فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۷۴۱ تا ۱٬۷۶۰ مورد از کل ۵۳٬۱۱۱ مورد.
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۵۱
37-60
حوزههای تخصصی:
تعدّ نظریه الأفعال اللغویه شکلاً مهماً من أشکال اللسانیات الحدیثه، وتتحدد الجمل على أنها تشتمل فی أغلبها على أفعال لغویه وعناصر تتحدّد دلالتها داخل السیاق الذی وردت فیه وفقاً للتواصل مع الآخرین. تهدف هذه النظریه إلی إبراز أثر المنطوق اللغوی الذی یترتّب عنه إنجاز حدث اجتماعی معین، مما یجعل هذا الفعل جزءا کاملاً من التفاعل الاجتماعی. لهذا الهدف، صنّف أوستن وسیرل الأفعال اللغویه إلى الإخباریات، والموجّهات، والإلزامیّات والتعهّدیّات، والتعبیریات، والإعلانیات. 100 رساله حب لنزار قبانی وأربعون رساله لزوجتی لنادر إبراهیمی هی عباره عن کتب تتضمن رسائل کتبها مؤلّفاهما إلى زوجاتهما ونشرت للجمهور. نظراً لکونها منشوره لعامه الناس، لمثل هذه الرسائل القدره على فحصها من منظور الترکیب والمحتوى والبلاغه الأدبیه. الهدف من هذا البحث هو مقارنه الأفعال اللغویه لهذین العملین. المنهج الذی لجأنا إلیه فی هذا البحث هو منهج تحلیل المحتوى حیث أخذنا بعین الاعتبار وحده التحلیل الموضوعی. تشیر النتائج إلى أن أعلى نسبه للأفعال اللغویه فی کتاب 100 رساله حب تتعلق بالموجّهات ثم التعبیریات؛ لأن نزار قبانی ینشغل فی معظم اللحظات بالتعبیر عن رغبته فی اللقاء مره أخرى بزوجته بلقیس التی فقدها، ویرید إظهار عمق مشاعره تجاه زوجته التی لم تعد موجوده فی هذا العالم. من ناحیه أخرى، فإن أعلى نسبه للأفعال اللغویه فی کتاب أربعون رساله لزوجتی تتعلق بالتعبیریات ثم الإعلامیات، لأننا نواجه فی هذه الرسائل علاقه زوجیه طبیعیه ذات اتجاهین، وهی المنقذ لزواجهما على الرغم من التحدیات المختلفه للعاطفه بین الزوج والزوجه.
بررسی و تحلیل فراخوانی شخصیت ها و روایات اسطوره ای-حماسی در شعر زنان افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵۹
121 - 154
حوزههای تخصصی:
اسطوره، از استعاره گونه هایی است که به دلیل برخورداری از ویژگی تکرارپذیری و ماهیت بینامتنی، همواره در آثار منظوم و منثور فارسی بازتولید شده و شاعران به یاری این عنصر تصویرساز به توسعه معنایی و زیباشناختی آثار خود پرداخته اند. شخصیت های اسطوره ای در عصر حماسی از نقش ایزدی، به شکل پهلوان حماسی درآمده و شخصیت اسطوره ای-حماسی یافته اند. به همین سبب، بسیاری از شخصیت ها و روایات حماسی پیشینه اسطوره ای دارند که در روزگار پسین از عالم اسطوره به شکل حماسه درآمده و دست خوش تغییر و دگردیسی شده اند. گستره بازتولید شخصیت ها و روایت های اسطوره ای-حماسی در شعر زنان افغانستان ایجاب می کند تا در این خصوص پژوهش شایسته انجام شود. به همین دلیل، نوشتار حاضر تلاش دارد بازتاب شخصیت ها و روایات اسطوره ای-حماسی را در شعر زنان افغانستان، با تکیه بر اشعار خالده فروغ (1351)، لیلا صراحت روشنی (1337-1383) و لیلا کاویان (1329-1376)، به روش توصیفی-تحلیلی، مبتنی بر آرای بینامتنی ژرار ژنت، بررسی و تحلیل کند. یافته های این پژوهش نشان می دهد که بانوان شاعر معاصر افغانستان عناصر اسطوره ای-حماسی را با کارکردهای الگوسازی، تقویت روحیه جنگاوری، بیان عظمت و بزرگی، توصیف و فضاسازی، توبیخ و ملامت، ایدئولوژیک، بیان اهمیت، تصویرسازی و مضمون آفرینی به گونه های تلمیحی، تشبیهی و اشاری بینامتنیت ضمنی و ارجاعِ بینامتنیت صریح بازآفرینی کرده اند. این شاعران، به یاری عناصر اسطوره ای-حماسی مفاهیم اجتماعی، ایدئولوژیک و عاشقانه را بازتاب داده، استبداد سیاسی نظام سلطنتی کشور را نکوهش و اوضاع اجتماعی در دوران جنگ های داخلی را توصیف کرده اند.
بررسی تطبیقی روایت ادبی و موسیقی: رویکرد نشانه- معناشناختی (مطالعه موردی داستان کوتاه «مارش الغروب» یوسف ادریس)*(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر بر پایه مطالعات نقدبنیادِ ادبیات تطبیقی و با رویکرد نشانه- معناشناختیِ گفتمانی به بررسی تطبیقیِ روایت ادبی و موسیقی در داستان کوتاه «مارش الغروب» اثر یوسف ادریس می پردازد. در این داستان علاوه بر عنوان پردازیِ موسیقایی؛ نوعی موسیقیِ فولک مربوطه به حرفه، در ساختار کلی پیرنگ آن جریان روایت را پیش می برد. در این گفتمان سه نوع حضورِ کنشی، تنشی و زیبایی شناختی شکل می گیرد و هسته اصلی جریان معناسازی حضور زیبایی شناختی است. سوژه در این مرحله از تمام اهداف و برنامه های خود عبور می کند و بی اختیار آهنگ سنج ها را تغییر می دهد و موسیقی به جوهر موسیقی تبدیل می شود. بنابراین مسأله ای که مطرح می شود این است که حضور زیبایی شناختی مبتنی بر چیست. چگونه گفتگوی بین ادبیات و موسیقی دگردیسی جهان را تضمین می کند و سبب تغییر در رابطه بین سوژه و هستی می شود. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی سه نوع حضور را در این داستان بررسی می کند و در ضمن آن ها به نقش عنوان، مکان و زمان اشاره می شود. نتیجه بررسی نشان می دهد که سوژه با عبور از دو رابطه کنشی و تنشی بر اثر نگاه پدیدارشناختی به یک آنِ حضور و لحظه زیبایی شناختی می رسد و تجلی آن در بداهه پردازی و رابطه خلسه ای و استعلایی او با هستی نمایان می شود. در این مرحله درپی اختلال در رابطه کنشی و تنشی، روایت ادبی دچار گسست در مسیر پیشرفت خود می شود، از اینجاست که ادبیات و موسیقی وارد گفتگو می شوند و برای رفع گسست، روایتِ ادبی جهانِ موسیقی را گسترش می دهد و بازتاب صدای روایت به موسیقی سپرده می شود.
بازنمایی جنسیت در مکان در داستان کوتاه «طعم گس خرمالو»ی زویا پیرزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال ۲۰ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۸۲
139 - 162
حوزههای تخصصی:
این مقاله درصدد است تا روابط جنسیت شخصیت های داستانی و مکان را در داستان کوتاه طعم گس خرمالوی زویا پیرزاد با تکیه بر نظریه نشانه شناسی مکان بررسی کند. در این داستان زندگی زنی سنتی روایت می شود که تا پایان داستان از پوسته کلیشه های جنسیتی خارج نمی شود. خانه (مکان) که در طعم گس خرمالو نقش محوری دارد، قلمرویی پر از نشانه هاست که به بخشی از هویت شخصیت زن مبدل می شود. درواقع خانه و فعالیتهای درون آن هویتی زنانه و بیرون و هرآنچه متعلق به آن است، هویتی مردانه می یابند. نتایج پژوهش نشان می دهد که طعم گس خرمالو در بازنمایی جنسیت (زن/ درون و مرد/ بیرون) با تکیه بر نشانه ها موفق عمل کرده است.
به دستش یکی تند سارنج بود (ابهام زدایی از رزم افزاری ناشناخته)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی بهار ۱۴۰۲ شماره ۲۲۰
121-134
حوزههای تخصصی:
در منابع کهنِ سلاح شناسی و نیز متون تاریخی و پهلوانی، گاهی از رزم افزارهایی نام برده شده است که امروزه برای پژوهشگران و محققان ادبِ حماسی و پهلوانی، ناآشنا و غریب می نماید. یکی از این رزم افزارها، « سارنج » نام دارد که ظاهراً برای نخستین بار در منظومه زرّین قبانامه –که از منظومه های بلندِ پهلوانیِ عهد صفوی است- از آن یاد شده است و مصححِ فاضلِ آن، اظهار داشته اند که این واژه را در فرهنگ ها و متون نیافته اند و فعلاً منحصر به یگانه کاربردِ آن در زرّین قبانامه است. نگارنده این جستار، با پژوهش در متون پهلوانی، تاریخی و قصه های بلندِ عامیانه ماجراجویانه، علاوه بر یافتنِ نمونه هایی دیگر از سارنج ، و توصیفِ شکل و ساختارِ ظاهری این رزم افزار و نحوه به کارگیریِ آن توسط طبقه و گروهی خاص از پهلوانان و جنگجویان، به این نتیجه رسیده است که واژه سارنج برای نخستین بار، در ریختی کهن تر و اصیل تر، در قرن ششم و هفتم استفاده می شده است و پس از آن، در زنجیره ای دَرهم و پیچیده از تصاحیف و تغییرات، به سارنج مبدّل گردیده است.
بررسی تطبیقی عنصر زمان در رمان های دایی جان ناپلئون و دن کیشوت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲شماره ۲۸
175 - 203
حوزههای تخصصی:
یکی از رویکردهایی که می توان بر اساس آن به مطالعه تطبیقی دو اثر پرداخت، رویکرد روایت شناسانه است. در پژوهش حاضر به مقایسه ی تطبیقی یکی از عناصر روایی(زمان دستوری) در دو رمان دن کیشوت و دایی جان ناپلئون پرداخته شده است. زمان یکی از عناصری است که به روایت و داستان هویت می بخشد و با سه مؤلفه ی نظم و ترتیب، تداوم و بسامد تعریف می شود. در هر دو رمان، نویسندگان با آوردن توصیف های دقیق و جزئی سعی دارند از سرعت روایت بکاهند تا خواننده بیش تر درگیر رمان شود و همزادپنداری با شخصیت ها و تجسم داستان برایش ممکن گردد. موضوع جنگ و سفر در هر دو داستان، نقش کلیدی داشته و بیشتر جنبه ی خیالی دارند. توصیف رویدادهایی که در خلال این جنگ ها و سفرها اتفاق می افتد، در رمان دن کیشوت موجب پیش برد داستان می شود، ولی در رمان دایی جان ناپلئون به ایجاد فضایی طنزآمیز و گسترش زمانی کمک می کند. رمان دایی جان ناپلئون بیشتر دیالوگ محور است، از این رو روایت عمدتاً دارای شتاب ثابت و همسانی زمانی ست، اما تداوم زمانی در رمان سروانتس به دلیل اطناب فراوان، شتاب منفی دارد. بسامد در دو رمان بسامد مفرد است که با توجه به سبک روایت هر دو اثر و رئالیستی بودن آن ها دور از انتظار نیست. اگرچه از دیگر انواع بسامد نظیر بسامد مکرر در هر دو اثر استفاده شده است؛ ولی بسامد مفرد همچنان بیش ترین کاربرد را داراست. یافتن وجوه مشترک میان دو رمان، این ذهنیت را پدید می آورد که ایرج پزشکزاد، در نوشتن دایی جان ناپلئون، نگاهی به رمان دن کیشوت داشته است.
گویش بوشهری در آثار «منیرو روانی پور» بر اساس دیدگاه هنجار گریزی «جفری لیچ»
منبع:
پژوهشنامه زبان ادبی دوره ۱ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲
97 - 122
حوزههای تخصصی:
هنجارگریزی از مباحث مطرح در حوزه زبان شناختی است. یکی از راه های خلق اثر ادبی استفاده از شگردهای هنجارگریزی است. جفری لیچ از چهره های برجسته شکل گرای انگلیسی، یکی از انواع هنجارگریزی را نوع گویشی می داند. به عقیده او هرگاه شاعر یا نویسنده واژگانی ویژه منطقه ای خاص را که در زبان معیار وجود ندارد به کار برد، هنجارگریزی گویشی به کار برده است. او می کوشد با این تکنیک روش شناخت نسبی از محیط بومی و ویژگی های اقلیمی و فرهنگی منطقه ای را به مخاطب انتقال دهد. منیرو روانی پور از نویسندگانی است که توانسته هنرمندانه گویش بوشهری را در آثارش وارد کند و در این راه موفق نیز بوده است، این امر بدون شک از تجربه های زیستی نویسنده نشئت می گیرد. در این پژوهش با رویکردی توصیفی- تحلیلی و بر اساس نظریه لیچ، هنجارگریزی گویشی در هشت اثر منیرو روانی پور بررسی و بسامدگیری شد. یافته ها نشان می دهد میزان کاربرد واژگان گویشی در آثار روانی پور بر حسب محیط تغییر می کند. داستان هایی که در محیط روستایی جنوب روایت شده نسبت به داستان های محیط شهری بسامد گویشی بالاتری دارد.
ظرفیت اعتقادی اهل سنت طریقتی پاکستان در راستای افزایش قدرت نرم انقلاب اسلامی (نمونه بررسی شده: محبت اهل بیت(علیهم السلام))(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شبه قاره سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۴
77 - 92
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی ظرفیت تقریب اهل سنت طریقتی شبه قاره هند درجهت افزایش قدرت نرم انقلاب اسلامی است که با تمرکز بر پاکستان و اعتقاد به محبت اهل بیت (علیهم السلام) صورت گرفته است. شیوه پژوهشی کار علاوه بر مطالعات کتابخانه ای، مصاحبه عمیق با 11 نفر از صاحب نظران ایرانی و پاکستانی و مطالعات کتابخانه ای و میدانی درجهت غنی سازی جستار حاضر بوده است. یافته ها حاکی از آن است که «محبت اهل بیت (علیهم السلام) » نزد طریقت های چهارگانه چشتیه، سهروردیه، قادریه و نقشبندیه، به خصوص بریلویه که جامع جمیع فرق صوفیه پاکستان است، دارای اهمیت فراوان است. اصرار بر رسانیدن سلسله خرقه به اهل بیت (علیهم السلام) ، احترام فراوان به سادات، نقل قول و تمجیدها از ائمه معصومین (علیهم السلام) ، جواز زیارت و توسل و استغاثه و شفاعت آنان ازجمله بروندادهای این اعتقاد به مثابه ظرفیت اعتقادی درجهت گسترش دایره عملکردی و گفتمانی انقلاب اسلامی است. براین اساس دستگاه های متولی، با فهم درست از این عمق راهبردی گفتمانی، فرصتی برای ارتقای جایگاه منطقه ای ایران و نیز تعالی و تأمین متقابل منافع دو همسایه مسلمان می یابند.
بررسی و تحلیل وام گیری های انیس النّاس از اخلاق ناصری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نثرپژوهی ادب فارسی دوره ۲۶ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۵۳
75 - 109
حوزههای تخصصی:
انیس النّاس از آثار مهم تربیتی قرن نهم هجری است که شخصی به نام «شجاع» در باب اخلاق و تدبیر منزل در بیست باب تألیف کرده است. این کتاب توسط ایرج افشار تصحیح شده و مقدمه ای کوتاه در معرفی اثر بر آن افزوده شده است. تأمل در متن انیس النّاس نشان می دهد که یکی از منابع مهمی که شجاع از آن تاثیر پذیرفته، کتاب اخلاق ناصری، اثر خواجه نصیرالدین توسی است. این پژوهش در پی پاسخ به این پرسش است که گستره اقتباس و وام گیری در این اثر تا چه اندازه و به چه شیوه ای است. نتیجه بررسی نشان می دهد که شجاع به دو روش از متن اخلاق ناصری تاثیر پذیرفته است؛ «تأثیرپذیری لفظی- محتوایی» و «تأثیرپذیری محتوایی». در روش نخستین جملات و عبارت خواجه عیناً با تغییری جزئی اقتباس شده و لفظ و محتوا یکی است و شامل موضوعاتی مانند حقوق فرزندان، حقوق والدین، آداب سخن گفتن و آداب برده خریدن است. در روش دوم، بسیاری از موضوعات انیس النّاس همان آرای خواجه است، اما شجاع با دخل و تصرّف در تعابیر و عبارات با زبانی ساده تر بیان کرده و شامل مواردی مانند لزوم تأهل، منع زنان از موسیقی، آداب دوست گزیدن و آداب جنگ است. بررسی آماری موضوعات مشترک نشان می دهد که شجاع جمعاً در 15 مورد، از اخلاق ناصری تأثیر پذیرفته است. از این میان، 10مورد تأثیرپذیری لفظی-محتوایی است و 5 مورد تأثیرپذیری محتوایی. از میان سه بخش یا مقالت اخلاق ناصری، تأثیرپذیری شجاع عمدتا از مقالت دوم یعنی تدبیر منزل است.
«افسانه» بازشناسی یک اصطلاح موسیقی در شعر فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال ۳۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۰ (پیاپی ۹۵)
159 - 180
حوزههای تخصصی:
موسیقی با پیشینه ای چندهزارساله در میان ایرانیان، هم در جایگاه یکی از هنرهای زیبا و هم به منزله یک فن کاربردی، در ساحت های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی حضور داشته است. افزون بر بازتاب این حضور، پیوند دیرینه و تنگاتنگ موسیقی با شعر، دواوین شعر فارسی را مشحون از اصطلاحات موسیقی و نام الحان و نغمه ها و سازها و سازندگان کرده است. بدیهی است که در گذر زمان، برخی واژگان و اصطلاحات جدید در این حوزه رواج یافته اند و شماری نیز مهجور مانده و سرانجام فراموش شده اند و بعضی دیگر دچار تحول لفظی یا معنایی یا نوسان در گستره شمول شده اند. ازسوی دیگر، درک درست معانی و حتی دریافت بسیاری از جنبه های هنری متون، در گرو تسلط بر رویه های گوناگون معنایی واژگان و وجوه دلالت اصطلاحات است. بی گمان، یکی از کارکردهای مهم نگارش شرح بر آثار گذشتگان، توضیح معنی لغات مهجور یا معنی تحول یافته یک واژه همچنان رایج و نیز آگاهاندن مخاطب از مفهوم اصطلاحی کلمات و ترکیباتی است که بدون اشراف بر آنها، درک متن برای خواننده میسر نیست یا دست کم ناقص است. پژوهندگان تعداد زیادی از اصطلاحات فراموش شده موسیقی را در متون شناسایی و معرفی کرده اند، اما به نظر می رسد هنوز تعدادی از این مصطلاحات مغفول مانده است. «افسانه» یکی از این اصطلاحات است. در این جستار، به روش تحلیل محتوا و به شیوه توصیفی تحلیلی، رویه موسیقایی این اصطلاح کاویده شده و ظرافت های هنری شماری از ابیات، که در سایه فراموشی معنای اصطلاحی واژه محجوب مانده، آشکار شده است.
تحلیل استعاره های مفهومیِ مثنوی معنوی؛ با تکیه بر استعاره های جهتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیان مسئله: رابطه زبان با ذهن و اینکه زبان انعکاس دهنده ذهن است، از موضوعات مهم مطالعات زبان شناسی شناختی است؛ «استعاره مفهومی» که خود از نتایج دانش زبان شناسی شناختی است، به این موضوع می پردازد. این نوع استعاره در زندگی روزمره مردم، جاری است و به کمک آن، مفاهیم انتزاعی، عینی و ملموس می شود. در استعاره مفهومی، حوزه مفهومی مقصد که انتزاعی و مجرّد است با کمک تجربیات روزمره و به تأثیر از فرهنگ در حوزه مبدأ به صورت عینی تبیبن می شود. «استعاره جهتی» که یکی از گونه های استعاره مفهومی است، با استفاده از جهت های مکانی (بالا، پایین، درون، برون، پیش، پس، سطح، عمق و...) بعضی از مفاهیم انتزاعی را مکانمند و فهم پذیرتر می کند. تجربیات عرفانی، اغلب مسائل انتزاعی است و عارف با کمک زبان، آن را برای مخاطبان خود درک پذیرتر می کند.
روش: در این پژوهش، استعاره های مفهومیِ مثنوی معنوی با تکیه بر استعاره های جهتی، با تمرکز بر دفتر اول مثنوی معنوی بررسی و تحلیل می شود.
یافته ها و نتایج: مولانا در دفتر اول مثنوی با کمک گرفتن از جهت های مکانی، برخی از مفاهیم انتزاعی را به صورت عینی مفهوم سازی کرده است؛ ازجمله اینکه مقام معنوی در جایگاه بالا قرار دارد و اینکه تأثیر موسیقی، سخنان اولیا و تأثیرپذیری از این سخنان باعث رشد و حرکت رو به سمت بالا (تعالی) می شود و نیز شادی و آزادی، حرکتی به سمت بالا دارد؛ بنابراین مسائل مثبت و ایدئال، جهتی رو به بالا دارند. غرور و سرمستی از مسائل منفی است که آنها نیز به بالا گرایش دارند. درمقابل، ناشکری، خواری و حقارت که مسائل منفی است، به جهت پایین گرایش دارند. تواضع و فروتنی که از ویژگی های مثبت اخلاقی است، برخلاف ویژگی های استعاره مفهومی، به سمت پایین می روند. درون، بیرون، پس، پیش، عمق و سطح نیز از جهت های مکانی است که دردفتر اولِ مثنوی به صورت استعاره مفهومی به کار رفته است و در این مقاله بررسی، دسته بندی و تحلیل می شود.
کاربست خلاقانه واژگان در زبان عارفان براساس نظریه حوزه های لانگاکر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنگام تولید یا فهم عبارت های زبانی، در فرآیندهای کاملاً پیچیده و ظریف ساخت مفهومی درگیر می شویم که از منابع فراوان و گوناگونی برداشت می کنند. ازجمله این منابع «معانی واژگانی» است. از نخستین ادوار تکوین تصوف اسلامی، خلق معانی بدیع و نامتعارف و بازی های زبان شناختی با واژگان در گستره وسیعی از زبان عارفان به چشم می خورد. همجواری بافتیِ معنای متعارف واژه درمقابل معنای خلاقانه و بدیع، به چندصدایی معنایی منجر می شود و هدف عارف از این همجواری، شکستن عرف و عادت های زبانی به عنوان محور جمال شناسی در بلاغت صوفیه و در نتیجه عادت ستیزی در نگریستن به واقعیت زبانی و فرازبانی است. پژوهش حاضر می کوشد با توجه به مبانی نظری و روش شناختی نظریه حوزه های لانگاکر، سازوکارهای معناسازی عارفان را از رهگذر «ابهام معنایی واژگانی» بررسی کند. براساس نتایج پژوهش، برخورد خلّاقانه عارفان با دو پدیده «چندمعنایی» و «هم آوا-هم نویسگی»، ضمن فراهم آوردن بستر مناسبی برای معنی آفرینی و گفتمان سازی با تغییر حوزه های معنایی واژگان در فرآیندی ساخت شکن و آشنایی زدا به شاعرانگی و ارزش زیبایی شناختی زبان عرفان افزوده است.
کاربرد پیرنگ و شخصیت پردازی در دو رمان مرشد و مارگاریتا از بولگاکوف و کافکا در کرانه اثر موراکامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
615 - 641
حوزههای تخصصی:
بولگاکوف نویسنده روس «مرشد و مارگاریتا» را در سبک ادبی رﺋﺎﻟیﺴﻢ جادویی ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ است که از لحاظ فرم اثر، ترکیب بندی و شیوه روایت، ساختاری مدرن دارد. از سوی دیگر، در حال حاضر موراکامی از مطرح ترین نویسندگان جهان است و «کافکا در کرانه» را در سبک سوررئالیسم نگاشته است. سؤال اصلی پژوهش این است که دو رمان مرشد و مارگاریتا و کافکا در کرانه، ﭼﮕﻮﻧﻪ و ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣیﺰان ﺑﺎ ﺗﻌﺮیﻒ ﭘﺮاپ از روایﺖ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ دارند و اصلی ترین شخصیت ها برای تولید معنا در این دو اثر کدامند و به چه صورت با یکدیگر مطابقت دارند؟ نگارندگان مقاله، ضمن رجوع به آن دسته از منابعِ علمی-پژوهشی که درباره این آثار نگاشته شده است، از روش سندی، کتابخانه ای و فیش برداری از کتاب های دو نویسنده به همراه بررسی تحلیلی-توصیفی محتوای آثارشان نیز استفاده کرده اند. نگارندگان مقاله به این نتیجه رسیدند که هر دو اثر از چهارچوپ نظریه ریخت شناسی پراپ پیروی می کنند و بر یک ابرساختار پایه ریزی شده اند؛ همچنین در هر دو اثر به منظور نمایش سرنوشت انسان، نویسندگان با خلق شخصیت های پویا در کنار شخصیت های ایستا و به کارگیری موجودات فرازمینی در کنار انسان هایی با ویژگی های زمینی برای توصیف جامعه دوران خود به تولید معنا پرداخته اند.
بازتاب تجدد و حیرت در سفرنامه های ایرانیان عصر قاجار
منبع:
اجتماعیات در ادب فارسی سال ۲ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵
1 - 24
حوزههای تخصصی:
مفهوم تجدد از جمله مهم ترین مفاهیمی است که از عصر قاجار تاکنون هم «پرسش» آفریده و هم «مسأله» و نیز «حیرت». در سفرنامه سیاحان حیرت افروزی، بارز و برجسته است. روش تحقیق، کیفی است که با رویکرد تفسیری-تاریخی و با برخورداری از درک همدلانه مبتنی بر کشف نیت مؤلف تنظیم شده، و با تأکید بر امکان گزینش دوگانه مؤلف- مفسّر صورت بندی شده است. با در نظر گرفتن اینکه در ایرانِ عصر قاجار، با جامعه ای بازمانده و مردمانی فقیر در مقایسه با اروپا روبرو بوده ایم، این پرسش به میان خواهد آمد که بازتاب تجدّد از نگاه سیاحان ایرانی در سفر به غرب چگونه رؤیت، تجربه و روایت شده است؟ این نوشتار معطوف به دو مفهوم «تجدّد» و «حیرت» و بازیابی آن در سفرنامه های سیاحان ایرانی است. در این مقام، ما برحسب متون مورد مطالعه، با ریخت شناسی «تجدد» به مثابه ترقّی با رویکردی ایجابی_ایلافی، در قالب نوسازی، شهرسازی و صنعتی شدن، و «حیرت» به مثابه عرفی نگری در ذیل اعجاب آفرینی، باورناپذیری، تحسین آشکار و غبطه خوری روبرو هستیم. ریشه های تحیّر به مختصات تجدّد به سه ساحت «اندیشه»، «سیاست»، «جامعه و فرهنگ» بازمی گردد. در حاشیه این حیرت آفرینی، در دو ساحت «دین و اخلاق» و «سیاست بین المللی و نظامی» با رویکرد انتقادی مواجه ایم.
بررسی سبک زندگی اجتماعی رمان اینترنتی دلواپس توام مبتنی بر سبک زندگی ایرانی- اسلامی
منبع:
اجتماعیات در ادب فارسی سال ۲ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵
41 - 56
حوزههای تخصصی:
رمان های اینترنتی می توانند در تعریف و ترویج سبک زندگی در اجتماعِ عصر حاضر، جایگاه مهمّی داشته باشند؛ از این رو بررسی وضعیت رمان دلواپس توام، یکی از پرمخاطب ترین رمان های اینترنتی از اهداف این پژوهش است. برای رسیدن به این هدف به طرح و بررسی این پرسش پرداخته ایم که وضعیت شاخص های احصاشده سبک زندگی ایرانی اسلامی در رمان دلواپس توام چگونه است؟» از این رو، جهت پاسخ به سؤال تحقیق با استفاده از روش مطالعه کتابخانه ای به احصای شاخص های قابل تعریف و تحلیل سبک زندگی اسلامی ایرانی پرداختیم که در مجموع به پنج شاخص کلّی و هشت شاخص قابل اندازه گیری رسیدیم. سپس با بهره گیری از روش تحلیل محتوای کیفی، به کدبندی و مقوله بندی رمان های اینترنتی پرداختیم. استنتاج به دست آمده نشان داد که در این رمان، در مقوله های علم آموزی، عدم تبلیغ تجمل، تلاش برای کسب روزی حلال و مقولات حوزه خانواده و ارتباط همراه با تکریم اعضای یک جامعه، همسویی وجود داشته، اما به مقوله خداباوری و توجه به معنویّات اشاره ای نشده است. همچنین در مسئله ارتباط میان نامحرم با معیار های سبک زندگی ایرانی اسلامی، همسو نبوده است.
معرفی نسخه خطّی مثنوی ثاقب، منظومه ای ناشناخته منسوب به ثاقب اصفهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در گنجینه نسخ خطّی فارسی، منظومه های حماسی و دینی بسیاری با موضوعات سیره، مناقب و مغازی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) بر جای مانده است. مثنوی ثاقب (حمله حیدری)، منسوب به محمدحسین ثاقب اصفهانی (م. 1258ه . ق.)، منظومه ای حماسی و دینی در بحر متقارب مثمن محذوف است که نسخه منحصر به فرد آن با شماره 15752 در کتابخانه ملی ایران نگه داری می شود. نسخه خطّی این منظومه ناشناخته، در سال 1255ه . ق. به کتابت درآمده است؛ اما به دلیل از بین رفتن برگه های نخستین و دیباچه آن، نام سراینده، عنوان منظومه، تاریخ و سبب نظم آن به طور دقیق مشخص نیست. پژوهش حاضر، ضمن معرفی این نسخه خطّی، در پی پاسخ گویی به این پرسش است که مثنوی ثاقب از نظر ادبی، بلاغی و واژه شناسی چه اهمیتی دارد و چگونه انتساب آن به سراینده اثبات می شود. تصحیح و بررسی این دست نویس نشان می دهد مثنوی ثاقب از منظومه های دینی مهم و باارزش است که افزون بر ارزش دینی و مذهبی به دلیل اشراف سراینده آن بر متون کهن ادب فارسی از نظر ادبی، زبانی و اشتمال بر نوادر لغات و واژگان کهن متون فارسی در خور توجه است. همچنین با استناد به متن نسخه و تذکره های آن دوره و نیز انطباق سبک منظومه با دیوان اشعارِ شاعر، فرضیه انتساب منظومه به ثاقب اصفهانی قوّت می یابد. این پژوهش براساس روش کتابخانه ای و سندپژوهی، نسخه خطّی مثنوی ثاقب و اثبات انتساب آن به سراینده را بررسی می کند.
نقد ادبی تکاملی و کاربرد آن در تحلیل داستان؛ مطالعه موردی: رمان بامدادخمار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه«تکامل بر اساس انتخاب طبیعی» که در نیمه دوم قرن نوزدهم توسط چارلز داروین ارائه شد، صرفاً در حیطه زیست شناسی باقی نماند و بر درک عالمان علوم انسانی و اجتماعی از موضوعات مورد مطالعه خود، تأثیر ژرفی نهاد. روان شناسی و نقد ادبی، از جمله معارفی بودند که به لحاظ بینش و روش، تحت تأثیر این نظریه قرار گرفتند و داروینیسم ادبی را بنیان نهادند. داروینیسم ادبی مدعی است رفتارهای ادبی در طبیعتِ فرگشت یافته بشر ریشه دارد. البته گاه اصطلاح «نقد فرگشتی» جایگزین «داروینیسم ادبی» شده و به جای آن به کاررفته است.در این مقاله کوشیده ایم گزارشی از سیر تأثیرپذیری ادبیات و نقد ادبی از نظریه تکامل(فرگشت) ارائه نماییم و نشان دهیم که نقد ادبی تکاملی(فرگشتی)، با شناسایی نیازهای اساسی و مشترک انسان از قبیل جذابیت جنسی، فرزند آوری، موقعیت اجتماعی، بر پایه روانشناسی و زیست شناسی تکاملی ضمن ارائه خوانشی جدید از متون ادبی به کاوش در شخصیت های انسانی که در ادبیات بازنمایی شده، می پردازد. پس از معرفی این رهیافت به متون ادبی، با روشی توصیفی-تحلیلی، یکی از رمان های عامه پسند معاصر ایران (بامداد خمار) نوشته فتانه حاج سید جوادی را مورد نقد فرگشتی قرارداده، به این نتیجه رسیده ایم که نقدفرگشتی ادبی، ظرفیت بازنمایی محتوای زیستی متون داستانی را دارا است و طبیعت انسانی را به خوبی از طریق تحلیل این نوع متون به تصویر می کشد.
بررسی توازن آوایی و همگونی لحن کلام در سور حوامیم، از رهگذر سبک شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موسیقی درونی که یکی از شاخه های سبک شناسی آوایی و از شاخصه های نوین متون ادبی است، در پی پیوند و اتصال میان شکل و محتوای کلام پدید آمده و احساس شعفی خاص در نهاد انسان ایجاد می کند. یکی از وجوه این شاخصه ادبی، لحن و آهنگ کلام است که از جلوه های متعددِ موسیقی کلام به شمار آمده و شامل کیفیت تلفظ و خصوصیت گفتاری است که گوینده با بهره گیری از آن، در انتقال پیام و تأثیرگذاری بر مخاطب بهره می جوید. در این میان، قرآن، با بهره گیری کامل از زبان موسیقی و شاخصه مذکور آن، تأثیر معنا بر مخاطب را دو چندان نموده است؛ به گونه ای که در آیاتی که بیانگر عذاب است، لحن و آهنگ کلام سریع و کوبنده و در آیات بیانگر رحمت و مغفرت و نعمت الهی، لحن آن نرم و آرام بخش است. از دیگر سو، نظر به قرابت موضوعی سوری که دارای حروف مقطعه مشابه هستند، موسیقی درونی، خاصه لحن و آهنگ کلام در این سور، با روش تحلیلی- توصیفی مورد مداقه و کاوش قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد که آهنگ و لحن کلام در سور هفتگانه حوامیم که در ترتیب نزول قرآن نیز در پی هم نازل شده اند، تشابهی بسیار نزدیک به هم داشته، از تناسب و هماهنگی بی نظیری برخوردار است، به گونه ای که بسامد استفاده از حروف مدّی در هر سوره، تقریباً 72%، حروف مشدّد 31% و حروف لین نیز حدوداً 6% است که تبیین گر هماهنگی بی نظیر لفظ و معنای برآمده از واج ها و واژه ها در این سور است.
واکاوی مؤلفه های رئالیسم در اشعار «محمد عفیفی مطر» و «مهدی اخوان ثالث»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی دوره ۱۷ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۶۶
225 - 241
حوزههای تخصصی:
جامعه و ادبیات رابطه ای متقابل و دو سویه دارند و آثار ادبی محصول و مولود حیات و محیط اجتماعی هستند. رئالیسم در واقع همان نمایش زندگی واقعی جامعه ی بشری و پرداختن به واقعیتها و مسائل موجود در جامعه و بیانگر احساس مسئولیت و توجه شاعران و نویسندگان نسبت به واقعیت های ملموس جامعه است که پس از جنگ جهانی دوم نیز با پررنگ تر شدن تلاش های صهیونیسم ها این احساس تعهد ادیبان در برابر واقعیت های جهان اسلام بیش از پیش چهره نمود. «محمد عفیفی مطر» و «مهدی اخوان ثالث»، در دو جامعه با شرایط اجتماعی مشابهی زندگی می کنند و با توجه به زمینه های فکری و عقیدتی مشترک، دارای دیدگاه های مشترکی در برخورد با مسائل اجتماعی موجود هستند. این مقاله ضمن تعریف مکتب رئالیسم و معرفی این دو شاعر برجسته مصر و ایران، و بررسی اشعار انقلابی شان، تلاش دارد به بیان مهمترین مؤلفه های رئالیسم در اشعار آنها بپردازد. که عبارتند از: وطن دوستی، تداوم اعتراض به مستبدان، انتظار برای آزادی و نابودی ظلم و ستم، فقر و گرسنگی و عشق به مادر.
تحلیل ساختار رسالۀ فی حالة الطفولیة برمبنای الگوی کنشگر گرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دوره نقد نو و با شکل گیری روش های جدید در روایت شناسی، الگوهای متعددی در زمینه شناخت و نقد روایت ظهور کرد. دراین میان، الگوی گرماس با الهام از روایت شناسی پراپ، و با تکیه بر اصل فلسفی تقابل، سعی داشت روایت ها را برمبنای نیروهای کنشگر شش گانه فاعل/ مفعول (هدف)، یاری رسان/ بازدارنده، فرستنده/ دریافت کننده در یک نظام نوین تحلیل متن بررسی کند. ازسویی، سهروردی به سبک و روش پیش متنی و با تکیه بر داده های فلسفی خود، از زبان روایت و تمثیل در جهت تبیین و تشریح اندیشه های خود به گونه ای بهره جسته است که می توان برخی روایات او را از منظر گرماس تحلیل و بررسی کرد. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی ساختار تقابل ها را در رساله فی حاله الطفولیه بررسی کرده است. طبق یافته ها، شاکله این روایت، به صورت لایه ای و تودرتو، برخاسته از مشخصه های فکری و الگوهای مسلط بر ذهن سهروردی است و حضور کنشگرها در این روایت کامل است و در برخی خرده روایت ها در قالب سیّالیت نقش ها مشاهده می شود. ازسویی دیگر، با وجود حضور هر سه پی رفت در روایت کلان و خرده روایت ها، پی رفت غالب را می توان میثاقی دانست که در جذابیت روایت نسبت به دیگر رسائل سهروردی نقش دارد. درنهایت، همسویی مفعول/ هدف در روایت کلان و چهار خرده روایت دیگر، به برجستگی این هدف یعنی «رسیدن به آرامش» در نظام فکری او خواهد انجامید.