مسأله "نفس ـ بدن" که امروزه به معضله "ذهن ـ جسم"1 معروف است، یکی از مهمترین مسائل فلسفی است که از دیدگاههای مختلف یگانهانگار و دوگانه انگار (مکتب مونیزمو دوآلیزم) به آن توجه شده است. لایبنیتس و ملاصدرا از جمله فیلسوفانی هستند که ضمن نقد دیدگاه اسلاف خویش (دکارت و ابنسینا) در حل این معضل اندیشیده و راه حلهای تقریباً مشابهی ارائه کرده¬اند. از جمله این که ملاصدرا نفس را موجودی در مرز عالم ماده و تجرد دانسته و لایبنیتس آن را منادی خاص که نه کاملاً مجرد و نه مادی تلقی کرده است. ملاصدرا ترکیب اتحادی نفس و بدن را نوع منحصر به فردی از انواع ترکیب دانسته و لایبنیتس نیز معتقد است که ترکیب مناد نفس با بدن همانند ترکیبهای مادی نیست. در این مقاله به بررسی تطبیقی دیدگاه دو فیلسوف و راهحلهای آنها در مورد این مسأله پرداخته شده است.
این نوشتار با بررسی ارتباط میان عرفان و سیاست در منظر علامه جعفری، بیان میکند که عرفان مثبت در نگاه ایشان در هر دو قلمرو فرد و و جامعه صاحب نظر است و این دیدگاه، انسانی را کامل تلقی میکند که مجموعه استعدادهای فردی و اجتماعی او در حرکت به سوی حیات معقول به شکوفایی رسیده باشد.
در بررسی ارتباط میان عرفان و مدیریت در نگاه علامه جعفری، نگارنده بر این باور است که در نگاه ایشان، عرفان مثبت که برگرفته از قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین (ع) است، همان گونه که انسان را موظف به ساختن خویش نموده است، اهل معرفت را به نشر اثرات آن در ساختن جامعه مکلف کرده است.
نگارنده در ادامه با بررسی نقاط عطف نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر که در آن وی را به خودسازی و رعایت تقوای الهی به منظور مدیریت صحیح جامعه امر نموده است، دیدگاه های علامه جعفری را در باب تعامل میان عرفان و مدیریت در عرصه اجتماع برشمرده است.