اینکه به راستی انسان می تواند به طور شایسته حمد و ثنای خدای متعال را به جا آورد، عالمان شیعه و سنی بر آن اختلاف نظر دارند. با این حال، دوستان خدا و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سه دسته اند: گروهی که آشکارا ایشان را دوست می دارند، ولی در نهان انکار می کنند. گروهی که در نهان دوست دارند و آشکارا منکرند و گروهی نیز که در نهان و عیان دوستدار ایشان اند. می توان از نشانه های دوستان واقعی خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم السلام که در نهان و آشکار ایشان را دوست می دارند، موارد زیر را برشمرد: شناخت راستین و حقیقی و استحکام بخشیدن به این معرفت و معرفت به خدا و صفات الهی، ایمان به آنها، شناخت حدود و حقایق ایمان، و بسنده نکردن به ایمان سطحی و بی محتوا. البته شناخت واقعی خدا با شهود و درک حضوری به دست می آید. این امر در گرو ارتباط واقعی و آگاهانه انسان با خداست. غایت این معرفت ناب، اطاعت از خدا، پیامبر و تسلیم در برابر خواست داست.
با توجه به روش عرفان که مبتنی بر دریافت شهودی و علم حضوری است، رسالت مهم عرفان پژوهان و فیلسوفان علم، پرداختن به ماهیت «مشاهدات عرفانى» و پاسخ گویی به پرسش ها و ابهام های فراوان این «روش» دستیابی به حقیقت است. از جمله این مباحث، امکان خطا در مشاهدات عرفانى، و در صورت محتمل بودن خطا، بررسی «میزان»هاى صیانت از خطا در مشاهدات است.
این نوشته بر آن است که ضمن نقد نظریه «خطاناپذیری مشاهدات عرفانی» و با تحلیل و بررسی سخنان بزرگان این وادی، ضرورت وجود «میزان» را برای مشاهدات عرفانی، به اثبات برساند. روشن است که پس از اثبات ضرورت وجود میزان، شمارش و تبیین گستره کارامدی این میزان ها، دارای بحث هاى و فروع فراوان است که باید در جاى دیگرى بدان پرداخت.
تاریخچه مباحث معرفت شناختى را بسان اغلب علوم، به یونان باستان و طرح آن توسط افلاطون وارسطو در فلسفه خویش بازمى گردانند، درحالى که طبق آیات قرآنى، مباحث تعلیم و تعلم همزادبشر بوده و اول معلم وى، خود خداوند متعال و سپس ملائکه بوده اند. تعالیم مبنایى إله است کهریشه همه ارزش ها و هنجارهاى اخلاقى انسان را مستحکم و فراگیر نموده است. این تعالیم مبنایىممکن است هستى شناسانه، معرفت شناسانه، انسان شناسانه و یا ارزش شناسانه باشند.
تحقیق حاضر که با استفاده از روش اسنادى و به صورت تحلیلى، با هدف تعمیق بینش دینى وتوسیع تحقق ارزش هاى شیعى در جامعه جهانى تدوین یافته، براى رعایت اختصار، بر مبانىمعرفت شناسانه متمرکز گردیده است. انسانى که به امکان تحصیل علم و یقین، از مجراهاى معرفتىمتعددى مثل فطرت، عقل کلى، وحى و شهود و الهامات، علاوه بر حس و تجربه معتقد باشد، درگرایش و روش و منش کاملاً متمایز از شخصى عمل مى کند که تجربه گرا بوده و در نهایت، پذیراىعقل ابزارى است؛ زیرا این مجراهاى مضاعف، دریچه هایى را بر بشر مى گشایند و بالتبعارزش هایى را تولید مى کنند که تجربه و عقل ابزارى از دستیابى بدان ها محروم است. در نتیجه،سرانجامى که یک مسلمان متعهد در پیش مى گیرد، بسى متفاوت از عاقبتى است که در انتظارتجربه گرا یا عقل گراى تجربى مى باشد.