عقلی به جاودانگی و خلود آدمیان درجهان واپسین، پرسش های جدی فراروی عقل قرار دارد و این پرسش ها میان اصول معرفتی در حوزه فلسفه، ناسازگاری، تعارض و چالش هایی را به بار آورده است. حکیمان، خداوند هستی را وجود مطلق، خیر محض و دارای رحمت واسعه شناخته و سرشت آدمیان را به مقتضای اصل سنخیت، بر ساختار وجود خداوند دانسته و او را مظهر خدا در جهان هستی معرفی کرد ه اند. از این رو، خطا، انحراف و لغزش های آدمیان را از عوارض غیر لازم و غیر دائم او می دانند که حجابی بر سرشت آنان می اندازد و پس از زوال آن، انسان به ساختار اولی و جبلی خود باز می گردد؛ زیرا قسر و منع هر موجود از مقتضای طبیعت اش، پایان پذیر است. در این مقاله ضمن طرح پرسش ها در مسأله خلود به تحلیل پاسخ های عقلی از نگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی (ره) پرداخته و سپس به بررسی، تحلیل، تفسیر عقلی و نقد آن اشاره می شود و سرانجام، ارائه تئوری فلسفی بر مسأله جاودانگی در دوزخ را، کارآمد ندانسته است.
جایگاه نواندیشی در تمدن جدید رفیع و بلند است؛ به گونهای که اگر آن را از دین بستانیم با بدنی بدون روح مواجه خواهیم شد. از این رو نواندیشی از عناصر کلیدی، در دنیای معاصر، شمرده میشود.
این مقاله نگاهی است به نواندیشی یکی از متفکران معاصر جهان اسلام، استاد شهید مرتضی مطهری. هدف نگارنده در این مقاله استخراج پاسخ شهید مطهری به سؤال "انتظار بشر از دین" میباشد.
وی بحثی تحت عنوان وجه نیاز بشر به دین مطرح نکرده است، اما مسلما دین و نیازهای بشر به دین یکی از دغدغههای فکری او بوده است.
سؤال اصلی این است که در عصر کنونی، که دورهی مدرنیته و پست مدرن است و تمدن جدید دستاوردهای فراوانی به بار آورده است، دین چه کاراییهایی دارد؟
آیا میتوان هم متدین بود و هم از دستاوردهای تمدن بشری برخوردار شد؟
نگارنده کوشیده است با تبیین و تحلیل دیدگاه شهید مطهری پاسخ این سؤالات را به دست آورد.
مباحث و ابواب منطق دارای ترتب عقلانی است و نمیتوان مباحث منطق را به دلخواه آغاز کرد؛ چرا که مفاهیم و محتویات ذهن روابط خاص و آرایش ویژهای دارند.
در سخنان منطقدانان درباره تعداد ابواب منطق و ترتیب آنها و وجه آن، تفاوتهایی وجود دارد که میتوان آنها را به سه دسته تقسم کرد:
دستة اول مربوط به تعداد ابواب منطق ارسطوست که بعضی آنها را شش، برخی هفت و بعضی هشت
باب شمردهاند؛
دستة دوم مربوط به حذف و اضافههایی است که در ابواب منطق ارسطو صورت گرفته است؛ زیرا بعضی یک باب به ابواب منطق ارسطو افزودهاند و برخی یک بابِ آن را حذف کردهاند، و بعضی قسمتی از یکی از ابواب آن را جدا کرده و در باب مستقل قرار دادهاند؛
دستة سوم نیز مربوط به ترتیب بین ابواب منطق و وجه آن است؛ چرا که بعضی جایگاه یکی از ابواب منطق را بر یک یا چند باب دیگر مقدم میدانند و برخی جایگاه همان باب را نسبت به آن یک باب یا چند باب مقدم نمیدانند و
گاه نیز در وجوب یا اولویت تقدیم یک باب بر باب یا ابوابی دیگر اختلاف کردهاند و هرکدام بر مدعای خود
دلیلی ذکر میکند.
این مقاله سخنان منطقدانان را دربارة تعداد ابواب منطق و ترتیب بین آنها و وجه آن، بررسی میکند.