از ظاهر برخی عبارت های ابن رشد چنین استفاده می شود که وی حکمت را برای تحصیل سعادت عقلی خواص(فیلسوفان) کافی می داند و شریعت را از این جهت ضروری نمی داند. هرچند فیلسوفان را از جهات دیگری نیازمند شریعت می داند. مثلاً از این جهت که تنها با سعادت عامه مردم است که می توان از امکان تحقق سعادت خواص سخن گفت و چون سعادت عوام از طریق شریعت ممکن است، پس شریعت برای فیلسوفان هم ضروری است. این مقاله ضمن ارائه شواهدی درباره این ادعا، می کوشد تا آن را در ارتباط با دیدگاه ابن رشد در مورد چگونگی شناخت پیامبران و نقش معجزه در شناسایی آنها مورد بررسی قرار دهد.
این مقاله در تلاش است تا به تمایز، ارتباط و تعامل میان دو دانش الهیّات و جامعهشناسی دین از حیث معرفتشناختی و روششناختی بپردازد. از اینرو، ابتدا الهیّات به مثابه کلام و الهیّات به مثابه آموزههای دین از یکدیگر تفکیک و به مشخصات معرفتشناختی و روششناختی هریک اشاره شده است. در ادامه، تعریف «جامعهشناسی دین»، منابع معرفتی، روششناختی و مقایسه معرفتشناختی و روششناختی الهیّات و جامعهشناسی دین مطرح شده است. همچنین تعامل جامعهشناسی دین با کلام و سپس، تعامل جامعهشناسی دین با آموزههای دین در دو محور مزبور مورد مداقّه قرار گرفته و صورتهای گوناگون تعامل مطرح و بررسی شده است.
«آزادى» را می توان از مفاهیمى دانست که علی رغم سوءاستفاده های بسیار از آن، همچنان به عنوان واژه اى مثبت در فرهنگها و جوامع مختلف و در تضارب افکار و اندیشه های بشری و با الفاظ متفاوت رواج دارد و همگان بیش از هر چیز دیگر به آن تعلق خاطر دارند و براى نیل و وصول به آن عزیزترین سرمایه های خویش را تقدیم می کنند. با تمام علاقه ای که بشر به این مفهوم بلندمرتبه دارد، این مفهوم در مقام ثبوت (وجود اختیار در انسان) و در مقام اثبات (قلمرو اختیارات و آزادی بشر در جامعه) همچنان در هاله ای از ابهام برای متفکران حوزه های مختلف باقی مانده است. این مقاله ضمن استناد به گوهر عقل انسانی به عنوان دلیل اختیار وی تنها عقل را عقال آزادی انسان می داند و بر این اساس و با رویکردی فلسفی و کلامی به بررسی معنی اختیاربشردرخلقت و آزادی و قلمرو آن درجامعه می پردازد.
مقاله حاضر بیانگر تعریف، پیشینه، خاستگاه و دگرگونی های معنایی هیستوریسیزِم در طی زمان است. سپس در مقام نقد اندیشه تاریخی نگر، به تبیین ایده های دو منتقد این تفکر یعنی «روی کلوزر» و «کارل پیج» می پردازد. نگارنده نیز معتقد است این نظریه، فاقد بنیانی محکم می باشد و از تبیین روشمند مبانی خود ناتوان است.